زير خاك

1397/05/06

دخترم دستش رو به ميز تكيه داد و سرش رو كج كرد وبه چرخش شكر تو فنجون چای خیره شد
طاقت ديدن چهره ي غمگين فرشته ي كوچولوم رو ندارم.
به او نگاه كردم و با خودم گفتم:خيلي بچه ست.
سكوت رو شكست و گفت:بابا,مامان زير خاك نميترسه؟
يك بار ديگه خودم رو نفرين كردم.ديروز وقتي كه همسرمو براي هميشه به خاك ميسپرديم,فرشته كوچولوم آستين كتم رو كشيد و گفت:بابا مامان كجا ميره؟
ميخواستم بگم به آسمون رفته يا فرشته.شده يا.تبديل به ستاره اي تو آسمون شده كه ياد همسرم افتادم.هميشه موقع ورودم به خونه از من با گفتن, أه…پاهات بوي گوه ميده, پذيراي ميكرد.
به نظرم نه فرشته ها نه كساني كه به آسمون ميرن و نه ستاره ها به كسي نميگن پاهات بوي گوه ميده.
براي همين خيلي ساده گفتم:مامانت براي هميشه,ميره زير خاك.درست بعد از گفتن جملم پشيمون شدم.ولي چه فايده كه دخترم شنيده بود.با شنيدن اين جمله چهره اش در هم رفت و رنگ خوشي و شادي از صورتش پر کشید.
از شب گذشته تا حالا که در این مورد حرفی نزد ، حالا هم که لب وا کرد با اين سوالش منو ياد جمله ي ضمخت و بي احساس خودم انداخت.
بايد كاري كنم تا چشماش از شادي بدرخشه.واسه همین بدون فكر گفتم:آه نه عزيزم,زير خاك اصلا ترس نداره.
گفت:ولي زير خاك پر از كرمِه.تازه اون زير خیلی تاريكِه.
باز جای شکرش باقیه که فرشته كوچولوي من فكر ميكنه اون زير فقط تاريكه و كرم داره.طفلی خبر از بقیه مصیبتهاش نداره!
گفتم:درست كه اونجا تاريك اما اين دليل نميشه ترسناك باشه.درمورد كرم هام بايد بگم,مامانت زير خاك با كرم ها دوست ميشه ,اونها مامانتو ميخورن تا كوچيك بشه و بره تو هزاران كرم.
او با تعجب گفت:يعني مامان كرم شده؟
آه خدای من ، چی دارم به این طفل معصوم میگم؟!!
-نه كرم نشده,اونها مامانتو كوچيك ميكنن و بعد از يك مسافرت كوتاه دوباره اونو به زمين ميدن.بعد ميدوني چه اتفاقي ميوفته؟باغچه ي تو حياط و ديدي؟
سرش رو تكون داد.گفتم:ديدي چه گلهاي قشنگي در مياد؟مامانت تبديل به هزاران گل ميشه.
براي يك لحظه برق شادي رو تو چشماش ديدم.اما دوباره با همون چهره ي غمگين گفت:اما من خودم ديدم گاوا گلا رو ميخورن.
كمي فكر كردم و گفتم:خوب اونوقت مامانت باز هم كوچيك ميشه و تبديل به همين پنيري ميشه كه داري ميخوريش.تو اين پنير رو ميخوري و مامانت ميره تو وجود تو.مادرت حالا بوي خوش هر گلي طعم خوش هر غذايي هست,وقتي تو گلي رو بو كني يا خوراك خوش طعمي بخوري ميره تو وجود تو.ميبيني زير خاك اصلا ترسناك نيست.
توي دلم گفتم حالا مادرت توي مدفوع اون گاو هم هست و خودش هم بوي گوه ميده.
يك گردو به دستش دادم و گفتم:بخورش تا طعم خوب مادرتو حس كني.
با چشمان متعجب به من نگاه كرد,گردو را به دهان برد و صورتش با خنده روشن شد.گفت:بابايي,مامان خيلي خوشمزست.حالا ديگه مامان كوچولو تو بدنمه
بلند خنديد.
خودم هم يك گردو به دهان بردم,تلخ بود اما چون دخترم نگاه ميكرد خوردمش.گمونم همسرم با اين گردوي تلخ ميخواد بگه خودت بوي گوه ميدي.

 نوشته :Tirass
8 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2018-07-27 21:53:13 +0430 +0430

جالب بود و تا حدودی طنز. طنزشم هر طنزی نبود. رندانه بود.

1 ❤️

2018-07-28 19:39:10 +0430 +0430
نقل از: کیر ابن آدم جالب بود و تا حدودی طنز. طنزشم هر طنزی نبود. رندانه بود.

ممنونم
توضیح اینکه انچه خوندین حاصل آنی نویسی است امیدوارم پسندیده باشین

0 ❤️

2018-07-28 19:40:55 +0430 +0430
نقل از: Annabanana وااای عالی بود. (clap) (clap)

خیلی عمیق بود و دوست داشتنی. ? دست مریزاد تیراس عزیز

خوشحالم که مورد پسندتون واقع شده وممنونم ب خاطر حمایت هاتون

1 ❤️

2018-07-28 19:49:17 +0430 +0430
نقل از: Snowflake وقتی به این قسمت میام حس میکنم وارد کافه ی اختصاصی تیراس شدم!(لبخند)فقط هنوز توصیف ذهنمو به قطعیت نرسوندم که یه فضای مسقفه یا مثلا یه کافه تو واحه های عربی!!

زیبا بود تیراس عزیز.دخترک قراره چه یادواره هایی داشته باشه.به طرح پدر،تزیین شده با یه تعبیر پشت و رو!با تمام تلخیش مید بهش لبخند زد و خندید

چه تعبیر جالبی…کافه تیراس
اگر چه اینروزا دوران رکودشو پشت سر میذاره این کافه ی کوچک و قدیمی

2 ❤️

2018-07-28 19:58:43 +0430 +0430

دوسش داشتم خیلی

1 ❤️

2018-07-28 20:12:40 +0430 +0430

جالب بود، یه جور طنز بود که بهت فرصت خندیدن رو نمیداد و به جای لبخند خواننده رو به فکر فرو میبرد.سپاس ?

1 ❤️

2018-07-28 22:52:32 +0430 +0430
نقل از: Alouche دوسش داشتم خیلی

چه خووووووب ?

0 ❤️

2018-07-28 23:07:08 +0430 +0430
نقل از: 7017968 جالب بود، یه جور طنز بود که بهت فرصت خندیدن رو نمیداد و به جای لبخند خواننده رو به فکر فرو میبرد.سپاس ?

با شما موافقم در حالت کلی طنز میتونه تلخ و حتی غم انگیز باشه

1 ❤️

2018-07-28 23:33:23 +0430 +0430

طوبا خانم که فوت کرد همه گفتند چهلم نشده حسین آقا می رود یک زن دیگر می گیرد. سه ماه گذشت و حسین آقا به جای اینکه برود یک زن دیگر بگیرد، هر پنجشنبه می رفت سر خاک. ماه چهارم خواهرش آستین زد بالا که داداش تنهاست و خواهر برادرها سرگرم زندگی خودشان هستند، خیلی نمی رسند که به او برسند. طلعت خانم را نشان کرد و توی یک مهمانی نشان حسین آقا داد. حسین آقا که برآشفت « همه » گفتند یکی دیگر که بیاید جای خالی زنش پُر می شود. حسین آقا داد زد جای خالی زنم را هیچ زنی نمی تواند پر کند. توی اتاقش رفت و در را به هم کوبید. « همه » گفتند یک مدتی تنها باشد مجبور می شود جای خالی زنش را پر کند. مرد زن می خواهد. حسین آقا ولی هر پنجشنبه می رفت سر خاک. سال زنش هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت. « همه » گفتند امسال دیگر حسین آقا زن می گیرد. سال دوم و سوم هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت. هر وقت یکی پیشنهاد می داد حسین آقا زن بگیرد، حسین آقا می گفت آنموقع که بچه ها احتیاج داشتند اینکار را نکردم، حالا دیگر از آب و گل درآمدند. حرفی از احتیاج خودش نمی زد، دخترها را شوهر داد و به پسرها هم زن، اما وعده ی پنجشنبه ها سر جایش بود. « همه » گفتند دیگر کسی توی خانه نمانده، بچه ها هم رفته اند، دیگر وقتش است، امسال جای خالی طوبا خانم را پر می کند. حسین آقا ولی سمعک لازم شده بود، دیگر گوش هایش حرفهای « همه » را نمی شنید.
دیروز حسین آقا مُرد. توی وسایلش دنبال چیزی می گشتند چشمشان افتاد به کتاب خطی قدیمی روی طاقچه، دخترش گفت خط باباست، اول صفحه نوشته بود:« هر چیز که مال تو باشد خوب است، حتی اگر جای خالی « تو » باشد، آخر جای خالی توی دل مثل سوراخ توی دیوار نیست که با یک مُشت کاهگل پر شود. هزار نفر هم بروند و بیایند آن دل دیگر هیچوقت دل نمی شود.»

2 ❤️

2018-07-29 17:40:19 +0430 +0430

مگه داریم از این بهتر … همه لامپارو خاموش کنی … لامپا هالوژن روشن باشه … لپ تاپ و روشن کنی در حینی که داره لود میشه بیاد بالا خیره شدی به لامپا و تو فکری … ی موزیک آروم پلی کنی … پاشی بیای داستانای تو رو بخونی … از کجا میرسن به ذهنت آخه پسر … واقعا از کجا

0 ❤️

2018-08-01 05:58:48 +0430 +0430
نقل از: POOOOOKER مگه داریم از این بهتر ... همه لامپارو خاموش کنی ... لامپا هالوژن روشن باشه ... لپ تاپ و روشن کنی در حینی که داره لود میشه بیاد بالا خیره شدی به لامپا و تو فکری ... ی موزیک آروم پلی کنی ... پاشی بیای داستانای تو رو بخونی ... از کجا میرسن به ذهنت آخه پسر ... واقعا از کجا

به به....دوست کم پیدا.......... خیلی مخلصیم ?

0 ❤️

2018-11-07 01:21:34 +0330 +0330

این سبک نوشتن مال عزیز نسین است نمیدونم با کاراش اشنایید یا نه. صادقانه میگم نمیدونستم طنز هم مینویسید خیلی خوب بود

1 ❤️

2018-11-07 10:20:13 +0330 +0330
نقل از: shahx-1 این سبک نوشتن مال عزیز نسین است نمیدونم با کاراش اشنایید یا نه. صادقانه میگم نمیدونستم طنز هم مینویسید خیلی خوب بود

خوشحالم پسندیدی رفیق خوش قلمم…به پای طنزهای شیرین شما که نمیرسه اما بدم نمیاد تو عرصه های مختلف داستانی قلم بزنم

1 ❤️

2018-11-07 10:23:44 +0330 +0330
نقل از: Mrs_Secret خیلی وقتا پیش خودم فکر میکنم که اگر بمیرم اصلا جای خالیم احساس میشه؟؟؟اصلا انقدر آدم مفیدی هستم که بود و نبودم فرق داشته باشه؟

حالا تو این داستان،زنه داغی رو دل شوهرش گذاشته که نبودش باعث آرامش خاطره!!!
یادم باشه همسر گرامی رو اینجوری نچزونم:-D

اره بنظرم خیلی مهمه که ادم چی از خودش به یادگار میذاره
ممنون که خوندی دوست خوبم

1 ❤️

2021-04-25 15:04:43 +0430 +0430

😂😂

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «