اگر شنونده بودن شغل بود میتوانستم بالاخره یک کار را در زندگی با موفقیت انجام دهم. تنها اگر وظیفهام شنیدن بود و نه جواب دادن و نه ارائه راهحل های رنگارنگ و نه کمک کردن به کسی که در واقع کمکی لازم ندارد. مثل شنیدن یک آهنگ که برای بار هزارم، از شنیدنش خسته نخواهی شد، کسی که خواستار شنیده شدن باشد نیاز ندارد تا خود تلخت را مانند یک دارو به خوردش دهی. اگر شنونده بودم حتی میتوانستم یک کلکسیون از صداهای مختلف داشته باشم، که رنگ و لحنشان باهم فرسنگها اختلاف دارد. بشنوم و دم نزنم. چرا که تا به امروز شنیدن را خوب فهمیدهام اما حرف زدن پس از شنیدن را نه؛ زیرا ارائه یک جواب درست شبیه به موقعیتی است که میخواهی یک کامیون را با دهانت جابجا کنی و رکورد قوی ترین آدم دنیا را در کمترین زمان بشکنی
کاش هرچی ک بودم، مجبور ب تحمل این همه درد و خستگی نمیشدم!!!