زیر چادر، تیشرت آستینکوتاه
و شلوار سیاه میپوشید.
موهاش، بلند و شانهخورده تا گودی کمرش بود
و از مژههاش انگار واکس مشکی میچکید.
من، تازه رفته بودم ساندویچی داییم؛ شاگردی.
و او ظهرها میآمد دکان ما،
که پر بود از معتادها، جیبقاپها، کاسبها و دیگرانِ گرسنهی سر بهراه و سر بههوا؛ میگفت«یه فلافل.»
و من چه میدانستم دلش مورچه است برای شاگرد ساندویچی چهارراه سوسکی.
دایی خیالش را انداخت به جانم.
گفت «این دختره واسه تو میادا»
گفتم «عمرنات ممکن»
گفت «روی هزاریها، واست مینویسه دوستت دارم»
گفتم «این تنرو کفن کنی راس میگی؟»
گفت «به مرگت قسم، خاطرترو میخواد دایی.»
فرداش گوشوارهی برنزی بدلی و بلندی انداخته بود با نگین سرخ.
ساندویچش را ششتایی زدم.
دو نانه. با خیارشور زیاد و گوجهی تازه.
گفتم «سس بزنم؟» گفت «بزن آقا مرتضا.»
صدای او و انگشتهای من لرزید.
پشت هزارتومانیش، نوشته بود «خیلی دوستت دارم.»
دوباره که آمد، همراه ساندویچ، یک صدتومانی بهش دادم.
پرسید «فلافل ارزون شده؟»
گفتم «دلار اومده پایین.»
کنار عکس قدس، نوشته بودم «اسمت چیه؟» بالای امضای دبیرکلِ هزارتومانی بعدی نوشته بود «ویران شما: سمانه.»
و بعد از آن، ما هر روز، برای هم نامه نوشتیم.
رو و پشت اسکناسها.
عاشقانههایی با کلمههای ریز…
هفتههای اول، نمیگذاشتم دایی نامههایمان را به کسی بدهد.
نگهش میداشتم جای حقوق.
اما بعد ناچار شدیم که پولها را خرج کنیم.
دادیم به نان فانتزی، به ممدآقای خیارشوری، به جواهرخانم سوسیسفروش.
و نامههای ما دست به دست میچرخید جای اسکناسهای رایج مملکت.
باهاش مواد میخریدند. فال قناری میگرفتند. کوپن میفروختند.
به صاحبخانهها میدادند و به خیاطها، کلهپزها، فالگیرهای سرقبرآقا و دیگران.
و گاهی، ممکن بود کسی بیاید داخل، بگوید «یه فلافل دو نونه.» و دوستت دارمی را پرت کند روی پیشخان که من نوشته بودم یا او.
انگار بخواهد بگوید بازگشت هر چیزی به اصل آن است.
و حالا که قرنها از آن روزهای مه گرفتهی شرجی گذشته،
اسکناسِ کهنهای را از راننده گرفتم که رویش نوشته بود «عاشق منم…»
و این ترکیب خوش، خاطرم را بازگرداند به آنجا که بودم.
به پشتِ یخچالِ دکان ساندویچی. به چشمهای خواستنیاش.
به جملهی «بازگشت همه به سوی اوست» تمام اعلامیههای سریشمالی شده به دیوارهای کاهگلی و طبله کردهی آن کوچههای تنگ.
بله. بازگشت همه به سوی اوست.
همانطور که بازگشت تمام آن اسکناسها، دوستتدارمها و اندوه پوشیده و پیدای این کلمات…
نوشته مرتضی برزگر
↩ دُنیا
خوشحالم دوست داشتی دنیا جان 🙏🌹🥰
یدونه از اینا لطفااز اینا میخوای باید بری فلافلی های میدون انقلاب 😁😁😜
↩ X.Leo.X
خوشحالم دوست داشتید تاپیک رو دوست عزیز 🌹
ممنون از نظری که دادید 🙏🌹🥰
↩ دُنیا
دقت نکردی دیگه به داستان! تو باید عاشق شاگرد فلافلی بشی ، نه خود صاحب فلافلی 😁😁😜
↩ دُنیا
اقلا تا جایی که من یادمه، اونجا بالای ۱۰-۱۵ تا فلافلی و اغذیه ای هست، یکم بگردی شخص مورد نظر پیدا خواهد شد
#تنبل نباشیم 😁😜
↩ دُنیا
قشنگ بهش خوب فکر کن ، کسی که بتونه فلافل بزنه، یکم کار کنه کیک و کلوچه و دونات و کاک و نون برنجی و …(دهنم کف کرد از بس زیادن🥵🥵🥵) هم میتونه درست کنه 😋🤤
حالا از من گفتن بود 🤷😁😉
نوستالژی زیبایی بود برای من …
نسل ما ، چقدر با این نوشته ها روی اسکناس های ۲۰ تومنی و ۵۰ تومنی خاطره داریم
یاد فیلم پر از نوستالژی midnight in Paris و دیالوگ زیباش افتادم:::
“““نوستالژی یعنی انکار زمان دردناک فعلی…”””
مثل همیشه پرفکت
دمت گرم پسر
↩ دُنیا
آره بابا ، خوب هم بلده
کسی که بتونه فلافل کثیف بده دست مردم ، تصور کن چه لواشک های که نمی تونه درست کنه (آخ دهنم آب افتاد، دلم به تاب تاب افتاد 🤤🤤🤤)
زودتر برو دنبالش تا عاشق نشده 🤣🤣😜
↩ Esn~nzr
آره ، واقعا. مهمون که برای اون نسل ۲۰ -۵۰ ها هستیم این نوشته های روی اسکناس ها خیلی خطره انگیزه 😍☺️
ممنون از دیالوگ های جذابی که مینویسی 👏👌😍
ممنون از لطفی که داری دوست عزیز 🙏🌹🥰
↩ Joseph_Cooper
سپاس از تو بابت تاپیک های جذاب
نوستالژی یک جور فراره،،،،
فرار از دردهای امروز …!
Midnight in Paris
↩ Esn~nzr
خواهش دوست خوبم 🙏🌹🥰
نوستالژی یعنی توپ دو لایه، یعنی جمعه تا جمعه منتظر برگردون سوباسا موندن ، یعنی بستنی لیوانی های طرح زیزی گولو، یعنی انتخاب سخت بین دو قسمت نوشمک ، یعنی آرزوی داشتن مداد استدلر و …
خیلی دوست دارم یه روز یه تاپیک در مورد این نوشتالژی ها بزنم 😍😍😍🥰🥰🥰
↩ Frozen soul
خوشحالم دوست داشتید تاپیک رو دوست عزیز 🙏🌹🥰
به قول دخترا قلب قلبی شدم!😍چشم قلبی شنیده بودم ، ولی قلب قلبی برای اولین بار بود 🙂
↩ Power M
خوشحالم دوست داشتید 🌹🌹🌹
ممنون از نظرتون دوست عزیز 🙏🌹🥰
↩ Joseph_Cooper
میلان کوندرا در کتاب جهالت :
در زبان یونانی،
کلمه nostos یعنی بازگشتن ،،،،،
کلمه Algos هم یعنی رنج،،،،
بنابراین نوستالژی nostalgie :
رنجی است برآمده از ناممکنیه بازگشتن…
پیروز باشی و منتظر تاپیکت در خصوص نوستالژی ها میمونم…
دنیای اون روزا تموم شده ! نهایت عاشقی الان گذاشتن پست اینستاگرام و کپشن و کامنته
↩ Little Exupéry
سلام 🙋
نبودی دو روز نگرانت شدم 😁😉
خوشحالم دوست داشتی تاپیک رو دوست خوبم 🙏🌹🥰
بله ، بلاخره دارندگی و برازندگی 😎😎😎
↩ Esn~nzr
شاید رنجی که بخاطر اون دوران برامون مونده باشه بر اساس این تعریف ، خوشی های بدون دغدغه و ساده مونه !!🙂🙂🙂
حتما، فعلا که شلوغم ولی حتما یه روز این تاپیک رو میزارم 🥰🤗
↩ Annabelle
دنیا که عوض شده، امیدوارم ما آدما عوض نشیم 🤦🤷🚬
↩ lady parastoo
خوشحالم دوست داشتید تاپیک رو 🌹🥰
ممنون از حضور سبزتون 🙏🌹🥰
↩ Alixxx$$$
ممنون 🙏🌹
کمترین فاصله شما تا نزدیکترین فلافلی محلتون= ۱ کیلومتر
خیلی نوستالژی زیبا و خاطره انگیزی بود…
یادش به خیر، بچه که بودم، داییام منو میبرد شهر بازی و وقتی میخواست به یه دختر شماره تلفن بده، پشت بلیط اتوبوس مینوشت و میداد دست من و میگفت اینو ببر بده به اون دختره…😄😄 منم میرفتم و با اون سن کم، یواشکی بلیط رو میدادم، …
نمیدونم موفق بود یا نه، ولی معمولا دخترا با خنده شماره رو میگرفتن و لپ منو میکشیدن و یه گوگولی هم به من میگفتن …
😅😅😅😅😅😅
↩ Alixxx$$$
خب یه اسنپ بگیر (اگر ماشین نداری) برو بخور 😐😐😐
فرمول جهانی فلافل خوشمزه= هر چی جاش کثیف تر ، خوشمزه تر😋🤤
↩ Lor-Boy
دایی شما اتفاقا خیلی آدم کارکشته ای بوده در این زمینه ، قشنگ میدونستم رنگ خواب دخترا اون دوره بچه کوچولو بوده 😁😁😁
#نه به استفاده ابزاری از بچه ها
ممنون از کامنت و حضور گرمتون آقا فرشاد عزیز 🙏🌹🥰
↩ Alixxx$$$
من جای شما باشم، به یه مرخصی بعداظهری می ارزه فلافلش 😋😁😉
واقعا هم همینطوره 😂بلاخره تجربه سال ها فلافل خوری در شهرهای مختلفه😎🥰 (البته به غیر از خود اهواز و آبادان که مهدشه 🤦)
↩ Joseph_Cooper
فدای تو…
انصافا متن تاپیک عالی بود… و خاطرات زیادی رو واسمون زنده کرد…
دمت گرم … 🍃🌹