جان از دل و
دل از نظر آتش گرفتهاست
شمعی شدم
که از دو سر آتش گرفتهاست
رفتی
خبر تمام شد
امّا نخوانده ماند
چون نامهای که از خبر آتش گرفتهاست
دیوان ببند خواجه!
که این کلبه هم
پُر از پروانههای بال و پر آتش گرفتهاست
این شمعها که از غزلت شعله میکِشند
این کلبه را
تمام در آتش گرفته است
من از کدام بیت به میخانه میرسم؟
از بوی مِی
مرا جگر آتش گرفتهاست
بیتی که میرسد به سر کوی یار کو؟
این نارسیده پشت در آتش گرفتهاست
این گفتهی تو نیست؟
که هر کس که در جهان عاشقتر است
بیشتر آتش گرفتهاست؟
حافظ!
درین زمانه مجال غزل نماند
دیوان عاشقان مگر آتش گرفتهاست؟
حافظ!
تمام سرد شد این روزها
جهان باور مکن که سر به سر آتش گرفتهاست!
°°°°
پروانهها ز گوشهی دیوان خواجه
باز پر میکِشند و دور و بر آتش گرفتهاست
°°°°
در این غزل
چگونه صدای مرا شنید؟
با او که گفت:«یک نفر آتش گرفته است»؟
محمّدسعید میرزایی
جان از دل و
دل از نظر آتش گرفتهاست
شمعی شدم
که از دو سر آتش گرفتهاست"
چقدر زیباست…خیلی…
دمت گرم رفیق…اوّل صبح شارژم کردی… 🌹 🌹 ❤️
این شمعها که از غزلت شعله میکِشند این کلبه را تمام در آتش گرفته است
بهبه، چه شعری، چه انتخابی،
در این غزل چگونه صدای مرا شنید؟ با او که گفت:«یک نفر آتش گرفته است»؟
هرجای این شعر رو که میخونم، آتش میگیره دلم…
دمت گرم داش نوید خوش طبع و خوش ذوق و خوش سلیقه …🍃🌹
این شمعها که از غزلت شعله میکِشند این کلبه را تمام در آتش گرفته است
بهبه، چه شعری، چه انتخابی،در این غزل چگونه صدای مرا شنید؟ با او که گفت:«یک نفر آتش گرفته است»؟
هرجای این شعر رو که میخونم، آتش میگیره دلم…دمت گرم داش نوید خوش طبع و خوش ذوق و خوش سلیقه …🍃🌹