آب داغ رو باز کردم و رفتم نشستم زیر شیر آب. همیشه از زیر دوش رفتن بدم میومد و از بچگی گرمی آب رو تنظیم میکردم و مینشستم رو کاشی، زانوهامو بغل میکردم و سرمو میبردم زیر آب. آب داغ از موهام روی همهجای بدنم میریخت و خستگیمو از تنم میشست…
بعد از یه ربع ور رفتن با سینههام، مطمئن شدم حسابی حشری شدم و آمادهم برای خودارضایی! زیاد دوست نداشتم با فیلم سوپر ارضا شم و اکثرا با فانتزیهای ذهنیم خودمو ارضا میکردم. هرچقدر مرور کردم دیدم دیگه همهشون برام تکراری شدن تا اینکه یهو ذهنم رفت پیش آیدا! اولین بار بود که میخواستم با فانتزی لز ارضا بشم. هم هیجان داشتم و هم مطمئن نبودم موفق بشم. سعی کردم خودم رو دقیق ببرم به همون روزی که اولین بار لبام، لبای کسی رو لمس کرد…
…
چند وقتی میشد گاه و بیگاه تو کلاس کنارم مینشست و دستاشو بیمهابا بالا میبرد و از زیر مقنعه گردنم رو لمس میکرد. حس خوشایندی بهم دست میداد و بهش اجازه میدادم تا هرکجا که میخواست ادامه بده. یه مدت بعد سینه هامم میمالید و باز هم همون حس خوشایند مانع از این میشد که دستش رو پس بزنم. آموزشگاهی که میرفتیم اکثرا همهی کلاس ها تو طبقهی زیر همکف برگزار میشد و طبقه های 2و3 که کلاس داشتن خالی بودن و کسی رفت و آمد نمیکرد مگر اینکه دستشویی پایین کسی بود و مجبور میشد بخاطر دستشویی بره بالا.
2،3 نفری جلوی دستشویی پایین صف وایستاده بودن و معلوم بود تا کلاس شروع شه به زور کارشون تموم شه! آیدا میگفت دستشویی دارم و منم مثل همیشه که تو هرکاری کنارش بودم، کنارش تو صف وایستاده بودم. یهو دستم رو کشید و بدو بدو از پله ها برد بالا و تا گفتم چیشد بهم گفت کارش ضروریه و منم دوان دوان باهاش رفتم بالا. 5 دقیقه تا شروع کلاس بعدی وقت داشتیم و نمیتونستیم زیاد بحثی رو برای صحبت باز کنیم. تا رسیدیم طبقه دوم از جلوی دستشویی رد شد و در یکی از کلاسارو باز کرد و تو صدم ثانیه درش رو بست و منو تکیه داد بهش و لباش رو گذاشت روی لبام. دستامون ناخودآگاه سمت سینههای هم رفتن و نمیدونستیم دیگه چیکار کنیم که از همدیگه لذت ببریم. ناشیانه و با ولع لبای هم رو میخوردیم تا اینکه دستش رو آروم برد سمت شلوارم و زیپ و دکمهش رو باز کرد و درست انگشتش رو گذاشت روی چوچولم… انقدر هیجان زده و شوکه بودم که حس میکردم ممکنه قلبم از حرکت وایسته و نتونم لذت کافی ببرم. دستامو قفل گردنش کردم و خودم رو به انگشتای نه چندان ماهرش سپردم. انقدر حشری بودم که حتی نتونستم دقیق جای نقطه ی حساسم رو نشون بدم. از همه ی انگشتاش کمک گرفت و طولی نکشید که اون حس خوشایند همیشگی ارضا شدن سراغم اومد. از مرحله ی اول تا آخر ارضا شدن یه آه طولانی که توی لباش خفه شد کشیدم و خودم رو سُر دادم و روی زمین نشستم و نفس نفس میزدم…
…
آب داغ دائما از سرم روی پاهام و بدنم میریخت و لذت ارضا شدنم رو با فانتزیم چند برابر کرد. طبق عادت همیشگیم بعد از ارضا شدن یه دور هم از ته دل گریه کردم و به سختی بیرون خزیدم تا خواب عمیق بعد از ارضای شدیدم توی حموم نباشه!
نوشته: لولیتا
درونم: جووون لز
ندا: بی ادب هر چی باشه قشنگ بود
بسه ای بابا
اره جالب و زیبا بود خاطره🥺🥺
↩ lolita.girl
درونم : میشه خواهش کنم با ندا از کنی؟! دوست داره
ندا: ایییش درون شورش در میاریا🙄🙄نه الکی میگه من حسش دارم و نمیدونم مطمئن نیستم🥺
مثل اینکه شما دوتا تو من هستین چی میگین🤦🤦
خواهش میکنم
↩ lolita.girl
لولینا فقط گذاشتی یکم گیج شدم
دلیل خاصی داره؟!
بخاطر حرفهای درون ببخشید🤦🙄
↩ سین شین
برو تو وانت بالش بذار بخواب😒 حداقل یه استفاده ای بشه ازش
بای فور اور