بعد از اخراج از کار آخرم برای پیدا کردن شغل جدید خیلی تلاش کردم ولی به نتیجه ای نرسیدم و چهره زشت طبیعت مرا به چنان فلاکتی رساند که درمانده ی نان شبم شده بودم دیگر به چیزی فکر نمیکردم چون برایم مهم نبود هیچ چیز حتی لاک پشتم که تمام زندگی ام بود را همین یک هفته پیش خفه کردم همه چیز دست به دست هم داد تا شغل ماموریت قتل را برعهده بگیرم امشب در مهمانی ای حاضرشدم که سوژه مورد نظرم نیز در ان حضور دارد کمی در ساختمان قدم زدم ساختمان شیک ومجللیست همه شادندو سرخوش ،میخورند ومینوشندوخنده بر رسوایی غمها زنند
هیچوقت از رقص یک پسر خوشم نیامده نه از آن جهت که رقص را در خور شان و شخصیت یک مرد ندانم بلکه از آن جهت که رقص رامناسب ظرافت هایجنس لطیف میدانم و اجرای هنرمندانه هنری می دانند که تنها این نظر قطعیست و نه نی را نه ملیت رقاص رقص برای دختران است آن هم دختران کمر باریک و زیبا، نگاهم محو رقص دختران زیبا بود که دختر آشنایی با یک پسر قد بلند از نظر عام خوشتیب و خوش هیکل برای رقص به میان رقاصان رفتند هنگام رقص خنده از لبهای دختر جدا نمیشد گاهی صورت پسر را لمس میکرد و گاهی بهم میچسبیدند همه ی این ماجرا باعث شد تا سیگارم را روشن کنم.
او سارا بود دختری که سه سال عاشقش بودم اوهم همینطور. همیشه موهای مشکی اش کوتاه بود و قدی که وقتی میبوسیدمش درست لبهایم روی پیشانی اش قرار میگرفت امشب هم موهایش مثل همیشه کوتاه بود وبا نوع لباس موردعلاقه اش آمده بود همانطور که به او خیره بودم به سمتم آمد. با لبخند سلام کرد و دستش را دراز کرد.سری تکان دادم کنارم ایستاد و مثل من به دیوار تکیه دادو گفت: اینجا چیکار میکنی؟
نگاهم به رو به رویم بود گفتم: مهمونیه
نیشخندی زد و گفت: آره ولی تو اهل مهمونی نبودی؟
گلومو صاف کردم وگفتم: هنوزم اهلش نیستم بیشتر به کارم مربوط میشه گفت:کار؟! چکاری؟ با کمی مکث گفتم: یه بیزنس جدیده بیزنس خوبی هم هست. با تعجب گفت: پس بالاخره کارت گرفت حتمنم بایکی از این کله گنده ها قرار داری؟خوبه آفرین.حالا چه بیزینسی هست؟ بی معطلی گفتم: بیزینس مرگ! با تمسخر خندیدو گفت: ببخشید منظوری نداشتم نمیدونم چرا خندم گرفت و با کنایه ادامه داد: چی هست اینکه گفتی؟
گفتم: یکم پیچیدس ولی خوب کلش میشه ماموریت قتل. نیشخندی زدو گفت:<حتما تو هم قاتلی؟ گفتم: آره
با تمسخر گفت: حالا چه شخص مهمی رو میخوای بکشی؟ گفتم:زیاد شخصیت مهمی نیست ولی تو سالنه.کمی نگاهم کرد لبخندی زد دستش را جلو آورد و گفت: بی خیال میای بریم برقصیم؟بی توجه به دستانش سیگارم رو روشن کردم و گفتم: یعنی تو نمیدونی من نمیرقصم دستانش را جمع کرد و گفت:پس عوض نشدی مثل سابقی
پکی به سیگار زدم و گفتم: آره هنوزهمون گندیم که بودم با تمسخر گفت: سیگارتم که هنوز چس دود میکنی آره هنوز همون گندی!
نیشخندی زدم و گفتم: یکی از دلایلی که ترکم کردی همین بود.
روبه رویم ایستاد گفت:واقعا هنوز همون گندی! چی شده که سیبلاتو زدی مرررد!؟
سیگار را له کردم و دود آخر را روی صورتش خالی کردم و گفتم:آدما عوض میشن.
دوست پسر سارا از دور صدایش زد سارادستی برایش تکان داد و رو به من گفت: عوض شو تا کی میخوای اینجوری باشی؟ کاری نداری؟باید برم گفتم: با این بیزینس جدید همه چی حل میشه
دستش را دراز کرد دستش را گرفتم و خودم را به او نزدیک کردم. گفتم:هنوزم موهات دیوونم میکنه.
لبخند تلخی زد دستم را فشار داد و گفت:قدرشو ندونستی…ناگهان آرام در گوشش خواندم:اینگونه بی تو ببین چنگ بر آسمان میزنم بی محابا
چند ثانیه ای نگاهم کرد و خواند: آتش شدن زیر حجم تنت/با بوی تند پس گردنت/سنگینی جسم تو روی من/آثار چنگ تو روی بدن
و گفت: خیلی وقته که دیگه این شعر برام بی مفهوم شده.
دوباره دوست پسرش صدایش گفت: خداحافظ
چند قدمی که رفت گفتم: مواظب دوست پسر خوشگلت باش شاید قبل از ماموریت قتل اول دوست پسرتو کشتم.
لبخند تلخی زد و رفت. به بالکن نگاه کردم سوژه خیلی بهم نزدیک بود حرفهای سارا باعث شد که تا به کارم ایمان بیاروم به سالن نگاه کردم سارا را دیدم که میرقصید و میخندید دوست پسر انترش هم کنارش با او همراهی میکرد دیگر آن دختران زیبا نظرم را جلب نمیکردند اینقدر به سوژه نزدیک بودم که صدای نفس هایش را میشنیدم نگاه خیره ای به بالکن کردم موزیک وشاید توهم صدای خنده های سارا در سرم میپیچید دستانم را مشت کردم و با تمام سرعتم دویدم وقتی از بالکن پریدم خنکای پاییز را حس کردم.
پایان
نوشته : Tirass
ممنونم دوست خوبم
مرسی که نوشته هاتون رو به اشتراک میذارید ?
ممنونم شادلین عزیز
لطفت همیشه شامل حالم بوده
نظر من اینه تهشو میشد یطور دیگه تموم کنی مثلن ی نوشته گنگ بود ولی تهش یجورایی میشد حدس زد شبیه صادق نوشتی باید ظاهرشونو بیشتر توصیف میکردی تهشو با ی نوشیدنی میشد تموم کنی ک دوسدخترشو دعوت کنه ب نوشیدنی ولی سم توی یکی از نوشیدنیاس دوسدخترش تو و دوسپسر جدیدش مثلن گفتم ولی درکل داستان خوبیه جای کار داره موفق باشی (:
ممنونم بابت توضیحات خوبت حق با شماست فکر می کنم این داستان بیشتر از اینها جای کار داره
عالی بود داستان و آخرش منو شکه کرد . شخصیت ضعیف داستان که همش منتظر بودم واقعا کسی رو بکشه یا کار حیرت آوری بکنه با پریدن از بالکن تمام ذهنیتمو دود کرد فرستاد هوا .
دست خوش خیلی خوب بود داستان لذت بردم
همیشه یجا یجوری آدم رو غافلگیر میکنی که آدم از دست خودش خشمگین میشه که چرا نتونسته درست حدس بزنه. داشتم حاضر میشدم واسه یه ادامه و پایان کاملا متفاوت، اما بار دیگه نشون دادی که اصلا قابل پیشبینی نیستی.
زیر داستان سمفونی بتهوون یه توصیه برات نوشتم، بهش عمل کن شاید فرجی حاصل آمد :)
اینکه آدم نمیتونه بیشتر از یک لایک بده خیلی ناعادلانه ست.
دست خوش خیلی خوب بود داستان لذت بردم
مرسی که خوندی و ممنون از حمایتهات خوشحالم که پسندیدی
نظر لطفت همیشه شامل حالم بوده…ممنونم
والا اون روش رو هم امتحان کردم اما افاقه نکرده که نکرده
شاد باشی دوست خوبم
خیلی عالی بود ، بدون نقص مخصوصا اخرش رو عالی تموم کردی
خوب بود
وقتی میگم خوب بود چون شما نویسنده هستی باید دوهزارتا مفهوم از توش دربیاری این خوب بود من ساده نبود معمولی نبود خوب و بد تعریف داره و این تعریف ها از هرنگاهی یک معنی داره تقریبا 7 میلیارد جمعیت کره زمین هست و حالا فکر کن هر شخص یه تفسیر و معنی از خوب و بد داشته باشه همونجور که هر شخص یک اثر انگشت جدا گانه داره و منحصر به خودش هست پس خوب خودت را تعریف کن
جدا باحالیا!!
اخه نخوندن هم اعلام کردن داره؟
من خودمو تو داستانم در حدی که لازم بوده تعریف کردم فک کنم واسه اینجا کافی باشه
اره فک کنم ژانر لو لو خور خوره به قلمم میاد…خخخخ
منتظر یه دونه ازون درست حسابیاش باششششش
? ? ? ?
جدا باحالیا!!
اخه نخوندن هم اعلام کردن داره؟
خب گفدم شاید برات جالب باشه
جدا باحالیا!!
اخه نخوندن هم اعلام کردن داره؟
خب گفدم شاید برات جالب باشه
دمت گررررررم
من از خوندن داستان هات بینهایت لذت میبرم
و به قول شادی جان از این به بعد با ترس تاپیک ها رو باز میکنم(لبخند) دفعه ی بعد یار رو مجبور میکنم کنارم باشه بعد تاپیک رو باز میکنم که اینقدر ترسناک نشه(خنده)
ارکیده برای یور بلادی پِن(چشمک)
ممنونم ارکیده عزیز
خوشحالم کارهام مخاطبای فهیم و نکته سنجی مث تو دارن
خوندن در جوار یار یه چیز دیگه س ;)