پاتوق نویسندگان

1395/09/29

بارها شاهد بوده ایم نویسندگان خوب سایت بی هیچ دلیل موجهی ازسوی گروهی از،کاربران غیر منصف و ناراحت سایت مورد بی مهری قرار گرفته و در این راستا با توهین ،تحقیر و حتی تهمت و تهدید نیز، مواجه شده اند و حتی گاه این فشار ها به قدری جدی و آسیب رسان میشوند که نویسنده را دچار،سردرگمی و بی انگیزه گی کرده ،اعتماد به نفس وی را کاهش میدهند و موجب بروز احساس ناخوشایند عدم امنیت در وی میگردندتا انجا که در مورد ادامه فعالیت در سایت نیز، دچار تردید های جدی میشوند !
از،همین رو بین نویسندگان سایت این اتفاق نظر حاصل شد که تاپیکی جهت حمایت از اهل قلم در شهوانی ثبت بشه تا نویسندگان داستان در این سایت مکان مشخصی داشته باشن تا بتونن ازاون طریق درد دلها و مشکلات موجود رو با سایر کاربرای سایت درمیون بذارن،تجربیات و خاطرات و دغدغه هاشون رو بنویسن و نیز در مواقعی که اختلاف نظری بوجود می اید بشکلی منطقی و ٻا گفتمانی اصولی ابهامات و یکدیگر نافهمی ها رو برطرف کنند ، پیشنهادات و انتقادات کاربران را به بحث بگذارند والبته خیلی از فعالیتهای مثبت دیگر که به مرور زمان در برنامه کار این تاپیک قرار میگیرد و برایند مجموع فعالیتهای یاد شده توان لازم جهت ارتقای سطح کیفی داستانهای این سایت را ایجاد میکند تا نهایتا آنچه مقصود است حاصل شود
که بی تردید جز ارتقای سطح رضایتمندی مخاطبان نخواهد بود

حقیر به نمایندگی از دوستان اهل قلم سایت شهوانی ، امیدوارم تلاش صادقانه ای که آغاز،کردیم به لطف درک متقابل و شعور بالای کاربران فهیم شهوانی که بی اغراق از آگاهترین اجتماعات مجازیست که میشناسم ، به نقطه عطفی در جریان داستان نویسی و داستان خوانی این سایت بدل بشه و بتونیم با درک متقابل خواستها ،نیازها و مشکلات و موانع هر دو قشر داستان نویس،و داستان خوان جو سالمی مبتنی بر احترام متقابل بر فضای این تاپیک و در مدل وسیعتر آن بر کل فضای داستانهای شهوانی حاکم سازیم
امیدوارم که ازین پس دیگرشاهد ان نباشیم که در قسمت نظرات داستانها نسبت به نویسنده ای تحقیر،توهین و تهمت روا داشته میشود حال انکه وی برای خلق همان اثر ساعتها و بلکه روزها وقت و انرژی صرف کرده است
بیایید اندکی منصفانه بیندیشیم
انچه که مورد وثوق و پسند شما نیست قطعا علاقمندانی هم دارد که انها نیز چون تو و به اندازه ی تو حق دارند و این توقع بسیار نابجاست که انتڟار داشته باشید نمام داستانهای،سایت مطابق رویه، میل و سلیقه،شماانتخاب گردد و در این میان علائق و سلائق سایر،کاربران غیر،هم فکر نادیده انگاشته شود

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2017-01-17 19:19:39 +0330 +0330

خوب متهم کنن! چه اهمیتی داره؟ مهم ساپورت گروپه! این جماعت پشت سر خدا هم حرف می زنن!

1 ❤️

2017-01-18 05:58:08 +0330 +0330

اونا میگن پیغام آورده مرد پاک و راستگوییه، خوب باید سعی کنه درک کنه بفهمه بارها تو این جمع جنایت ملت خلافکار من خطا کار اون کاری که باید انجام بدی رو انجام بده تا ببینی لا تغییرات اما بدون باید تغییر بدی متغیرات این پیچیدگی قوانین شهر نشینی رو نه جنگل لهذا سعی کن یه راه پیدا کنی تا از سیرک خارجش کنی این سلطان درونت رو که امین ملقوب کلمات دروغینه همانطور که خوب، خوب نیست فقط غالبی ست واسه سرپوش همینطور که راست هم میتونه سفسطه باشه.
مردمان عرب اخمق بودن که پارسی نا اهل فضا رو برای چند صده تاریخ فراهم کرد که کور و کر و لال باشند این سرزمین مهد آیا هنر بایست بگم؟ انگار افسانه ای ساخته خیالات است این زیبایی ها، البت من میدونم که خیالات وهم نیستن و در واقع واقعیت همین تخیلاتن.

کاش همه یک صدا بودیم و مشت هامونو گره میکردیم و به جا اینکه بگیم مرگ بر فلان چیز و کسک، میگفتیم ناموستونو گائیدیم ای ادیان الهی

2 ❤️

2017-01-18 07:48:22 +0330 +0330

متضادهایی که در این گفتگوی اذهان با بدن شکل میگیرد در موازات که تشکل هایی صورت میگیرد درون جامعه ناخود که پیش تر وابسته به نوع نا هنجاری های که قانون هنجار را مثال میزند و در بنیان بند و ماده از لحاظ اخلاقی وضع و تحمیل میکند.

مثلا در این جوامع سکس و روابط از لحاظ وابستگی و عاطفی که در قالب شرع نباشد گناهی نابخشودنی شمرده می گویند که خدشه ای به عواطف وارد میکند و در جوامعی دیگر، نیاز و غذای جسم و روح و فعالیتی طبیعی و نرمال تلقی میگردد.

در جاهایی به خاطر روابط جنسی مجازا×ت های سخت اعمال و جاری می شود و در جاهایی نداشتن این روابط والدین را نسبت به سلامت فرزندشان و جامعه را نسبت به نا هنجاری هایی که پدید می آید نگران می کند.

در هر حال، همه ی جوامع، به نحوی آداب جنسی را بنا به خواست شرایطی که در محیط وضع میکنند در چارچوبی به خواست خود و بازی با اذهان ملت به صورت محدود یا نامحدود و ضد یا نقیض پذیرفته و غالبا مدل هایی اینطور و آنطور ترسیم میکنن.

در این مرحله هیچگونه تثبیتی رخ نمی دهد، چون اگر اینطور بود به قبل در وجدان موجودات دیگر بایست ثبت میشد، که انگار مگر وجدان میدانید چیست؟ یا مگر وجدان دیدنیست؟

وجدان همان چیزیست که شما ها نمیدانید چیست

و عواطف دستخوش بازی نا جوانمردانه شما بی وجدان هاست

0 ❤️

2017-01-18 08:28:03 +0330 +0330
نقل از: shivanaa
نقل از: GodIdols متضادهایی که در این گفتگوی اذهان با بدن شکل میگیرد در موازات که تشکل هایی صورت میگیرد درون جامعه ناخود که پیش تر وابسته به نوع نا هنجاری های که قانون هنجار را مثال میزند و در بنیان بند و ماده از لحاظ اخلاقی وضع و تحمیل میکند.

مثلا در این جوامع سکس و روابط از لحاظ وابستگی و عاطفی که در قالب شرع نباشد گناهی نابخشودنی شمرده می گویند که خدشه ای به عواطف وارد میکند و در جوامعی دیگر، نیاز و غذای جسم و روح و فعالیتی طبیعی و نرمال تلقی میگردد.

در جاهایی به خاطر روابط جنسی مجازا×ت های سخت اعمال و جاری می شود و در جاهایی نداشتن این روابط والدین را نسبت به سلامت فرزندشان و جامعه را نسبت به نا هنجاری هایی که پدید می آید نگران می کند.

در هر حال، همه ی جوامع، به نحوی آداب جنسی را بنا به خواست شرایطی که در محیط وضع میکنند در چارچوبی به خواست خود و بازی با اذهان ملت به صورت محدود یا نامحدود و ضد یا نقیض پذیرفته و غالبا مدل هایی اینطور و آنطور ترسیم میکنن.

در این مرحله هیچگونه تثبیتی رخ نمی دهد، چون اگر اینطور بود به قبل در وجدان موجودات دیگر بایست ثبت میشد، که انگار مگر وجدان میدانید چیست؟ یا مگر وجدان دیدنیست؟

وجدان همان چیزیست که شما ها نمیدانید چیست

و عواطف دستخوش بازی نا جوانمردانه شما بی وجدان هاست

متن جالب و تامل انگیز…
اما حداقل برای شروع به داستان نمی خورد… مگه اینکه ادامه متن وارد داستان بشه و یه جورایی پیش نوشته یا مقدمه باشه… این قسمت که گذاشتی بیشتر شبیه یه متن ادبی درباره روابط جنسی بود که البته متن واقعا جالبیه…

چون میدونستم سوال براتون مطرح میشه که این کجاش شبیه به داستانه، گفتم قسمتی از داستان

این متن در جواب شخصی بود که سکس رو اینطور تشریح کرده بود که سکس از رابطه نا مشروع گناهی نا بخشودنی ست که وجدان و عاطفه رو تحت تاثیر بی وجدانی قرار میده و نا هنجاری هایی در جامعه دینی بوجود میاره و در جواب شخصیتی به اسم پویان اینطور جواب میده

0 ❤️

2017-01-18 08:36:17 +0330 +0330

البته اون جمعی که در آخر این جواب بستم مذکور به این هست که پویان شخصیتی ست که از دید اون جمع که در اون جلسه مباحثه شرکت داره، آدمی بی بند و بار و پایبند به هیچ اصول دینی نمیباشد

0 ❤️

2017-01-18 08:48:09 +0330 +0330
نقل از: GodIdols البته اون جمعی که در آخر این جواب بستم مذکور به این هست که پویان شخصیتی ست که از دید اون جمع که در اون جلسه مباحثه شرکت داره، آدمی بی بند و بار و پایبند به هیچ اصول دینی نمیباشد

اما فکر میکنم چون هویتی نداری احتمالا این داستانت یا داستان هایی رو که نوشتی با خودت به گور خواهی برد

:)

0 ❤️

2017-01-18 11:51:00 +0330 +0330
نقل از: honeybee
نقل از: GodIdols البته اون جمعی که در آخر این جواب بستم مذکور به این هست که پویان شخصیتی ست که از دید اون جمع که در اون جلسه مباحثه شرکت داره، آدمی بی بند و بار و پایبند به هیچ اصول دینی نمیباشد

اما فکر میکنم چون هویتی نداری احتمالا این داستانت یا داستان هایی رو که نوشتی با خودت به گور خواهی برد

:)

از کجا میدونی من هویتی ندارم؟
یا اینکه خودت انقدر شعر میگی یا نوشته هایی که داری با خودت به گور نمیبری؟

البته نوشته ها دارای ارزش و بار هنری و ادبی داشته باشه باقی خواهد ماند و همیشه به یاد میارن مخاطبان هر چند هویت جعلی داشته باشی، جسم به گور میره ولی نوشته تا نسل ها به یاد آورده میشه، منتها بار ادبی و هنری رو بدون هیچ نقضی بایست داشته باشه

هر چند امثال ما جایگاهمون تو همین دنیای مجازی ست، امیدوارم مخاطبان عادی هم بی بهره نمونن و همپا باشن با مخاطبان با درک و شعور.

من از این مجموعه راضیم، کم نداریم امثال مثل خودمون

کاشکی تا وقتی که زنده ایم برگردیم به همون زمان شاه، نمیدونم یعنی پسرفته اگه برگردیم؟

0 ❤️

2017-01-18 20:09:07 +0330 +0330
نقل از: Asatirx69 فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم.

شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ،
مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد
اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت❌ بزنند …

غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است
و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد .

استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد …

ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که :
“اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید”

غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده مانده!
استاد به شاگرد گفت:
همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی توان اصلاح نه…

دقیقا درسته…و قبل از توان اصلاح…توان خلق کردن! خلق کردنی هر چند کَج و کوله. …هیچ چیزی از ابتدا عالی نبوده…به تدریج عالی شده…و این ممارست می خواد …و از همه مهمتر پُر رویی! پُر رویی در برابر حرفهای پَرت و پلا!.. به قول نیما آن که غربال دارد از پشت سر می آید…

0 ❤️

2017-01-18 21:35:33 +0330 +0330
نقل از: Asatirx69 فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم.

شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ،
مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد
اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت❌ بزنند …

غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است
و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد .

استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد …

ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که :
“اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید”

غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده مانده!
استاد به شاگرد گفت:
همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی توان اصلاح نه…

مرسی اساطیر عزیز

زیبا، کامل ،جامع و پند آموز

اگر گوشی برای شنیدن باشد و خرده هوشی برای فهمیدن

ممنونم از حضور و بروزت اساطیرم

0 ❤️

2017-01-20 16:56:25 +0330 +0330
نقل از: shivanaa

بیماری "مازوخیسم" یکی از بدترین بیماری هاییِ که درمان نداره به زبون وطنی میشه "خود آزاری" خود آزاری فقط این نیست که سرتو محکم بکوبی تو دیوار! یا بدنتُ با تیغ و چاقو خط بندازی... همین که بعد از گذشت ماه ها یا سالها به آدم رفته ی زندگیت فکر کنی یعنی مازوخیسم داری! همین که هنوز بعد از گذشت این همه وقت داری با یاده اون زندگی میکنی یعنی مازوخیسم داری! همین که هر شبو هر روز میشینی حرف های قشنگشو که اسکرین شات گرفتی یا توی یادداشت های گوشیت سیو کردی میخونی و دلت براش تنگ میشه یعنی مازوخیسم داری! همین که میدونی براش تموم شدی و جاتو یکی دیگه پر کرده اما مدام ساعت آنلاین و آفلاینشُ چک میکنی و توی پروفایلش دنبال یه چیزی که به تو مربوط باشه میگردی یعنی مازوخیسم داری! همین که همیشه و هرجا دنبال یجای خلوتی که بشینیُ بهش فکر کنی یعنی مازوخیسم داری! همین که هر بار میری جاهایی که با هم خاطره ی مشترک دارین به امید اینکه اونو هم اونجا ببینی یعنی مازوخیسم داری! اصلا مازوخیسم یعنی قبول نکردن اینکه تو تموم شدی،تو مُردی ،دیگه تویی وجود نداری براش! بشین زندگی تو بکن عزیزِ من،تو دیگه تموم شدی... مگه نمیدونی این روزا آدما تاریخ انقضا دارن!!!

مطلب قشنگی بود شیوا جان اما قبول کن پذیرش اینکه ببینی بعد از مدتها با هم بودن تو رو فراموش کرده و دیگه هیچ جایی تو زندگیش نداری خصوصا واسه کسی که محبتش واقعی و از ته دل بوده خیلی خیلی سخته کسانی رو میشناسم که حتی با وجود دیدن بیوفایی از،یار و با وجودیکه دیگه رابطه شون به کلی تموم شده و هیچ نشونه ای از خودشون تو ظاهر زندگی طرفشون نمیبینن باز هم عاشقونه بهش عشق میورزن و نهانخانه ی دلشون سرشار از این امیده که اگر چه ظاهرا جایی تو زندگیش ندارم اما اون نمیتونه فراموشم کرده باشه و یقین دارن که یارشون عشق اونها رو تو پستوی دلش پنهون کرده و برای این پنهانکاری یار هم دلایل خاص خودشونو دارن دلایلی که نه میشه به آسانی پذیرفت ونه به راحتی ردشون کرد

حال و با وجود مواردی که عنوان شد این سوال پیش میاد که آیا میشه گفت کسانی که چنین دیدی دارن از مازوخیسم رنج میبرن ؟# یا باید چنین دیدی رو محصول علاقه شدید قلبی که ازش به عنوان عشق یاد میشه دونست و ...# آیا میشه به دلایل ذکر شده اونها اطمینان کرد یانه اینا سئوالاتی هستن که مدتهاست تو ذهنم میلوله و نتونستم واسشون جوابی پیدا کنم از شیوای عزیز ممنونم که این مبحث رو باز کرد شاید دوستان خوبمون بتونن در این زمینه توضیحاته مفید و قانع کننده ای بدن !

0 ❤️

2017-01-20 17:09:32 +0330 +0330

سه سال زندگی و روز و شب با هم بودن.من یه شهر و تو یه شهر دیگه.ولی انگار سه سال زیر یه سقف زندگی کردیم.شبا تو بغل هم خوابیدیم روزا با صبح بخیر هم بیدار شدیم.بدبختی جدا شدن ما هم شبیه جدا شدن نبود.یه خداحافظی تلخ با کلمه های عاشقانهوبا آرزو های خوب و شیرین برای هم.نه من میتونم برم نه تو میتونی بری.نمیدونم این دیگه چه نوع جدا شدن بود.چرا تو منو متهم نکردی.چرا من به تو انگ هرزگی نزدم؟هربار دعوا میکردیم که اخرش به خداحافظی برسه.ولی اخرش به گریه تو و قربون صدقه من ختم شد.اصلا چجور شد که رفتی.مگه من و تو ممکن بود جدا بشیم؟؟؟؟
یه بخشی از چند روز که بیشتر از کل عمر طول کشید…

1 ❤️

2017-01-20 18:28:20 +0330 +0330
نقل از: taktir andaz سه سال زندگی و روز و شب با هم بودن.من یه شهر و تو یه شهر دیگه.ولی انگار سه سال زیر یه سقف زندگی کردیم.شبا تو بغل هم خوابیدیم روزا با صبح بخیر هم بیدار شدیم.بدبختی جدا شدن ما هم شبیه جدا شدن نبود.یه خداحافظی تلخ با کلمه های عاشقانهوبا آرزو های خوب و شیرین برای هم.نه من میتونم برم نه تو میتونی بری.نمیدونم این دیگه چه نوع جدا شدن بود.چرا تو منو متهم نکردی.چرا من به تو انگ هرزگی نزدم؟هربار دعوا میکردیم که اخرش به خداحافظی برسه.ولی اخرش به گریه تو و قربون صدقه من ختم شد.اصلا چجور شد که رفتی.مگه من و تو ممکن بود جدا بشیم؟؟؟؟ یه بخشی از چند روز که بیشتر از کل عمر طول کشید...

کسی چه میداند
که هر شب چند نفر
در بسترهای جــــــــــدا
یکدیگر را در آغوش گرفــــــــته
وبه خواب رفته اند

ازدمیر اصاف

0 ❤️

2017-01-20 18:31:26 +0330 +0330
نقل از: TIRASS
نقل از: taktir andaz سه سال زندگی و روز و شب با هم بودن.من یه شهر و تو یه شهر دیگه.ولی انگار سه سال زیر یه سقف زندگی کردیم.شبا تو بغل هم خوابیدیم روزا با صبح بخیر هم بیدار شدیم.بدبختی جدا شدن ما هم شبیه جدا شدن نبود.یه خداحافظی تلخ با کلمه های عاشقانهوبا آرزو های خوب و شیرین برای هم.نه من میتونم برم نه تو میتونی بری.نمیدونم این دیگه چه نوع جدا شدن بود.چرا تو منو متهم نکردی.چرا من به تو انگ هرزگی نزدم؟هربار دعوا میکردیم که اخرش به خداحافظی برسه.ولی اخرش به گریه تو و قربون صدقه من ختم شد.اصلا چجور شد که رفتی.مگه من و تو ممکن بود جدا بشیم؟؟؟؟ یه بخشی از چند روز که بیشتر از کل عمر طول کشید...

کسی چه میداند
که هر شب چند نفر
در بسترهای جــــــــــدا
یکدیگر را در آغوش گرفــــــــته
وبه خواب رفته اند

ازدمیر اصاف

بعضی شبا بالشت ها چشم و گوش و مو در میارن.موهای همرنگ دلبرت.چشمای مست عشقت.گوشایی که میشنون تا آخرش.تا هرجا که بگی.حیف لب و دهن و زبون در نمیارن تا عشقت رو تو تنهایی شب تو آغوش بگیریو و تو هم صداشو بشنوی.ولی بالشتا چه صبورانه گوش میدن و اشک هارو پاک میکنن.چه سخاوتمنده عاقوششونو هدیه میدن و همدرد تنهایی میشن…

1 ❤️

2017-01-20 18:49:08 +0330 +0330
نقل از: taktir andaz
نقل از: TIRASS
نقل از: taktir andaz سه سال زندگی و روز و شب با هم بودن.من یه شهر و تو یه شهر دیگه.ولی انگار سه سال زیر یه سقف زندگی کردیم.شبا تو بغل هم خوابیدیم روزا با صبح بخیر هم بیدار شدیم.بدبختی جدا شدن ما هم شبیه جدا شدن نبود.یه خداحافظی تلخ با کلمه های عاشقانهوبا آرزو های خوب و شیرین برای هم.نه من میتونم برم نه تو میتونی بری.نمیدونم این دیگه چه نوع جدا شدن بود.چرا تو منو متهم نکردی.چرا من به تو انگ هرزگی نزدم؟هربار دعوا میکردیم که اخرش به خداحافظی برسه.ولی اخرش به گریه تو و قربون صدقه من ختم شد.اصلا چجور شد که رفتی.مگه من و تو ممکن بود جدا بشیم؟؟؟؟ یه بخشی از چند روز که بیشتر از کل عمر طول کشید...

کسی چه میداند
که هر شب چند نفر
در بسترهای جــــــــــدا
یکدیگر را در آغوش گرفــــــــته
وبه خواب رفته اند

ازدمیر اصاف

بعضی شبا بالشت ها چشم و گوش و مو در میارن.موهای همرنگ دلبرت.چشمای مست عشقت.گوشایی که میشنون تا آخرش.تا هرجا که بگی.حیف لب و دهن و زبون در نمیارن تا عشقت رو تو تنهایی شب تو آغوش بگیریو و تو هم صداشو بشنوی.ولی بالشتا چه صبورانه گوش میدن و اشک هارو پاک میکنن.چه سخاوتمنده عاقوششونو هدیه میدن و همدرد تنهایی میشن…

کمبود عاطفه، فشار روانی و نبود آگاهی

اینطور ایجاب میشه که عشق زمینی متولد

و عشق فرا زمینی در پرده ی ابهام باقی بماند.

آیا میشود در واقعیت به واقع دو نوع عشق واقعی همزمان در وجود و حواسمون داشته باشیم؟

البته احساس میکنم در وجودمون نه تنها دو نوع عشق بلکه چندها هم عشق واقعی میتونیم داشته باشیم یا داریم

درسته که داریم اما فوکوس و ذهنمون تمرکز بر یکیش واضح هست به جا اینکه در واقع باید همزمان بر دو عشق یا چند عشق واقعی تمرکز داشته باشیم یعنی همانطور که عشق یا چند عشق داریم، تمرکز و حواسمون هم بایست ملطف بهش یا بهشون باشه همزمان و هماهنگ و برنامه ریزی مناسب به یکسان و سنجیده.

0 ❤️

2017-01-20 19:00:13 +0330 +0330
نقل از: taktir andaz
نقل از: TIRASS
نقل از: taktir andaz سه سال زندگی و روز و شب با هم بودن.من یه شهر و تو یه شهر دیگه.ولی انگار سه سال زیر یه سقف زندگی کردیم.شبا تو بغل هم خوابیدیم روزا با صبح بخیر هم بیدار شدیم.بدبختی جدا شدن ما هم شبیه جدا شدن نبود.یه خداحافظی تلخ با کلمه های عاشقانهوبا آرزو های خوب و شیرین برای هم.نه من میتونم برم نه تو میتونی بری.نمیدونم این دیگه چه نوع جدا شدن بود.چرا تو منو متهم نکردی.چرا من به تو انگ هرزگی نزدم؟هربار دعوا میکردیم که اخرش به خداحافظی برسه.ولی اخرش به گریه تو و قربون صدقه من ختم شد.اصلا چجور شد که رفتی.مگه من و تو ممکن بود جدا بشیم؟؟؟؟ یه بخشی از چند روز که بیشتر از کل عمر طول کشید...

کسی چه میداند
که هر شب چند نفر
در بسترهای جــــــــــدا
یکدیگر را در آغوش گرفــــــــته
وبه خواب رفته اند

ازدمیر اصاف

بعضی شبا بالشت ها چشم و گوش و مو در میارن.موهای همرنگ دلبرت.چشمای مست عشقت.گوشایی که میشنون تا آخرش.تا هرجا که بگی.حیف لب و دهن و زبون در نمیارن تا عشقت رو تو تنهایی شب تو آغوش بگیریو و تو هم صداشو بشنوی.ولی بالشتا چه صبورانه گوش میدن و اشک هارو پاک میکنن.چه سخاوتمنده عاقوششونو هدیه میدن و همدرد تنهایی میشن…

می فهممت !

0 ❤️

2017-01-20 19:06:03 +0330 +0330
نقل از: lordationz
نقل از: taktir andaz
نقل از: TIRASS
نقل از: taktir andaz سه سال زندگی و روز و شب با هم بودن.من یه شهر و تو یه شهر دیگه.ولی انگار سه سال زیر یه سقف زندگی کردیم.شبا تو بغل هم خوابیدیم روزا با صبح بخیر هم بیدار شدیم.بدبختی جدا شدن ما هم شبیه جدا شدن نبود.یه خداحافظی تلخ با کلمه های عاشقانهوبا آرزو های خوب و شیرین برای هم.نه من میتونم برم نه تو میتونی بری.نمیدونم این دیگه چه نوع جدا شدن بود.چرا تو منو متهم نکردی.چرا من به تو انگ هرزگی نزدم؟هربار دعوا میکردیم که اخرش به خداحافظی برسه.ولی اخرش به گریه تو و قربون صدقه من ختم شد.اصلا چجور شد که رفتی.مگه من و تو ممکن بود جدا بشیم؟؟؟؟ یه بخشی از چند روز که بیشتر از کل عمر طول کشید...

کسی چه میداند
که هر شب چند نفر
در بسترهای جــــــــــدا
یکدیگر را در آغوش گرفــــــــته
وبه خواب رفته اند

ازدمیر اصاف

بعضی شبا بالشت ها چشم و گوش و مو در میارن.موهای همرنگ دلبرت.چشمای مست عشقت.گوشایی که میشنون تا آخرش.تا هرجا که بگی.حیف لب و دهن و زبون در نمیارن تا عشقت رو تو تنهایی شب تو آغوش بگیریو و تو هم صداشو بشنوی.ولی بالشتا چه صبورانه گوش میدن و اشک هارو پاک میکنن.چه سخاوتمنده عاقوششونو هدیه میدن و همدرد تنهایی میشن…

کمبود عاطفه، فشار روانی و نبود آگاهی

اینطور ایجاب میشه که عشق زمینی متولد

و عشق فرا زمینی در پرده ی ابهام باقی بماند.

آیا میشود در واقعیت به واقع دو نوع عشق واقعی همزمان در وجود و حواسمون داشته باشیم؟

البته احساس میکنم در وجودمون نه تنها دو نوع عشق بلکه چندها هم عشق واقعی میتونیم داشته باشیم یا داریم

درسته که داریم اما فوکوس و ذهنمون تمرکز بر یکیش واضح هست به جا اینکه در واقع باید همزمان بر دو عشق یا چند عشق واقعی تمرکز داشته باشیم یعنی همانطور که عشق یا چند عشق داریم، تمرکز و حواسمون هم بایست ملطف بهش یا بهشون باشه همزمان و هماهنگ و برنامه ریزی مناسب به یکسان و سنجیده.

شما در اوایل مطلبتون از عشق زمینی و فرازمینی صحبت کردید و بعد از عشق واقعی زبون به میان آوردید.

آیا منظورتون این بود که عشق زمینی که تولد پیدا میکنه ضعیف تر از عشق فرا زمینی پنهانه؟

آیا عشق فرا زمینی که پنهانه در عشق واقعی هم تفسیر میشه؟

چطور عشقی که در پرده ابهام قرار میگیره بشود تمرکز کرد یا بدون دونستن وجودش لمسش کرد

یا آیا اصلن فرا زمینی وجود داره مگه که حالا بخواد مبهم هم باشه؟

0 ❤️

2017-02-14 02:19:14 +0330 +0330



0 ❤️

2017-02-20 16:31:14 +0330 +0330

يك بار هم زنگ زده بودم منزل نقى‌زاده اسمش فرامرز بود و با يكى ديگر كه هيچ يادم نيست، سه نفرى روى يك نيمكت مى‌نشستيم. مادرش كه گوشى را برداشت، اسمش يادم رفت، _منزل نقى‌زاده؟ از بابام ياد گرفته بودم بگويم منزلِ فلانى مادرش شاكى و عصبى گفت: با كى كار دارين؟ _با ... پسرتون. كدوم‌شون؟ تك‌پسر بودم و فكر اينش را نكرده بودم كه در يك خانه شايد بيش از يك پسر وجود داشته باشد. شاكى‌تر و عصبى‌تر پرسيد: كدوم‌شون؟ با كدوم‌شون كار دارى؟ هول شدم. يادم نيامد كه مثلن بگويم اونى كه اول راهنمايى‌ست. من‌من‌كنان گفتم : «اونى كه موهاش فرفريه، حرف بد مى‌زنه، قشنگ مى‌خنده» اونى كه قشنگ مى‌خنديد خانه نبود. تق! فردايش گفت : «من قشنگ مى‌خندم؟» و ريسه رفت. من حرصم درآمده بود چون دفتر مشقم را نياورده بود، ولى از قشنگ خنديدنش خنده‌ام گرفت. بعدترها فكر كردم آدم بايد هرازگاهى اسم هم‌خانه‌هایش را، رفقایش را، بغل‌دستى‌هایش را فراموش كند، بعد زور بزند توى سه جمله توصيف‌شان كند؛ بدو بدو بگويد مثلن آنى كه خنده‌اش قشنگ است ، آنى كه حرف زدنش مثل قهوه‌ى تازه‌دم است ، آنى كه سين‌اش حال عاشقى دارد........

0 ❤️

2017-02-22 14:12:36 +0330 +0330

هر روزه تو زندگیمون با ادمای زیادی برخورد میکنیم با ادمای منزوی و گوشه گیر ،با ادمای گرم و اجتماعی، با انسانهای ساده اندیش و گاها ساده لوح، با احمقا ،با زبلا ،با اوناییکه فک میکنن زبلن ،با ادمای جاهل، با افراد دانا با اونایی که توهم دانا بودن مضحکه ی خاص و عامشون کرده، با دزدا و جیب براو کلاهبردارا و حتی قاتلا

به جرات میتونم بگم تو کوله بار سالهای رفته عمرم تجارب مختلفی از برخورد با انواع و اقسام شخصیتهایی که نام بردم و نبردم سیو شده ! تجربیاتی که بهم یاد دادن در برخورد با هر کدوم از اونا چه مرام ، رویه و منشی رو باید در پیش بگیرم که از مواجهه با اونا کمترین میزان آسیب متوجه ام بشه

اما صادقانه بگم در برابر یه گروه خاص از ادما واقعا بی دفاعم و هیچ کدوم از تجربیاتم نمیتونن منو در برابر اسیب هایی که ممکنه در مواجهه با اونا ببینم و باعث صدمه خوردنم بشه محافظت کنن احتمالا براتون این سوال پیش اومده که مگه افرادبرخوردار از اون تیپ شخصیتی خاص چه ویژگی یا توانایی خارق العاده ای دارن که هنوز بشر نتونسته واسه زهرشون پادزهر موثری پیدا کنه ؟!

راستش منم از ارايه پاسخ دقیق ،قطعی و اقناع کننده برای این پرسش عاجزم

اخه ادمایی که بخودشون اجازه قضاوت کردن در مورد همنوعانشونو میدن و خودشونو دارای توانایی تمیز دادن سره از ناسره میدونن و استاد نتیجه گیری قطعی با استفاده از قرائن و شواهد به حساب میارن اعتماد بیش از حدی که این ویروسهای زیانبار بشری به خودشون ، تصمیمات و نتیجه گیریهاشون دارن همون زهر بی پاد زهریه که میتونه انسانیت رو در جوامع بشری بسمت قهقرا سوق بده و به انحطاط بکشونه !!!

نظر شما چیه؟

1 ❤️

2017-02-23 13:22:24 +0330 +0330
نقل از: TIRASS

هر روزه تو زندگیمون با ادمای زیادی برخورد میکنیم با ادمای منزوی و گوشه گیر ،با ادمای گرم و اجتماعی، با انسانهای ساده اندیش و گاها ساده لوح، با احمقا ،با زبلا ،با اوناییکه فک میکنن زبلن ،با ادمای جاهل، با افراد دانا با اونایی که توهم دانا بودن مضحکه ی خاص و عامشون کرده، با دزدا و جیب براو کلاهبردارا و حتی قاتلا

به جرات میتونم بگم تو کوله بار سالهای رفته عمرم تجارب مختلفی از برخورد با انواع و اقسام شخصیتهایی که نام بردم و نبردم سیو شده ! تجربیاتی که بهم یاد دادن در برخورد با هر کدوم از اونا چه مرام ، رویه و منشی رو باید در پیش بگیرم که از مواجهه با اونا کمترین میزان آسیب متوجه ام بشه

اما صادقانه بگم در برابر یه گروه خاص از ادما واقعا بی دفاعم و هیچ کدوم از تجربیاتم نمیتونن منو در برابر اسیب هایی که ممکنه در مواجهه با اونا ببینم و باعث صدمه خوردنم بشه محافظت کنن احتمالا براتون این سوال پیش اومده که مگه افرادبرخوردار از اون تیپ شخصیتی خاص چه ویژگی یا توانایی خارق العاده ای دارن که هنوز بشر نتونسته واسه زهرشون پادزهر موثری پیدا کنه ؟!

راستش منم از ارايه پاسخ دقیق ،قطعی و اقناع کننده برای این پرسش عاجزم

اخه ادمایی که بخودشون اجازه قضاوت کردن در مورد همنوعانشونو میدن و خودشونو دارای توانایی تمیز دادن سره از ناسره میدونن و استاد نتیجه گیری قطعی با استفاده از قرائن و شواهد به حساب میارن اعتماد بیش از حدی که این ویروسهای زیانبار بشری به خودشون ، تصمیمات و نتیجه گیریهاشون دارن همون زهر بی پاد زهریه که میتونه انسانیت رو در جوامع بشری بسمت قهقرا سوق بده و به انحطاط بکشونه !!!

نظر شما چیه؟

تیراس عزیز متاسفانه یكي از اصلي ترين وظايف منو ادمای جامعه ی من اينه كه نديد و نشناخته همديگه رو قضاوت كنيم.
خودمم ازونجایی که بی نقص نیستم و بالاخره یه دُزی ازین خصلتو دارم واسه همین اول انگشت اشاره رو سمت خودم میگیرم. با اینکه خودمم به تعدد مورد قضاوت بیجا قرار گرفتم .ولی بارها شده بخاطر قضاوت بیجایی که به بقیه داشتم شرمنده شدم و واقعن در تلاشم خودمو این خصلتمو اصلاح کنم اونم شیش تیغه …
تنها چیزی که میتونم بگم اینه که نسبت به قضاوت ها بی تفاوت باشیم و به قول یکی از تاثیرگذارترین ادمای زندگیم :
فکر کردن مشکله
برای همینه که بیشتر مردم قضاوت می کنن

1 ❤️

2017-02-24 00:20:21 +0330 +0330
نقل از: sssaye
نقل از: TIRASS

هر روزه تو زندگیمون با ادمای زیادی برخورد میکنیم با ادمای منزوی و گوشه گیر ،با ادمای گرم و اجتماعی، با انسانهای ساده اندیش و گاها ساده لوح، با احمقا ،با زبلا ،با اوناییکه فک میکنن زبلن ،با ادمای جاهل، با افراد دانا با اونایی که توهم دانا بودن مضحکه ی خاص و عامشون کرده، با دزدا و جیب براو کلاهبردارا و حتی قاتلا

به جرات میتونم بگم تو کوله بار سالهای رفته عمرم تجارب مختلفی از برخورد با انواع و اقسام شخصیتهایی که نام بردم و نبردم سیو شده ! تجربیاتی که بهم یاد دادن در برخورد با هر کدوم از اونا چه مرام ، رویه و منشی رو باید در پیش بگیرم که از مواجهه با اونا کمترین میزان آسیب متوجه ام بشه

اما صادقانه بگم در برابر یه گروه خاص از ادما واقعا بی دفاعم و هیچ کدوم از تجربیاتم نمیتونن منو در برابر اسیب هایی که ممکنه در مواجهه با اونا ببینم و باعث صدمه خوردنم بشه محافظت کنن احتمالا براتون این سوال پیش اومده که مگه افرادبرخوردار از اون تیپ شخصیتی خاص چه ویژگی یا توانایی خارق العاده ای دارن که هنوز بشر نتونسته واسه زهرشون پادزهر موثری پیدا کنه ؟!

راستش منم از ارايه پاسخ دقیق ،قطعی و اقناع کننده برای این پرسش عاجزم

اخه ادمایی که بخودشون اجازه قضاوت کردن در مورد همنوعانشونو میدن و خودشونو دارای توانایی تمیز دادن سره از ناسره میدونن و استاد نتیجه گیری قطعی با استفاده از قرائن و شواهد به حساب میارن اعتماد بیش از حدی که این ویروسهای زیانبار بشری به خودشون ، تصمیمات و نتیجه گیریهاشون دارن همون زهر بی پاد زهریه که میتونه انسانیت رو در جوامع بشری بسمت قهقرا سوق بده و به انحطاط بکشونه !!!

نظر شما چیه؟

تیراس عزیز متاسفانه یكي از اصلي ترين وظايف منو ادمای جامعه ی من اينه كه نديد و نشناخته همديگه رو قضاوت كنيم.
خودمم ازونجایی که بی نقص نیستم و بالاخره یه دُزی ازین خصلتو دارم واسه همین اول انگشت اشاره رو سمت خودم میگیرم. با اینکه خودمم به تعدد مورد قضاوت بیجا قرار گرفتم .ولی بارها شده بخاطر قضاوت بیجایی که به بقیه داشتم شرمنده شدم و واقعن در تلاشم خودمو این خصلتمو اصلاح کنم اونم شیش تیغه ... تنها چیزی که میتونم بگم اینه که نسبت به قضاوت ها بی تفاوت باشیم و به قول یکی از تاثیرگذارترین ادمای زندگیم : فکر کردن مشکله برای همینه که بیشتر مردم قضاوت می کنن

البته قضاوت بیجا که اسمش روشه و طبیعتا مردوده اما من معتقدم مشکل قضاوت اشتباه که نتیجه ی بیشتر قضاوتهای بیجا نیز هست بیشتر از همون فکر کردنه که ناشی میشه # واقعا چه نیازیه که ما در مورد اتفاقهایی که برای اشخاص دور و برمون میفته نظر بدیم ؟! # اگه بتونیم خودمون رو عادت بدیم به این که سرمون به کار خودمون باشه دیگه هیچ نیازی به فکر کردن در مورد مسایلی که دخلی به ما نداره پیدا نمیکنیم و در نتیجه احتمال نتیجه گیری اشتباه و نتیجتا قضاوت ناجور از بین میره

بیشتره این قضاوتها زیر سر همین فکر کردنه چرا که در اکثر مواقع خوراک لازم برای یه نتیجه گیری بی عیب و نقص در اختیار شخصی که از بیرون به قضیه ای نگاه میکنه قرار نمیگیره و همین اطلاعات ناقص میشه آفت بزرگه نتیجه گیری های اشخاص

و طبیعتا نتیجه گیری اشتباه ، قضاوت نادرست رو به دنبال میاره

قضیه به این صورته که گاها در اطراف زندگی آشنایانمون متوجه نشانه هایی میشیم و غالبا وجود همین نشانه های ریز کافیه که ذهن بیمار ما به تکاپو بیفته تا ریزه ریزه این نشانه ها رو به هم بچسبونه و پازل کنجکاوی ما رو که خوراک قضاوتمونه رو تکمیل کنه در حالیکه اساسا ما حق اینکه بخوایم با استفاده از،نشانه های ظاهری در مورد کسی قضاوت کنیم رو نداریم چه بسا نشانه های مهمتری در رد تصوزر ما وجود داشته باشه که بهر دلیل قادر به دیدن یا درکشون نیستیم # پس چه بهتر که خودمون رو درگیر مسایلی که بما مربوط نمیشه نکنیم تا مرتکب قضاوت غلط نشیم و لازم نباشه بابت قضاوتهای اشتباهمون ناچار به تحمل شرمساری و خجالتزدگی نزد خودمون یا اطرافیانمون بشیم

1 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «