خیلی وقته که این پست رو آماده کرده بودم ولی منتظر بودم یکم شرایط عادی بشه تا پستش کنم ولی فکر کنم تا سرنگونی آخوند ها اوضاع همین طوری بمونه، برای همین تصمیم گرفتم دیگه بفرستمش.
نکته دیگه اینکه قبل اینکه پست کنم قوانین سایت رو خوندم و قانون اول سایت حریم شخصی بود و احساس کردم ممکنه این پست هم شاملش بشه برای همین مجبور شدم دوباره ویرایش کنم و از نام مستعار استفاده کنم چون اگه اسم میآوردم توی گوگل همه پیجهاش پیدا میشد.
این خاطرهای که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به 7 هشت سال پیش. اون زمان توی سایت حال و هول یه پروفایل داشتم به نام “پسر مهربون” و اونجا مشغول فعالیت مخزنی دخترها بودم و یکی دو مورد هم موفق شده بودم بزنم زمین، ولی یکی از اونا خیلی برام خاص بود و برام تجربه قابل توجهی بود. داستان از اونجا شروع شد که توی یک تاپیک که یادمم نیست خود پروا درست کرده بود یا نه، اونجا پروا که البته اسم پروفایلش اونجا سوزان بود پیشنهاد رابطه پولی داده بود و البته اون زمان کمتر کسی توی این سایتها علناً پولی کار میکرد و انگار اون زمان برای خود دخترها هم خیلی سخت و سنگین بود که رسماً اعلام کنن که بیزینس میکنن و این خلاف عرف رفتار کردن پروا منو به این شک انداخته بود که احتمالاً فیک باشه ولی چون مثل همیشه آب منی جلوی چشمم رو گرفته بود به این حس خودم بها ندادم و بهش پیام دادم که آبجی اگه شما رخست بفرمائید من پایه هرچی شما امر کنید هستم و اتفاقاً به پیام من هم جواب داد و وارد مذاکره شدیم و دست بر قضا همون فرداش هم خونه مکان بود. پروا بهم آدرس وبلاگش رو داد و گفت اول برو اونجا بخون در مورد من بعد اگه بازم خواستی بگو بیام. و منم سریع رفتم توی وبلاگش و شروع کردم به خوندن و اونجا بود که متوجه شدم با چه مورد خاصی طرف حساب هستم، توی بیو پیجش نوشته بود شاعر و نویسنده، و توی پیجش خاطرات سکسهاش رو با جزئیات نوشته بود از خودش عکس نیمه برهنه گذاشته بود حتی داستان تجاوزی که بهش شده بود رو کامل نوشته بود و در مورد گرایشهای جنسیش هم نوشته بود و فهمیدم BDSM هم دوست داره؛ بعدش رفتم توی گوگل اسمش رو سرچ کردم دیدم واقعاً یه شاعر به این نام هست، و یه وبلاگ دیگه ازش پیدا کردم که اونجا شعرهاش هست و حتی شعرهاش رو با صدای خودش آلبوم کرده بود و گذاشته بود برای دانلود که الان هم که دارم این پست رو بارگذاری میکنم هنوز وبلاگش هست، ناگفته نمونه که اینارو تا زمانی خودشو از نزدیک ندیده بودم باور نکرده بودم و گفتم شاید داره خودشو با هویت یه نفر دیگه جا میزنه. خلاصه برای فرداش باهاش قرار گذاشتم. خونه نداشت و توی یه خوابگاه نزدیک میدون آرژانتین زندگی میکرد. صبح ساعت 9 اینا بود که رفتم دنبالش، سر کوچه خوابگاه نگهداشتم و بهش زنگ زدم و بعد چند دقیقه اومد سر کوچه و منو پیدا کرد. یه شلوار 80 سانتی چسبون مشکی پاش بود با یه کفش رو باز بندی پاشنه بلند با بندهای سفید و سیاه و ناخنهای پاش رو لاک سفید زده بود. هیکلش تقریباً چاق بود و قیافهاش هم از عکسهاش کمی بد تر بود ولی خودش بود. روی هم رفته قیافه و هیکل جذابی نداشت ولی تیپ سکسی زده بود. توی سایت حال و هول که باهم چت میکردیم باهام شرط کرده بود که اگه ازش خوشم نیومد بهش بگم و قضیه رو کنسل کنیم. وقتی دیدمش به جز پاهاش که توی اون کفشها حسابی سکسی شده بود خیلی ازش خوشم نیومد. نه قیافهاش باب طبع من بود نه هیکلش ولی چه کنم که خیلی آپشن زیادی نداشتم و اگه اینو کنسل میکردم باید توی کف میموندم و بهش وانمود کردم که اوکی هستش و دلم رو به انگشتهای پاش و برنامه بی دی اس امی که براش چیده بودم خوش کرده بودم. خلاصه سوار شد و شروع کردیم باهام صحبت کردن. بهم گفت که توی تصادف مادر و پدرش فوت کردن، خودش هم توی همون ماشین بوده و اونم حسابی مجروح شده ولی زنده مونده. توی یه دستش پلاتین گذاشته بود و تقریباً روی کل ساعد یه دستش جای بخیههاش دیده میشد. دیگه یادم نمیآد راجع به چی باهم صحبت کردیم تا رسیدیم به خونه و رفتم توی پارکینگ سریع پیاده شدیم و پریدیم توی آسانسور؛ اینجا دیگه ضربان قلبم خیلی تند شده بود و دل تو دلم نبود تا رسیدیم بالا و در خونه رو باز کردم و بهش گفتم با کفش بیاد جلوی در وایسته و کفشهاش رو در نیاره. سریع اومدم توی خونه و همونجوری از روی کفش شروع کردم پاهاش رو بوسیدن و همزمان باز کردن بند کفش از توی سگکش و پاهاشو که از توی کفش درآوردم شروع کردم به خوردن انگشتهای پاش و با اینکار فوت فتیش درونم رو کمی آروم کردم و اومدیم نشستیم رو مبل و براش برنامه رو توضیح دادم. بهش گفتم میخوام ببرمت روی تخت و دست و پاهات رو از چهار طرف ببندم به میلههای تخت و با کمربند بزنم روی کُست و اونم بدون چون و چرا قبول کرد. و همین برنامه رو دقیق اجرا کردم. اول لختش کردم و فقط شرت و سوتینش رو در نیاوردم. بعد اینکه بستمش به تخت از روی شرت شروع کردم به خوردن کُسش و کشالههای رونش گاهی هم میومدم بالا و لبها و سینههاش رو که اندازه کلهام بود رو میخوردم. و اون همچنان بسته بود. بعد اینکه حسابی کُسش خیس شد، کمربندم رو برداشتم لای کُسش رو باز کردم و به خیال خودم که مثلاً آروم میزنم شروع کردم به زدن روی کُس و چوچولهاش و پروا هم شروع کرده بود به ناله کردن و من همچنان ادامه دادم تا اینکه کُسش قشنگ سرخ شده بود. بعدش دست و پاهاش رو باز کردم و خودم روی تخت دراز کشیدم و پروا شروع کرد به خوردن کیر و خایههام و جوری منو میک زد که تا الان هیچ کسی نزدیک به اون هم نتونسته برام ساک بزنه و اونجا بود که معنی اورال سکس رو متوجه شدم! و بعدش بهش کاندوم دادم و خودش با دقت کشید سر کیرم و به پشت خوابید؛ منم اومدم بین پاهاش و به حالت فرقونی کیرم رو توی کُس داغش فرو کردم و شروع کردم به تلمبه زدن. اینکه میگم کُسش داغ بود یعنی واقعاً داغ بود هان. خلاصه چندتا پوزیشن عوض کردیم و من ارضا شدم ولی نتونستم پروا رو ارضا کنم. برای همین دوباره رفتم سراغ کُسش و سعی کردم مثل خودش حرفهای اورال سکس کنم و بعد چند دقیقه خوردن شروع کرد به لرزیدن و بالاخره اونم شدش. خودمون رو جمع و جور کردیم و رفتیم توی حال روی مبل نشستیم نوشیدنی و میوه آوردم و حین خوردن باهم راجع به کارهایی که میکنه صحبت کردیم. من ازش پرسیدم داستان اون تجاوز چی بوده که توی وبلاگ نوشتی؟ و دوباره با جزئیات بیشتر شروع کرد برام تعریف کردن. گفت این داستان مال وقتی هست که خونه مجردی داشتم و یکبار یه مرد تقریباً مسن اومده بود خونهام تا نقاشیهام رو که برای فروش گذاشته بودم رو ببینه و یهو بدون اینکه حرف بزنه شلوارش رو کشید پایین و منو پرت کرد زمین و از پشت شروع کرد به کردن و وقتی کارش تموم شد، شلوارش رو کشید بالا و بازم بدون اینکه چیزی بگه رفت! من با تعجب پرسیدم تو هیچکاری نکردی؟؟؟!!! که گفت منم داشتم ازش لذت میبردم و مقاومت نکردم!!! و یادم نیست دیگه راجع به چی داشتیم حرف میزدیم که یهو از سر جاش بلند شد و مثل وحشیها شروع کرد به لب گرفتن ازم و گفت بریم توی اتاق؛ منکه حسابی ارضا شده بودم، و دیگه میل به سکس دوباره نداشتم که بهم یه پیشنهادی داد که نتونستم ردش کنم؛ گفت بیا آنال سکس کنیم و دوباره فک من افتاد! و رفتیم توی اتاق، دوباره برام یه ساک درست درمون دیگه زد و کیرم بلند شد؛ وقتی خواستم کاندوم بذارم قبول نکرد و گفت کون که کاندوم نمیخواد؛ توی اون شرایط حشر به عقلم غلبه کرد و قبول کردم و یکم وازلین مالیدم به سوراخش تا گذاشتم درش مثل آب خوردن کیرم رفت توی سوراخ کونش و عملیات شروع شد؛ با وجود اون همه خاطراتی که ازش خونده بودم دلم رضا نبود که داشتم بدون کاندوم سکس میکردم؛ ولی زورم به حشر نمیرسید و کار رو تا آخر ادامه دادم و تموم کردم. آبم رو کامل خالی کردم توی کونش و یه آنال سکس بی نقص داشتیم ولی با این حال استرس باعث شد که نصف دور اول هم بهم حال نده. خلاصه دوباره خودمون جمع کردیم و لباس پوشیدیم و رفتیم سوار ماشین شدیم، توی راه از توی کیف پولم 150 هزار تومن اسکناس تا نخورده درآوردم و بهش تقدیم کردم. و با تعجب گفت پول نو از کجا آوردی! و بهم گفت من اینارو خرج نمیکنم و همینجوری نگهشون میدارم. حالا بعد این همه سال نمیدونم که پولهارو خرج کرده یا نه ولی منهای اون چند ماه استرسی که ترس بیماری کشیدم برام یه تجربهی فوقالعاده بودش و نتیجهگیری اینکه توی سکس کردن یه چیزایی هست که اهمیتشون از قیافه و هیکل خوب بیشتر هستش و همونطوری که ممکنه با یه زیبا روی خوش هیکل سکس خوبی نداشته باشی، ممکنه با یه دختر زشت بد هیکل سکس لذتبخش بکنی؛ اعتراف میکنم سکس من با پروا یکی از با کیفیتترین سکسهایی بود که تا بحال داشتم.
و منالله توفیق الفاک و الزنا، انه الله فاکرالفاکرون