چطور بعضی‌‌ها خودشان روابطشان را نابود میکنند

1401/02/30

چگونه برخی افراد، خود روابطشان را تخریب میکنند؟
در اغلب موارد، این یک واکنش احساسیست که در مراحل پیشین زندگی آنرا فرا میگیرند

مقاله ای از Annie Tanasugarn
مورخ 21 آوریل 2022


نکات کلیدی:
• بسیاری از چرخه‌های خودتخریبی (self-sabotage) در واقع واکنشی به ضربات روحی و الگوهایی هستند که در دوران اولیه‌ی زندگی بعنوان روشی از خودپاسداری/صیانت نفس (Self-preservation) فراگرفته شدند.
• ترس از رها شدن، در واقع هراس از انس و ارتباط نزدیک است.
• برای تغییر چنین الگوهایی، باید ساختارهای فراگرفته‌ی خودپاسداری را درحین یادگرفتن الگوهای خوداحیائی/خودشفابخشی (Self-healing)، به فراموشی بسپاریم.


لغات “آشنا” و “راحت” با “امن” و “سالم” مترادف نیستند. با این حال، ما اغلب خود را مجذوب آنچه آشنا و راحت است میابیم، زیرا با شرطی‌سازی (conditioning) اولیه‌ی ما همخوانی دارند.
تا وقتی که شروع به کاوش در تاریخچه‌ی شخصی، الگوهای تکراری و شرطی‌سازی نهادینه‌ی خود نکنیم، قابلیت تشخیص آنکه آیا دچار رفتار خودتخریبگر هستیم یا خیر، مبهم خواهد بود. ممکن است این امر را رد کنیم یا به توجیه و فرافکنی (Projection) بعنوان بهانه‌هایی برای تکرار مستمر الگوهای رفتاری ناسالم روی ‌آوریم.
در مرکز تمام رفتارهای خودتخریبگر، ما اغلب هراس از طردشدگی، احساس “مطلوب نبودن” و درگیری با خودشناسی و اعتماد بنفس را مشاهده میکنیم. هرچند، هنگامی که این لایه‌ها را کنار میزنیم، شروع به دیدن این حقیقت خواهیم کرد که بسیاری از چرخه‌های خودتخریبی درواقع الگوها و واکنش‌هایی نهادینه هستند که در پاسخ به ضربات روحی مراحل پیشین زندگی، آنان را فرا میگیریم.

چرا دچار خودتخریبی میشویم؟

1. ضربات روحی التیام نیافته
اگر در خانواده‌ای بدرفتار، غافل و یا درکل ناسالم بزرگ شده باشیم، احتمالاً جهت بقاء، نقش‌هایی تلویحی به خود نسبت دادیم. شاید والدین خودشیفته یا ‌بدرفتاری داشتیم که از نظر روحی تحقیرمان میکردند، از نظر جسمی آزارمان میدادند و یا از نظر احساسی از ما غافل بودند. یا شاید هم والدی داشتیم که باقی اعضای خانواده را به ادامه‌ی چرخه‌های رفتاری خودمغلوبی (Self-defeating) وا میداشت، به ضمیمه‌ی خودش.
چنین جراحاتی هستند که بعد ها بعنوان رفتار خودتخریبگر، همراه ما به سالیان آتی انتقال میابند. ما اغلب چنین الگوهایی را در روابط بالغانه‌ی خود نیز بازسازی میکنیم؛ در روابطی که در همان دوران کودکی به تناسبمان شرطی‌سازی و طراحی شدند، الگوهایی نظیر پیام‌های احساسی شایسته نبودن، هراس از طرد شدن، یا باور داشتن به طرز فکرهای ناهنجاری که بعنوان هنجار به ما آموخته شدند. بسبب همین الگوها، ما به رنج و درد بیشتر بعنوان آنچه “آشنا” و “راحت” میپنداریم، روی می‌آوریم.
هنگام بزرگ‌شدن در محیطی خصومت‌آمیز، اغلب، انتظارات ناگفته‌ای وجود دارند از آنکه ما نباید بعنوان شخصیتی مستقل رشد پیدا کنیم، یا شرایط و موقعیت سیال خانواده را زیر سؤال ببریم. بهمین سبب، ما بصورت ناخودآگاه به این شرایط، که نهادینه‌گر آموزه‌های کودکیمان میباشند، وابسته میشویم و این وابستگی، نقش ما را در خانواده ترّقی میبخشد. اینکه برای شخص خود ‌حق‌جویی کنیم و یا به خارج از حریم از پیش تعیین شده‌‌ی “انتظارات خانوادگی” قدم برداریم، میتواند موجب ترس از شکست، هراس از رسوایی در خانواده و یا نگرانی از خوب نبودن بقدر کافی برای ارتباط صحیح و موثق با شرایط مطلوبمان شود.
و نتیجه چیست؟ اینکه ما بطور ناخودآگاه، خوشحالی خود را تخریب میکنیم، روابط سالممان را منهدم میکنیم و یا آنچه را عهد به رهایی‌اش کردیم دنبال میکنیم؛ همه و همه بسبب همان انتظارات ازپیش تعیین شده و نقش هایی که به جراحات روحی ترمیم نشده‌ی خود نسبت دادیم.

2. ترس از طردشدگی
ترس از طردشدگی، در واقع هراس از انس و ارتباط نزدیک است. وقتی از رها شدن میترسیم، بطور معمول بدین دلیل است که از نظر احساسی متعهد شده‌ایم. هرچه تعهد احساسیمان بیشتر باشد، هراسمان از رها شدن نیز به مراتب افزون خواهد بود. اگر طردشدگی احساسی و یا جسمی را در دوران کودکی تجربه کرده باشیم، ترس‌های ما از طرد شدن میتوانند در روابط نزدیکمان بطور چشمگیری افزایش پیدا کنند.
پس از پشت‌سر گذاشتن تجربیات پیشین بدرفتاری، غفلت و طردشدگی، ندای درونی ما میتواند تبدیل به منتقد درونی شود. این پیام ها با خودباوری‌های منفی ما طنین پیدا میکنند، نظیر: “رها کنم پیش ازآنکه رها شوم. ترکشان کنم پیش از آنکه ترکم کنند”. تخریب یک رابطه (و خودمان در فرآیندش) میتواند بعنوان یک چاره‌ی فوری برای جلوگیری از طرد شدن باشد، یا پیشبینی خودپیوسته‌‌ی آنکه “من میدانستم به هر صورت قرار بود طرد بشوم”. با تخریب کردن روابطمان، ما بطور ناخودآگاه دیواری پیرامونمان بنا میکنیم با مضمون حفاظت از خودمان در برابر وحشت طرد شدن. نقطه‌ی افول این روند اغلب منتهی میشود به تاریخچه‌ای مفصل از عدم پاسخگویی به آشنایان و دورافکندن روابط از روی خودپاسداری، که بطور معمول بشکل چرخه‌ای از خودتخریبی مضاعف، بسمت خودمان بازمیگردد.

خودتخریبی در عمل
در ابتدا، ممکن است اینطور بپنداریم که افراد خودتخریبگر متمرکز بر آسیب‌رسانی به خود از روی عمد میباشند. هرچند، از منظر رفتاری، خودتخریبی ترکیبی از توان‌دهی های مثبت و منفی است، که اغلب بصورت همزمان، بنا بر شرطی‌سازی اولیه، فعال میشوند. بطور مثال، ما ممکن است با این معیار کلی که برای “مطلوب بودن” نیاز است بی‌نقص باشیم زندگی کنیم. ممکن است بطور مضحکانه‌ای بخش بسیاری از زمانمان را صرف بی عیب و نقص کردن بدن، شغل و یا روابطمان کنیم، که میتواند رضایتی زودگذر به ما ببخشد. با اینحال، وقتی بیش از حد بر بی عیب و نقص بودن متمرکز میشویم، در عین حال با بار منفی درحال توان‌دهی به ترس از معیوب بودنمان هستیم! که این خود منجر به خودتخریبیست.
یکی از بزرگترین الگوهای خودتخریبی بر تغییرات درون روابطمان متمرکز است. بطور مثال، این کاملاً رایج است که پس از سپری نمودن چند سال در کنار شخصی، یکی از افراد یا جفت آنان بخواهند رابطه‌شان را به سطح بالاتری ارتقاء دهند. ممکن است درخواست زمان کنند، فضا برای حریم خصوصی طلب کنند و یا خود را صرف ترمیم نمودن جراحات روحی پیشین نمایند که این تمرکزشان را به سوی خودشان هدایت میکند. چنین تناوباتی میتوانند تهدید آمیز باشند؛ انحصاراً برای شخصی که تغییرات رابطه را بیشتر به عنوان امری نیازمندِ جلوگیری، دورافکندگی و تخریب میبیند، تا چیزی شایسته‌ی پذیرفتن.

نمونه‌هایی از رفتار خودتخریبگرانه به شرح زیر میباشند:

• منحل شدن از نظر احساسی
• پسرفت احساسی
• خیانت و بدعهدی
• ایده‌آل‌گرایی
• انتظارات غیرواقعی
• جلب مداوم رضایت مردم
• افراط در تفکر
• افراط در اشتراک‌گذاری
• انزواگرایی
• ناتوانی در تنها ماندن
• استفاده از ابزار حواس‌پرتی (عقده ها، وسواس ها و اعتیاد ها)
• اِعمال کنترل و مدیریت نامحسوس
• عدم پاسخگویی
• دورافکنی

بر هم ریختن چرخه
اغلب از من پرسش میشود که آیا الگوهای نهادینه و تثبیت شده هم میتوانند دچار تغییر شوند؟ و پاسخ من همیشه همان است: “بله.”
هرچند، برای تغییر این الگو ها، نمیتوانیم در عین تکرار آن‌ها، ثابت بمانیم. شکستن این چرخه، نیازمند برداشتن چندین قدم به عقب است. باید حاضر باشیم زمانی را به تنهایی اختصاص دهیم تا پرده‌ها را برافکنیم. این امر نیازمند آن است که به اعماق اندوه خود رجوع کنیم، به تجربیات پیشینمان، و در انتها به نقطه‌ای از پذیرش برسیم، حول آنکه به چه دلیل رفتار خودتخریبگرانه را به کار میبریم. برای تغییر این الگوها، نه تنها نیاز است اهمیت آنان را درک کنیم، بلکه باید الگوهای خودپاسدارانه را، همزمان با فراگرفتن الگوهای خودشفابخشی، از خاطر ببریم.

منبع

12 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-05-20 12:28:16 +0430 +0430

ممنون خيلي خوب بود

1 ❤️

2022-05-20 13:03:49 +0430 +0430

متن مفید اما سنگینی بود پر از واژه های تخصص روانشناسی اما خوب از عهده اش بر اومدی. دستت درد نکنه.

1 ❤️

2022-05-20 14:33:33 +0430 +0430

↩ fool22
ضمن سپاس بسيار از اظهار لطف شما
بله متن مملو از اصطلاحات تخصصى رواشناسى بود كه بنده با مراجعه به منابع داخلى مربوطه، تمام تلاشم رو براى حفظ امانت در ترجمه بكار گرفتم
اميدوارم عزيزان، و بخصوص متخصصان اين حيطه نيز از ترجمه اينجانب راضى بوده باشن🙏

1 ❤️

2022-05-20 15:39:00 +0430 +0430

خریت میکنن

1 ❤️

2022-05-21 18:48:02 +0430 +0430

به تازگی میل به کشتن ادم‌ها درونم به وجود اومده کم کم کنترش سخت داره میشه دیروز تو بازار یکی بهم تنه زد دلم میخواست تیکه تیکه کنمش بعد هم کبابش کنم بخورم واسه این وضعیت کتاب روانشناسی خوب میشناسی

0 ❤️

2022-06-01 16:52:25 +0430 +0430

عالی 👍

1 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «