کامبوزیا پرتوی متولد 19 آبان 1334 در رشت ، فیلمنامه نویس و کارگردان است
دانشجوی انصرافی دانشکده هنر دراماتیک دانشگاه هنر می باشد که تجربه بازیگری هم دارد و تابحال 4 سیمرغ بلورین گرفته و همسرش نیز بازیگر است.
از سال 1353 وقتی 19 ساله و دانشجو بود شروع به ساخت فیلم کوتاه کرد تا اینکه بصورت حرفه ای از سینمای آزاد دماوند ساخت فیلم کوتاه را ادامه داد
سال 1366 در 32 سالگی اولین فیلم بلند داستانی خود بنام عینک را برای شبکه دو ساخت سپس در همین سال با فیلم ماهی وارد سینما شد
فیلم ماهی جایزه های معتبری چون جایزه بهترین فیلم جشنواره فیلم جیفونی ایتالیا ، جایزه یونیسف جشنواره برلین و بهترین فیلم آدلاید استرالیا را بدست آورد
کامبوزیا پرتوی در سال 1380 فیلمنامه من ترانه 15 ساله دارم را نوشت که به کارگردانی رسول صدر عاملی ساخته شد
این فیلم که با استقبال خوبی مواجه شد اولین جایزه سیمرغ را برایش در قامت فیلمنامه نویس به ارمغان آورد.
سال 1383 برای کارگردانی کافه ترانزیت جایزه جشنواره بین المللی فیلم ماردل پلاتا و جایزه فیپرشی جشنواره بین المللی فیلم داکا و همچنین سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را از جشنواره فیلم فجر و تندیس زرین جشن خانه سینما را کسب کرد
نامزد هوگو طلایی جشنواره بین المللی فیلم شیکاگو ، نامزد جایزه بالن طلایی جشنواره سه قاره در سال 2005 و بهترین کارگردانی از دیگر افتخارات او می باشد
شاید جالب باشد بدانید آقای پرتوی نویسنده سریال پامچال به کارگردانی محمدعلی طالبی در سال 1370 بود که هنوز هم در ذهن بسیار ازعلاقمندان مانده است
علاوه بر گل پامچال ، نویسندگی فیلم گروهبان در سال 1369 به کارگردانی مسعود کیمیایی از دیگر اثر موفق و بیاد ماندی او می باشد
توجه به خانواده در فیلم هایم به ریشه های سنتی درون من بر می گردد
اهمیت خانواده در جامعه بیش از هر عامل دیگری است و به همین خاطر اصول سینمای آمریکا هم رعایت خانواده است و برعکس ، محوریت فیلم های اروپایی بر این پایه نیست
هر موضوعی را پرورش دهیم در نهایت به خانواده می رسیم ، بنابراین تاکید بر این عامل لازمه فیلمنامه های سینمایی است
مهمترین بخش فیلمنامه نوشت اینست که بدانیم فیلمنامه چیست ، سپس از نوشتن شروع کنیم
اگر دقت کنیم نوشتن اصل موضوع است همانطوری که در قرآن آمده ‘قسم به قلم’ و در انجیل آمده خدا کلمه را آفریده است
در سال 1373 بعد از ساخت فیلم افسانه دو خواهر ممنوع الکار شدم به همین دلیل تصمیم داشتم فیلمسازی را جای دیگری از این جهان امتحان کنم
در این مسیر با آقای بهروز وثوقی هم توافق شد تا کنار بازیگران غیر ایرانی کار کند اما بعدا شنیدم شاید ممکن باشد مجوز بازی او را در ایران هم بگیریم
در این مسیر تلاش هایی کردم اما نشد و روند کاری من هم تغییر کرد
این فیلمساز برجسته ایرانی در 23 فروردین 1399 به دلیل سکته مغزی در بخش آی سی یوی ویژه بیماران کرونایی بستری شد
او بعد از سپری کردن دوران درمان از شهریور ماه سلامت خود را بازیافت اما اواخر آبان 99 ابتلا به ویروس کرونا او را دوباره به بیمارستان کشاند
در نهایت 3 آذر 1399 کامبوزیا پرتوی 65 ساله بعلت ابتلا به کرونا درگذشت…
روحش شاد،،،،
گل پامچال واقعا عالی بود،،،
باعث و بانی اینکه ایران بدون واکسن موند و کلی از مردم از جمله نویسندگان، هنرمندان، ورزشکاران و کلی از خانواده ها داغدار شدند باید منتظر روز محکمه باشند،،،، 🙏🙏
↩ Power M
درووود بر انسانهایی که به هنر خدمت میکنن در واقع به انسانیت خدمت میکنن و ایشون یکی از بارزترین نوع هنرمندان جامعه بشری بودن تقدیم به روحشون:
مردهام، عیسیدمی خواهم، که یابم زندگی
همره باد صبا بفرست بوی خویش را
هلالی_جغتایی
↩ Szahed
درووود بر شما که اهل معرفت و هنر هستین…
با تک تک سکانسهای ایشون خاطرات قشنگ داریم همگی تقدیم به شما
کیستم من که ز فرمان تو سرگردانم؟
آب در دیده به صد خون جگر گردانم
نه چنان آمده عشقت که به افسون برود
نه چنان رفته ز دل صبر که برگردانم
دارم آن صبر که گر در قدحم زهر کنند
به سبکدستی تسلیم، شکر گردانم
برو ای ناصح بیدرد که روی دل من
در شمار ورقی نیست که برگردانم
پا مزن آنقدر ای باده به خاکستر من
که شبی در قدم شمع، سحر گردانم
چند در دیده من باشی و از حیرانی
گرد آفاق چو خورشید نظر گردانم؟
از عدم چون به وجود آمدی ای عمر عزیز
آنقدر باش که من رخت سفر گردانم
بشنوی ای صائب اگر قصه شیرین مرا
پرده گوش ترا تنگ شکر گردانم
صائب_تبریزی
روحش شاد
کافه ترانزیت یکی از بهترین فیلمهای بعد از انقلاب است…
دست مریزاد وحید جان
↩ Esn~nzr
تقدیم به شما احسان جان مرسی که نظر دادی بالاخره تو تاپیکهام چشمهام روشن شد…
↩ Szahed
نکنه از اون دسته آدما هستی واسه رقصیدن تو عروسیا تعارف و رودربایستی دارن ولی امان از وقتی که به زور آوردیشون وسط دیگه وا نمیدن مجلس رقصو… 😁
↩ Szahed
یادش بخیر یه سعید 75 داریم اونم به مبل خیلی علاقه داره 😁 😎
↩ Szahed
ای سعید
رفیق قدیمی😍
خوشحالم کردی بمن سر زدی 😎 🙏
مخلصم
من علاقه ای نداشتم فقط میخواستم ببینم حرفتو آخرش ثابت میکنی یا نه واسه همین پیگیر بودم بوخودا 😁
سپاس از اطلاعاتت و تلاشتان برای برجسته کردن مفاخر کشورمون، متاسفانه تلاش منفی حاکمان در بی هویت کردن ایران و ایرانی کنار گرفتاریهای بیش از پیش روزمره، توان تمرکز بر داشته های فرهنگی و تاریخی را از مردم گرفته، و تلاشی مفید مانند همین کار شما، تلاش مثبتی است که بدون شک کاریست بسزا و درخور تقدیر. ممنونم. 🙏🙏💐💐♥️♥️
↩ Seksi54
شما بمن لطف دارید ممنونم و متشکر
تقدیم:
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
هر کو شراب عشق نخوردهست و درد درد
آنست کز حیات جهانش نصیب نیست
در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست
صید از کمند اگر بجهد بوالعجب بود
ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست
گر دوست واقفست که بر من چه میرود
باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست
بگریست چشم دشمن من بر حدیث من
فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست
از خنده گل چنان به قفا اوفتاده باز
کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست
سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری
هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست
سعدی
↩ Szahed
درووود بر تو مرد بزرگ بالاخره ترتیب مبلارو دادی
من و شاد کردی بهم سر زدی الهی همیشه دلت شاد باشه…
کوچیکتم داداش سعید
↩ وحید_لاهیجی
سپاس از شعر ارسالی شما، واقعا لذت بردم، کاش جوهره گرانی بر قلم داشتم تا توان پیشکش آسانتر بود…سروده ای در نظر آمد تقدیم میکنم…پوزش از وزن و قافیه، مجال ویرایش نبود. 😊🙏💐♥️
سخن از عشق چه سهل است به لطف غزل و مطرب و می…
سخت باشد به عمل، نیست کسی را هنری…
مردم از لیلی و حُسنش همه در قیل و مقال،
کس نبودش به میان، قرعه به مجنون افتاد.
↩ Seksi54
درووود بر شما که قرعه به نام من دیوانه زدید…
تو را به جای همه کسانی که نشناختهام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب میشود دوست میدارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشتهام دوست میدارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست میدارم
تو را به خاطر خاطرهها دوست میدارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست میدارم
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم
تو را به خاطر بوی لالههای وحشی
به خاطر گونهی زرین آفتاب گردان
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همه کسانی که ندیدهام دوست میدارم
تو را برای لبخند تلخ لحظهها
پرواز شیرین خاطرهها دوست میدارم
تو را به اندازهی همهی کسانی که نخواهم دید دوست میدارم
اندازه قطرات باران، اندازهی ستارههای آسمان دوست میدارم
تو را به اندازه خودت، اندازه آن قلب پاکت دوست میدارم
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همهی کسانی که نمی شناختهام… دوست میدارم
تو را به جای همهی روزگارانی که نمی زیستهام… دوست میدارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب میشود و
برای نخستین گناه،
تو را به خاطر دوست داشتن، دوست میدارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمیدارم، دوست میدارم.
■ پل الوار
↩ Szahed
برو داش سعید برو ببین هاینریش چه اعظمی رو کرده واست 😁 😁 😎