یک کَدکَنی در ینگه‌ی دنیا...!

1401/06/27

با سلام خدمت رفقای عاشق…
در این تاپیک، به اختصار به شرح حال پنج نفر از بزرگان ادبیات جهان از آمریکا، پرداخته شده است.

چه فلاکتی بدتر از این: بوسه‌ای را به وضوح به یاد آوری که هرگز رخ نداده است…!
به تاریخ 30 ژانویه 1935، در واشنگتن، دیده به جهان گشود.
با ترک خانواده از سوی پدر، دوران کودکی بسیار سخت و پر از فلاکتی داشت و در جوانی به دلیل شکستن شیشه پاسگاه پلیس، زندانی و سپس راهی تیمارستان شد و تحت مراقبت‌های ویژه و شوک درمانی قرار گرفت.
وی که عضو جنبش بیت بود، در سان فرانسیسکو، اولین مجموعه شعرش را سرود و پس از ازدواج به آیداهو رفت و زندگی در چادر کنار رودخانه‌های پر از قزل‌آلای آن‌جا را تجربه کرد که به تالیف رمان جاودانه‌اش صید قزل‌آلا در آمریکا منجر شد.
وی سابقه‌ی همکاری با گروه موسیقی معروف بیتلز را در کارنامه‌ی هنری خود دارد و طی سفر به ژاپن، عاشق فرهنگ و مردم این کشور شد که به ازدواج دوم در این کشور منتهی گردید.
توصیف آثارش کار ساده‌ای نیست. هیچ سبک و مکتب ادبی در برگیرنده‌ی نویسندگی و شاعری او نمی‌باشد. در مورد آثار نثرش حتی این مشکل وجود دارد که آن‌ها را باید در کدام گونه‌ی ادبی جای داد و آیا رمان‌هایش را واقعاً می‌توان رمان نامید و آیا اصلاً در حوزه‌ی ادبیات داستانی قرار می‌گیرد…! شاید ساده‌تر این باشد که آن را سبک خودش بخوانیم و بس. به هر حال به نظر می‌رسد که آثارش هم مثل خودش یتیم‌اند.
از مهمترین آثار وی، می‌توان به “صید قزل‌آلا در آمریکا، در قند هندوانه، هیولای هاوکلاین، اتوبوس پیر و در رویای بابل”، اشاره کرد.
در 25 اکتبر 1984 در 49سالگی جسدش در کنار یک بطری مشروب و یک تفنگ کالیبر 44 توسط پلیس کشف شد. وی پشت پنجره و ایستاده رو به دریا با شلیک گلوله به شقیقه‌اش، خودکشی کرد.
به کلاس درس انشا با سبکی خاص و منحصربفرد، با تدریس استاد، نویسنده و شاعر بزرگ آمریکا، ریچارد براتیگان، خوش آمدید.

در 8 نوامبر 1900، در آتلانتا، به دنیا آمد.
تحصیلاتش در رشته‌ی پزشکی، با مرگ مادرش، نیمه کاره ماند و به روزنامه‌نگاری روی آورد.
رمان جاودانه‌ی بربادرفته که در ده سال به رشته‌ی تحریر در آمد، تنها اثر بر جای مانده از اوست که به چندین زبان دنیا ترجمه شده است و برنده‌ی چند جایزه‌ی ادبی مانند پولیتزر شده است.
در 16 اوت 1949 در حالیکه با همسرش برای تماشای فیلمی به سالن سینما می‌رفت، با تصادف شدید با خودروی راننده‌ای مست، به شدت جراحت دید و درگذشت.
این شما و این یکی از بزرگترین نویسندگان زن جهان از آمریکا، مارگارت میچل!

در 16 اکتبر 1888 در یک خانواده‌ی متوسط و مهاجر ایرلندی و پدری هنرپیشه، در نیویورک زاده شد.
دوران کودکی و جوانی بسیار سخت و جان‌فرسایی داشت که با سفرهایی به نقاط دوردست و خطرناک و مشاغلی عجیب مانند جاشویی، استخراج طلا از معادن و خبرنگاری، همراه بود که با ابتلای وی به بیماری سل، به پایان رسید و منجر به خواندن و نوشتن گردید.
سپس با ثبت‌نام و حضور در کلاس‌های نمایشنامه‌نویسی، موفق به خلق آثاری جاودانه در این قالب ادبی گردید که به چهار جایزه‌ی پولیتزر و یک جایزه نوبل ادبیات منتهی گردید.
برای مطالعه بیشتر و بهتر زندگی وی می‌توان به یکی از آثارش به نام سفر دراز روز در شب که نمایانگر زندگی شخصی و خانوادگی اوست مراجعه کرد.
پیش از ناشتایی، گوریل پشمالو، داینامو، امپراطور جونز، همه فرزندان خداوند بال دارند، شاعرانگی و فواره، از جمله آثار برگزیده‌ی او می‌باشند.
پس از نگارش بیش از سی نمایشنامه، در 27 نوامبر 1953، در زمستان سرد شهر بوستون، درگذشت.
معرفی می‌کنم: نمایشنامه‌نویس برجسته‌ی آمریکا، یوجین اونیل بزرگ!

در 24 سپتامبر 1871 در نیوجرسی، دیده به جهان گشود.
وی یکی از متافیزیسین و سخنوران نامی عصر خود و از مبلغین معنوی مردم بود که گفتارش در عین سادگی و صمیمیت، بسیار پخته و انگیزشی بود.
وی، همچنین از نقاشی خود در کتابهایش استفاده می‌کرد.
نفوذ کلام و چهار اثر، از برترین نوشته‌های وی می‌باشد.
در 17 اکتبر 1940، چشم از جهان فرو بست.
این شما و این یکی از برترین هنرمندان و نویسندگان زن جهان از آمریکا، فلورانس اسکاول شین!

در 17 اکتبر 1915 در نیویورک، زاده شد.
وی با نگارش نمایشنامه‌هایی جاودانه، نقشی مهم در ادبیات و سینمای آمریکا و جهان داشت.
او همچنین سابقه‌ی ازدواج و زندگی پنج‌ساله با مرلین مونرو را نیز در زندگی هنری خود به یادگار دارد.
همه پسران من، چشم‌اندازی از پل، خاطره دو دوشنبه، حادثه در ویشی، قیمت، بوته آزمایش در کنار یکی از زیباترین آثار ادبی جهان، مرگ فروشنده، از معروفترین نمایشنامه‌های وی می‌باشد.
در دهم فوریه 2005، دیده از جهان فرو بست.
به احترام یکی از بزرگترین نویسندگان و نمایشنامه‌نویسان جهان از آمریکا، آرتور میلر، کلاه از سر برمی‌داریم…!
رقابت و اختلاف بین زن و مرد، همواره وجود خواهد داشت، این موضوع مهمی نیست؛ فاجعه زمانی رخ می‌دهد که یکی از این دو بر دیگری پیروز و حاکم گردد…!

با افتخار این تاپیک را تقدیم می‌کنم به مردی شاعر، ادیب، نویسنده، پژوهشگر، استاد دانشگاه و از اهالی روستای زیبای کدکن!
مردی که از دوستان نزدیک مهدی‌خان اخوان بود و استاد راهنمای وی در مقطع دکترا، بدیع‌الزمان فروزانفر ادیب!
شاعر جاودانه‌هایی همچون به کجا چنین شتابان…!
عطار پژوهی عارف با تصحیح بسیاری از آثار این صوفی بزرگ!
ادیبی عاشق ادبیات فارسی و زبان‌های محلی…!
پژوهشگر تاریخ‌گرایی در ادبیات با تالیف آثاری برگزیده…!
منتقدی ریزبین در ریشه‌های شعر ایران زمین…!
استادی خستگی‌ناپذیر با تخلص م.سرشک و …!
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی عزیز!
مثل همیشه از شما می‌خوام که:
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه‌ها
به باران
برسان سلام ما را…!

عزت شما پایدار!
قلمتان نویسا!
سایه‌ی شما مستدام و
عمرتان به بلندای شب یلدا!

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-09-18 15:51:45 +0430 +0430

احسان جان دمت گرم
هرگز روزی که این ابیات رو با صدای حبیب گوش میدادم و شورو حالی که بهم دست داد یادم نمیره شما هم بخونین و لذت ببرین
نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن

چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن

تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن

«سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی»؟
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن

بسرای تا که هستی که سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن

شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن

ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن
محمدرضا شفیعی کدکنی جانم

2 ❤️

2022-09-18 15:57:28 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
گنجایش دیگری ندارد دل من،
همچون قدح شراب،
لبریز تواَم…!

1 ❤️

2022-09-18 16:15:20 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
ای نگاهت خنده مهتاب ها
بر پرند رنگ رنگ خواب ها

ای صفای جاودان هرچه هست:
باغ ها، گل ها، سحر ها، آب ها

ای نگاهت جاودان افروخته
شمع ها ، خورشیدها ، مهتاب ها

ای طلوع بی زوال آرزو
در صفای روشنی محراب ها

ناز نوشینی تو و دیدار توست
خنده مهتاب در مرداب ها

در خرام نازنینت جلوه کرد
رقص ماهی ها و پیچ و تاب ها

1 ❤️

2022-09-18 16:34:43 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
در نگه نیاز من
موج امیدها تویی…!

1 ❤️

2022-09-18 16:35:14 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
من در حضور باغ برهنه
در لحظه‌ های عبور شبانگاه
پلک جوانه‌ ها را
آهسته می‌ گشایم و می‌ گویم
آیا، اینان رویای زندگی را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا احساس می‌ کنند؟

1 ❤️

2022-09-18 16:36:10 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
خلوت نشین
خاطرِ
دیوانه‌ی منی…!

1 ❤️

2022-09-18 16:41:42 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
در کوی محبت به وفایی نرسیدیم
رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم

هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت
چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم

با آن همه آشفتگی و حسرت پرواز
چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم

گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات
چون نای درین ره به نوایی نرسیدیم

بی مهری او بود که چون غنچه ی پاییز
هرگز به دم عقده گشایی نرسیدیم

ای خضر جنون! رهبر ما شو که در این راه
رفتیم و سرانجام به جایی نرسیدیم
محمدرضا شفیعی کدکنی جانم

1 ❤️

2022-09-18 16:43:03 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
سرم در خیالم
به روی
شانه‌ی توست…!

1 ❤️

2022-09-18 16:46:49 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
اگر می شد صدا را دید
چه گل هایی
چه گل هایی
که از باغ صدای تو
به هر آواز می شد چید
اگر می شد صدا را دید…

1 ❤️

2022-09-18 16:53:47 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
سرت سلامت وحید جان.
یه خواهش:
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه‌ها
به باران
برسان سلام ما را…!

1 ❤️

2022-09-18 17:03:59 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
به روی چشام احسان جان
شما هم لطف کن
آن را که در هوای تو یک دم شکیب نیست
با نامه ایش گر بنوازی غریب نیست

امشب خیالت از تو به ما با صفاتر است
چون دست او به گردن و دست رقیب نیست

اشکم همین صفای تو دارد ولی چه سود؟
آینه ی تمام نمای حبیب نیست

فریاد ها که چون نی ام از دست روزگار
صد ناله هست و از لب جانان نصیب نیست

سیلاب کوه و دره و هامون یکی کند
در آستان عشق فراز و نشیب نیست

آن برق را که می گذرد سرخوش از افق
پروای آشیانه ی این عندلیب نیست

1 ❤️

2022-09-18 17:10:12 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
وجودت طلاست و مرامت را عشق…
پایا و مانا باشی

1 ❤️

2022-09-18 22:36:34 +0430 +0430

↩ om1d00
درود و سپاس امیدجان!
حضورت، همیشه دلگرم و تکمیل کننده تاپیک های من بوده و هست.
سرت سلامت رفیق جان.
عمر استاد نیز مستدام و با عزت.

1 ❤️

2022-09-19 07:25:13 +0430 +0430

↩ om1d00
تقدیم به حضورت امید خان
«به کجا چنین شتابان؟»
گون از نسیم پرسید

– دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟

– همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟

– به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا، سرایم

– سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه‌ها، به باران
برسان سلام ما را

1 ❤️

2022-09-19 14:19:36 +0430 +0430

عالی احسان عزیز🥰
مرسی از زحماتی که بابت این مجموعه تاپیک‌ها میکشی 🌸💖

1 ❤️

2022-09-19 15:14:04 +0430 +0430

↩ Saraaajooon
گوارای وجود شما، رفقای دوست داشتنی

1 ❤️

2022-09-19 15:16:53 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
🥰🥰🥰❤️

1 ❤️

2022-09-20 07:05:34 +0430 +0430

عالی بود احسان عزیز،،، 👏👏👏

1 ❤️

2022-09-20 09:16:36 +0430 +0430

↩ Power M
گوارا رفیق همیشه همراه

1 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «