خروج ارادی روح از بدن!-از داریوشم

1398/02/19

با سلام (این نوشته بنا به درخواست دوستان در مورد روح اینجا نوشته شده و “مطلب اصلا سکسی نیست”)
گاه میبینم در سایت در مورد روح و چرایی و اصولا امکان جداسازی روح از بدن پرسیده میشه و یا مطالبی در اینمورد نوشته میشه.میدونم خیلی از دوستان اصلا اعتقادی به روح ندارن،شاید من هم اینطور بودم ولی در دوره ای از زندگیم اتفاقاتی برام افتاد که این موضوع برام مهم و جالب شد.مرگهای زیادی ظرف چند ماه در خانواده اتفاق افتادن که من رو بیشتر مشتاق کردن تا در موردش تحقیق و تفحص کنم.اونزمان موبایل،اینترنت،کامپیوتر وجود نداشت،بله صحبت از حدود 25 سال پیشه اما…کتاب،بود.پس منهم بدنبال پیدا کردن کتابهایی در اینمورد بودم و یه چیزهاییم پیدا کردم ولی اونها تنها کمک کوچکی بمن کردند و شاید حتی بشه گفت من رو بیشتر کنجکاو و در عین حال همزمان سردرگم کردند.اصولا وقتی صحبت از مسائل ماوراءالطبیعه به میون میاد دانشمندان عزیز و گرامی هرچقدرم علمی توضیح بدن نتیجه برای من و شما فقط سردرگمی خواهد بود…مطلبی که اینجا براتون مینویسم،تجربهء کاملا شخصی خود منه،هیچ دروغ و دغلی درش نیست و چون این خود من هستم که این اتفاقاتو تجربه کردم پس میتونم به شما اطمینان بدم اینها تماما “زندگی من” بوده و …تا الآنم ادامه داره…تعدادی از دوستان محدودم که منو از نزدیک میشناختن از من خواستن این تجربه رو در فیسبوک باهاشون به اشتراک بزارم و من هم اینکار رو انجام دادم،اما حالا میبینم دوستانی هم در اینجا هستند که مطلب براشون جالب بوده و ازم خواستن اینجا هم به اشتراک بزارم…این داستان منه:
داستان “من و روحم”
دوستان عزیزم…متنی که میخونید تماما اتفاقاتی هستند که برای من رخ دادن…من…هیچ کاری به آیینهای عرفانی هند…عرفان چینی یا به قولی بودایی…آیین شینتو…عرفان سرخپوستان آمریکا یا حتی آیین مصر باستان و …ندارم.بخاطر اتفاقی که برام افتاد من تا جایی که امکان داشت در این زمینه تحقیق و مطالعه کردم و متوجه شدم در تمامی عرفانها و در بیشتر ملل دنیا از آن ذکر بعمل آمده …ضمن اینکه من به تمامیشون با دیده احترام مینگرم.
از بچگی و سن 2-3 سالگی هروقت مریض میشدم و تب میکردم ( و اکثرا زمانهایی که تب بالا داشتم ) دایره ای شبیه لاستیک ماشین جلوی چشمام میدیدم که میچرخید و مدام به جلو و عقب حرکت میکرد .دایره ای که چرخش و حرکتش همیشه منو میترسوند و احساس بی پناه بودن به من میداد و مخصوصا این حس که باید هرطوری هست ازش دوری کنم…( من در بچگی مشکل ریه داشتم و چند روز هم زیر چادر اکسیژن خوابیدم که البته به مرور زمان کم و کمتر شد)
همیشه در زندگیم برام این سوال مطرح بود که " نیروی غالب بر جهان هستی چه نیرویه ؟"…یا به عبارتی …وقتی میمیریم چه اتفاقی برامون میفته؟
همون سالی که جنگ تموم شد و در دوره سربازی و فوت امام! یکروز کتابی از کارلوس کاستاندا بدستم رسید که خوندم و برام جالب بود. بعد جلد دوم و …تا آخر همه 7-8 جلد رو چندین بار خوندم(حتی دنبالش رفتم و این کتاب هفت جلدی رو به زبان انگلیسی پیدا کردم و بدون سانسور خوندم)…شخصیت اصلی کتاب از سرخپوستان مکزیکی بود و میگفت عرفان ما معتقد است که انسان " حبابی از انرژیست " که اگر درونت را پاک کنی و پاک نگهداری و" مصر" به دیدن این حباب انرژی باشی بالاخره یکروز جسمت تسلیم خواهد شد و تو انسانها را به شکل اصلیشان که حبابی تخم مرغی شکل و درخشان و کهربایی رنگ است خواهی دید!..و جالبتر برام این بود که همون حلقه لاستیک مانندی که من میدیدم ( دقیقا منظورم حلقه ای شبیه لاستیک ماشینه ) در کتاب ازش حرف زده شده بود و شخصیت اصلی کتاب " دون خوان " از این حلقه به این صورت یاد کرده بود : دون خوان خطاب به کاستاندا : حلقه ای که تو میبینی " نیروییست که در هر لحظه از زندگی ما با پوسته درخشان ما برخورد میکنه و میخواد ما رو به مرگ نزدیکتر و نزدیکتر کنه " که خوب البته در کتاب اسمشو " نیروی چرخان " گذاشته بود…
من…طی سالها تمرین این رو فهمیدم که اراده انسان یکی از مهمترین نیروهاییست که بشر داره و چون همیشه دوست داشتم " پرواز کنم " به خودم اجبار کردم که هرشب موقع خواب اینکارو تمرین کنم…یا لااقل ببینم میتونم خواب پرواز کردنو ببینم یا نه؟! و این اوایل برام سرگرم کننده بود…اینکه هرشب با این امید بخوابی که شاید بتونی تو خواب پرواز کنی…کم کم و در اثر تمرین زیاد (یکی دو سال) یاد گرفتم که اگر موقع خواب بتونم " با خودم حرف نزنم " یا بهتره بگم " با خودم جر و بحث نکنم " و آرامشمو حفظ کنم و هیچ حرفی با خودم نزنم میتونم لا اقل خواب آرام و راحت تری داشته باشم…اما …
این رو هم بگم که اینکار کم کم برام حاصل شد…یک شب که در سعی و تلاش برای سکوت درونم بودم و با خودم میجنگیدم متوجه شدم که اگر بجای تمرکز در “با خود حرف نزدن” به این توجه کامل داشته باشم که فقط سعی کنم " بشنوم " خیلی سریعتر میتونم " ساکت بشم و مخصوصا “ساکت بمونم”…و باور کنین حفظ این سکوت بسیار سخت تر از ایجادشه…( چه شبهایی که بخاطر تلاش ذهنی ساعتها با خودم میجنگیدم و از تلاش زیاد خیس عرق میشدم به حدی که تمام لباس و ملافه به تنم میچسبید )…تا اینکه بالاخره فهمیدم مثل همه چیزهای دیکه این دنیا اینکار هم راه و روش خودشو داره…بله همینه…فهمیدم اگر فقط و فقط به صداهای دنیای اطرافم گوش بدم "بدون سعی در توضیح آنها " میتونم با آرامش کامل بخوابم …صداهایی بسیار پیش پا افتاده… " صدای شب "…منظورم همه صداهای دنیای پیرامونم هنگام شبه…مثل …صدای یکنواخت جیرجیرکها…صدای باد…صدای حرکت برگ درختان…حتی صداهای داخل خونه مثلا صدای موتور یخچال که به تناوب روشن و خاموش میشه…صدای کولر…صدای راه رفتن آدمهای تو کوچه…ماشینها و …میتونم ساکت بمونم و تلاش زیادیم نکنم و مهمتر اینکه میتونم این “سکوت مطلق درونی " رو حفظ کنم!..جایی خوندم که برای مدیتیشن عمیق… اساتید روشهای مختلفی دارن و بکار میبرن…مثلا اینکه “ذهن خودتون رو یک راهروی طولانی فرض کنید که دارای اتاقهای بیشماری هست و درهای اتاقها همگی بازن و شما با رد شدن از این راهرو و بستن یکی یکی این درها که از همگی صداهای مختلفی میاد کم کم به سکوت میرسید و وقتی آخرین در رو میبندین برای شما سکوت به همراه میاورد”…اما راستش این روش روی من جواب نداد…من ذهن خلاق تری داشتم و با این مشکل روبرو شدم که وقتی همه درها رو هم در تجسم خودم میبستم …حالا صداهایی میشنیدم که دقیقا صداهای " پشت درهای بسته " بودن!!!..پس چسبیدم به راه خودم…سبک گوش فرا دادن! آنهم از نوع داریوشی!؟
این رو هم بگم که سکوت درونی “رابطه مستقیم با دنیای بیرون شما داره !!! تعجب کردین؟… بله اینطوره …به این معنی که " هرچی پاکتر باشی سکوت درونی برات راحت تر ایجاد میشه و سکوت هم پایدارتر خواهد بود”…این شامل " دروغ نگفتن…دزدی نکردن…آرزوی بد برای کسی نکردن…حرف زشت نزدن…اتهام نزدن…و…میشه” و بدیهیه اگر هرچی برعکس این بتونی صفات خوب رو پرورش بدی هم سریعتر به سکوت میرسی و هم سکوت پایدارتری در درونت ایجاد خواهد شد…

رسیدن به سکوت برای من جند سال زحمت داشت…( ایکاش کسی میبود که بهم این طریقه ایجاد سکوت رو همون اوایل یاد میداد…که اگر اینگونه میشد من "اینهمه سال تلاش نمیکردم برای چیزی که خیلی ساده و فقط با " گوش دادن " به دست میامد "…بهرحال اینم تجربه خودش رو داشت و برام جالب بود.هر شب موقع خواب با این فکر شروع میکردم که آیا میتونم بالاخره پرواز کنم؟…حتی اگر شده بتونم در خواب این تجربه رو داشته باشم برام چیز بینظیری بود…میدونستم…اطمینان داشتم این پدیده احساسی خواهد داشت که به تمام سختیهاش میارزید.
اون زمان من در کرج سکونت داشتم …هرشب اینکارو ادامه دادم…اوایل رسیدن به سکوت چندین ساعت طول میکشید…اما حالا با تمرکزی 10-15 دقیقه ای آروم میشدم…یک شب که برف شدیدی میبارید ( که این خودش باعث ایجاد سکوت خاصی میشه و برف باعث خفه تر شدن هر صدایی در اطرافش میشه ) ضمن اینکه کماکان در درونم ساکت بودم کاملا ارادی به این فکر کردم که اگر ضمن سکوت کامل چیزی رو اراده کنم چه اتفاقی ممکنه بیفته؟…و خوب معلومه که من چی میخواستم؟… بله " پرواز “…اول سعی کردم این حالت رو فقط مجسم کنم…تجسمش کار سختی نبود…احساس شناور بودن را قاعدتا باید میتونستم با چند دقیقه تمرکز بهش برسم…اما دیدم به این سادگیا نیست و هر بار یک صدای ناگهانی منو منفعل میکرد ( این واقعا عجیبه برام…انگار به همون اندازه که من میخواستم این عمل رو انجام بدم…دنیا هم به همون اندازه و شاید هم خیلی قویتر میخواست که من " نتونم “… هربار که من احساس شناور بودن بهم دست میداد ناگهان صدایی که بلند بود منو از جا میپروند و تمرکزمو بهم میریخت (صداهایی مثل بوق ناگهانی ماشین ها…بسته شدن درب خونه همسایه که آهنی بود آنهم ساعت مثلا 2-3 نصف شب…که خودش برام خیلی عجیب بود که چرا یکنفر اینموقع شب باید در آهنی حیاط خونشو با این شدت بکوبه بهم؟!..آیا این دنیا بود که نمیخواست من موفق بشم؟!)
اما من هرچی بیشتر میدیدم جلوم گرفته میشه بیشتر جری میشدم که الا و بلا باید اینکارو انجام بدم…یه چند شبی هم به همین جنگ و جدال من با این نیروی " نا جوانمردانه! " گذشت…تا اینکه شبی احساس کردم داره یه اتفاقی میافته…احساس شناور بودن رو تجربه کردم ( اینم بگم که من انواع کلکها رو به خودم برای اینکار میزدم و آخرینش تجسم غوطه ور شدن در عمق آب بود )…حس کردم اینبار برام با دفعه های پیش فرق داره…دیدم دارم پرواز میکنم و احساس کاملی از پرواز داشتم…میدیدم وقتی رو هوا هستم و میخوام به جهتی که جلوی رومه برم فقط با اراده اینکار انجام میشه…پس لذت بردم…به بیرون از خونه پرواز کردم بالای زمین و نه خیلی با فاصله شاید 2-3 متر بالای زمین…اینطور نبود که من مثل رانندگی موقع چرخیدن احساس کنم بدنم تحت فشاره یا به طرفی خم میشه…چیز عجیبی بود…میتونستم سرمو بچرخونم و اطرافمو ببینم…میدیدم روی جاده نزدیک خونه دارم مثل یه ماشین منتها بالای زمین پرواز میکنم…و چون ذاتا عاشق سرعت هستم اراده کردم سریعتر و سریعتر پرواز کنم…میدیدم ماشینی در انتهای افق دید من پیدا شد…نور چراغش برام خیلی زیبا بود…رنگ کهربای زرد.(برف میبارید و ماشین مذکور چراغهای مه شکن داشت)…من بدون اراده به سمت این زیبایی بینظیر رفتم…این نوری که برام جلوه عجیبی داشت…جلوتر…جلوتر…نزدیکتر…خیلی نزدیک…با شدت هرچه تمامتر و با سرعت خیلی زیادی محکم و با صورت خوردم بهش…آه ه ه ه ه …از خواب پریدم…لعنتی! …این فقط یک خواب بود!..
لابد همگی فکر کردین که من موفق شدم و این پایان ماجرا بود…اما نه…من حالا میدونستم که پرواز ممکنه اما آیا فقط باید خواب پرواز رو میدیدم؟؟؟…آیا ممکن نبود من بتونم بذارم جسمم در خواب احمقانه خودش بمونه و من و روحم! باهم بریم پرواز کنیم؟؟؟؟
آه…و حالا رسیدم به اصل ماجرا
من همچنان شبها و شبها این عمل رو انجام میدادم…( نه فکر نکنین هر شب اینکار ممکن میشد…نه …طی 1 ماه من فقط 4-5 شب تونستم در خواب پرواز کنم…در مابقی شبها من فقط خوابهای قر و قاطی میدیدم که بیادم نمیموندن.و هر بار هم وقتی تو تختم از خواب میپریدم میدونستم یکجای کار اشکالی داره…چطوری بگم…ببینید…شما وقتی خواب میبینید نمیتونید ارادی خوابتونو در دست بگیرید و هر جایی خواستین برین…من اینکارو میکردم اما تصاویری که میدیدم اگر مستقیما بهشون خیره میموندم و جهت نگاهمو تغییر نمیدادم کم کم مذمهل میشدن و جاشونو به تصاویر دیگه ای میدادن…و میدونستم " این درست نیست. و من هنوز نتونستم واقعا پرواز کنم”…
تا اینکه یکشب(بعد از حدود 3 سال تلاش بی وقفه و هر شب) از همون اول که شروع به تمرکز کردم حس کردم چیزی در شرف وقوعه…اینم بگم که احساس دلشوره عجیبی داشتم…اما میدونستم باید همین راهو ادامه بدم…موقع خواب شد و من خودمو آماده کردم و شروع به تمرکز به مراحل گذشته که اول " سکوت” بعد “اراده” برای حرکت بعد “احساس غوطه ور شدن” و سبک بودن کردم…ولی متوجه شدم انگار چیزی در وجود من " تسلیم " شد…هنوز درست نفهمیده بودم که چه اتفاقی داره میافته که کاملا ارادی بدون اینکه درپی علتی باشم " خواستم " فقط بتونم چند سانتیمتر از جام بلند بشم…فکر میکنید چی شد؟…بمحض اینکه این " خواستن " در من شکل گرفت دیدم به سقف اتاق نزدیک شدم…حالا فاصله ام با سقف تقریبا 1 متر بود…احساس واقعا غیر قابل توضیحی داشتم…حس میکردم آزاد شدم ! انگار در زندانی یک عمر رو گذرونده باشم و حالا ناگهان آزاد شده باشم…در وجودم شادی عظیمی رو احساس کردم که نتونستم علت روشنی براش پیدا کنم…هنوز به بالای سرم وسقف ذل زده بودم…نمیدونم چرا اما اراده کردم تا بچرخم و زمینو ببینم…همینکه این فکر به سرم زد بلافاصله انجام شد…من هیچ حسی از چرخیدن نکردم اما همینکه اون جهت رو " خواستم تا ببینم " رو به پایین برگشته بودم…اما در این لحظه نزدیک بود سکته کنم چون بزرگترین شوک زندگیم بمن وارد شد…من خودمو میدیدم که راحت خوابیدم!!! درست خودم بودم.همونطور که خوابم برده بود و به همون شکل طاقباز…حتی الآن که دارم اینارو مینویسم تمام موهای تنم سیخ شدن…اینطور نبود که من ترسیده باشم…نه اصلا ترسی نداشتم…احساسی داشتم مخلوط از هیجان…آزادی و رهایی…و اشتیاق بیش از اندازه برای درک اینکه واقعا الآن داره چه اتفاقی میافته؟!..ولی من همینو میخواستم…پرواز رو…اینم بگم وقتی به سکوت درونی دست پیدا کنید انگار قفل تمام چیزها باز میشن…من آدم مذهبی ای نیستم ولی نمیدونم چرا یاد جمله یا شایدم آیه ای که جایی در مورد انجیل خونده بودم افتادم که : “بخواه و بتو داده خواهد شد”…احساس غرور میکردم…به خودم نگاه میکردم اما اینبار میدیدم تصویر بهیچوجه تغییر نمیکنه…میتونستم ساعتها شناور بالای " خودم!یعنی جسم خودم " باقی بمونم و به خودم خیره بشم…یادم افتاد که جایی در کتاب دون خوان خونده بودم که در این حالت نباید سعی در بیدار کردن خودم بکنم.چون خطرناک بود و امکان داشت بمیرم…پس منصرف شدم و اراده کردم برم اتاق دیگه…تا این فکرو کردم در اتاق دیگه بودم…احساسی عجیب بهم میگفت هرکاری بخوام میتونم انجام بدم.پس خواستم از دیوار رد بشم…و شدم! خواستم دور اتاق کمی بچرخم .فورا که فکرشو کردم انجام شد.متوجه شدم از هر چیزی میتونم رد بشم در…دیوار…سقف…برام " جامدات " معنایی نداشتن…پس خواستم برم بیرون خونه…بلافاصله انجام شد…برف رو میدیدم.برام همه چیز وضوحی باور نکردنی داشت…مهمتر و عجیبتر اینکه میتونستم کاملا آگاهانه حتی فکر کنم!!! واین برام خیلی عجیب بود… و جالب اینکه هر فکری که تمام میشد باز همون سکوت سنگینی که میخواستم رو داشتم… یعنی انگار که فکرم رو هم فقط " میشنوم “!..شروع به کنجکاوی پیرامون خونه مون کردم…ببینید…این احساس چیز خاصی بود…حس میکردم مولکول به مولکول بدنم مثل آهنربا وصل به جاییه که میخوام و اراده میکنم برم!!! یعنی من به هرجایی که اراده میکردم برم،بدنم به همون سمت دقیقا " مکیده " میشد…به آسمان نگاه کردم دیدم وضوحش فوق العادست…بالای زمین با ارتفاع 10-15 متری هرجایی که میخواستم برم برام ممکن بود…بارش برف باعث شد من به خودم تمرکز کنم و به دست چپم خیره شدم دیدم هر دونه برفو من “با تمام وجود “میدونم “! نه این دیگه یک احساس نبود…من همه چیزهای دور و برم رو ازشون آگاهی کامل داشتم!..خیسی رو حس نکردم اما " میدونستم خیس شدم " چیز خاصی بود…میتونستم اگر بخوام از هر چیزی عبور کنم. فقط کافی بود این رو بخوام…سرعت انجام کار برام باور نکردنی بود…یادم افتاد که شبیه این حالتارو چندین بار تو خواب تجربه کردم پس خواستم که بفهمم آیا اینهم خوابه؟ (اما همین رو هم جوابشو از قبل میدونستم…خیر من خواب نبودم!!!) پس خواستم مشخص کنم آیا الآن خوابم یا نه؟ برای همین به اطرافم دقت کردم میدونستم حوالی 2 صبحه…دیدم یک ماشین ژیان زرد رنگ سر کوچه ای پارک کرده…اطرافش چرخیدم…درک بیواسطه ای داشتم از اینکه این ماشین کار نمیکنه.خرابه…دیدم یک کامیون بزرگ بارکش که قرمز رنگ بود ماشینو پارک کرد و راننده با سر و صدا رفت تو خونه…سعی کردم حتی جزییاتو بخاطر بسپارم…کمی چرخ زدم و اطرافمو خوب نگاه کردم برف کمتر و کمتر میشد…” میدونستم اگر حتی بخوام برم اون سر کره زمین هم اینکار فورا انجام میشد اما اینکارو نکردم…چند بار با اراده و کاملا به خواست خودم ارتفاع زیادی گرفتم که برام یکی از لذت بخشترین کارهایی بود که انجام دادم چون تمام سلولهای بدنم با سرعت کشیده میشد(دقیقا احساسی بود که شما هنگام افتادن از بلندی در بدن و شکم خودتون تجربه میکنید)…تجربه غریبی بود…بازهم با سرعت بطرف زمین اومدم تا این لذتو تکمیل کرده باشم…حس محشری بود…نمیدونم چرا ولی " دونستم " که میخوام برگردم به تختم…به طرفه العینی انجام شد…من بالای خودو بار دیگه به خودم نگاه کردم…جالبتر اینکه " کوچکترین احساسی یا علاقه ای یا وابستگیی به این جسمی که خوابیده بود و خود من بودم نداشتم!؟” به حدی که حتی برام بود و نبودش فرقی نمیکرد…من خوشحال و آزاد بودم…بعد از چند لحظه ای که به خودم نگاه کردم ناگهان دلم خواست ببینم اگر من بجای جسم خوابیده ام قرار داشتم احساسم چگونه خواهد بود (یعنی کنجکاو بودم ببینم آیا میتونم وارد جسمم بشم؟!)…همین خواسته بلافاصله به محض اراده انجام شد و من از خواب بیدار شدم…سراسیمه دویدم به کوچه…فکر میکنید چی دیدم؟…باورم نمیشد اون ژیان کذایی سر جای خودش بود…من از هیجان پا برهنه تو برف میدویدم و اشک شوق از چشمم جاری بود…رسیدم به کامیونی که پارک کرده و حالا رانندش رفته بود لابد بخوابه…دیدم همون کامیونه…از خوشحالی میخواستم فریاد بکشم فقط اشک از چشمم میریخت…همونجا رو زمین تو برفا نشستم و خدا رو شکر کردم…این تجربه رو با تمام دنیا عوض نمیکنم…چون من بالاخره " پرواز کردم” و دیدم که روح از جسم میتونه جدا بشه اونهم به خواست و با اراده خودم…
“دوستان به هیچکس توصیه نمیکنم اینکارو انجام بدن”…من سالها آرزوی اینکارو داشتم و سالها هم درباره اش تحقیق کردم و خوندم و همزمان تمرین کردم…این اتفاق برام شروع این راهی بود که هنوزم ادامه داره…من بسیار آرومتر از قبل شدم و هر زمان اراده کنم ظرف 5 دقیقه بخواب میرم…ولی هرگز اون احساس " رهایی کامل " رو فراموش نخواهم کرد” چون حس خاصی بود…من باز هم اینکارو انجام دادم…من کرهء زمین رو در حالت نیمدایره به واسطهء ارتفاع زیاد بارها و بارها دیدم!..فقط تمرین نیاز داشت و استقامت. و در آخر اینم بگم که بعد از این اتف

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-08-12 13:17:31 +0430 +0430

تاپیکت رو کامل خوندم و قبول دارم تجربیات شما رو کتابهای دون خوان مثل کتب مذهبی چند لایه دارند که هر کس بنا به دیدش و روشن بینیش میتونه ازش برداشت داشته باشه. ولی یه تجربیاتی نباید علنی بشه هر چی ساکت تر امن تر 🌹

2 ❤️

2021-08-12 13:19:35 +0430 +0430

جناب داریوش اینکه از کودکی اون تشبیه لاستیک رو میکردید یعنی شما توانائی مدیوم بودن را داشتید در واقع بدون اینکه اموزشی ببینید و کسی بهتون یاد بده بقول معروف این نعمت رو خدادای به شما رسیده اما متاسفانه چون از یک استاد کاربرد بهره نبردین مدت زیادی طول کشیده تا به نتیجه برسید و مهمتر اینکه بدون اطلاع و آگاهی بنظر میرسد که از همه توانائی های این محبت الهی استفاده لازم را نبرده باشید بطور مثال یکی از فواید برون فکنی این است که میتوان با روح هدایتگر خود صحبت و برای اداره امور زندگی و تصمیمات مهم از ان کمک خواست که اینکار یعنی موفقیتهای پی در پی در زندگی و پله های ترقی رو طی کردن اما یک سوال آیا با موجودات غیر ارگانیک روبرو میشوید و دیگر اینکه در برابر دیوار از دیوار عبور مییکنید و یا اینکه گاهی در عبور از دیوار وارد مکان دیگری میشوید مثل باغ و جنگل و آبشار و غیره که در کامنت بعدی بیشتر صحبت خواهیم کرد در کل این لطف شامل همه کس نمیشود ازش مثل یک الماس نگهداری کن و البته نمیدانم متاهلی یا نه و فرزند داری اگر در کودکی آنها را اموزش بدهی بزرگترین ثروت کل کائنات را به آنها داده ای و این میتواند تا نسلهای زیادی در خانواده شما بماند و اینکه ممکن است این لطف شامل فرزندانت هم بشود و استادان علوم غریبه ای از آنها پدید بیاید

1 ❤️

2021-08-12 13:32:55 +0430 +0430

↩ doktarii35
از یک نظر قبول دارم که نبایستی علنی بشه،چون مثل هر چیز دیگری همیشه،همه،ظرفیت و درک چیزهایی که خارج از دید هست رو ندارن.و در این مورد،من بارها از همگی خواهش کردم که به سمت اینکار نرن،چون واقعا خطرناکه…در کل همچین کارهایی بایستی با آگاهی کامل انجام بشه…کتابهای دون خوان،در ایران با ساسور زیادی منتشر شدن و خوشبختانه من تونستم اصل این کتابها رو که بصورت جیبی هستن رو تهیه کنم و بخونم.البته در دید من و کاری که میخواستم انجام بدم آنچنان تاثیری نداشتن بغیر از یکی دو نکته،باقی کتاب بسیار گنگ نوشته شده،مخصوصا از جلد چهارم به بعد،من خودم جلد سوم اون سری کتابو چندین بار به هر دو زبان فارسی و انگلیسیش خوندم،منظورم قسمت سومه که در ایران با اسم “افسانه های قدرت” به چاپ رسیده…اینجا بازهم از دوستان خواهش میکنم طرف اینکارها نرین،مگر اینکه میل واقعی به پاک بودن درونتون داشته باشین و اونهم فقط با مطالعه زیاد.کسانی که بدنبال مال دنیوی یا زندگی پر زرق و برق هستن در این نوشته ها چیزی پیدا نخواهند کرد،بلکه دقیقا برعکس خواهد بود،در متن هم تاکید کردم که من دیگه اون تعلقات دنیوی گذشته رو ندارم و این واقعیته،چرا که این راه زندگیتونو دچار تغییرات بزرگی میکنه و شما دیگه اون انسان قبلی نخواهید بود…ممنون از وقتتون و همینطور گذاشتن کامنت 🙏🌹

1 ❤️

2021-08-12 13:58:20 +0430 +0430

↩ داریوشم
خواهش دوست عزیز یه چیزی رو دوستانه بگم کتابهای دون خوان چه با سانسور چه بی سانسور و کلا کتابهایی که در جهت خودشناسی و متافیزیک هستن هر کدوم به موقع اش خودشون دعوتت میکنن به خوندن! آره خود کتاب ترو دعوت میکنه اگه تو مسیر باشی البته و اون موقعه اس که میشه از اون کتاب راهنمائی شخصی گرفت.من متافیزیک رو کنار خودشناسی قرار دادم چون به نظرم زمینه اصلی متافیزیک خودشناسی هست.

1 ❤️

2021-08-12 14:15:34 +0430 +0430

من باور میکنم، چون برای خودم اتفاق افتاده ، از جسم که جدا شدم همون لحظه چرخیدم ب خودم نگاه کردم که خوابیدم ، آروم آروم بالا رفتم تا چسبیدم ب سقف ،البته ضربه ای بهم نخورد فقط متوقف شدم ، کاملا هوشیار بودم میدونستم که چه اتفاقی افتاده ، بیرون اتاق نرفتم فکر کردم اگه برم ممکنه نتونم برگردم ، مثل آدمایی که میخوابن و دیگه بیدار نمیشن یعنی اونقدر هوشیار بودم که ب این مسایل فکر کنم ، تو اتاق کمی ب اینو اونور شنا کردم ، نه اونطور که دستوپا بزنم ،اصلا دستوپانداشتم فقط چشم بودم همینکه اراده میکردم ب. همونطرف کشیده میشدم ، زمانو درک میکردم تقریبا ۲۰ دقیقه تو اون حالت بودم

2 ❤️

2021-08-12 14:44:02 +0430 +0430

خوندم و عالی بود
من یه کوچولو رهایی از روح رو داشتم دو بار،البته به سبب اتفاق،غرق شدن و افت شدید فشار ،در حد چند ثانیه

1 ❤️

2021-08-12 15:03:18 +0430 +0430

بسیار عالی بود و ممنون از اینکه تجربیاتتون رو به اشتراک گذاشتین
منم سالها پیش بود که دنبال برونفکنی بودم و خیلی از روشها رو امتحان کردم
اما از اونجایی که آدم تنبلی بودم و دوست داشتم زود به خواسته ام برسم اصلا حوصله زیاد تمرین کردن رو نداشتم و دنبال اسونترین راه بودم
که بالاخره با یه ترفندهایی تونستم با یه تمرین سه یا چهار روزه پرواز رو تجربه کنم از اینکه کسی مثل شما هم ایتجا هست جای خوشحالیه
موفق باشید

1 ❤️

2021-08-12 15:58:24 +0430 +0430

↩ doktarii35
بله میفهمم،اشاره من به دون خوان برای اینبود که چطور بگم…ببینین،من داستان ننوشتم،فقط اتفاقاتی که برام افتاده بود رو نوشتم،من شدیدا آرزو داشتم پرواز رو تجربه کنم و هیچ راهیم بلد نبودم،کتاب دون خوان شاید برام یه جرقه بود،یا یه تلنگر،یعنی وقتی دیدم کارلوس کاستاندا فقط برای اولین قدمهاش پونزده سال شاگردی یه سرخپوست جادوگر مکزیکیو میکنه این امر باعث شد برم دنبالش تا بلکه بفهمم چه خبره،و خب البته من فقط میخواستم پرواز کنم،و کردم.میشه گفت نوشته های کاستاندا باعث شد من بیشتر تحقیق و تفحص کنم و شما درست میگی،در این راه انسان اول از همه بایستی خودش و تواناییهاشو بشناسه تا بتونه ادامه بده…ممنون از نظراتت 🙏🌹

1 ❤️

2021-08-12 15:59:36 +0430 +0430

↩ sex_lover6
ممنون از وقتی که گذاشتین و خوشحالم که دوست داشتین 🙏

0 ❤️

2021-08-12 16:02:53 +0430 +0430

↩ شیخ شوخ
بله،دوستانی داشتم که یکی در بیمارستان،به واسطه تصادف با ماشین و یکی هم در اتاق عمل بخاطر توموری که داشت،هر دو در زمان بیهوشیشون همچین حالتایی رو تجربه کرده بودن…این متنی که من نوشتم فقط ابتدای راهی که رفتم بود،یعنی سالهاست که از اولین پروازم میگذره و بعد از اون من بسیار همچین حالتهاییو تجربه کردم…ممنون که وقت گذاشتین و خوشحالم که دوست داشتین 🙏

1 ❤️

2021-08-12 16:22:02 +0430 +0430

↩ chibedamtobedimarzi
ممنون از وقتی که گذاشتی و داستانو خوندی…حقیقتش اینها دو مقوله کاملا جدا از هم هستن،منظورم زندگی دنیوی و زمانی که روح هستیم (خواب،یا بیهوشی).اما یکی در دیگری تاثیر کاملا مستقیمی داره.برای همین نوشتم اگر صفات خوب رو پرورش بدیم راحت تر به سکوت درونی میرسیم.مثالی میزنم،من خواهر بیماری دارم که در منزل ازش نگهداری میکنم،بیماریشم جسمیه،اما مشکل خوابیدن داشت،سالها انواع و اقسام دکترها رو تجربه کرد و انواع و اقسام داروها رو تجویز کردن،اما باز هم نمیتونست بخوابه.تا اینکه من راه خودمو بهش پیشنهاد دادم،که موقع خواب،سعی کن به صداهای اطرافت فقط گوش بدی،و در نهایت تعجب بعد از حدود دو سه هفته بمن گفت راحت شده و حالا ظرف یک ربع بخواب میره!این یعنی با تمرین میشه روح رو پرورش داد…چند سال پیش دوستی در فیسبوک منو به یک استاد حکمت باطنی هندی معرفی کرد،وقتی داستانمو براش گفتم،گفت شما به درجات چهارم یا پنجم ذن رسیدین،گفتم چطور؟گفت کاری که شما کردین،گوش دادن،ما در مکتب ذن به شاگردانمون پیشنهاد میدیم به صدای تنفسشون گوش بدن،در هر دو حالت نتیجه یکیست،راه شما هم همون نتیجه رو براتون داشته و کلیم بهم تبریک گفت…در مورد سوالتون،خیر،من هیچ موجود دیگریو غیر از انسانها نمیبینم،منتها همگی انسانها یک هاله بسیار نازکی در اطرافشون دارن که از زرد خیلی کمرنگ تا زرد درخشان دیده میشن،اینطور که فهمیدم و مطالعه کردم انسانهایی که هاله درخشانتری دارن کسانی هستن که در زندگی روزمره‌شون انسانهای درست‌تری هستند،کمتر دروغ میگن،کمتر فحش و ناسزا میدن،کمتر دزدی میکنن و …در مورد سوال دیگه‌تونم،همونطور که در داستانمم نوشتم،من در اون حالت از هر چیزی میتونم عبور کنم،نوشتم که در اون حالت دنیای جامدات برام بی معنی هستن،از در،دیوار،جاده کف خیابون،آب،چه یک اسخر و چه دریا هیچ فرقی نمیکنه.تنها چیزی که در اون حالت اهمیت داره اراده‌ست،میتونین پرواز کنین،سرعت این پروازم کاملا دست شماست،میتونین اراده کنین مثلا در یک شهر دیگه باشین،بلافاصله انجام خواهد شد،میتونین اراده کنین در آب آهسته پیشروی کنین،همه چیز به میل و خواسته قلبی انسان بستگی داره…در کل یکبار دیگه میگم،توضیح تمامی اینها با کلمات کار بسیار سختیه،چون شما با روح سر و کار دارین و توضیح همچین چیزهایی که فقط به احساسات مربوطن واقعا با کلمات میسر نمیشه…خیلی ممنون که خوندین و دوست داشتین

0 ❤️

2021-08-12 17:24:12 +0430 +0430

↩ chibedamtobedimarzi
تکه اول پاسخ من که شوخی بود. فکر کردم هرکس این را بخواند متوجه می شود که من اعتقاد به این جریان ندارم. بعد فرمودید حلال؟ حلال یعنی چه؟ پس شما مسلمان هستید. فکر نمی کنم اینگونه اعتقادها خیلی با عقیده مسلمان ها در مورد روح هم خوانی داشته باشد.
و اما روح، شما بیماران روحی را دیده اید یا کمینه در موردشان شنیده اید، به این بیماران داروهایی مادی می دهند. روحی که با لیتیوم یا دیگر داروهای مادی آرام می شود غیر مادی باشد؟

0 ❤️

2021-08-13 16:07:37 +0430 +0430

↩ خرس هیز

اینکه ما همگی مسلمان هستیم حقیقتی انکار ناپذیر است حداقل شناسنامه ای هر چند خیلیها زبانی با این دین مخالفند اما گفتن کلمه حلال ربطی به دین و مسلمان بودن نداشت بلکه منظور از حلال نیک و بد بود البته که من هم مانند هزاران نفر مسلمان با خیلی از احکام و موارد این دین مشکل دارم و نمیتوانم پذیرای آن باشم ولیکن هنوز تغییر دین نداده ام بهر حال ما در بین میلیونها مسلمان زندگی میکنیم
و تا رسمن تغییر دین نداده ایم مسلمانیم اگر منظورتون از مسلمانی این است بله من مسلمانم اما اینکه میگین این امورات با مسلمانی همخوان نیست کاملن اشتباه است عرفان اسلامی ریشه ای کهن دارد عبارت “کله سر” که مخفف علوم غریبه از جمله کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیما، ریمیا است بسیار کهن و قدیمی است که معروفترین آن مربوط به شیخ بهائی است اما از کسانیکه در علوم غریبه و عرفان که مسلمان
بوده اند میتوان از میرداماد، ابوعلی سینا، سهروردی، شیخ بهائی، و از افراد معاصر آخوند جوادی آملی و آخوند بهجت در این کار استاد هستند نام برد اما اینکه میگین من اعتقاد به این جریان ندارم بعید است چنین حرفی رو گفتن علمی که هزاران نفر از اون استفاده میکنند و صدها کتاب در موردش نوشته شده و براحتی میتوان به آن دسترسی داشت و چطور میتونی بگی به آن اعتقاد ندارم این از اون حرف ها است که فقط میتونه از روی لجبازی گفته بشه زیرا پرواز روح که در عرفان اسلامی، هندی، عربی، یونانی، سرخپوستی، چینی، غربی آمده است امروزه علم نیز آن را تائید میکند رو به چه دلیلی میگید من قبول ندارم در حال حاضر میتونید به یکی از سایتهای آموزش علوم غریبه رفته و با دویست سیصد تومن پرواز روح رو زیر نظر استاد آموزش ببینید و یا با کتاب که حتا در اینترنت میتونید مجانی دانلود کنید بخوانید و یاد بگیرید همونطوری که دستمون داریوش گفتند او خودش با تحقیق و خواندن کتابهای موجود به آن دست یافته است اینکه میگین اینکار با عقیده مسلمان ها در مورد روح همخوانی نداشته باشد باید بگم در دنیای امروز نمیتوان منکر حقایق شد و رسیدن به واقعیت دیگر ربطی به اسلام و مسلمانی ندارد واقعیت را باید قبول کرد حتا اگر در دین اسلام نباشد همه میدانیم ادیان مربوط به هزاران سال پیش هستند و ما در قرن 21 زندگی میکنیم قطعن مواردی هستند که امروزه با دین در تضاد هستند اما نمیتوانیم منکر آنها بشیم و باید قبول کنیم البته هستند افرادی که چشم بسته و کورکورانه از اسلام دفاع میکنند حالا یا با دادو فریاد یا فحاشی و یا با زور اسلحه که بقیه رو مجبور میکنند به حرف خودشان که من و شما هم از جمله آنها هستیم اما آیا قلبن هم زیر بار اینها رفته ایم این چیزی است که میگویند افراد را نمیشود قضاوت کرد اما قسمت بعدی گفته شما رو متوجه نشدم منظورتان چیست از نوشته تان پیدا است لیتیوم دارو است که برای بیماران روحی روانی استفاده میشود اما اینکه گفتید : روحی که با لیتیوم یا دیگر داروهای مادی آرام می شود غیر مادی باشد؟ را متوجه نشدم یعنی چی ؟

1 ❤️

2021-08-13 16:15:00 +0430 +0430

↩ chibedamtobedimarzi
بابا کم منو بخندان. روح غیر مادی چطوری با داروی مادی خوب می شود؟ فکر کنم دعوا همان ۲۵۰، ۳۰۰ هزار تومان باشد. من که گفتم یک دکان تازه است. ببین این علوم غریبه کیمیا و لیمیا و… در مورد کورونا کاری کرده اند؟ تا به حال چیزی ارائه داده اند که زندگی بشر کمی آسانتر بشود؟ اینکه می فرمایی چیزی که هزاران نفر قبول دارند من چرا قبول ندارم هم پاسخ ساده ای دارد. هیچ دینی در دنیا به اندازه گاوپرستان هندی پیرو ندارد، شما گاوپرستی را رد نمی کنی چون پیروان زبادی دارد؟

0 ❤️

2021-08-13 18:23:10 +0430 +0430

↩ خرس هیز
شما لازم است در مورد علوم غریبه تحقیق و مطالعه کنید عرفان ربطی به دین ندارد متافیزیک علوم غریبه به اسلام و ادیان ربطی ندارد شما اشتباه متوجه شده اید جریان رو چون قبلن هم گفتم به شما عرفان سرخ پوستان امریکائی هم عرفان خاص خودشان را دارن همینطور چین و یونانی و عربی و غربی و اسلامی این علم ربطی به دین خاصی ندارد همان گاوپرستان که میگوئید بزرگترین استادان علوم غریبه را دارند همانها که مثلن سالها روی یک پا میایستند و کارهای خارق العاده میکنند ولی دین هم ندارند متافیزیک یک علم هست مانند علوم دیگر پزشکی نیست که برای کرونا کاری کرده باشد این مثل این است که بگوئید ریاضیات برای کرونا چه کرده اما نمیتوانید بگوئید برای زندگی بشر کاری نکرده مثلن شما برای فاصله گذاری اجتماعی از ریاضی استفاده میکنید این کاری است که ریاضی انجام داده برای کرونا اما در مورد روح هم که گفتی مادی و غیر مادی هم باز اشتباه متوجه شدی برادر جان دارو هر نوعی که باشد بر روی جسم اثر دارد نه روح داروها که روح را درمان نمیکنند داداش داروها روی جسم تاثیر دارند شما همه چیز را با هم قاطی کرده اید در جهان خیلی چیزها به هم ربط ندارند مثلن کشاورزی هم میتواند از ان برای درمان کرونا مفید باشد ولی تاکنون چه کاری برای درمان کرونا انجام داده پس باید بگوئیم من کشاورزی را قبول ندارم در ضمن ریشه علم شیمی در کیمیاگری است یعنی داروسازی نوعی کیمیاگری است اینگونه میتوان گفت که بخشی از علم علوم غریبه در درمان کرونا تاثیر داشته است اما توصیه میکنم در مورد علوم غریبه و شاخه های آن مطالعه کنید و کاربرد هر یک را آشنا شوید
اما بصورت مختصر برای شما بگویم دانش انسان بر اساس یک بخش‌بندی عام و کلی به دو قسمت علوم غریبه و علوم طبیعی تقسیم شده‌ علوم طبیعی که با روش متعارف از مقدمات معلوم به نتیجه مطلوب می‌رسند مثل فیزیک ریاضی جامعه‌شناسی زبان‌شناسی و دیگر علوم این علوم را به این دلیل علوم طبیعی و متعارف می‌گفتند که بشر در زندگی جاری و طبیعی خود با این علوم سر و کار دارد. اما برخی علوم نیز بودند که با بهره‌گیری از روشهای مخفی قانون قواعد و فرمول‌های رازآمیز و نامتعارف که اسرارآمیز هست نزد صاحبان این علوم مخفی بود و همگانی نبود این دسته از علوم را علوم غریبه میگفتند علم کیمیا چگونگی تبدیل صورت یک عنصر به صورت عنصر دیگر می‌باشد. علم لیمیا علم تسخیرات است یعنی موجودات به تسخیر انسان درمیان یا برعکس علم هیمیا علم طلسمات است. علم سیمیا ترکیب نیروهای روانی و جسمانی است که افراد کارهای عجیب و غریب میکنند علم ریمیا کارهائی که شعبده بازان انجام میدهند در ضمن به شما بگم که معمولن دین با این علوم بدلیل داشتن درونشون سحر و ستاره شناسی و اینها مخالف هستند

0 ❤️

2021-08-13 21:28:46 +0430 +0430

↩ chibedamtobedimarzi
دوست گرامی من کرونا را به عنوان مثال گفتم. همه کسانی که با شبه علم سر مردم را شیره می مالند، یک بخش جزئی از بحث را می گیرند و در اطراف آن حرف می زنند تا اصل ماجرا گم شود. شما یک مورد از دست آوردهای این علم متافیزیک را که باعث راحت تر شدن زندگی بشر شده است، نام ببر. فقط یک مثال کافی است.

0 ❤️

2021-10-03 23:49:05 +0330 +0330

دوست عزیز شما از علوم خفیه چیزی میدونید؟

برای شما داره اتفاق میوفته
1 ❤️

2021-10-04 00:20:45 +0330 +0330

↩ blue19girl
سلام،علوم خفیه،ماوراالطبیعه،حکمت باطنی و…چندین اسم دیگه هم دارن.اینا همشون به ذن،یا بهتر بگم تمرکز به درون نشات میگیرن و با اینکه اسامی متفاوتی دارن اما اکثرا نهایتا به نتیجه واحدی میرسن،پاکی ضمیر
من مدام در حال گشتن در سایتهای مختلف هستم ولی از همون زمانی که این ماجرا برام شروع شد دیگه هرگز رهاش نکردم و شده کل زندگی من

1 ❤️

2021-10-04 00:23:03 +0330 +0330

↩ داریوشم
دوست عزیز شما درگیر جسم اختری شدید
پی علوم خفیه و کله سر هم احتمال زیاد میرید و رفتید اما به فنا میرید
جسم اختریتون رو میتونید کنترل کنید با یک راه ساده

1 ❤️

2021-10-04 00:48:04 +0330 +0330

سلام
میبینم در مورد وجود روح شکیاتی وجود دارهوعیبیم نداره،چون اینگونه موارد تا انسان خودش تجربه نکرده باشه مسلما نمیتونه قضاوت صحیحی داشته باشه…در زیر یکی از کامنتها توضیحی دادم در مورد دانشمندان روسی که بعد از چندین سال(که اینطور که شنیدم تحقیقاتشون هنوز هم ادامه داره و فقط از روی زمین به زیرزمینها و آزمایشگاههای فوق سری برده شده،این مطلبو از دوست روسی در فیسبوک شنیدم،من اینجا چرند و پرند ننوشته و نمینویسم،این دوست روس انسانیه مثل همه ما و وقتی ازش در این مورد سوال کردم بمن گفت درسته و در روسیه و اکثرا کا.گ ب تحقیقات زیادی در مورد روح انجام میشده و میشه و گفت یکی از همین آزمایشگاههای مخفی و کاملا سری مربوط به دوره استالین بوده و هنوزم در حال کاره و گفت در ۱۶۰ کیلومتری منزلشه) و در بالا نوشتم که دانشمندان روسی بالاخره وجود روح رو اثبات کردن،به این صورت که :
بر طبق فهم و دانششون به این نتیجه رسیدن (که من تجربه کردم و اشتباهه!)که ارواح از فلز سرب نمیتونن عبور کنن!من نمیدونم از کجا و به چه شکل به این کشف بی معنی رسیده بودند،بهرحال،این دانشمندان راهرویی تقریبا طولانی ساختن تماما از فلز یا شایدم همون سرب،این تونل مانند دارای چندین در بود که وقتی هر دری بسته میشد هیچ سوراخ و یا منفذی باقی نمیموند تا چیزی بتونه ازش عبور کنه،مجسم کنین یک تونب مکعب مستطیل شکل دراز رو.بعد با فاصله های مشخصی درهایی دراین تونل کار گذاشته شد،و تبدیل شد به تونلی با چندین اتاق…از طرفی،تعدادی از آدمهایی رو که ادعا میکردن قادر به پرواز روح یا همون جداسازی روح از بدن بصورت ارادی هستن و برای آزمایششون در این اتاقها قرار دادن،هیچکدوم با دیگری در ارتباط نبود،همگی فکر میکردن که تنها هستن،آزمایش به این صورت بود که به این افراد گفته شد وقتی به اون مرحله جدا شدن روحتون رسیدین به بیرون از این اتاقتون برین و بعد برای ما بگین شاهد چه چیزهایی بودین…آدمهای انتخاب شده همگی انسانهای موجهی بودن و برای خودشون موقعیت اجتماعی شناخته شده‌ای داشتند،همزمان دانشمندان در هر اتاقی چیزهای مختلفی قرار دادن و به اینها گفته شد شروع کنن،جالبه،تمام این چند نفر تونستن دقیقا توضیحاتی کامل از اتاقهای دیگه بدن!در حالیکه از لحظه‌ای که از منزل آورده شده بودن تمامشون چشم‌بند داشتند تا جایی رو نتونن ببینن و همگی در گوشهاشون پنبه داشتند تا حتی صداییو هم نشنون،خب چطور میشه همچین پدیده‌ایو توضیح داد؟این افراد چطور تونسته بودن اشیاع موجود در اتاقهای دیگه و اصولا شکل این راهرو مانندو ندیده توضیح بدن؟
“بله چیزی در وجود فیزیکی انسانها وجود داره که قابل دیدن نیست،اما به تمامی اعمال و افکار و حتی احساسات ما آگاهی کامل داره،اسمشم خیلی ساده روحه،همین

0 ❤️

2021-10-04 01:02:37 +0330 +0330

↩ blue19girl
سلام و ممنون از نظرتون
بله زیاد هم خودم نوشتم که خطرناکه و هم شنیدم که خطر داره،خوشبختانه و شاید به دلیل ذات شخصیتی خودم دنبال کارهای عجیب و غریب در زمانی که وارد این مراحل میشم،نمیرم و نرفتم،برای من فقط اون احساس ناب پرواز،که با سلول به سلول بدنم حسش میکنم و اون حس آزادی کامل و واقعی مهم بوده و نه چیزهای دیگه،مثلا دوستی اینجا نوشته بود برم تو این حالت و بگردم او رو پیدا کنم!که البته بهش جواب دادم بالاتر…خوشحال میشم راهی که میگین رو بشنوم…ممنون از اینکه خوندین و تشکر از توصیه خوبتون 🙏🌹🙏

1 ❤️

2021-10-04 01:05:54 +0330 +0330

خیلی خیلی کم پیش میاد متنی طولانی مث اینو بخونم اما چون به ماورا علاقه و اعتقاد دارم همشو خوندم. 👍

1 ❤️

2021-10-04 01:13:56 +0330 +0330

↩ lanat be hasan
سلام،بله کاملا درک میکنم،خود منم دیگه حوصله اینچنین متنهای طولانی‌ایو ندارم،بهرحال ممنون از وقت و حوصله‌ای که گذاشتی و ممنون از نظرت 🙏🌹

0 ❤️

2021-10-04 01:20:41 +0330 +0330

↩ blue19girl
و خوشحال میشم راهی که فرمودینو بنویسین یا در خصوصی لطف کنین بگین که چی هست،ممنون از لطف شما 🙏🌹

1 ❤️

2021-10-04 01:24:00 +0330 +0330

متن جالبی بود. نگارشت عالیه. اما من متقاعد نشدم نه به این خاطر که فکر می کنم دروغ می گی بلکه به این خاطر که فکر می کنم توهم خودت رو واقعیت پنداشتی. سالهاست که افراد بسیاری صمیمانه ادعا می کنند که تجارب خارج از بدن داشته اند. احتمالا شنیدی شعبده بازی به اسم جیمز رندی جایزه ۱ میلیون دلاری گذاشته که هر کس می تونه این گونه تجارب رو ثابت کنه دریافت می کنه. اما تابحال هیچ کس نتونسته چنین چیزی رو اثبات بکنه.
من خودم هم از این جور خواب های پرواز دیدم. اینکه خودت رو از بیرون ببینی یا بتوین پربکشی و …دیدن تصویر اون ماجرای ژیان زرد بعد از «بیدار شدن» هم می تونه جزئی از همین رویای پرواز باشه. در واقع رویایی در رویا دیدی. به قول استاد مرلین منسون there is a dream inside a dream …

هر موقع تونستی یکی از این تجارب رو در شرایط کنترل شده با حضور شاهدان صادق ثبت کنی مثلا در حینی که خواب هستی شماره رندمی رو توی اتاق کناری بخونی یا اتفاقی رو در جای دیگه که حضور نداری درست گزارش کنی اون موقع می تونی مدعی باشی که واقعا روح داری و روحت پرواز کرده. بعدش برو جایزه رندی رو بگیر و حال کن. اما وقتی شاهد و قاضی گزارش فقط خودت هستی روایت ت قابل اتکا نیست. :)

2 ❤️

2021-10-04 01:36:22 +0330 +0330

↩ avatar1400
سلام،ممنون که خوندی و دوست داشتی،اتفاقا چون میدیدم در مورد وجود روح شک زیاده همین چند دقیقه پیش جریان دانشمندان روسی رو نوشتم بد نیست بخونی،ضمنا این داستان که اینجا نوشتم مربوط به تازگیها نیست،دوست عزیز ما سالهاست که دارم اینکارو انجام میدم و شاید برای هر تجربه‌ای که داشتم باید یک کتاب بنویسم چون صحبت یک دفعه و دو دفعه نیست،صحبت از بیش از بیست شایدم سی ساله و تجربه‌ای که اینجا نوشتم فقط مربوط به اولین تجربه‌ام بوده که خب مشخصه مال همون قدیمهاست…من چند جای دیگه هم نوشتم،من هیچ اصراری ندارم که بخوام شما رو متقاعد کنم،یعنی باور کردن یا ننکردن شما برام اصلا اهمیتی نداره و در پی ثابت کردن چیزی نیستم…چیزی که در مورد اثبات وجود روح خواستین هم به نظرم درست نیست،آیا شما قوه تفکرتون رو میتونین ببینین؟خیر اما مسلما وقتی فکر میکنین یک سری فعل و انفعالاتی در مغزتون انجام میشه،پس وجود داره.همینطور هم نیروی جاذبه،آیا میتونین ببینینش؟خیر،اما همین نیروی آهنربایی و جاذبه همین الآن داره در ژاپن یکی از سریع السیرترین ترنهای دنیا رو با سرعتی بالای سیصد کیلوتر در ساعت اونهم بدون تماس با هیچ جایی و کاملا روی هوا مسافران رو جابجا میکنه،پس جاذبه هم وجود داره…در کل هم،بالا هم نوشتم،وقتی صحبت از احساسات یا روح میشه،توضیح حالات انسان اونهم با کلمات کاری تقریبا بیهوده‌ست چرا که هرگز نمیتونین حق مطلب رو با کلمات ادا کنین،مگر اینکه خودتون تجربه کنین…ممنون از نظرت و همینطور از وقتی که گذاشتی و اینهمه رو خوندی…موفق باشی 🙏

0 ❤️

2021-10-04 01:55:05 +0330 +0330

↩ داریوشم
گرامی اینکه دوست روسی شما در فیسبوک ادعایی کرده دلیلی بر صحت اون ادعا نیست. به قول زنده یاد کارل ساگان «ادعای فوق العاده شواهد فوق العاده هم می خواهد.».
ادعایی به این عظمت که ما ارواحی داریم که می تونن از سدهای آهنی بگذرند و چیزهایی رو اون طرف محفظه ها بخوانند کل دانش ما از فیزیک رو زیر سوال می بره و این اثباتش به شواهدی خیلی بیش از پست های یه یارویی تو فیسبوک نیاز داره.
البته که در دنیا بسیار چیزها هست که ما نمی دانیم و جهل ما خیلی بیشتر از علم ماست اما این باعث نمیشه که هر ادعای یاجوج ماجوجی باور کنیم. بهترین دانش ما از دنیا با شواهد علمی به دست میاد و شواهد علمی هم نیازمند تکرارپذیری و آزمون پذیری کنترل شده و قابل ارائه به همگان هستند. عجیبه اگر ما ارواحی داریم که قابل پرواز هستند چرا تابحال هیچ کس نتونسته بجز روایت های شخصی مشکوک شواهدی بیرون بده که قابل شبهه نباشه؟

چیزی که میدونیم اینه که ذهن ما استاد خودفریبی و توهم است. چیزی که ما «خود» مون می خونیم در مقابل کل فعالیت مغز بخش اندکیه بنابراین عجیب نیست بخش بزرگی از تخیل ما (فعالیت نیمکره راست) که مرکز تخیله عمدتا بر ما پوشیده است. برای همینه که معمولا تا از خواب پا میشیم اغلب فوری فراموش می کنیم که چی خواب می دیده ایم.

چیزی که شما داری به عنوان پرواز روح توصیف می کنی در واقع «تجارب خارج از بدن» Out of body experiments است که یه پدیده فیزیکی شناخته شده است و می تونه در اثر دراگ های مختلف مثل LSD MDT یا شرایط مثل کما که رابطه مغز با اندام های حسی قطع میشه پیش بیاد. اینجا در موردش مطالعه کنی:

https://www.medicalnewstoday.com/articles/318464

1 ❤️

2021-10-04 02:01:35 +0330 +0330

↩ avatar1400
عزیز من انگار درست متنو نخوندی،من نگفتم دوستم در فیسبوک این چیزها رو بمن گفته،نوشتم در این مورد از یکی از دوستانم در فیسبوک هم سوال کردم و او تایید کرد…ضمنا این پدیده اسم درستش Astral Projection هست و چون منابع بیشماری در این مورد وجود داره و اینکه خودم دیگه حوصله گشتن دنبال لینک و یا وبگردیو اینموقع شب ندارم همون اسمی که نوشتمو اگر جستجو کنی به نتیجه “درست” میرسی…بازهم عرض میکنم نظر شما کاملا محترمه و شخص بنده هم هیچ اصراری در باور کردن یا حتی بی باوری شما ندارم و اساسا اینچیزها دیگه خیلی ساله برام مهم نیستن…موفق باشین

0 ❤️

2021-10-04 02:26:59 +0330 +0330

↩ داریوشم
گرامی سالهاست که این داستان های محیرالعقول پرواز ذهن و عوالم روحانی و ... رونق بازار ناشران کتاب های دکه ای (امثال کتاب های دون خوان و گورو فلان و …) است. من با این ادبیات آشنا هستم و بزرگ شدم چون متاسفانه این ژانری است که ملت غرق در خرافات مذهبی و مشتاق عجیبان غریبان می پسندند و حکومت هم با اشتیاق این یاوه ها رو اجازه چاپ میده چون خرافات رو مایه بقای خودش می بینه. کسی نمیره مقاله نوروساینس رو که این تجارب رو زیر MRI بررسی کرده بخونه چون هیجان انگیز نیست (مثلا اینجا)

چیزی که شما ازش حرف می زنی Voluntary out-of-body experience است که مبنای نورولوژیکش کاملا بررسی شده و در لینکی که در بالا دادم می تونی مطالعه کنی. هیچ چیز متافیزیکی در این تجارب نیست و با تکنیک هایی مثل تکرار ذکر و TM و با تمرین قابل حصوله. البته این تجارب خیلی جالب هستن و مثلا ثابت شده که مراقبه می تونه به آرامش روانی و کاهش فشار خون کمک کنه. انتخاب با شماست که دون خوان یا سادگورو یا آیت الله تناسلی منبع ات برای حقیقت باشه نه دانشمندانی که عمرشون رو صرف کارهای خسته کننده ای مثل بررسی ساز و کار پیچیده ترین کامپیوتر شناخته شده جهان یعنی مغز انسان کرده اند و ساز و کار «جسم اختری» رو بدون رجوع به ارواح می تونن شرح بدهند. من ترجیح می دم تبیینی رو باور کنم که قابل اثبات باشه. هر وقت مدعیان پرواز روح و پدیده های فرانرمال تونستن بیان و درباره سفرهای ادعایی شون گزارش های قابل تحقیق بدن خب پس معطل چیه هستن؟ اگر روسها این نیروهای متافیزیکی که از فولاد و زمان و مکان رد میشن رو کشف کردند چرا روسیه بجای موشک S400 از ارواح برای زدن هواپیمای دشمن استفاده نمی کنه؟ ارزون تر نیست؟ عقل سلیم سیری چند؟

خواستم از فارسی نقل کنیم دیدم طبق معمول ویکی فارسی که تحت اشغال عوامل حکومته آشغالی بیش نیست و همون یاوه های دکه ای رو کپی کرده. شما که انگلیسی می دونی اینجا انگلیسش رو مطالعه کن:

https://en.wikipedia.org/wiki/Out-of-body_experience

من خودم این تجربه OBE رو روی تخت بیمارستان در حالتی که داشتم به هوش میومدم داشتم و می دونم از چی حرف می زنی. بسیار لذت بخشه اما خب یه توهمه و مبنای فیزیکیش شرایط مغزی خاصی و درون جمجمه شماست. روحی اون بالا نمی چرخه. این فقط توهم شماست. شب ها پنجره رو باز کن شاید هنوز کمبود اکسیژن داری؟ با احترام بگم اینم در نظر داشته باش که زیادی جدی گرفتن رویاها می تونه مقدمه بیماری های جدی مثل اسکیزوفرنی باشه. شاید بد نباشه با یه روان پزشک مشورت کنی وگرنه ممکنه به زودی یه پیغمبر دیگه ظهور کنه :)

2 ❤️

2021-10-04 02:59:50 +0330 +0330

↩ داریوشم
من برخلاف شما سرک کشیدم و به فنا رفتم 😂😂🌹
خواهش میکنم عزیز

1 ❤️

2021-10-04 04:20:28 +0330 +0330

↩ avatar1400
دوست عزیز،آدمهای زیادیو دیدم که ندیده و نشناخته به آدمهای دیگه انگهای مختلفی میزنن در مورد اسلامی بودن و یا خرافاتی بودن و همچنین از این ادبیات در این سطح استفاده میکنن،مشکلی نیست،بنده هیچ اصراری ندارم شما رو قانع کنم و اصلا برام باور شما اهمیتی نداره…خیر بنده ترجیح میدم بجای ویکیپدیای پر از اشتباه کارها و مطالعات مفیدی انجام بدم و وقت برای جستجو در خرافات و یا خاله زنک بازیهای پیروان دین،هر دینی که میخواد باشه،مخصوصا مزخرفات اسلامی،ندارم…موفق باشی

0 ❤️






تاپیک‌های داغ





‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «