قبل از اینکه خاطرات را شروع کنم !
باید ذهن شما رو برای شنیدن بدترین ها آماده کنم!
" عروس شیطان" عنوان کمی نیست!
مخصوصا اگر از سوی یک اجنبی باشه!
از طرف زنانی که در خیانت گوی سبقت را از یکدیگر می ربایند!
کدبانوانی که اگر آنها را " جنده کوچولو " صدا کنی !
ذوق مرگ میشن!

لینک بده ببینیم چیه

↩ SHEMALE.LOVER
عاووووو!
متاسفم !
این حرف نشون میده!
که معتقد هستی !
من یه دورغگو هستم!
انکار نمیکنم!
میدونی چرا !؟
چون شوهرم هیچوقت راست نمیگه!
اونم یه کذابه !
↓
ولی یه هنرهائی دارم!
مثلا !
با توجه به جمله ای که نوشتی!
میتونم بگم !
اکانت اصلیت دخترونه ست!
و از اون مهمتر لاکچری هم هستی!
حالا بازم لینک میخوای!؟

بگذریم !
اصولا معتقدم !
آدمها بر دو گروه هستند!

چرا چیزی نفهمیدم?

گروه اول !
اونائی که به امید بهشت بیخیال لذات دنیائی شدن!
از دید آنها هر کاری خارج از چهاچوب گناهه!
قابل تقدیره!
↓
ولی یه جزئی اشکالاتی داره !
عاعا!
منکر بهشت نمیشم!
شوهرم اجازه اینکارو نمیده!
اما…
طبق همان اعتقاد !
اگر از چهارچوب خارج شوید !
به بهشت نمیروید!
↓
ولی …
این چهارچوب …
خیلی کوچیکه!
↓
چرا ؟
معلومه!
"شهوت " !
خیلی بزرگه!
توی چهارچوب جا نمیشه!
از “جنسی” گرفته تا …
“قدرت” ، " دیده شدن " ، “برتری” حتی “لایک” و غیره و غیره !
خودم بخاطر لایک دست به هر کاری میزنم!
لایک = دوس دارم !
↓
خوب جا نمیشه دیگه!
↓
بعد چطور میشه ؟
خواسته و یا ناخواسته خارج میشوید!
و در ادامه …
بهشت را از کف میدهید!
به عبارتی !
از این دنیا رانده !
از آن دنیا مانده!
و لا غیر …

گروه دوم !
کسانی میباشند که اقلکم با خودشون صادق هستند!
آنها یا بهشت را قبول ندارند!
یا اینکه میدانند…
برای ورود به بهشت دری از برای آنها نیست!
لذا …
بدور از هر گونه عذاب وجدانی!
از لذات دنیوی نهایت استفاده را میکنند!
از غرایضی که خداوندگار در وجود آنها قرار داده!
نهایت بهره وری را مینمایند!
↓
عروس شیطان !
جزو گروه دوم میباشد!
↓
اما …
یادتون باشه !
فقط با خودم صادق هستم!
دلیلی نداره با دیگران هم باشم!
↓
حالا بریم سراغ خاطرات " عروس شیطان " !

↩ golb
اوووف تو دیگه شوهر نمیخوای ؟ 😀

خیلی فکر کردم !
آخه موضوع از حساسیت خاصی برخورداره !
پای حیثیت حرفه ای در میان است!
به قول گالو !
هر حرکت نابجائی …
بدور از احتیاط میباشد!
↓
خوب بعد از کلی فکر کردن !
تصمیم گرفتم !
خاطرات را …
با اولین لمس شروع کنم !

↩ golb
این وسط اعتدالی وجود نداره ؟

تک فرزند هستم !
این خودش برای لوس بودن کاملا کافیه !
“دختر کوچولوی لوس بابا” !
امتیازش اینه که هر چی بخوای “همونه” !
هر کاریم دلت بخواد “تمومه” !
ولی مثل همیشه هر چیز “خوب” در کنارش “بد” هم داره !
درهمه !
فله !
نمیشه جدا کرد!
حال ، ضد حال !
دردانه بودن ، تنها بودن !
↓
تنهائی اذیتم میکرد !
حوصلم سر میرفت !
ولی مشکلی نیست که آسان نشود !
دختر کوچولوی بابا ، آنست که هراسان نشود!
خونه دائی مامانم!
اونجا بهشتم بود!
یه پسر داشت که چند سالی ازم بزرگتر بود !
یک پسر عالی و اتاقش دیگه متعالی !
هووووم!
اتاق که نه !
بهشت بچه ها !
همه جور سرگرمی تو اتاقش بود!
بابا و مامان کارمند بودن !
تابستونا !
بعضی از روزها با سماجتی که از خود بروز میدادم !
میرفتم خونه پسر دائی !
آخ جوون!
یک روز کامل توی بهشت !
روز ، بعد از کلی شیطنت وقت ناهار میشد !
بعد از غذا میرفتیم اتاق پسر دائی !
توی تختش در آغوش اون دراز میکشیدم !
اونم برام کتاب قصه میخوند!
این بهترین قسمت بهشت بود!
با گوش دادن به قصه خوابم میبرد !
خوب قبلا که گفتم !
“خوب” دوام زیادی ندارد!
خیلی زود “بد” از راه میرسه !
این “بدی” خبیث !
سراغ " دختر کوچولوی لوس بابا " هم اومد!
حتی …
واسه "دختر بابایی " هم استثناء قائل نشد !

↓

اونروزا هیچی نمیدونستم !
خوب نبایدم میدونستم!
هنوز وقتش نبود که بدونم!
ولی …
" بد " که این چیزا حالیش نیست !
↓
اوایل حس میکردم موقع کتاب خودن !
در بعضی از جاهای قصه !
نفس به شماره میوفته!
هِن هِن !
…
اوهوی …
خوابت میاد!؟
نه !
خوب باشه !
پس بخون!
…
بعدها دیدم اون دستی که منو در آغوش گرفته!
یه جورائی …
داره زیادی منو بخودش فشار میده!
اون دستی هم کتاب گرفته …
میلرزه!
ای بابا !
این چه مرگش شده !؟
نمیفهمیدم!
وسط قصه خوندن ، کات میکرد !
حرص میداد !
حتی …
یه بار پردیم روش !
خِر کش کنم !
دلم خنک شه!
حس کردم یه چیز سفتی لای پام فشار میاره !
با تعجب یه نگاه کردم !
ببینم چیه !
فهمید سریع منو کنار زد!
ولی کنجکاوی ذهنی ولم نمیکرد!
آخه این چی بود … عایا!؟
↓
خواستم از مامان بپرسم!
ولی پشیمون شدم !
طبق گفته مامان !
هر چی هست !
یه چیزه بده!
مثل مال خودم !
واسه همین اونو تو شورتم قایم میکنم!
…
اگه به مامان بگم !
ممکنه بهشت از دست بره!

خوب تا اینجارو داشته باشید !
الان ممکنه باهوش جماعت شهوانی !
پیش خودشون فکر کنن !
خوب دیگه تابلو ته داستان چی میشه !
↓
نه !
اگر اینقدر باهوش بودی !
اونوقت …
تو " عروس شیطان " میشدی !

کنجکاوی !
بلی !
کنجکاوی های بچه گانه!
در نهایت …
کار دستم داد !
از اون روز به بعد دائم …
وقتی کنارش میخوابیدم !
فکرم درگیر اون چیز سفت بود!
…
یعنی چی تو شلوراک خودش قایم کرده ؟
اون چیه که …
هر از چند گاهی سرو کلش پیدا میشه!
بعد دوباره غیبش میزنه!
…
بعدها برای اینکه مطمئن بشم اون چیز سفت هنوز سرجاشه!
به بهونه های الکی !
پامو مینداختم روی شکمش!
تا خیالم راحت بشه که هست!
در نتیجه …
طرف خجالت را کنار گذاشت!
گهگاه به پهلو میخوابید !
اون چیز سفت رو به رونام فشار میداد!
یه حس خاصی داره !
توضیح سخته!
مثلا یه دست غریبه بدن تو رو لمس کنه!
یه جورائی میشه گفت …
خوشت میاد !
دوس داری بازم اینکارو بکنه !
ولی یه چیز دیگه هم بود که خیلی باهاش حال میکردم!
راستش …
هنوزم دوس دارم!

نفس!
تنوره !
نفس آتشین!
هِن هِن!
متاسفانه واژه ای برای توصیف این حالت مردانه نیست!
زن باید اونو حس کنه!
لازمه که حرارت نفسهای یک مرد روی پوستش لمس بشه!
اسمشو گذاشتم!
لحظه اوج !
↓
وقتی یه مرد به بالاترین نطقه شهوت میرسه !
انگار یه آدم متفاوت میشه !
وحشی !
سرکش!
خشن!
موستانگ !
مرد توی این حالت …
حرفای عجیبی میزنه!
کلماتی شهوانی از دهنش خارج میشه !
حرفائی که هر کدوم به تنهائی …
باعث میشه بدن یک معشوقه گُر بگیره !
↓
حرارت نفسش به هر جای بدن برخورد کنه !
اونجا رو به آتیش میکشه!
آتش شهوت!
↓
نفس اون بوی خواهش میده !
نیاز !
تمنا!
تمنای وصال!
↓
هر زنی که این لحظه رو درک کرده باشه !
میفهمه من چی میگم!
↓
تنوره …
در راس بالاترین علایقم بوده!
برای رسیدن بهش …
هر کاری میکنم !
چون …
نیاز دارم !
نیازی که …
ازم یه ساحره ساخته!
ساحره ای که با ترفند به چیزی که میخواد میرسه !
بخاطر اون لحظه هر کاری میکنم !
لحظه …
اوج شکوه یک رابطه !

↩ Amizchizmiz
قطره !
قطره ای آب شیرین درون اقیانوس!
امیدوارم جوابم کافی بوده باشه!

↩ golb
تضمین میدی به اقیانوس هم برسم؟ آخه سخته نقد رو نبینی.

آره …
پسر دایی عزیزم !
حالا میگم پسر دائی …
ولی یادتون باشه اون پسر دائی مامانم بود!
اون به تدریج خجالت کنار گذاشت !
اوووه نه !
آدم بده اون نبود !
اشتباه نکنید !
خودم بهش اجازه دادم !
اوایل که فشار اون چیز سفت روی رونم …
و ضربات نفسهاش روی گردنم جولان میداد !
همینجور که خوابیده بودم …
سرمو به طرف در اتاق میچرخوندم !
دیگه تظاهر نمیکردم قل قلکم میاد !
نمیخندیدم!
سکوت میکردم !
میدونی چرا ؟
چون …
خوشم میومد !
در اتاقش آبی کمرنگ بود !
معلوم بود سالهاست رنگ نخورده !
رنگ بشاشیت خودشو از دست داده بود !
گذر زمان روی اون رنگ که شاید زمانی مُد بوده …
تاثیر خودشو گذاشته بود !
تیرگی !
کبودی!
روی در اتاق یک برچسب بود !
یه کاریکاتور!
یه مرد کچل …
انگشت خودشو گذاشته بود روی سرش !
زیر عکس نوشته بود !
" نکن همچین !"
اولین باری که با دست نوک سینه هامو لمس کرد !
به عکس نگاه میکردم !
تو دلم گفتم …
" نکن همچین "

میتونستم بلند بگم !
نکن همچین !
ولی سکوت کردم !
اونوقتا سینه نداشتم !
دو تا کُپه !
با دو تا خال قهوه ای کوچولو !
الان که فکرشو میکنم !
تا اونروز تصور نمیکردم …
اون تا خال کوچولو اینقدر دلچسب باشه !
حتی وقتی مامانم تو حموم صابون مالیم میکرد !
شاید بارها و بارها …
دستش به اون نقطه های کوچیک خورده بود !
اما هیچی حس نکرده بودم !
…
اونروز حسش کردم !
اولین بار که انگشتش به نوک سینه ام خورد !
لرزه !
رعشه !
یه موج تا نوک پاهام رفت !
برای یه لحظه حس کردم بین پاهام یه جوری شد !
دوسش داشتم؟
آره !

یادتون باشه نویسنده نیستم !
اینجا بخش خاطراته !
فقط چیزی که از گذشته در ذهنم نقش بسته مینویسم !
↓
یه نویسنده کارش فرق میکنه !
اون یه کارکتر خلق میکنه !
قهرمانش میکنه !
ذلیلش میکنه !
عاشقش میکنه !
بعد بهش خیانت میکنه !
یه وقتائی …
نویسنده عاشق قهرمانی که خودش خلق کرده میشه!
باور نمیکنی ؟
لیلا شده !
اون عاشق قهرمان داستان خودشه !
یه روز که مسخرش میکردیم !
یه مجله آورد !
" مجله زن روز " انگلستان !
سالهاست که دیگه چاپ نمیشه !
ولی یه مدت در بخش خاطرات …
نوشته های خبرنگاری که با آگاتا کریستی مصاحبه کرده بود رو میذاشت !
جائی ازش پرسیده بود !
چرا " پوارو " هیچوقت با یک زن نخوابید ؟
هیچوقت به وصال معشوقه نرسید ؟
باکره مُرد !
آگاتا گفته بود …
" حسادت زنانه "

باید اعتراف کنم که در ابتدا این تاپیک را به عمد زدم !
ولی بعد از ادامه منصرف شدم !
" حسادت زنانه "
آره !
ولی …
" هر چه بود گذشت "

بچه ها بهم میخندن !
اونا معتقد هستند که …
اول مینویسم …
بعد آپلود میکنم …
آنگاه ویراستاری انجام میگیرد !
خوب …
راس میگن !
دوس دارم فی البداهه بنویسم !
عادت نکردم مثل آدم بنویسم !
یعنی …
اول آپلود بعد تصحیح !
↓
"اعتراف "!
راستشو بخوای …
همه بهم میخندن !
جزو اون دسته از آدم هائی هستم !
" درون مرا می کشد از بیرون شما را " !
امثال ما زندگی نرمال ندارند !
این یعنی فاجعه !

حالا چرا " حسادت زنانه " ؟
در ابتدا وقتی دیدم اکثر نویسند های اروتیک اینجا مرد هستند !
یا به عبارتی …
“در خیال بافی قهار ولی در واقعیت ناکام” !
و الباقی هم اگر زن باشند …
یا باکره هستند !
یا بسیار کم تجربه !
همگی از مشتریان قدیمی سایت های سکسی …
خواننده داستان خیالی …
هیچکدام در واقعیت آنچه را که مینویسند تجربه نکرده اند !
چطور میتوان …
طعم چیزی را که خود امتحان نکرده ای برای دیگران بیان نمایی ؟
نشستن پای صحبت های این پزشکای کُص کچل بچه مثبت !
پزشکائی که به عمر طعم کیر هانمید را نچشیده اند !
که اگر مزه کرده بوده اند هرگز چنین مزحفلاتی تحویل خانم ها نمیدادند!

حضرت عاقا …
وقتی هنوز باکره بودی چه شکلی جق میزدی !
در تصورات خودت !
غیره اینه !؟
بدون اینکه با لطافت و گرمی " کُص " آشنائی داشته باشی …
واسه خودت تصور میکردی که چقدر نرمه …
چقدر گرمه …
چقدر لزجه …
↓
خوب …
راستشو بخوای بیوه سیاه هم نمیداند !
اینو فقط آقایانی که با زن همبستر شده باشند میدانند !
آن هم در صورتی که زن حَشری شده باشد!
عامیانه …
کُصش خیس کرده باشد !
و لا غیر !
↓
هر چقدر یک خانم از احساس کُص خودش روی یک کیر تعریف کند …
تصور و خیالی بیش نیست !
یعنی کدوم زنی کیر داشته تا بدونه گرما و لطافت کُص چه حسی دارد … عایا !؟
پس …
یک زن هر وقت در مورد حس و حال کُص تعبیری بنماید …
در یک کلام حدس و گمانی بیش نیست !

سکه دو رو دارد …
یک مرد هم نمیداند کیرش برای یک زن چه حسی و حالی میسازه !
فقط یک زن میداند!
لحظه ای که کلاهک یک کیر وارد واژن میشود …
و در ادامه …
تا بند خایه می شینه!
اون تو چه غوغائی به پا میکند !
وقتی تمام وجودت یکپارچه خواهشه !
یک مرد واقعی بهمراه …
یک کیر کاملا شَق که داره دل دل میکنه …
لُب کلام …
یعنی …
" سعادت " !
" بهشت " !

" لوتی اگه نگه به تخمم از غصه دق میکنه " !
داستان داره !

آره دلیل پشیمانی همین بود !
" حسادت زنانه " !
گفتم چرا یاد این " رختخواب ندیده " ها بدم !
کیر هانمید کم یاب میشه !
اونوقت گیر خودم که نمیاد …
هیچ …
یه وقت دیدی …
واسه بقیه هم کم اومد!
فکرشو بکن …
واسه کیر قرار باشه تو صف وایسی !؟
واه واه …
بلا به دور !
↓
کوون لقشون !
بذار تو توهمات خودشون باشن !
" کُص از یه بند انگشت تا کله نوزاد جا داره " …
برو بینم باااااااااو …
اون خانم دکتری که این حرفو زده …
یا خودش کیر نخورده یا حساب کار دستش نیست !
↓
اِاااا …
اصن به من چه !؟
↓
ولی …
در ادامه …
یکی نظرمو عوض کرد !

شرم آوره !!!
ولی …
اصلا دوست گرمابه و گلستان ندارم!
بچه ها دیگه به اینکارم عادت کردن !
هر از چند گاهی غیبم میزنه !
ذاتا اینجوری هستم !
برای همینه که شدم …
" بیوه سیاه " !
"روز عاشق میشم و شب فارغ " !

بچه مایه دارا !
هر سال ماشین عوض میکنن !
به روز لباس میپوشند !
چشم و هم چشمی موج میزنه !
↓
دوستی دارم …
اهل یکی از شهر های ایران میباشد که …
در این کار شهرتی جهانی کسب کرده اند!
وقتی دور همی ماهیانه داریم !
هر کس وارد محفل گردد !
از دور که میاد جلو …
طرف از فرق سر تا نوک پای آن بینوا را قیمت گذاری میکند !
حتی نام عطر و قیمت جهانی آنرا میداند !
از تلی که به موهات زده باشی تا لاک ناخن پا …
همرو به نحوی ماهرانه و تخصصی قیمت گذاری میکند !

خوب جزو قشر مایه دار نیستم !
نمیتونم هر سال ماشین عوض کنم!
یا لباس مارک دار بروز بپوشم!
ولی …
هر سال دوست پسر عوض میکنم!
جدا از تجربه تنوع !
برتری خاصی هم دارد !
چطور ؟
تو اون یکی تاپیک میگم !

اگه بخوای بازم از شیطنت ها بکنی !
عذاب الهی میاد سراغت !
دیگه خود دانی !
↓
پیامی محرمانه !
برای یک نفر !