عشق خیالی!-سکسی نیست ولی اتفاقش افتاده

1390/01/30

مقدمه چند خطی:
سلام دوستان من اسمم شاهین هست ودر یک خانواده مصمم بر اخلاق نه مذهب بدنیا امده ام دو خاله ویک دایی دارم که دایی بهتره وخاله ها بد!!!
چون فقط دنبال لقمه برای دخترشون می گردند البته دایی هم یک دختر داشت که شوهرش داد …
خاله کوچیک مذهبیه ونماز وفلان وهمان میخونه، خاله بزرگ ازادی ومشکل اینجاست خاله بزرگ دختراش مثبت بودند وخاله کوچیک ومذهبی دختراش اخر سکس بازی!!!
ماجرا:
برخلاف راویان محترم اینجا که فقط بلدند بگویند حقیقته… من حقیقت را با تعویض نام ها برایتان می گویم!!! وسر حقیقت خیلی از رازها فاش شده اند به حقیقت اعتقاد دارم چون حیله ها را اشکار میکند همیشه راست گفته ام وربطی به اسلام بازی ومذهب ندارد این اعتقاد صورت شیطانی دختر خاله ام را از کرد!!!(برای شما که میخواهید به حقیقت گوش کنید نه سکسی های چاخان وازخود ساخته با احترام!)
من وسمانه{اسم حقیقی دخترخاله ام} از 10 سالگی با هم اشنایی داشتیم منتها یک سال ازمن کوچک بود با دیگر دخترخاله وپسرخاله وبرادرم عزیز بازی قایم باشک می کردیم واین دخترخاله همیشه دنبال من می آمد وپشت بنده قایم می شد همیشه این احساس در وجودم بود که او مرا دوست دارد! اهل یکی از شهرهای بزرگ اذربایجان بود سالها می رفت هرسالی این خاله کوچک{فــ} می آمد به خانه ما من هم یک بچه ساده وپاکدل نگو می آید ومیاید تا رسم قدیمی را اجرا کند ودخترش را به من بچسباند هربار هم که می امد دخترش مزاحمم می شد من هم از دستش هرجا که راهم بود فرار می کردم سمانه نه زشت بود نه زیبا یک جوری جذاب بود وچشمانش مثل مروارید سیاه بود رنگ پوستش قرمز ومایل به سیاه بود وبدن چسبناکی وسفت ومحکمی داشت با این اصاف هیچ پسری توان ایستادن درمقابلش را نداشت هر پسری را جذب می کرد…
خانواده پدرش کثافت و تریاکی بودند که پدرش اوائل سیگاری بود ولی دراین دوران تریاکی وعملی تمام عیار شده است ولی این دختر را خیلی به خود وابسته کرده بودند که سر انها با مادرش تا سر چاقو بازی می رفت! مادرش که به کلاس مذهبی ها وحاج خانم ها می رفت این دختر درخانه تنها می ماند برای سرگرمی بیرون می رفت و…
دختر مثل پسر نیست سمانه هم با دوستش بیرون می رفت وپسر بازی میکردند این دختر ازچه پسرها شارژ وجسارتا شورت وسوتین نگرفته انهم رایگان درمغازه چه کسی ها خودرا نفروخته تا چیزی بگیرد البته قبول دارم در این زمانه به هیچ دختری نمیشه اعتماد کرد ولی انتظارهم نباید داشت! دختر دیدم شارژ میگیرد ولی ندیدم رایگان به او شورت وسوتین دهند که یکی از فامیلهایم جلویم قسم خورد که برادرش راهم منحرف کرده وجلویش این اداها را دراورده!
از 17 سالگی به او دل دادم تا ان موقع نمی دانستم که اینقدر دروغگوست! جلویم هی اسمم را صدا می زد روی پاهایم در زمان های خلوت سرش را می گذاشت ناز وعشوه می کرد واقعا درمانده بودم که چطور منی که اعتقادی به عشق وازدواج حتی جق زدن نداشتم برای اولین بار تلسمم شکست؟ یک سال تا 18 سالگیم از طریق گوشی با او حرف زدم تا 19 سالگیم به همراه دخترخاله دیگه که بزرگترازهممون بود و21 سال داشت به خانه ما تشریف اوردند نگو این دختر 17 ساله ان 21 ساله را هم مثل خود کرده وگفته تو هم برادر شاهین را منحرف کن!
مارو ببین فکر میکنیم فامیلن و مذهبی اند نگوکه پر دروغند با هم رفتیم تفریح کوهنوردی وطبیعت گردی به خیالمون عشقمون رو پیدا کردیم!
همیشه از کلمه عشق نفرت داشتم این رو تو قلبم حک کرده بودند تا اینکه وقتی عاشقش شدم ودل دادم حتی بخاطر دختری که ازش فرار می کردم غورور شکستمو گریه کردم! 8 روز باهم خندیدیم وگفتیم و عشق بازی کردیم البنه نه خفنی! شب شده بود چهرشنبه بود همه رفتند خوابند ما تنها موندیم این دوتا افریطه هم پیش من و برادرم نشستند وگفتند روز اخره ما فردا میریم بیاید بگیمو بخندیم نگو میخواستند تور بندازند رو سرمون 2 ساعت گفتیم وخنددیم تا این سمانه قضیه زن وشوهربازی رو باز کرد که من وشاهین خونمون رو فلانجا وشماها فلانجا البته این قضیه جفت شدن ماها قبل ازاینها مطرح شده بود که بنده مخالفت خورا اعلام کرده بودم! تا اینکه این تلسمو عشق شکست!
خلاصه خندیدیم ساعت سه بامداد پنج شنبه بود ما 4تا تو اتاق اون دخترخاله بزرگ پتو رو کشید رو سرش گفت من خوابیدم برادر منم رو به زور خوابوند پیشش گفت بیا بخواب دیگه من ساده هم پتویی که جلومون بود رو کشیدم رو سرم سمانه گفت شاهین خوابم میاد با ناز منم گفتم بخواب چندین باز این کلمه رو تکرار کرد اخرش پرید زیر پتو این شیطان به دخترخاله با اشاره دستش گفت تو هم پتورو بکش روسرتون زیر پتو اه اه کرد بعد من که شوکه زده بودم رو گرفت وزبونش رو چسبوند به لبهام وبوس فرانسوی رو شروع کرد منم عقل از سرم پرید! شروع کرد به لب خوردن اون اونجا برادرمو واسه خودش اماده میکرد این هم اینجا منو واسه خودش بگذریم… باسنشو نشوند رو الت بنده! بعدش ور رفت تا الت بنده شق شد روش رو برگردون صورتم شروع به باز کردن زیپ شلوارم شد با دستش کیر بنده رو کشید رو کونش که البته هنوز دامنشو درنیاورده بود تا اینکه پایین اورد نشست رو کیرم که تا ته کسش فرو رفت منکه خیلی به اخلاق پایبند بودم زود دراوردم بیرون گفتم دور شو باید گفت که کارازکار گذشته بودو ما به طور این دو بی حیا افتاده بودیم اینها یجور بیمار بودند همش از خستگی ودرد میگفتند گاهی هم سمانه به من می گفت دستامو گاز بزن بمن گفته بود از فرط عشقش اینجوری کرد ولی اخرش که پیگیری کردم خیلی ها گفتند این دوتا فاحشه به تمام معنا هستند وزندگی با خودفروش ها مثل زندگی با حیوانات هست بعد از اون همیشه 4 یا 5 تا بهم پیامک یا همون اس میزد بعدش تک منم یکی دو بار شارژ 1000 تومنی فرستادم ولی هر روز تک می زد واسم بفرست تا ازش قهر کردم اونم تا اینکه دختر داییم اومد خونمون وهمه چی رو باز کرد گفت چیزهایی که از یک جنده تهرانی هم نمی آمد اخر با این مادر مذهبی 24 ساعته درخدمت حاجی ها!!! هزار بار خودمو نعل نفرین کردم قول دادم که سرفصل عشق ودختربازی رو ببندم!!! من نمیگم ادم کلا پاکی هستم ولی به این اعتقاد دارم که سکس بازی وشهوت بازی هیچوقت نمیتواند لذت حقیقی برای یک بشر باشد چون همه بعد از سکس به معنای حقیقی هیچ می شوند!
به هیچ دختری ارزش دست مالید به حتی التتون رو هم ندید!

2645 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «