قصه افرینش (طنز)

1390/11/26

در آغاز هيچ کس و هيچ چيز نبود جز خدا. و خدا کامپيوتر را آفريد. وخدا فکر کرد که با استفاده از ماشين کار خلقت جهان را زودتر به پايان خواهد برد. و خدا کامپيوتر را جلوى آينه از گل ساخت. از کامپيوتر صدايى در نمى آمد. خدا گفت On. ولى سودى نداشت. و خدا با برق در کامپيوتر حيات دميد و صداى خرخر کامپيوتر بلند شد. و اين صبح روز اول بود. و به هنگام شام خدا فراموش نکرد که کامپيوتر را خاموش کند تا برق زيادى مصرف نکند.

و خدا پشت کامپيوتر نشست و دست بکار ساختن کائنات شد. و خداوند خدا خورشيد، زمين، ماه، حيوانات، نباتات و غيره را درست کرد. وخدا در نظم و ترتيب چيزهايى که مى آفريد حسابى حواسش جمع بود که بهانه ايى دست دانشمندان ندهد. اول روشنايى را نساخت که بعدأ يقه اش را بگيرند که چطور تو روشنايى را در روز اول درست کردى و منبع ايجاد آن يعنى خورشيد را در روز چهارم! و خدا بر کار خود آگاه بود. و خدا چون نيک مى دانست که ماه از سيارات بى نور است، اعلام نکرد که ماه را بعنوان مشعلى در شب براى روشن کردن زمين آفريده است. و خدا وقتى که در يک روز علف سبز را بعنوان تغذيه حيوانات زمين و پرندگان آسمان قرار داد، فورأ فهميد که يک چيزى جور در نمى آيد. مگر نه اين است که شير، ببر، عقاب و شاهين علف نمى خورند؟! و خدا براى اين حيوانهاى زبان بسته هم خوراک بر روى زمين قرار داد. و آنها خدا را شکر کردند و مثل کارتون “لاينز کينگ” در مقابل عظمت و رحمت خدا سر تعظيم فرود آوردند!

و شام بود وصبح بود. و روز و شب خدا بهم دوخته شده بود. و خداوند خدا آنقدر مشغول بود که نمى دانست از کار خلقت چند روز مى گذرد. و خدا فکر کرد همان بهتر که ذکر روزها را مسکوت بگذارد. چرا که بهانه را از دست ملانقطى ها خواهد گرفت. آنهايى که مى گويند چگونه ممکن است که جهان در عرض شش روز آفريده شود در حاليکه از اولين انفجار بزرگى که منجر به بوجود آوردن کهکشان ها شد حدود ده تا پانزده ميليارد سال مى گذرد؟! و خدا البته جواب اين را داشت و پيش خود فکر کرده بود که بگويد هر روز او معادل چند ميليارد سال است.

خدا از بس که “کد نويسى” کرده و با “کى برد” ور رفته بود درمفاصل انگشتانش درد عجيبى احساس مى کرد. با اينهمه خدا هنوز حضرت آدم را نيافريده بود. و خدا تصميم گرفت که آدم رادر يکى از “چت روم” هاى بهشت درست کند. و خدا از ترس اينکه مبادا بگويند که او از نظريه تکامل داروينى سر در نمى آورده، آدم را به شکل انسان نئاندرتال قدرى پشمالو و البته نر آفريد. و خدا فکر کرد که آدم به يک جنس مخالف هم احتياج دارد تا از نوع خود تکثير کنند. و خدا مى دانست که بعد ها با فمينيست ها سر دنده چپ آدم مشکل خواهد داشت. او بر همه چيز آگاه است و از همه چيز پيشاپيش خبر دارد. اما مايل بود که موضوعى براى بحث فمينيستها فراهم آورد. و خدا حوا را در “چت روم” ديگرى در بهشت قرار داد. و خداوند هشدار داد که آن دو، فقط با يکديگر “چت” کنند و استفاده از هر گونه دوربين ويدئويى را براى آنان ممنوع کرد. ولى کاسه صبر آدم و حوا لبريز شده بود. همديگر را مى خواستند. و خدا چشم بر شيطان فرو بست که آگهى هاى سکسى براى آن دو مى فرستاد تا آنها را تحريک به آن کار ممنوعه کند. و آنچه که نبايد اتفاق مى افتاد، اتفاق افتاد. خدا يک لحظه خوش خيالى کرده بود.

و خدا خشمگين شد. در واقع خودش را به عصبانيت زد. مى خواست از شر کار خلقت و آدم و حوا خلاص شود و چپقى چاق کند و ويدئو گيم جديدش را چک کند. و خدا دستور داد که آدم و حوا را بعنوان مجازات به زمين بفرستند. و قند در دل آدم و هوا آب شد. چرا که در روى زمين و دور از چشم خدا، براى آنها بهشت واقعى بود.

و خدا چپقش را از کيسه توتونش در آورد و خواست با شعله کبريت دودش را راه بياندازد. به ناگهان برق رفت. و کامپيوتر خدا خاموش شد. و خدا فراموش کرده بود دگمه save را فشار دهد. و کامپيوتر خدا backup نداشت. تمام خلقت بر باد رفت! و خدا اول اوقاتش تلخ شد. و بعد لبخند پيروزمندانه اى زد و پيش خود فکر کرد " بعد از کشيدن چپقم به سمسارى محل مى روم و يک کامپيوتر درست و حسابى ميخرم

1735 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2012-02-16 01:34:07 +0330 +0330

[quote=saeed_volvo]خیلی عالیه مرسی گلم بازم اگه داستان های طنز داری بزار حال کنیم[/quote]
;))

0 ❤️

2012-02-16 03:30:58 +0330 +0330

خیلی جالب بود

0 ❤️

2012-02-16 04:18:35 +0330 +0330

[quote=deivia]خیلی جالب بود[/quote]
;)

0 ❤️

2012-02-16 04:57:37 +0330 +0330

درود جوجو جان :-))

0 ❤️

2012-02-16 05:21:54 +0330 +0330

[quote=دوبرمن]درود جوجو جان :-))[/quote]
خوشت امد؟ راستی فهمیدی من توبه کردم؟

0 ❤️

2012-02-16 09:26:28 +0330 +0330

گل کاشتی…راستی بگم قصه خلقت از نظر من یه خورده فرق میکنه!!!

0 ❤️

2012-02-16 10:09:34 +0330 +0330

[quote=Stationary Traveller]گل کاشتی…راستی بگم قصه خلقت از نظر من یه خورده فرق میکنه!!![/quote]
قصتو بگو منم بدونم

0 ❤️

2012-02-16 10:22:15 +0330 +0330

تو قصه من خامنه ای خداست…همه ی اون کارایی که گفتی زیر سر همین سید علی خودمونه…اصلا تا وقتی آغا هستن دیگه خدا باید بره ته صف…قصه ما به سر رسید…

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «