ما ایرانی هستیم با فرهنگ و تمدن خیلی قوی نه تازی پرست و دشمت خرافه پرستی

1391/10/03

سلام به همگی
ما ایرانی هستیم با یه فرهنگ و تمدن چند هزار ساله دارن فرهنگمونو نابود میکنن تا بتونن فرهنگ نداشتشونو بهمون غالب کنن ،نمونش حذف تاریخ قبل از اسلام از کتب تاریخ مدارس یا خراب کردن آثار باستانی برای مثلا ساخت یه راه یا بنا
من نمیدونم اگه مسجدم بود خرابش میکردن؟ یا مواردی از این دست
من میخوام اینجا هر کسی مطلبی از تاریخمون میدونه که تحریف شده چون اگر گفته بشه مردم فرهنگ آخوندی رو میریزن دور بگه تا حداقل ما هم سهممونو و دینمونو به ایران عزیزمون به نوعی ادا کنیم
تا کی روشنگری به اصطلاح دینی کمی هم روشنگری فرهنگ و تمدن ایرانی
فقط خواهش میکنم ایرانی باشیم و نذاریم چراغ این پست خاموش بشه
همتونو دوست دارم

61088 👀
5 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2012-12-23 06:38:34 +0330 +0330
اکنون می رسیم به این قومی که بنام موالی در میان امت اسلام به سر می برند و قوم عجم نام دارند. گوش کن زیاد! این مردم را باید ذلیل کرد. باید بهمان روشی که عمر بن خطاب آنها را می کوبید، طوری کوبیدشان که هرگز نتوانند سر بردارند. اینها جز با سیاست عمر بن خطاب اداره شدنی نیستند. از عطایشان که حق عمومی اتباع اسلام است تا می توانی بکاه. در تقسیم خواربار تا می توانی از سهمشان کم کن. در جبهه جنگ آنها را در صفوف مقدم بگمار تا زودتر از دیگران هدف دشمن تازه نفس قرار گیرند. سربازان آنها را به کار جاده سازی و هموار کردن راهها و کندن درختها و تسطیح بیشه ها بگمار و سعی کن هر چه دشواری و عذاب باشد نصیب این اعاجم شود. کاری کن که سنگینی بارها بر دوششان هر چه بیشتر فشار آورد. زیرا که اگر جز این باشد هوای عصیان خواهند کرد.

مراقب باش که این اعاجم هر قدر هم صالح و متقی باشند، بر صفوف جماعت در نماز پیشنمازی نکنند و در نماز جماعت در صف اول قرار نگیرند، مگر آنکه عده اعراب برای تکمیل صفوف کافی نباشد. و هر چقدر هم در فقه و قرآن دانشمند باشند، بر مسند قضا ننشینند. و بر هیچ شهری از شهرهای اسلام والی و یا حاکم نشوند، و در معابر هر قدر هم مقامشان بالا باشد بر عرب هر چند هم پست و فرومایه باشد تقدیر نجویند و در ازدواج حق زناشویی با زن عرب نداشته باشند، اما مردان عرب حق همسری با زنان فارسی را داشته باشند. اینها همه سیاست عمر رضی الله عنه است و عمر شایسته است از امت محمد صلی الله علیه و خاصا از بنی امیه شایسته ترین پاداش را ببیند.با این همه عمر اشتباهاتی نیز داشت. مثلا می بایست قوانین و نظاماتی به وجود آورده باشد که برای همیشه اعاجم را در برابر عرب ذلیل و خوار نگار دارد. اگر از ایجاد نفاق در میان امت اسلام پرهیز نداشتم، همین امروز مقرر می داشتم که اگر یک عجم ، عربی را بکشد، محکوم به قصاص یا دیه کامل باشد، ولی اگر عربی یک عجم را بقتل رساند از قصاص معاف باشد و دیه را نیز نصف پرداخت کند. بهرحال از هم امروز که این نامه بدست تو می رسد، این عجم ها را هر چه بیشتر ذلیل کن، به آنان توهین کن، آنها را از پیشگاهت دور دار، از آنان در رتق و فتق امور کمک مخواه، و به درخواستها و حوائجشان اعتنا مکن.از این سخن که بگذریم، بگذار نامه ای را برایت نقل کنم که عمر بن خطاب برای والی بصره ابوموسی اشعری فرستاده بود. در زمانی که تو به سمت منشی حکومت د ر زیردست این مرد اشعری خدمت می کردی، همراه این نامه ریسمانی به طول پنج وجب بود که هر چه حکایت بود در آن ریسمان بود. زیرا عمر در آن نامه به فرماندار بصره دستور داده بود که بموجب این نامه مردان بصره را احضار کن و در میان آنان از موالی و اعاجم هر کس را که طول قامتش به اندازه این ریسمان رسید گردن بزن. این نامه را ابن ابی معیط خوانده و یادداشتی هم از آن برداشته بود. و بطوریکه نواده او «ولید بن عقبه» برای من حکایت کرد، ابوموسی اشعری در کار خود درمانده بود که آیا فرمان عمر را اجرا کند یا درباره آن مطالعه بیشتری به عمل آورد. و نیز نقل کرد که چون ابوموسی با تو در این باره مشورت کرد، تو ویرا از اجرای این فرمان بازداشتی و توصیه کردی که فرمان امیرالمومنین عمر دوباره به خودش بازگردانده شود تا شخصاً در فرموده خود تجدید نظر کند. و تو چون به خیال خود غم تیره بختان و بیچارگان می داشتی در پیشگاه خلیفه به التماس درآمدی تا او را از خون اعاجم (ایرانیان) بازگردانی، و بدو گفتی که این قتل عام به نا حق، همه اعاجم را خواهد برانگیخت و همین امیرالمومنین عمر را از عقیده اش بازگردانیدی.ای برادر، ای زیاد بن ابی سفیان، تو وی را از این کار بازداشتی و ما را همچنان در خطر گذاشتی. لااقل اکنون تا دیر نشده است از خواب غفلت برخیز! تا فرصت از دست نرفته است این اعاجم را از میان بردار و ریشه آنها را بسوزان.
0 ❤️

2012-12-23 06:43:13 +0330 +0330
IMAGE634877999188050833.jpg تخت جمشید به عنوان یکی از قدیمی ترین آثار عظیم به جا مانده از دوره هخامنشیان گرچه همیشه در آن منطقه وجود داشته است اما اولین تلاشها برای اکتشاف آن در دهه 30 میلادی آغاز شده است.

در سال1310ش/ 1931 مؤسسهٔ شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو مسئولیت حفاری و مرمت در تخت‌جمشید را برعهده گرفت.

در این سال پروفسور جیمز. اچ. برِستد مدیر مؤسسه که خود مصرشناس پرآوازه‌ای بود، پروفسور ارنست هرتسفلد را به‌عنوان مدیر هیئت اعزامی به تخت‌جمشید منصوب کرد. حمایت مالی این طرح را خانمی امریکایی که نمی‌خواست نامش فاش شود برعهده داشت و محمدتقی مصطفوی نمایندهٔ دولت ایران در این طرح بود.

هرتسفلد، پیش از آنکه از سوی مؤسسهٔ شرق‌شناسی به این سمت منصوب شود، برای انجام تحقیقات به تخت‌جمشید سفر کرده بود. وی نخست در سال 1284ش/ ‍1905 در بازگشت از حفاری منطقهٔ آشور از تخت‌جمشید دیدار کرد و پس از بازگشت به برلین حاصل تحقیقات خود را در کتابی، که با همکاری فریدریش زاره نگاشت ، منتشر کرد. هرتسفلد در این کتاب برای نخستین بار نظرات خود دربارهٔ هویت افراد منقوش در سنگ‌نگاره‌های مقابر سلطنتی را ارائه کرد. وی بعدها این نظرات را تصحیح نمود. او بار دیگر در بهمن 1301ش/ فوریهٔ 1923 به تخت‌جمشید بازگشت و این بار تا 1303ش/ 1925 در ایران ماند.

بخشی از هزینهٔ این طرح را انجمن فوریت‌های علوم آلمان برعهده گرفت و بخش دیگر آن از کمک‌های دو نفر آلمانی و امریکایی به‌اضافهٔ هدایایی از جانب پارسیان هند تأمین شد. هرتسفلد در این مدت پلانی از کل محوطه و حدود 500 قطعه نگاتیو تهیه کرد. همچنین به سفارش دولت وقت ایران گزارش مفصلی دربارهٔتخت‌جمشید نوشت که در آن به وضعیت آثار به‌جای‌مانده به همراه نقشهٔ موقعیت آن‌ها، وضعیت حفاظت از بقایا، شرح عملیات بازسازی، و تخمین زمان و هزینه‌ها اشاره شده بود.

در سال 1307ش/ 1928 فریدریش کرفتر ، که معمار بود، برای تدقیق نقشه‌ها به وی ملحق شد و در زمان تولیت مؤسسهٔ شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو بر طرح مذکور همچنان همراه وی ماند. همان‌طور که گفته شد در سال 1310ش/ 1932 مؤسسهٔ شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو مسئولیت طرح را برعهده گرفت و هرتسفلد در این سال چهار عضو جدید به گروه افزود: کارل برگنر معمار، دکتر آلکساندر لنگسدورف تاریخ‌دان با تخصص در زمینهٔ آثار پیش از تاریخ، دانلد ای. مک‌کون از موسسهٔ شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو، و یک عکاس حرفه‌ای به نام هانس فون بوس .

مهم‌ترین اقدامات هرتسفلد در این مدت عبارت‌اند از: خاک‌برداری پلکان شرقی کاخ آپادانا، خاک‌برداری پله‌های تالار شورا، خاک‌برداری حرم خشایار، کشف بقایای رنگ روی پیکره‌های شاه و ملازمانش در درگاه شمالی عمارت شورا ، کشف کتیبهٔ تأسیس کاخ جنوب ‌شرقی، کشف کتیبهٔ تأسیس کاخ صدستون، کشف مجموعهٔ الواح گلین تخت‌جمشید، کشف الواح زرین و سیمین با کتیبه‌ای از داریوش مربوط به تأسیس کاخ آپادانا. همچنین در سال 1311ش/ 1932 از کتیبهٔ واقع بر یکی از آرامگاه‌های سلطنتی، که دسترسی به آن مشکل بود، عکاسی شد و هرتسفلد با توجه به آن توانست شرح و تفسیر اولیهٔ خود از سنگ‌نگاره‌ها را اصلاح کند. اواخر سال 1313ش/ 1934 دولت ایران تقاضا کرد که سرپرستی حفاری‌ها را شخصی امریکایی برعهده بگیرد. بدین‌‌ترتیب هرتسفلد در بهار 1313ش/ 1934 برای همیشه تخت‌جمشید را ترک کرد و مؤسسهٔ شرق‌شناسی اریک فریدریش اشمیت (1897-1964) را به جای وی منصوب کرد، اما از آنجا که اشمیت در ری مشغول به کار بود تا پیش از اردیبهشت 1314ش/ مه 1935 نتوانست به تخت‌جمشید بازگردد و در این فاصله کرفتر هدایت حفاری را برعهده داشت.

IMAGE634877996793134626.jpg اشمیت در مقیاسی وسیع به کاوش در مجموعه و محوطهٔ آن ادامه داد. اعضای هیئت اعزامی به سرپرستی وی سال‌به‌سال تغییر می‌کردند به گفتهٔ اشمیت مهم‌ترین اکتشاف دوران سه‌سالهٔ اقامت وی در تخت جمشید عبارت‌اند از: کشف لوحهٔ سنگی به خط میخی مربوط به احداث بنای کاخ آپادانا؛ خاک‌برداری از کاخ خزانه و کشف نقش‌برجسته‌هایی در محل این کاخ با مضمون پذیرایی در دربار؛ و کشف ظروف پذیرایی مجلل و غنائم مصری، بین‌النهرینی، و یونانی. گروه کاوش در این مدت مجموعهٔ بسیار غنی و مفصلی از مدارک شامل عکس‌، طرح، و نقشه تهیه کردندکه در بایگانی مؤسسه نگهداری می‌شود. نوشته‌های اشمیت دربارهٔ تخت‌جمشید شامل سه جلد کتاب دربارهٔ این محوطهٔ تاریخی و کتابی جداگانه دربارهٔ کاخ خزانه بود که به وسیلهٔ موسسهٔ شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو به چاپ رسید در واپسین سال‌های مأموریت مؤسسهٔ شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو در تخت‌جمشید موزهٔ دانشگاه فیلادلفیا و موزهٔ هنرهای زیبا در بوستون نیز در کار کاوش با آن‌ها همراه شدند تا از عهدهٔ کار وسیعی که در دست بود برآیند. با شروع جنگ‌جهانی دوم در سال 1318ش/ 1939 فعالیت حفاری این مؤسسه در تخت‌جمشید متوقف شد.

کشف منشور کوروش

سال 1258 خورشیدی/ 1879 میلادی به هنگام کاوش‌های باستان‌شناسی گروه بریتانیایی در محوطهٔ باستانی بابل در بین‌النهرین هرمزد رسام، باستان‌شناس بریتانیایی آسوری‌تبار، استوانهٔ گلی‌ای را یافت که شامل نوشته‌هایی به خط میخی بود. جنس این استوانه از گل رس است، 22٫5 سانتی‌متر طول و 11 سانتی‌متر عرض دارد و دور تا دور آن 45 سطر (به جز بخش‌های تخریب‌شده) به خط و زبان اکدی (بابلی نو) نوشته شده‌است. بررسی‌های بعدی نشان داد که نوشته‌های استوانه در سال 538 پیش از میلاد به فرمان کوروش بزرگ پس از شکست دادن نبونید و تصرف کشور بابل، نوشته شده‌است.

این اثر در نیایشگاه اِسَگیله (معبد مردوک) در شهر بابل قرار داده شده بود. در حال حاضر این لوح سفالین استوانه‌ای در بخش «ایران باستان» در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود. از سوی دیگر، در سال 1375 آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانه‌ای که آن را متعلق به نبونید پادشاه بابل می‌دانستند، در حقیقت پاره‌ای از استوانهٔ کوروش بزرگ، از سطرهای 36 تا 43 است. پس از این آگاهی، این پاره از لوح استوانه‌ای که در دانشگاه ییل (Yale) در آمریکا نگهداری می‌شد، به موزه بریتانیا در لندن انتقال داده شد و به استوانهٔ اصلی پیوست گردید.

0 ❤️

2012-12-23 06:51:08 +0330 +0330

ا

ا
ا
ا
ا

ا
ا
ا
IMAGE634877998400717450.jpg

0 ❤️

2012-12-23 06:53:43 +0330 +0330

امید وارم همه ایرانی باشیم و سربلند قصد توهین به کسی رو نداشتم
فقط ترویج تاریخ کهن وطنم بود

0 ❤️

2012-12-23 07:11:41 +0330 +0330

خاله من زمین خوردتم
پوزمو به خاک مالیدی
فکم افتاد ، ساندیس خورا چرا قلاف کردین ، خاله با اطلاعاتش کردتون

0 ❤️

2012-12-23 07:12:20 +0330 +0330

ميتراي عزيز واقعا اطلاعات شما درباره ي ايران قديم مثال زدني است خواهشي که بنده از شما دارم اين است که اين مطالب را در قالب فايل پي دي اف در آورده و در تاپيکي که خواهيد ساخت آپلود و لينک بدهيد براي دانلود. اينجوري کمک شايياني به زدودن عربپرستي از فرهنگ ما ميکنيد. لطفا از تصميمتان در پيام خصوصي من را با خبر سازيد.

0 ❤️

2012-12-23 07:15:33 +0330 +0330

[quote=mehranjoon1356]خاله من زمین خوردتم
پوزمو به خاک مالیدی
فکم افتاد ، ساندیس خورا چرا قلاف کردین ، خاله با اطلاعاتش کردتون[/quote]

.
.
.

. دینم به وطنم بود

0 ❤️

2012-12-23 07:17:48 +0330 +0330

[quote=شيخ متفکر]ميتراي عزيز واقعا اطلاعات شما درباره ي ايران قديم مثال زدني است خواهشي که بنده از شما دارم اين است که اين مطالب را در قالب فايل پي دي اف در آورده و در تاپيکي که خواهيد ساخت آپلود و لينک بدهيد براي دانلود. اينجوري کمک شايياني به زدودن عربپرستي از فرهنگ ما ميکنيد. لطفا از تصميمتان در پيام خصوصي من را با خبر سازيد.[/quote]
.

.
.
.
.
خاله اینها گشت و گذار من تو نت بود البته من سالها است تاریخ ایران رو خوندم و میخونم چشم پی دی اف هم میگذارم ولی الان نه

0 ❤️

2012-12-23 07:19:38 +0330 +0330

امید وارم این مطالب رو بچه ها گلم تو سایت مطالعه کنند باشد قدمی در راه ازادی برداریم

0 ❤️

2012-12-23 07:44:36 +0330 +0330

درود به شما خاله عزیز

0 ❤️

2012-12-23 07:51:10 +0330 +0330

[quote=pesare bad2]درود به شما خاله عزیز[/quote]
.
.
.
سعی کن بجای شیطونی مطالعه داشته باشی حتی اگه شده روزی ده دقسقه

0 ❤️

2012-12-23 07:58:56 +0330 +0330

حمله اعراب به ایران زمین
در زمان حمله اعراب به ایران جوان ها پسر به عنوان برده و دختران کوچک و دختران نوجوان و زنان جوان را مانند شمشیر و اسب و گاو و گوسفند و … جزء غنایم به حساب میاوردند.
عبدالحسین زرین کوب در رویه 69 کتاب دو قرن سکوت می نویسد :
فاتحان گریختکان را پی گرفتند ؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری به اندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند ؛شصت هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم با
بت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند ؛ هنگامی که این خبر بگوش عمر رسید دستها را بهم کوفت .
دختران و زنان ايراني را در بازار مدينه فروختند و سبايا و اسرا خواندند. مي گويند بيش از 42 هزار زن ايراني در ميان اعراب به عنوان كنيز تقسيم كردند. چندین هزار پسر نوجوان ايراني را با سوزن دوك… ( قدرت جنسي را از آنها گرفتند) و به عنوان غلام مانند حيوان آنها را بكار گرفتند.
اینها نمونه هایی هستند از آن معنویتی که ایرانیان در اسلام دیدند و با آغوش باز به پیشباز آن شتافتند !!

0 ❤️

2012-12-23 08:16:19 +0330 +0330

باید راه و چاهی برای پیشگیری از این حمله پیدا کرد
به امید روزی که ایرانی بر ایرانی حکومت کند

0 ❤️

2012-12-23 08:27:22 +0330 +0330

من از خاله به خاطر ادای دینش به ایران ممنونم ولی میخوام بدونم فقط ما دونفر به این مملکت و خاک مدیونیم؟
واقعا هرکی نیومده و نظر و وقایع تاریخیو ننوشته دلیلش چی بوده؟
ایرانی نیست؟
دینی به سرزمینش نداره؟
یا خدائی نکرده عرب و عرب صفته؟
یا حکومت اعراب رو میخواین بپذرین و شرف ایرانی بودنو فراموش کردین؟
نمیدونم خدا کنه هیچ کدوم از اینا نباشه و فقط خستگی باعث این بی تفاوتی باشه

0 ❤️

2012-12-23 08:29:39 +0330 +0330

[quote=mehranjoon1356]من از خاله به خاطر ادای دینش به ایران ممنونم ولی میخوام بدونم فقط ما دونفر به این مملکت و خاک مدیونیم؟
واقعا هرکی نیومده و نظر و وقایع تاریخیو ننوشته دلیلش چی بوده؟
ایرانی نیست؟
دینی به سرزمینش نداره؟
یا خدائی نکرده عرب و عرب صفته؟
یا حکومت اعراب رو میخواین بپذرین و شرف ایرانی بودنو فراموش کردین؟
نمیدونم خدا کنه هیچ کدوم از اینا نباشه و فقط خستگی باعث این بی تفاوتی باشه[/quote]
.
.

.
.
.
خاله بازدید خوب بوده همه که نظر نمیدهند ولی نگاه کردم بازدید خوب بوده درود بر شما نسل جدید با ما است حکومت هم فهمیده

0 ❤️

2012-12-23 08:59:08 +0330 +0330

درود
کوروش پادشاه عادل و بزرگی بوده که هیچ شکی توش نیست ولی این ملاهای حروم زاده میخوان کاری کنن که مردم فراموش کنند ی همچین انسان بزرگی بوده
ما هم خیلی بی عرضه ایم که زمام حکومت دست این عربای به ظاهر ایرانی افتاده
ی روزی ب کل دنیا آقایی میکردیم ولی حالا سهممون شده تحریم
نسل های بعد درباره ما چه فکری میکنند؟

0 ❤️

2012-12-24 01:00:26 +0330 +0330

یه فیلم خیلی زیبا انیمیشن دارم
ولی آپلود نمیشه نمیدونم باید چه جوری آپ کنم همش پیام اسپم میده

0 ❤️

2012-12-25 07:31:38 +0330 +0330

یه لینک میذارم بخونین چیزای زیادی گیرتون میاد اگه خوب بود بگین بازم بذارم
http://www.persians.blogfa.com/post-17.aspx

0 ❤️

2012-12-25 08:34:40 +0330 +0330

در مورد انوشیروان در تاریخ بسیار تعریف شده است و او را عادل خوانده اند انما این فرد را در سخنان امام خمینی(ره) طور دیگر یافت می کنیم. در ادامه ابتدا نقل های تاریخ و گوشه ای از فرمایشات امام خمینی را می بینیم.

در زمان فرمانروایی او دانش و هنر در ایران و امپراتوری ساسانی به نهایت شکوه و عظمت خود رسیده بود. دوره شاهنشاهی او به همراه دوره فرمانروایی نوه اش یعنی خسرو دوم (خسرو پرویز) به عنوان دومین دوره طلایی امپراطوری ساسانیان شناخته میشود.

مورخین شرقی انوشیروان را بزرگترین شاه ایران قدیم دانسته اند . شاهانی مانند کوروش و داریوش بزرگ از خاطرها فراموش شده بودند، ولی حالا که آشنایی با اوضاع ایران قدیم بیشتر است نمی توان انوشیروان را دارای این مقام دانست . اما در این که او بزرگترین پادشاه ساسانی بوده است تردیدی نیست .

به طور کلی تاریخ نشان میدهد که نادر است که شخصی صفات سرداری را با خصایص مملکت داری یکجا جمع کرده باشد . درباره انوشیروان نیز میتوان گفت که صفات و خصایص مزبور در او جمع بوده :

او شاهی است عادل و سخت ، جنگی و مدیر ، سردار و سائس و این صفات او هویداست.

در زمان او سلسله ساسانی به اوج عظمت خود رسید:

امپراتوری های روم شکستها خوردند و غرامتها دادند . دولت هیاطله برای همیشه از صفحه روزگار نابود گردید . خزرهای شمالی تنبیه شدند . ترکهای آن طرف جیهون به جای خود نشستند . حبشی ها را از یمن راندند و این مملکت دست نشانده ایران گردید .

از طرف دیگر اصلاحات او در امور داخلی ایران روح جدیدی به کالبد ایران دمید و ایرانی برای مرتبه اولی با علوم یونانی آشنا شد.

این نکته نیز جالب توجه است که انوشیروان آخرین ستاره ای بود که در افق ایران باستان درخشید ، چه ایرانی بعد از افول آن به واسطه خبط های جانشینهای او و جهات دیگر با سرعت رو به انحطاط رفت و دیری نگذشت که دولت اردشیر پابکان منقرض گردید و از برای ایران تاریخ جدیدی شروع شد .

انوشیروان به خلاف آن چیزهایى كه به واسطه شعرا و به واسطه درباریهاى آن وقت و موبدان دربارى آن وقت درست كردند، یكى از ظالمهاى ساسانیان است

بنابر این انوشیروان عادل آخرین شاهی است که عظمت ایران باستانی را در شخص خود مجسم کرده است .

موافق روایات ایرانی ، شخصی که به انوشیروان در اصلاحات مملکتی کمکهای گرانبهایی کرده بود ، بوزرجمهر (بزرگ مهر) است .

این شخص در ابتدا معلم هرمز پسر انوشیروان بود و چون شاه دانایی و لیاقت او را مشاهده کرد ، او را به وزارت انتخاب نمود .

در باب عقل و کفایت این وزیز حکایتهای زیاد گفته اند و نوشته اند که در این مختصر نمی گنجد .

گویند بوزرجمهر در زمان خسروپرویز وبه امر او به قتل رسید .

درباره دانش و هنرپروری انوشیروان
انوشیروان دادگر دارای شخصیتی بسیار هنر دوست و دانش پرور بوده است و عقاید مخالفان خود را تا جایی که به امنیت کشور لطمه وارد نمی کرد، تحمل می نمود.

به فرمان او کتاب اوستا در یک مجموعه منظم جمع آوری شد و آنچه امروزه از اوستا باقی مانده، دست آورد کوشش های انوشیروان است. همچنین کتاب ارزشمند بیدپای هندی یا همان کلیله و دمنه به دستور کسری به ایران آورده شد و به زبان فارسی پهلوی ترجمه شد. در مقدمه شاهنامه ابومنصوری در این باره آمده است: “از کسری انوشیروان چیزی مانده است که از هیچ پادشاه نمانده است (یعنی کلیله).”‌

بازی شطرنج نیز به فرمان او از هند به ایران آورده شد و رواج یافت.
دانشگاه پزشکی گندی شاپور در زمان او ساخته شد و می توان از آن به عنوان اولین دانشگاه پزشکی جهان با ساختار مدرن نام برد. در زمان کسری کتابخانه دانشگاه گندی شاپور بزرگترین کتابخانه جهان محسوب می شد.

در دوره پادشاهی خسرو انوشیروان، امپراتور روم جوستینیان که یک مسیحی متعصب بود، آکادمی آتن که آخرین پایگاه تدریس آیین های غیر مسیحی در روم بود را بست و اساتید مکتب افلاطونی نو که هفت نفر بودند به ایران و دربار ساسانیان پناه آوردند و با پیشواز گرم کسری روبرو شدند.

در دربار کسری، هفتاد تن از بزرگترین دانشمندان آنروز ایران و جهان حضور داشتند که او را در امور مختلف کشورداری یاری می نمودند.

اصلاحات کسری
کسری انوشیروان سیستم مالیاتی کشور را اصلاح نمود و قانون مدونی برای اخذ مالیات بر اساس میزان داراییهای اشخاص وضع نمود تا هم درآمد پایداری برای دولت فراهم شود هم به طبقات کم درآمد فشاری وارد نیاید. او طبقه دهقان یا همان خرده مالکان را تقویت نمود و برخی مسولیتهای لشکری را نیز به آنان سپرد تا هم پشتوانه محکمی برای ارتش پدید آید هم از قدرت گرفتن بیش از حد اشراف جلوگیری شود. کسری اموال و داراییهایی را که در دوران فتنه مزدکیان از طبقات مختلف مردم گرفته شده بود را به آنان باز گرداند و کشور را از هرج و مرج رهایی بخشید.

او کشور را به چهار بخش تقسیم کرد و اداره امور نظامی هر بخش را به یک اسپهبد سپرد و لقب ایران اسپهبد را از میان برداشت تا تمرکز قدرت نظامی در دست یکنفر نباشد.

خسرو ارتش ایران را ساماندهی نمود و یک ارتش حرفه ای و بسیار با دیسیپلین که سربازان آن حقوق منظم دریافت می کردند تشکیل داد. ارتش ایران در زمان انوشیروان از نظر نظم و تشکیلات بسیار پیشرفته تر از ارتش روم بود.

در دوره شاهنشاهی ساسانیان و بخصوص دوره انوشیروان، بازرگانی در نهایت رونق خود بود و ایران قطب اقتصادی جهان محسوب میشد. استفاده از پول یکسان در کشور و نوعی بانکداری نیز رواج داشت، بطوریکه واژه چک از زبان فارسی به زبانهای اروپایی رفته است.

انوشیروان از نظر امام خمینی
امام خمینی در مورد انوشیروان می فرمایند:

انوشیروان به خلاف آن چیزهایى كه به واسطه شعرا و به واسطه درباریهاى آن وقت و موبدان دربارى آن وقت درست كردند، یكى از ظالمهاى ساسانیان است، و دنبال او یك حدیثى هم جعل شده است، و به حضرت رسول- صلى اللَّه علیه وآله و سلم- نسبت داده شده كه «من متولد شدم در عهد سلطان عادل انوشیروان!» این اولًا سند ندارد و مُرْسَل است، و ثانیاً كسانى كه اهل تفتیش در امور هستند، تكذیب كردند این را و معلوم است كه یك دروغى است كه بستند. انوشیروان ظالم باید گفت، نه عادل. در زمان انوشیروان چهارطبقه یا پنج طبقه ممتاز بودند، یعنى از هم ممتاز، علاوه بر خود دستگاه سلطنت با آن بساطى كه داشته است؛ یك دسته هم شاهزادگان بودند و درباریها، اینها یك طبقه على‏ حده ممتاز؛ یك دسته هم كسانى بودند كه داراى اموال هستند و به قول آنها شریف زاده‏ها، آنها هم یك دسته ممتاز؛ یك دسته دیگر هم عبارت از آنهایى بودند كه سران ارتش و امثال اینها بودند، آنها هم ممتاز؛ دسته آخر كه نوع مردم بودند پیشه وران بودند، و پیشه وران باید كار كنند آنها بخورند تكلیف این بوده. آنها آن طبقه بالا مالیات بده نبودند، به نظام هم نمى‏رفتند. د

عدالت گسترى انوشیروان مثل صلح دوستى رئیس جمهور امریكاست، و مثل كمونیستى شوروى است

ر نظام باید طبقه پایین كه پیشه وران بودند، مى‏گفتند اینها باید خدمت كنند، و مال اینها صرف بشود در آن طبقات دیگر؛ اینها به نظام بروند، اینها جنگ بكنند، اینها كارها را انجام بدهند، آنها بخورند. اجازه نمى‏دادند كه این طبقه پایین تحصیل كند، ممنوع بود. این قصه در شاهنامه هم هست كه پیش او شكایت بردند كه بوذرجمهر پیش‏اش شكایت برد كه هزینه كم شده است و ارتش محتاج به مۆونه است، و در بین این طبقات پایین هستند اشخاصى كه مال داشته باشند. بعد رفتند و پیدا كردند یك نفرى كه حالا مى‏گویند كفشگر بوده،پیدا كردند و او گفت كه من مى‏دهم لكن به شرط اینكه بچه من را اجازه بدهند درس بخواند. رفتند به او گفتند قبول نكرد، گفت نه، ما نه پولش را مى‏خواهیم، نه اجازه مى‏دهیم، براى اینكه اگر اجازه بدهیم كه یك آدم پایینى بیاید و درس بخواند، این آن وقت بعد مى‏خواهد دخالت كند در امور و این نمى‏شود. این عدالتى است كه انوشیروان داشته است. و در تاریخ ثبت است این جنایاتى كه اینها مى‏كردند. و من گمان ندارم در تمام سلسله سلاطین حتى یك نفرشان آدم حسابى باشد، منتها تبلیغات زیاد بوده است، براى شاه عباس آن قدر تبلیغ كردند، با اینكه در صفویه شاید از شاه عباس بدتر آدم نبوده، در قاجاریه آن قدر از ناصرالدین شاه تعریف كردند و شاه شهید و نمى‏دانم امثال ذلك، در صورتى كه یك ظالم غدارى بود كه بدتر از دیگران شاید. آن تبلیغات كه در آن وقت بود، همیشه بوده است. عدالت گسترى انوشیروان مثل صلح دوستى رئیس جمهور امریكاست، و مثل كمونیستى شوروى است. ما الآن در عصر حاضر این چیزها را مى‏بینیم،و اگر چنانچه تاریخ نویسها و نمى‏دانم آنهایى كه شعرا هستند و آنهایى كه خطبا هستند و آنهایى كه دربارى هستند، اینها را، تبلیغاتى كه الآن دارد در دنیا مى‏شود، این تبلیغات به گوش اشخاص برسد كه مطلع از وقایع نیستند، آنها هم خیال مى‏كنند كه همان طورى كه انوشیروان عادل، عادل بوده است، آقاى رئیس جمهور امریكا هم صلح دوست و عدالت پرور و امثال اینهاست، و حال آنكه شما كه مطلعید مى‏دانید قضیه چى است.

فرآروی: طاهره رشیدی

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

0 ❤️

2012-12-25 08:37:54 +0330 +0330

بزرگمهر حکیم وزیر دربار انوشیروان عادل پادشاه بلند مرتبه سلسله ساسانیان ایران بود مطالب زیر برگرفته از کتابی است در مورد او و نظراتش، که به همت دانشمند روشن بین " اقبال یغمائی " فراهم آمده است
برای دوری از طول مطلب ، جمله برداری های شکسته بسته ام ، از کتاب نفیس ایشان را تقدیم می کنم :

بزرگمهر : روشندل و نکته دان کسی است که سخنان کوتاه و پر معنی بگوید

بزرگمهر : بیهوده گوی در نظر هیچ کس قدر ندارد

بزرگمهر : دل آدمی بنده آرزوست ، سرشتها یکسان نیست ، هر کس خویی دارد ، و جویا و خواهان چیزی است

بزرگمهر : برترین دانش ها یزدان پرستی است

بزرگمهر : دانایان روشندل می دانند که دوران زندگی دراز نیست ، تن آدمی از این جهان است و روان از سرای دیگر

بزرگمهر : دل در آرزوی آنچه دسترسی بدان متصور نیست نباید بست ، از آنکه مایه رنج تن و بلای جان است

بزرگمهر : هر که تن درست و نیرو دارد هرگز سخن نادرست نمی گوید . دروغگویان همه بیمار و ناتوان و زبون اند

بزرگمهر : برای نادان پیرایه ای سزاورتر و زیباتر از خاموشی نیست

بزرگمهر : توانگر راستین کسی است که آز در دلش راه نیافته است

بزرگمهر : خرد بر سر جان چون افسری تابنده است و مدارا و مهربانی به قدر همسنگ خرد است

بزرگمهر : برای آدمی دشمن دانا از دوست نادان بهتر است

بزرگمهر : کسی که به آنچه دارد رضا و خرسند است هرگز رنج و تیمار و بدی در دلش راه نمی یابد

بزرگمهر : هرکس گوش نصیحت نیوش داشته باشد ، و دل به آموختن بسپارد ، بسا سخنان سودمند که از دانایان بشنود

بزرگمهر : آنکه در آموختن جهد نمی کند هرگز نباید در انجمن دانایان لب به گفتار بگشاید

بزرگمهر : هر که را زر و سیم و خواسته است باید در خرج کردن اندازه نگهدارد ، نه چندان گشاده دست باشد که مدتی کوتاه بی چیز و بینوا گردد ، و نه چندان در نگهداری آن بکوشد و برخود سخت بگیرد که به مال اندوختن و خست طبع منسوب و معروف شود

بوذرجمهر : سخنی که سودی در آن نیست نگفتن بهتر ، چه سخن بی سود در مثل مانند، آتشی است که دودش بسیار و گرمی و فروغش سخت اندک باشد

بوذرجمهر : کوشیدن به کار ناشدنی خلاف خرد است که در آهن به آب رخنه نتوان کرد

بوذرجمهر : شاه به دانایی و خاطر نگهداشتن مردمان نامبردار است نه به خودستایی و غرور و بیدادگری

بوذرجمهر : کسی که به حکمت پروردگار معتقد و خستو باشد به بد ونیک روزگار نمی پردازد چنین بنده ای در پرستیدن یزدان بیشتر می کوشد و از بد سکالی و پیروی دیوان می پرهیزد ، ناکردنی نمی کند و از رنجه کردن بی گناهان بیزاری می جوید

بوذرجمهر : باید پیوسته به پروردگار بی همتا رو آوریم ، در هر کاری او را بینا دانیم و باور کنیم که روزی ده مختار اوست

بوذرجمهر : اگر شاه به تو مهربان باشد دلیر و گستاخ مشو ، از آنکه طبع شاه چون آتش است و دل شیر از آن می هراسد

بوذرجمهر : اگر کوه با همه سنگینی و عظمت و صلابت که وی راست فرمان شاه را سبک دارد تیره رای خیره سری بیش نیست

بوذرجمهر : پادشاهان مردم دوست برگزیدگان پروردگارند

بوذرجمهر : دل کسی که خاطر شاه دادگر از او مکدر باشد جایگاه دیو است

ادامه دارد…

0 ❤️

2012-12-25 08:56:25 +0330 +0330

کوروش دوم (به پارسی باستان: ‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎)‏ که به کوروش بزرگ و کوروش کبیر مشهور است. بنیان‌گذار و نخستین شاه شاهنشاهی هخامنشی بود که در بین سال‌های ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر نواحی گسترده‌ای از آسیا حکومت می‌کرد. کوروش در استوانهٔ خود که در بابل کشف شده، خودش را «فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ انشان، نوادهٔ کوروش، شاه بزرگ انشان، نوادهٔ چیش‌پیش، شاه بزرگ انشان، از خانواده‌ای که همیشه پادشاه بوده‌است» معرفی می‌کند. به گفتهٔ هرودوت، کوروش نسب شاهانه داشته‌است و به‌جز کتزیاس، دیگر نویسندگان یونانی، ماندانا دختر آستیاگ را مادر کوروش دانسته‌اند و گزارش داده‌اند که کوروش حاصل ازدواج کمبوجیه یکم و ماندانا بوده‌است. برخی از مورخان امروزی این روایت را معتبر می‌دانند اما برخی دیگر اعتقاد دارند رواج این روایت ریشه‌های سیاسی داشته‌است و هدفش این بوده که از بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی، مردی نیمه‌مادی بسازد تا مادها را با فرمانروایی پارس‌ها آشتی دهد و اصولاً رابطه‌ای بین ماندانا دختر آستیاگ و کوروش قائل نیستند و آن را افسانه می‌دانند.

دربارهٔ کودکی و جوانی کوروش و سال‌های اولیهٔ زندگی او روایات متعددی وجود دارد؛ اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها دربارهٔ ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه‌است. هرودوت در مورد دستیابی کوروش به قدرت، چهار داستان نقل می‌کند. ولی فقط یکی از آنها را معتبر می‌داند. طبق نظر گزنفون از قرن پنجم تا چهارم پیش از میلاد مسیح یک سلسله داستان‌های متفاوت دربارهٔ کوروش نقل می‌شده‌است.

کوروش ابتدا علیهٔ شاه ماد طغیان کرد و سپس به پایتخت حکومت ماد در هگمتانه یورش برد و با کمک‌هایی که از درون سپاه ماد به او شد، هگمتانه را فتح کرد. سپس کرزوس، شاه لیدیه را شکست داد و به‌سوی سارد لشکر کشید و پس از دو هفته، شهر سارد به اشغال نیروهای ایرانی درآمد. کوروش مسئولیت فتح دیگر شهرهای آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد و خود به اکباتان بازگشت و به‌سوی «پارت»، «زرنگ»، «هرات»، «خوارزم»، «باختر»، «سغد»، «گندار»، «ثه‌تَ‌گوش» و «اَرَخواتیش» لشکر کشید. جزئیات این جنگ‌ها در تاریخ ثبت نشده‌است و اطلاع کمی دربارهٔ کیفیت این نبردها وجود دارد.

در بهار سال ۵۳۹ پیش از میلاد، کوروش آهنگ تسخیر بابل را کرد و وارد جنگ با بابل شد. به گواهی اسناد تاریخی و عقیدهٔ پژوهشگران، فتح بابل بدون جنگ بوده‌است و توسط یکی از فرماندهان کوروش به‌نام گئوبروه در شب جشن سال نو انجام شد. هفده روز پس از سقوط بابل، در روز ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد، خود کوروش وارد پایتخت شد. تصرف بابل نقطهٔ عطفی بود که باعث ایجاد تعادل بین قدرت‌های درگیر در آسیای غربی شد و زمینهٔ بازگشت یهودیان تبعیدی به میهن‌شان در اسرائیل را فراهم کرد. کوروش همچنین دستور داد که پرستش‌گاه اورشلیم را بازسازی کنند و ظروف و اشیای طلایی و نقره‌ای را که نبوکدنصر از اورشلیم ربوده بود، به یهودیان تحویل داد.

استوانهٔ کوروش پس از شکست دادن نبونعید و تصرف بابل، نوشته شده و به منزلهٔ سند و شاهد تاریخی پرارزشی‌است. در سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل متحد استوانهٔ کوروش را به همهٔ زبان‌های رسمی سازمان منتشر کرد و بدلی از این استوانه در مقر سازمان ملل در شهر نیویورک قرار داده شد.

هرودوت گزارش می‌دهد که کوروش در جنگ با ماساگتها کشته شد؛ ولی این دیدگاه را اکثر مورخان جدید رد می‌کنند و معتقدند که داستان هرودوت ساختگی است. تنها منبع موثق کهنی که غیرمستقیم به مرگ کوروش اشاره می‌کند، دو لوح و سند گلی یافت‌شده در بابل است که نخستین آن مربوط به دوازدهم اوت ۵۳۰ پیش از میلاد است که تاریخ آن «نهمین سال کورش، شاه کشورها» را نشان می‌دهد. سند دوم که مربوط به سی و یکم اوت ۵۳۰ پیش از میلاد است، «سال آغاز فرمانروایی کمبوجیه، شاه کشورها» را بر خود دارد. این دو سند که در ظاهر اهمیت چندانی ندارند، در واقع نشان می‌دهند که کوروش در فاصلهٔ بین ۱۲ تا ۳۱ اوت سال ۵۳۰ پیش از میلاد درگذشته‌است و یا حداقل، خبر درگذشت وی و بر تخت‌نشینی کمبوجیه در این تاریخ به بابل رسیده‌است.

0 ❤️

2012-12-25 08:59:04 +0330 +0330

جنگهاي بزرگ ايران و يونان بعد از كوروش در گرفت اما اساس آن در دوره ي كوروش گذاشته شدو آنچه سبب بروز دشمني بين ايران و يونان شد رقابت شديد اقتصادي در منطقه اي بود كه در قديم نامهاي مختلفي داشت و امروز به اسم مديترانه خوانده مي شود.

هنوز 6 سال كامل از رسيدن مرز غربي ايران به سواحل مديترانه نگذشته بود كه ((پلوتي سن)) نويسنده اهل آتن گفت ايران به تجارت ما خيلي لطمه زده است و با ادامه ي اين روند تجارت ما از بين خواهد رفت و ما اگر بخواهيم تجارت خود رادر دريايي كه از درياي سياه تا مدخل اقيانوس اطلس ادامه داردحفظ نماييم بايد يك نيروي دريايي قوي به وجود آوريم.

اين گفته كه در 25 قرن قبل از اين به زبان آورده شده مانند حرفي است كه تا نيم قرن قبل هم به زبان مي آوردندو مي گفتند هر دولت كه مي خواهد بر دريا حكومت كند بايد نيروي دريايي قوي داشته باشد.

تا وقتي كه كوروش بود يوناني ها نتوانستند كه يك نيروي دريايي قوي به وجود بياورند و آن كارها را بعد از مرگ كوروش و آغاز سلطنت كمبوجيه شروع نمودند.

علت اينكه يونانيان نتوانستند در دوره سلطنت كوروش يك نيروي دريايي قوي به وجود آورنداين بود كه كوروش با يونانيان قراري گذاشت مبني بر اينكه يونانيان حق ندارند كشتي هايي بسازند كه داراي ظرفيت بيش از 70 بشكه باشد.كوروش مي دانست كشتي هايي كه ظرفيت آن از 70 بشكه تجاوز نمي كند يك كشتي جنگي قوي نيست و نمي تواند با امواج دريامبارزه كند و بيشتر در طول سواحل حركت مي كند.

محدود شدن ظرفيت كشتي هاي جنگي يونانيان نه تنها نيروي دريايي سرزمين هاي يونان را ضعيف مي كردبلكه براي يونيان موهن بود.

تا آن روز يوناني ها محكوم آسيايي ها شده بودند و بعد از اينكه مجبور گرديدند شرط كوروش هخامنش را بپذيرند گرفتار عقده حقارت شدند و نسبت به ايرانيان كينه پيدا كردند.اما نمي توانستند خصومت خود را نشان بدهند تا اينكه شاه هخامنش زندگي را بدرور گفت و كمبوجيه جاي او پادشاه شد.

بيزارم از دشمنانت اي سرزمين آريا…كور باد نگاه آنكس كه دشمن توست ,ايران من…

"اي كساني كه امروز در بستر راحت غنوده ايد آيا مي انديشيد كه راحتي امروز شما مستلزم بردگي فردا مي باشد و فردا آزاد خواهند زيست كه از راحتي امروز صرف نظر كنند؟

                                                                                    كوروش هخامنش"
  • نوشته شده در شنبه چهارم آبان 1387ساعت 2:35 توسط نگار | نظر بدهید

سالروز درگذشت شاه شاهان
درود

۲۰خرداد سالروز درگذشت پدر ایرانیان…کوروش هخامنش, شاه شاهان,شاهنشاه ایران زمین را به همه ی ایرانیان تسلیت عرض می کنم…

هرودوت مورخ بزرگ یونان که ارادت خاصی به ایشان داشت در کتاب خود می گوید کوروش هخامنش به دلیل ضربه ی شمشیر یکی از سر بازان ملکه تیمیریس به گلوی ایشان به شهادت در راه حفظ ایران و ایرانیان رسید ,بدن پاک شاه ایران زمین توسط یکی از سربازان دلاور فنیقی به نام" ارتب" که قبلا به خود شاه سوء قصد کرده بود و مورد بخشش شاه هخامنش قرار گرفته بود و بعد از آن واقعه یکی از سربازان وفادار ایشان شده بود به سپاه ایران باز گردانده شد…

این گونه بود شهادت بزرگ مرد تاریخ…

0 ❤️

2012-12-25 09:08:45 +0330 +0330

آریایی های ایرانی وقتی به ایران آمدند از نظر اخلاقی بر همسایگان خود (بابِل٬آشور و … ) برتری داشتند.
به عقیده ی مورخین یونانی٬کوروش بزرگ مظهر صفات و عقاید و روحیه ملت ایران بود.کوروش بزرگ که پاسارگاد را بنا نهاد اسم خود را در پای ستونهای آن قصر «کورآس» نوشته است.
در اواخر قرن هشتم قبل از میلاد دولت ماد تاسیس شد و در زمان پادشاهی اژدهاک (استیاگ و اسامی دیگری هم ذکر شده) بدست کوروش بزرگ منقرض گردید.دودمان هخامنشیان از طایفه پاسارگادیها می باشد.کوروش بزرگ نوه ی دختری آخرین پادشاه ماد بنام ماندانا و پدرش کمبوجیه پادشاه پارس بود (تحت سلطه ی دولت ماد) در آن دوران پارس دارای طبقات آموزشی بود شامل طبقه کودکان تا ۱۶ یا ۱۷ سالگی٬طبقه نوجوانان بمدت ۱۰ سال٬طبقه مردان بمدت ۲۵ سال٬کمی بعد از ۵۰ سالگی طبقه پیرمردان بود که می توانستند کارهایی مثل قضاوت را انجام دهند و فقط در صورت نداشتن سابقه بد٬می توانستند به طبقه بعد راه یابند.بدلیل شایستگی نظامی٬فکری و اخلاقی کوروش بزرگ٬فرمانده سپاهی که پادشاه ماد به جنگ وی فرستاده بود تسلیم وی شد (کوروش بزرگ قبلا در سپاه پادشاه ماد یعنی پدر بزرگش خدمت می کرد که پادشاه ماد خواب دید که از بطن دخترش درختی رویید و دنیا را … ) و این آغازی بود برای سقوط دولت ماد و … .

از طرف پیامبران و همینطور کتاب یهود سخنان زیادی در مورد کوروش بزرگ بیان شده که یک نمونه آن را در اولین مطلب شروع بلاگم آورده ام و نمونه دیگری نیز در زیر آورده شده که هر چند کمی خودخواهانه بوده و به نظر می رسد یهود قصد دارد خود را در بزرگی و عظمت کوروش هخامنش٬پدر ایرانیان شریک کند اما در واقع این سخنان ویژگی های برجسته کوروش بزرگ را نشان می دهد که می توان همه آنها را در خردمندی فوق العاده او خلاصه کرد.

اشعیا از طرف خدا گوید:خداوند به مسیح خویش٬یعنی کوروش می گوید من دست راست او را گرفتم تا بحضور وی امت ها را مغلوب سازم٬… چنین می گوید[به کوروش] که من پیش روی تو خواهم خرامید٬جایهای ناهموار را هموار خواهم ساخت … خزائن مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من یهوه خدای یهود می باشم و تو را به اسمت خواندم … .

شرح تاجگذاری کوروش بزرگ در بابل٬مفصل ترین شرح تاجگذاری است که در تاریخ دنیا نوشته شده و نویسنده آن هم گزنفون سردار جنگی و مرد سیاسی و فیلسوف و مورخ یونان باستان است٬کوروش بعد از اینکه در معبد مردوک٬خدای بزرگ بابل تاج بر سر نهاد منشور آزادی نوع بشر را منتشر کرد.

افلاطون استاد ارسطو می نویسد:برای تربیت زمامدار باید آکادمی بوجود بیاید که استاد آن کوروش باشد و هر کس که می خواهد زمامداری کند در آن آکادمی مدتی مشغول تحصیل گردد و علم زمامداری را از کوروش فرا بگیرد.افلاطون در «مدینه فاضله» خود می گوید:اگر در یک جامعه پادشاهی عاقل و دادگستر چون کوروش داشته باشد دارای مدینه فاضله می گردد یعنی از حیث زندگی اجتماعی به پایه ای می رسد که بهتر از آن برای تامین نوع بشر متصور نیست.ارزشی که افلاطون برای کوروش بزرگ قایل بود منتقل به شاگردش ارسطو گردید و او هم به شاگردش اسکندر منتقل نمود و اسکندر تصمیم گرفت که از کوروش پیروی نماید اما چون … از عهده بر نیامد.

گِزِنفون می گوید:کوروش اولین کسی بود که یک سازمان منظم با تشکیلات دایمی برای امور کشوری و لشکری بوجود آورد٬کوروش فرمان آزادی و مساوات تمام ملل جهان را صادر کرد گزنفون همچنان می گوید: کوروش بیش از یک زن نگرفت و تزویج زن های متعدد را از طرف مردان منع کرد.
کتزیاس مورخ یونان باستان:در زمان کوروش بیست و پنج کارگاه ذوب فلزات در ایران احداث شد.
استرابون که با اسکندر به ایران آمد می نویسد:اسکندر بعد از اینکه مقابل قبر کوروش رسید همانطور که در معبد خدایان یونانی رعایت احترام را می نمود٬مراسم احترام را بجا آورد و به کسانی که اطرافش بودند گفت این کسی است که بزرگ ترین پادشاه جهان بود و امیدوارم خدایان به من هم توفیق دهند که مثل او شوم.
هرودوت مورخ متعصبِ یونان باستان که تاریخ را جانبدارانه و بر ضد ایرانیان نوشته می گوید:کوروش یک پادشاه نمونه بود و تا امروز دنیا پادشاهی چون او ندیده است و تمام صفاتی که باید در یک پادشاه جمع باشد در وی مجتمع بود.
آریان مورخ یونان باستان می گوید:
«حقی که کوروش بر گردن ایرانیان دارد به قدری زیاد است که هرگز ایرانیان نخواهند توانست آن حق را ادا نمایند و هر قدر وی را تجلیل نمایند سزاوار است»

برای شادی روح این بی نظیر تاریخ بشریت٬هرگاه به یاد او افتادید با عشق و احساس مثبت به او فکر کنید.روحش شاد. امیـــن

0 ❤️

2012-12-25 09:16:40 +0330 +0330

بخشی از سخنان کوروش بزرگ در منشورپاسارگاد

مردمان ما شایسته آرامش و آزادی اند

مردمان ما شایسته شادمانی و ترانه اند

مردمان ما شایسته عدالت و علاقه اند

دست هیچ دشمنی به سرزمین ما نخواهد رسید

ایران عزیز ما بی گزند خواهد ماند

من پایداری مردمانمان را به نیکی می شناسم.

خوشایند و بی خلل٬شادمان و پُر شکوه باد میهن ما و

مردمان ما.

به مجلس بِخْردان گفتم

امید و آزادی را به مردمان دهید ورنه برگزیده ی

مردم نخواهید بود.

به قانون گذاران گفتم

سکون و ناسانی٬سیاهی می آورد و سیاهی سرآغاز

ملال ملت ماست.

دردا بر حاکمانی که نازایی و نفرت را رقم می زنند

دردا بر شهریارانی که تازیانه و تجاوز را رقم می

زنند

دردا بر کیشبانانی که به مردم دروغ می گویند

دردا بر خِردمندانی که از دلیری بویی نبرده اند

دردا بر دلیرانی که از خِرد بویی نبرده اند.

ما نیک و بد روزگار خویش را می شناسیم

ما جلال و بزرگی مردمانمان را می شناسیم.

چنین باید تا بزرگی و برکت از خان و مان شما نرود

چنین باید تا دوست٬دوست تر شود

چنین باید تا دشمنان به دوستی درآیند.

ما خودْ خاسته ی خورشیدیم٬دلسوز و مردم دوست

دیر زیستن٬شادمان زیستن و درست زیستن

این سرشتِ ما و سرنوشتِ ملتِ ماست.

پس به نیکی نمی رسد او که از نیکان نیست

به پیروزی نمی رسد او که از پارسایان نیست.

کوروش پاک سرشت

چنین پنداشته

چنین گفته

چنین کرده است.

0 ❤️

2012-12-25 10:23:20 +0330 +0330

بازم اگه دلگرم بشم واستون میذارم

0 ❤️

2012-12-31 04:35:02 +0330 +0330

بچه ایرونیها به کمکتون نیاز دارم اینجا هم میتونیم اتحادمونو نشون بدیم
مطلب از ایرانمون بذارین یه نفر هم اگه بخونه و ایرانی بشه کافیه

0 ❤️

2012-12-31 04:45:42 +0330 +0330

تا جایی که من دارم میبینم به جز یه مورد.غیر از تو و خاله میترا کس دیگه ای تو این تاپیک چیزی ننوشته.به نظر خودت چرا؟

0 ❤️

2013-01-01 09:50:37 +0330 +0330

[quote=night stalker]تا جایی که من دارم میبینم به جز یه مورد.غیر از تو و خاله میترا کس دیگه ای تو این تاپیک چیزی ننوشته.به نظر خودت چرا؟[/quote]
نمیدونم چرا ولی میدونم اینجوری دارن فرهنگمونو به گند میکشن و تمام ایرادات اعراب رو به مت نسبت میدن و ما ساکت نشستیم هیچی نمیگیم باورت نمیشه متن زیرو بخونید

پس دانستیم که منشأ اسلام آوردن ما ایرانیان،فقط

بزرگواریـهــای اخلاقی و بی نظیر سلمان فارسی

وعشق هـر مرد و زن و پیر و جوان ما نسبت به

آن بزرگمرد و قهـرمان تاریخ اسـت، و نه "حملۀ

عربهـا به ایران!!" - که پورداوود و امثال او این

شایعه بی اساس را ترویج داده اند!

ما ایرانیان،اکنون"مسلمان"یعـنی پیرو راه سلـمان

پاک، یا سلمان محمدی(ص) هستـیـم. جالب است

که خواننده بداند، مورّخان و لغت شناسان ایرانی

جملگی بر ایـن نظر اتـفاق دارند که الفاظی چون

“سلمانی” -آرایشگر موهـا و ریش و سبیل مردان

و کوتاه کننده آنها جهت حفظ نظافت و بهداشت -

نیز از اسم “سلمان فارسی” اخذ شده، چون مردم

ایران - بخصوص زرتشتیان - موها را ژولیده و

پریشان نگاه میداشتند، چنانکـه از وصف شاهدان

ومعشوقان وغلامان ، درادبیات فارسی نیز چنین

هـویدا است! و چون بلندی و ژولیـدگی مو سبب

کثیفی آن و درنتیجه تولد شپش در آن اسـت، این

رسم اسلامی زیبا و بهداشتی “سلمانی کردن” را

نیز سلمان فارسی بزرگوار برای ما هموطنانـش

توأم با دین مبین اسلام، به ارمغان آورد؛ وگرنه

امروزه سرها و سبیل های ما ایرانی ها نیز مثل

هندوها، پر از شپش و کثافت بود!!

جالب اینکه، استان فارس- که مهد آیین زرتشتی

و پادشاهی باستانی ایران اسـت و هنوز در میان

برخی از مردم آن، لااُبالی گری زرتشتی و نیز

آداب و رسوم آن مشاهده می شود- طبق آخرین

آمارهای موثق پزشکی کشور، که نزد اینجانـب

[=دکتر منوچهر اقبال] موجود است - بیشتـرین

آمار ابتلا به شپش و تیفوس اکزانتماتیک(1) را

در میان دیگر استانها دارا می باشد!

البته هدف من، توهین به هموطنان شیرازی ویا

فارسی نیست؛ بلکه هدف،بیدارسازی امثال آنها

است که به عدم تقـیّـد به دستورات دیـن اسلام و

آیین سلمانی، و افتخار به خرافه های پوسـیـده و

کهن زرتشتی گری، افتخار می کنند!! بلی، این

را می پذیرم که وقتی فردی ازنظر روانی دچار

تعصب و سرسپردگی به یک آیین مـوهـوم شده

باشد، شپش داشتن و کثیف بـودن و بوی تعفن و

گندیدگی دادن -طبق آن آیین- برای اوهیچگـونه

عیبی نیست، بلکه حاضر است همچـون هندوها

مدفوع گاو را نیز بلیسد وببلعـد!! چنانکه دردین

زرتشت،شستن دستها با شاش گاو سفارش شده

ومورد تاکید قرار گرفته است!!(2). پس بازهم

شپش داشتن موهای ژولیدۀ زرتشتیان، بیشتـراز

شست وشو با ادرار گاو،قابل تحمل خواهد بود!


  1. تیفوس اکزانتماتیک مُحرِقه [سوزان]، یکی

ازبیماری های واگیراست که سرایت آن بیشـتر

به وسیله ی شپش [بوده] وعوارض آن عـبارت

است از:خفگی، کوفتگی اعضا، سردرد، کمر-

درد، سرگیجه، تهوع، تب شدید - در حدود40

تا 41 درجه - که مدت دو هفته طول می کشد،

هذیان وپریشانی حواس(فرهنگ عمید)[آشموغ]

  1. دستور شست وشوی دست با شاش گاو، در

دو کتاب اصلی زرتشتیان دیده می شود:

ا) اوستا، ترجمـه: جلیل دوستخواه، 2 /747،

ش 12و13؛ نیز: 2 /868، ش21و22.

ب) دینکرد، ترجمه ی دوست فقـیدم: شادروان

احمد تفضلی و ژاله آموزگار، 5 /80 و104.

درخور توجه است که شست وشو با “گومیز”

یا همـان ادرار گاو، نشانگر نوعی اشتراک در

میان دو آیـیـن خرافی زرتشتی و هـندو اسـت،

ازآن رو که هردو برای گاو، گونه ای قداست

و ستـــودگی قایل هستـــند! [آشموغ راه یافته].

0 ❤️

2013-01-23 05:13:23 +0330 +0330

داداش دمت گرم
کاش هممون این طرز فکرو داشتیم

0 ❤️

2013-01-23 09:00:33 +0330 +0330

جالب بود مرسی ممنون

0 ❤️

2013-02-07 04:25:40 +0330 +0330

مجسمه بابک خرمدین در باکو ساخته شد
حتما درباره ی بابک خرمدین تا کنون شنیده اید!
سردار بزرگ ایرانی که از آذربایجان کنونی بر علیه حکومت اعراب که پس از حمله شان به ایران به پاکرده بودن به پا خاست…
ولی ماجرا به همینجا ختم نمی شود!
بابک خرمدین نماد وفاداری به ایران است!
او به همراه مازیار بر علیه حکومت اعراب قیام کرد و سر انجام به دست ناپاک ترین و دجال ترین حاکم بنی عباس پس از تحمل زجر بسیار کشته شد.
کشته شدن بابک همواره یکی از رویداد هاییست که در آن اوج وفاداری و پایبندی به میهن پاکمان ایران دیده می شود.
بابک بدون شک یکی از اسطوره های تاریخ ایران زمین است.
و اعدامش بدون شک یکی از تلخ ترین رویدادهاست
روز قبل از اعدام،خلیفه با بزرگان دربارش مشورت کرد که چگونه بابک را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند.
بنا بر نظر یکی از درباریان قرار برآن شد که وی را سوار بر پیلی کرده در شهر بگردانند.
پیل را با حنا رنگ کردند و نقش و نگار بر آن زدند؛ و بابک را در رختی زنانه و بسیارزننده و تحقیرکننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند.
پس ازآن مراسم اعدام بابک با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه برفراز سکوی مخصوصی که برای این کار دربیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد.
برای آنکه همه‌ی مردم بشنوند …
که اکنون دژخیم به بابک نزدیک میشود و دقایقی دیگر بابک اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف و اکناف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه او را میشناختند.
ابن الجوزی می نویسد که وقتی بابک را برای اعدام بردند خلیفه درکنارش نشست و به او گفت: تو که این همه استواری نشان میدادی اکنون خواهیم دید که طاقتت دربرابر مرگ چند است.
بابک گفت: خواهید دید.
چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را رنگین کرد. خلیفه از او پرسید: چرا چنین کردی؟ بابک گفت: وقتی دست هایم را قطع کنند خون های بدنم خارج می شود و چهره‌ام زرد می شود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است
چهره‌ام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود.
به این ترتیب دستها و پاهای بابک را بریدند . چون بابک بر زمین درغلتید، خلیفه دستور داد شکمش را پاره کنند.
پس از ساعاتی که این حالت بربابک گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا کند.
پس از آن چوبه‌ی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و جسد بابک را بردار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد.آخرین گفتار بابک چنین بوده است:
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود.
تو اکنون که مرا تکه تکه می کنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت.
این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد.
من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند.
مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن خویش را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند.
اما تو ای افشین . . . در انتظار و بدین سان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود:
پاینده ایران…
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابک چنان واقعه‌ی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبه‌ی بابک یعنی چوبه‌ی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی می شد.
برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که اورا مثل بابک اعدام کند.
طبری می نویسد که وقتی دژخیم دستها و پاهای برادر بابک را می‌بُرید، او نه واکنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمی‌آورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار کردند.
معتصم خلیفه عباسی، چنانکه نظام الملک در سیاست نامه خود می نویسد به شکرانه آنکه سه سردار مبارز ایرانی، بابک ، مازیار و افشین که هر سه آنها به حیله اسیر شده بودند به دار آویخته بود،مجلس ضیافتی ترتیب داده بود که در طول آن 3 بار پیاپی مجلس را ترک گفت و هربار ساعتی بعد برمی گشت.
در بار سوم در پاسخ حاضران که جویای علت این غیبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به یکی از دختران این سه سردار تجاوز کرده است و بکارت آنها را پاره کرده است و حاضران با او از این بابت به نماز ایستادند و خداوند را شکر گفتند.
(تولدی دیگر-شجاع الدین شفا)
باز هم خواهشمندم برای آگاه شدن پارسیان از سرگذشت این سردار راستین ایران هم اکنون این را به اشتراک بگذارید…

0 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «