دیروز رفتم بهشت زهرا موقع برگشتن ساعت دیگه حدود ۱۹ بود وداشت اذان میگفت هوا دیگه تاریک شده بود اومدم از سمت درب قدیمی که تو جاده قدیم قم هست نرسیده به کهریزک بیام بیرون که قبلش تو همون قطعه های نزدیک در قبر یکی از آشناها هست رفتم ودنبال شیر آب بودم که چهار لیتری وپرکنم بریزم رو قبر دیدم چندتا زن حدود ۴۵ به بالا بودن همشون سر یه قبر نشستن وزیر انداز انداختن انگار اومدن پیک نیک صدای خندشون بلند بود اون قطعه ها هم خیلی خلوت هست وقت کارم تموم شد اومدم سوار ماشین بشم دیدم اومدن یه مقدار جلوتر وایسادن کنار خیابون ۷ تا بودن ۳تاشون با یه ماشین رفتن و۴تا موندن نگو منتظر بودن اسنپ بیاد یا آژانس بیاد وقتی من راه افتادم هنوز سرعت نگرفته بودم که دست تکون دادن وصدا کردن که مارو هم تا جلوی در برسون خیر امواتت منم وایسادم گفتم من از درب قدیم میرم گفتن ایراد ندارد سوار شدن بوی عطر و ادکلن ولوازم آرایش که استفاده کرده بودن وحشتناک بود ومست بودن انگار صحبت میکردم میخندیدن زیاد زمان نبرد تا جلو در برسیم گفتن میشه مارو تا یه آژانسی جایی برسونی که راحت ماشین بگیریم بریم
خلاصه آوردمشون تا برسیم شهرری که من مقصدم بود سمت دولت آباد اینا اینقدر شوخی وبگو بخند وحرف زدن که دیگه انگار خیلی وقت هست آشنا شدیم
اونا که عقب نشسته بودن بوس میفرستادن یا لباسش وباز کرده بود پستونش ونشون میداد منم دیگه داشتم از شق درد کلافه میشدم
درنهایت قرار شد برسونمشون تا مقصدشون گفتم کجا هست گفتن برو تهرانپارس توراه هم میزدن ومیرقصیدن ومیدیدم تو آیینه گاهی لب میگرفتن ازهم منم میترسیدم ببینم از بیرون وگرفتار بشم اون که جلو بود یه زن حدود ۵۰ سال بود اما خیلی خوب مونده بود اونم کم کم دستش روی دستم وبعد روی پام وکیرم بود میخواست یاک بزنه گفتم نه رفتیم فلکه دوم تهرانپارس گفتن نگهدار بستنی بگیریم دوتارفتن بستنی گرفتن واومدن از یه خیابون که تابلوشو دیدم حجربن عدی بود رفتیم تو اما بعدش اینقدر چپ و راست این خیابون واون کوچه برو کردن که دیگه نتونستم ببینم اسم خیابون وکوچه ها چی بود تا رسیدیم جلو یه خونه ۵طبقه گفتن پارک کن بیا گفتم نه تشکر که گیردادن باید بیایی حقیقت هم میترسیدم هم راست کرده بودم جلوی در جای پارک نبود گفتم میرم جلوتر پارک میکنم رفتم سر کوچه پارک کردم میخواستم برم اما حشریت بیخ گلوم وگرفت پارک کردم وبرگشتم دوتاشون تو راه پله وایساده بودن جلو آسانسور رفتیم تو آسانسور یکیشون گفت ۳روبزن میریم همه واحد مستانه جون رفتیم تو تا من رفتم دست وصورتم وشستم اومدم دیدم بستنی وریختن تو ظرف وتا نشستم یه ظرف جلو گذاشتن که بخور خودشونم میخوردن بعد از یه ۲۰ مین صداکرد یکی تو اتاق ۳تا خواب داشت واحدش بقیش وفقط عکس میذارم ببینید هر اتاقی رفتم با چی
مواجه شدم
فقط اینو بگم وقتی بستنی خوردم بعد چند دقیقه یه حالت خاصی داشتم مثل کسی که مست باشه ومنگ میشه قرص خواب زیاد میخوری چکار میکنه حتی بعضی وقتهاش نمیشنیدم یا متوجه حرفاشون نمیشدم فقط میدونم تو یکی از اتاقها با دوتا زن سکس کردم وبعدش هم هرچی گفتن بمون حالا ومیری نموندم ورفتم با مکافات تا خونه رانندگی کردم باسرعت ۴۰ تا وقتی رسیدم هنوز یه کم از اون حالت وداشتم
↩ 3point
نمیدونم ولی بنظر میومد خونه تیمی باشه یا همچین چیزایی واینا هم پر کار باشن
↩ CODASSEMS
خونه تیمی باشه ولی اون چه انقدر گشاد شده، بعد چرا جمع نشده!!🤣🤣خداای انگار تیر برق کردن تو بنده خدا😂😂
بر گرفته از سری داستانهای کلیله و دمنه با اندکی تغیر و تخلص.🤣
ولی یه بارم این اتفاق برامن افتاد بایه خانمی توبهشت زهرا سوارش کردم سرخاک چندتا اموات رفیتیم بعد برگشت قرار شد تامیدون بهمن برسونمش تو مسیر گفت اگه اهل حالی بریم یه جای خلوت ماهم سر کج کردیمو رفتیم یه ساکی براما زده رسوندمش میدون بهمن پیاده شدنی گفت اون ساک برای این زحمتایی که کشیدی خداحافظی کرد رفت
↩ 132a
من شده بود سوار کنم طرف کاسب باشه وبرای درآمد اینکارو میکرد حتی مکان هم داشت رفتم اما اینطوری ندیده بودم خودمم برام باورکردنی نیست
↩ Rahidarshab
باور کن اینقدر چرخوند از این خیابون تو اون کوچه از کوچه به خیابون برگشتنی هم خیلی حالم درست و حسابی نبود طوری که چندبار زدم کنار وکلافه بودم راه وپیدا نمیکردم وهوش وحواسم درست سرجا نبود فقط میدونم تهرانپارس بود
↩ CODASSEMS
می دونم اونجا رفتم و می فهمم چی می گی اگه مال اونجا نباشی گم میشی حجر بن عدی
…
↩ diesel max
من نگرفتم این عکسها رو یکیشون گرفت وبرام فرستاد میخواست از سکس عکس بگیره گفتم نه نگیر
↩ CODASSEMS
حالا این دفعه رفتی جی پی است روشن کن یه عکس ازش بگیر حله
↩ Rahidarshab
دیگه از کجا پیداشون کنم فقط اون قبری که نشسته بودن ویادم هست