بدون عنوان (۱)

1396/06/23

تو فکر و خیالش غرق بودم. نمیدونم چجوری ساعتا گذشتن… تب داشتم. شایدم داغ بودم فقط. پتو رو از روم زدم کنار، غلت زدم گوشی رو برداشتم… یکم با تلگرام ور رفتم. برام لطفی نداره وقتی هیچ پیامی ازش نیومده. تنها تو تاریکی اتاق روی تخت شلخته م بیدار دراز کشیده بودم. تمام امروز منتظرش بودم. تمام هفته منتظرش بودم. میدونستم نمیاد ولی بازم منتظرش بودم.
الان همه چی فرق کرده… اولا یادمه فقط واسه اینکه بذارم پستونامو، پاهامو، کسمو ببینه هزارجور قرتی بازی در می آورد و شیرین زبونی می کرد. چقد دلهره ی خودم و اصرارش برام دلچسب بود. یادش میوفتم بی اختیار دلخوش میشم. حالم خوب میشه یه لحظه…
چیزی از زندگی نمی فهمیدم. نمی شناختمش. حتی اینقدر نمی دونستم که به این سادگی نمیشه به کسی اعتماد کرد. همین که توی نگاهش می دیدم منو می خواد، تغییر کردن تن صداشو از شدت شهوت که حس می کردم برام بس بود. فک می کردم دوست داشتن همینه. از هرچیزی که فکرشو بکنی ساده می گذشتم. کافی بود اشاره کنه. یه لحظه سکوت یا یه ذره اخمش بس بود برای اینکه واسه راضی کردنش خودمو به آب و آتیش بزنم. تو عشقش گم شده بودم. می پرستیدمش. نمی دونم برات پیش اومده یا نه… هیچ حسی بیشتر از این جور دوست داشتن به آدم انرژی نمیده.
همین الان یه پیام تلگرامی فرستاد… قند تودلم آب میشه. آروم می گیرم یه لحظه. با اینکه یه چیز تکراری از کانالایی بود که هر دومون عضویم توشون. دوست داشتن بی چون و چرا، بدون ذره ای توقع، اونجور که خالصه و همه مدعیشن، یک جور بلاهت عمیق میخواد… تحمل و ازخودگذشتگی بی انتها میخواد که کمتر کسی می تونه داشته باشه… من که واقعا مستعد بودم الان گاهی وقتا کم میارم. خودمو نفرین می کنم. نه می تونم ولش کنم، نه میتونه بفهمه که بی اعتناییش آزارم میده… درکش سخته. میدونم. بگذریم…
بذار حالا که یکم حالم خوب شد یه چیز خوب تعریف کنم…
دفعه ی اول که قرار گذاشتیم یه شب با هم باشیم تمام روز سر از پا نمیشناختم. از صبح به خودم رسیدم. نذاشتم یه تار موی اضافی رو بدنم بمونه. پوستمو ماساژدادم که تر و تازه تر به نظر بیاد. یه ساعت شورت و سوتین عوض کردم که با اطمینان اونی رو انتخاب کنم که بیشتر بهم میاد. یه ست توپ توپی سرمه ای سفید داشتم. خودمم خیلی دوسش داشتم. بهم اعتماد به نفس می داد. اونو پوشیدم آخر. ناخونامو مرتب کردم و لاک زدم. دلم ضعف می رفت از خوشحالی. یه خط در میون مثل دیوونه ها می زدم زیر خنده…
دل تو دلم نبود. بالاخره شب شد. به خودم تو آینه نگاه می کردم… دلم نیومد آرایش کنم. همین جوری خیلی سکسی تر بود. رژ زدم ولی بعدش پشیمون شدم. داشتم پاکش می کردم، صدای زنگ آیفون اومد. سریع مانتومو تنم کردم و شالمو برداشتم. قرار بود بریم شام بیرون و یکم بگردیم، بعد بریم خونه ی خودش. تا حالا خونه ش نرفته بودم. الان که فکر می کنم، شاید اگه زبل تر بودم نمی رفتم… البته پشیمون نیستم. یکی از بهترین شبای عمرم بود. آیفونو برداشتم گفتم اومدم. دیدن شونه هاش از تصویر آبفون هم برام سکسی بود. گوشام داغ می شد… گفت زود بیا نازنینم. خیلی خوشم میومد از این حرفای شیرینش. موهام فر و بلند بود اون موقع. یه پیچ ساده و شل بهشون دادم و پشت سرم جمعشون کردم یه جوری که حالت خوبش خراب نشه. شالمو انداختم رو سرمو رفتم پایین. دم در نزدیک ماشین ایستاده بود. تا من رسیدم بهش خوب رواندازم کرد…نگاهش پر از خواهش و رضایت و شهوت و شیطنت بود. نمیتونستم جلوی خنده مو بگیرم. رسیدم به ماشین با هم سوار شدیم. تا درو بستم و سرمو برگردوندم، هنوز استارت نزده تو تاریکی، دست گرمشو فشار داد لای پام… یه لحظه نفسم تو سینه م حبس شد، غافلگیر شدم راستش. ولی دقیقا از همین چیزا میخواستم. با تمام وجودم میخواستم بهش بدم. بعدش خنده م گرفت. دستشو کشیدم بالاتر تا فشار نوک انگشتاش رو چوچوله م باشه، با شیطنت گفتم اینجاست…نکنه بلد نباشی چی به چیه! من همه امیدم به تو بود که! گفت من بلد نباشم؟!.. بقیه حرفشو نگفت. می تونستم بفهمم نقشه هایی که واسه امشب تو سرش داره تو کلمه ها جا نمیشه… اعتماد به نفسش از روشنی و نشاط صورتش معلوم بود… احساس می کردم خوش بخت ترین دختر دنیام…
یه فشار کوچولو داد و دسشتشو برداشت استارت زد. گفت کجا بریم؟ گفتم یه جای خلوت… یه جای دور…
یه وری تکیه دادم به صندلی… دنبال کردن کوچیک ترین حرکت بدن و صورتش برام پر از لذت بود… هر چند دقیقه یه لحظه نگاهم می کرد… هزار جور حس رنگارنگ قشنگ تو نگاهش بود… فک کنم اگه هیچ وقت دوستم نداشته، اون شب دوسم داشته… الانم که بهش فک می کنم باورم همینه. پرسید بالاخره تصمیم گرفتی؟ گفتم این طور که پیداست باید ببینم توانایی های تو چقد جواب میده! باخنده و تعجب نگام کرد.
گفتم ببین من دوست ندارم کون بدم. بلد هم نیستم. فکر هم می کنم بی کلاسه! کسمو بکن. من راضی ام…
-پرده ت چی؟
-احتمالا تا جایی که بتونه مقاومت می کنه.
-اگه ازدواج نکردیم؟ اگه خواستی با کس دیگه ای ازدواج کنی؟
آزارم می داد حرفاش. هیجده سالم بود. دیوونه ش بودم. دیوونه ش هستم…گفتم تو منو نمی شناسی؟ اگه بخوام با مرد دیگه ای ازدواج کنم، ترجیح میدم واقعیت رو بدونه و ولم کنه اگه نتونست باهاش کنار بیاد، تا این که یه عمر بهش دروغ بگم. به هر حال اگه تو هم نخواستی با من بمونی مسئولیتش با منه. منم که دارم بهت اجازه میدم…
گفتن این حرفا برام خیلی ساده بود. با غرور و آرامش و آسودگی اینارو می گفتم. البته حتی فکرشم نمی کردم که وضعیت این طوری بشه. …
بعد از یه سکوت طولانی نزدیک یه رستوران پارک کرد. کجکی نشست رو به روم. دستمو گرفت، بوسید و گفت بهت افتخار می کنم. داغی دستشو لباش از خود بی خودم می کرد. دیوونه ش بودم.
نمی دونم تمام مدت شام و برگشتن به خونه رو چه جوری دووم آوردم… حتما بی تابی هامو می دیده…
تو پارکینگ از ماشین در اومدیم. دستمو محکم تو دستش گرفته بود… یکم می لرزیدم و دستام یخ کرده بود. چشم ازش برنمی داشتم. چه حالی داشتم… چه حال خوب موندگاری…
کلید انداخت و درو باز کرد. من اول رفتم تو. همون دم دربرگشتم رو به روش ایستادم. جا نبود به زور درو پشت سرش بست. لبامو چسبوندم به لباش… تشنه بودم. با هر لمسش داغ شدن و خیس شدن کسمو بیشتر حس می کردم. بلد نبودم چطوری ببوسمش. یواش و خشک و دخترونه بود بیشتر، تا سکسی و زنونه… برای خودم خیلی تحریک کننده بود. شاید برای اون هم بود… شالمو از سرم انداخت. انگشتاشو از پشت گردنم برد توی موهام، دست دیگه شو برد پشت کمرم سفت چسبوندم به خودش…آخ یاد حرارت تنش که میوفتم دیوونه می شم. سرمو یکم کشید عقب، یه بوسم نصفه موند. با آرامش، از اون آرامشایی که بیشتر آدمو می ترسونه، یواش گفت آماده ای؟ قبل از اینکه جواب بدم، لبشو بین لبام جا کرد. تازه فهمیدم لب گرفتن یعنی چی. یکم سخت بود برام… بوی پوست صورتشو دوست داشتم… دهنم باز شد با فشار دهنش. طعم و مزه ی دهنشو دوست داشتم. لیزی لباشو… تو بغلش تنگ گیرم انداخته بود. گردنشو پشت شونه هاشو موهاشو لپاشو هرجا که دستم می رسید نوازش می کردم…ناله م در اومده بود… یکی دو دیقه سفت و خیس و سکسی بوسیدم… نصفه و نیمه ارضا شدم تو بغلش. به نفس نفس افتاده بودم… قشنگ نبض ارضا شدنمو توی کسم حس می کردم… می دونستم الان خیس خیسه… راستش داشتم فک می کردم یه جوری قبل از اینکه متوجه بشه خشکش کنم. می ترسیدم بدش بیاد یه وقت… بعدا که واسه همین خیسیا کلی قربون صدقه م رفت خداروشکر کردم که فرصت نشد پاکشون کنم… کم کم آهسته تر بوسیدم . گوشه ی لبمو، لپمو بوسید و سفت بغلم کرد. با تمام زورم سفت بغلش کردم. شاید فهمیده بود که ارضا شدم… یکم امون داد آروم بگیره بدنم.
اینجوری ارضا شدن، وقتی هنوز سکس رو تجربه نکردی برات خیلی خوش آینده ولی وقتی یه بار زیر کیر ارضا شده باشی دیگه بهش نمی گی ارضا شدن…

الان خسته شدم… بقیه شو بعدا مینویسم.
کسم خیس شده، میخوام برم خودمو بمالم. دلم خواست.

نوشته: لیلی


👍 11
👎 5
1163 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

652068
2017-09-14 20:20:42 +0430 +0430

يه ضرب المثل فرانسوي ميگه:
دريا هم تا وقتي توش غرق نشدي ميخوادت
بعدش پَسِت ميزنه…

عالي بود متنت.مخصوصا كه:
ميدونستم نمياد ولي بازم منتظرش بودم… (clap)

5 ❤️

652081
2017-09-14 20:32:10 +0430 +0430

خسته نباشی خوب بود ادامه بده منتظربقیه اش هستم???✌

1 ❤️

652132
2017-09-14 21:44:34 +0430 +0430

با نادیده گرفتن تیکه آخرش که وصله ی ناجور داستان بود و تو ذوق زد عاالی بود.لااایک

0 ❤️

652141
2017-09-14 22:07:28 +0430 +0430

چرا وقتی میتونی قشنگ بنویسی گند میزنی به داستانت؟داستانت مثل یه لباس ساده قشنگ مشکی بود که یه وصله پهن قرمز درست وسطش با نخ سفید و کج و معوج دوخته باشی همونقدر نامتجانس و ناهمگون و زشت.

0 ❤️

652174
2017-09-15 05:43:14 +0430 +0430

اگه داستانت واقعی باشه پایان خیلی بدش این باور و احساس رو به آدم میده که توی اون شرایط دل به دریا زدی و یه کار عجیب کردی و پیش عشق سوزاننده ت زانو زدی
از اون پایان که بگذریم شروع خیلی رمانتیک و اثیری داشتی و حتی به پیام های تلگرامی تکراری اون دلخوش بودی و البته استرس و تعویض مکرر لباس های زیرت واسه اولین همآغوشی
امیدوارم کارهای بهتری ازت ببینم

1 ❤️

652176
2017-09-15 06:06:44 +0430 +0430

خیلی خوب بود…:) لایک ۵ ?

1 ❤️

652185
2017-09-15 09:19:26 +0430 +0430

دیدم نوشتی بدون عنوان نمیخواستم بخونم…حالا که خوندم میگم واقعا افرین…دلم برای یه داستان خوب تنگ شده بود…منهای تیکه ی اخرش واقعا عالی (clap)

0 ❤️

652205
2017-09-15 11:34:25 +0430 +0430

اینجا کسی متوجه سه نقطه هات نمیشه. من میشم. سه نقطه های بکت. سلین و…

1 ❤️

652229
2017-09-15 18:24:09 +0430 +0430

عالی بود ایول داشت

1 ❤️

652242
2017-09-15 19:28:31 +0430 +0430
NA

قشنگ بود، ادامه اش رو بنویس. لایک نهم

1 ❤️