خانواده‌ام بعد از مهاجرت (۲)

1400/10/07

...قسمت قبل

صبح علی در زد و من که هنوز مست سکس دیشب کنار احسان خوابیده بودم با شنیدن صدای در از جام پریدم و رفتم در رو باز کردم ، وقتی علی رو دیدم یاد افتضاح دیشب افتادم که لخت با لنگ باز روی کاناپه خوابم برده بود افتادم و با خجالت و یه لبخند احمقانه علی رو دعوت کردم تو ، علی با کلی عذرخواهی که ببخشید این موقع صبح مزاحمتون شدم اومد تو اخه برای کارهای اداری ملیکا باید صبح زود میرفتن که به کارهاشون برسن ، علی رفت رو مبل نشست و منم که گیج و منگ رفتم تو اتاق ملیکا که بیدارش کنم اما کامل بیهوش بود رفتم به علی بگم که فکر نکنم این تن لش امروز بیدار بشه چه برسه که بخواد کارهای اداری انجام بده که دیدم علی اومد دم در اتاق ملیکا و گفت بنظرم بذاریم برای دوشنبه فردا و پس فردا اداره ها تعطیلا، احسان که صدای مارو شنیده بود از خواب بیدار شد و با یه شاپرک بدون زیر پوش اومد بیرون و با چشم نیمه باز با علی احوال پرسی کرد و گفت مرد حسابی ما اومدیم فرنگ که دیگه سر صبح نخوایم از خواب بیدار بشیم !! علی خندید گفت شرمندم مهندس جان خواستم سریعتر کارهای ملیکا جان اوکی بشه که خیالمون از این بابتم راحتشه ، احسان لبخندی زد و گفت دمت گرم آقا ، دمت گرم و راهش رو کشید رفت دستشویی، تازه فرصت شده بود که به خودم و خونه نگاه کنم! وای من شورتم و دامنم هنوز رو کاناپه بود و علی چند دقیقه قبل رفته بود اونجا نشسته بود!! همچنان تیشرت دیشب تنم بود که ده سانت روی کسم رو پوشونده بود و شرتم پام نبود!! علی سرش رو آورد نزدیک من و آروم گفت شرمنده ام به خدا سارا جون بد موقع مزاحمتون شدم من با اجازتون میرم هر وقت کاری داشتین بهم زنگ بزنین من در خدمتتون هستم، باز ایرانی بازیم گل کرد و با اصرار علی رو نگه داشتم که تا باهم صبحونه نخوریم نمیذارم بری ، بنده خدا که معلوم بود معذب شده گفت باشه پس شما راحت باشین و به کارهاتون برسین من چایی درست میکنم ، احسان از دستشویی اومد بیرون و بدون اینکه متوجه بشه علی همچنان تو خونه اس رفت تو اتاق خواب و خوابید! منم بدو بدو لباسام رو عوض کردم و با یه تیشرت ‌شلوارک رفتم کمک علی ، آشپزخونه انقدر کوچیک بود که دونفر به سختی توش میتونستم کار کنن رفتم بهش گفتم تو برو بشین من الان صبحونه رو آماده میکنم خندید گفت چیزی تو خونه نداریم زنگ زدم الان برامون صبحونه میارن گفتم خاک به سرم چرا تو سفارش بدی اخه من خودم یه سر میرفتم تا سوپر مارکت و میگرفتم دیگه از خجالت استرس گرفته بودم و بیخودی در کابینت هارو بازو بسته میکردم که ببینم چی داریم! با شلوارک نرمی که پوشیده بودم کونم کامل زده بود بیرون، خم شدم توی کابینت های پایینی رو ببینم که کونم چسبید به کیر علی ، علی هم خیلی ریلکس یه دستی به قسمت لخت کمرم کشید و گفت خیالتون راحت هیچی تو کابینت ها نیست ، ببخشید وظیفه من بود که قبل از اومدنتون یخورده مواد غذایی و … میگرفتم ، بلند شدم و دوتا بازوهای بزرگ و مردونه علی رو گرفتم و گفتم این چه حرفیه علی جان ما انقدر بهت زحمت دادیم که تاهمینجاشم کلی شرمندتون عزیزم، خندیدم و گفت خواهش میکنم کاری نکردیم به خدا، الان کاری ندارین من انجام بدم ؟ گفتم اگه میتونی برو ملیکا خاک برسر رو بیدار کن که به کارهاش برسه منم یکم خونه رو مرتب میکنم تا صبحونه برسه، کیف ملیکا تو پذیرای بود اونو برداشتم و پشت سر علی رفتم تو اتاق ملیکا که کیفش رو بذارم دیدم پتو از روش رفته کنارو دامنش هم کامل رفته بالا و کسش از روی شورت توریش کامل دیده میشه !! علی پشتش به من بود و رفته بود کنار تخت ملیکا خانوم زانو زده بود و آروم داشت بهش میگفت ملیکا جان بیداری ؟ داره دیرمون میشه ها !! خندیدم و گفتم عمرا اینجوری تا سال دیگه بیدار بشه ! ‌توش رو کشیدم روش و از اتاق اومدم بیرون چنددقیقه بعد صبحونه رو آوردن و علی مثل دیشب زیر بغل ملیکارو گرفته بود و از اتاق اومدن بیرون تا دم دستشویی ملیکارو برد و در رو براش باز کردو اومد پیش من نشست گفتم بخشید توروخدا این پدر و دختر مثل همن ولشون کنی رکورد خواب زمستونی خرس قطبی رو هم جابجا میکنن! ملیکا همچنان با حالت خواب آلود از دستشویی اومد بیرون و رفت تو اتاق خوابش چند دقیقه گذشت دیدم خبری ازش نشد رفتم بهش سر بزنم که دیدم مثل جنازه دوباره افتاده رو تخت و خوابه خوابه ! به علی گفتم از این پدر و دختر چیزی در نمیاد بیا ما باهم بریم بیرون هم یه دوری بزنیم هم برای نهار یه چیزی بخریم ، علی هم موافقت کرد و من رفتم لباسام رو عوض کردم و زدیم بیرون ، هنوز تو مجتمع بودیم که گفت اخ یه چیزی یادم شد از تو خونه بردارم ، گفتم کاری نداره که بریم برداریم من هم به همین بهانه میام تا خونه‌ات رو ببینم، خندید و گفت امان از این کنجکاوی خانوم های ایرانی ، به شوخی یه مشت آروم زدم تو پشتش گفتم فضولم خودتی!! خندید و رفتیم به سمت واحد علی که تو بلوک روبه رویی ما بود، یه خونه چهل متری با یک اتاق خواب و پر از پستر های گروهای مختلف موسیقی که هیچکدومشون رو نمیشناختم فضولیم گل کرد و گفتم علی تو دوست دختر داری ؟ گفت نه واسه چی؟ اخه خونت خیلی مرتبه به یه پسر مجرد نمیخوره انقدر خونه اش مثل دسته گل باشه! علی که پشتش به من بودو داشت تو لب تابش دنبال چیزی میگشت لبخندی زد و گفت با اینکه متوجه نشدم تخریبم کردی یا تعریف اما ممنون شما لطف دارین ، گفتم واقعا تاحالا دوست دختر نداشتی!؟ من که باورم نمیشه، علی یه نیم نگاهی بهم کرد و گفت واقعا زن ایرونی موجود عجیبه ، هنوز جواب من رو نشنیدی خودت به نتیجه رسیدی و حرف نگفته من هم روهم باور نمیکنی !! من کنجکاو شده بودم بازهم به علی اصرار کردم و گفتم جون من راستش رو بگو چندتا دوست دختر داری؟ همچنان سرش تو لب تابش بود که خیلی آروم گفت من دوست پسر دارم نه دوست دختر ، گفتم اونو که همه پسرها دارن اما با اونها که نمیتونن نیازهای جنسی و عاطفیشون رو برطرف کنن ، ایندفعه سرش رو برگردوند و تو چشمام نگاه کرد و گفت سارا جون من گیم و دوست پسرم هم نیاز جنسیم رو برطرف میکنه هم نیازهای عاطفیم رو ! با شنیدن این حرف به کل وا رفتم و گفتم ؛ اِوآآآ چراااا!!؟ گفت یعنی چی چرا!؟ خوب من گیم دیگه اینکه چرا نداره ، من از همجنس خودم لذت میبرم و تحریک میشم، دوباره پشتش رو کرد به من و درگیر کارش شد ، من با شنیدن این حرف علی یخورده جسارت پیدا کرده بودم و دوست داشتم یخورده اذیتش کنم ، برای همین از پشت بهش چسبیدم و اون که بخاطر عجله و استرسش روی صندلی نشسته بود و کونش رو داده بود عقب و کمرش رو روی لب تابش خم کرده بود یک هو جاخورد و خواست صاف بشه که منم خودم رو کامل بهش چسبوندمو روش خم شدم تا سینه های درشتم به پشت علی مالیده بشه و گرمی و نرمی سینه هام تحریکش کنه ، گفت عه ساراجون این چه کاریه !!؟ آروم کنار گوشش گفتم یعنی الان هم هیچ خبری نیست!؟ گفت میخوای خودت چک کن! دست زدم به کیرش هر چی گشتم چیزی از روی شلوار جینش نتونستم پیدا کنم!! گفتم مطمئنی چیزی داری!!؟ گفت میخوای نشونت بدم !! منم که شیطنتم یا بهتر بگم جنده بازیم گل کرده بود ازش جدا شدم و لبم رو گاز گرفتم و گفتم اره چرا که نهههه!! علی بی اعتنا به حرفم بدون اینکه برگرده و چیزی بگه سرش رو تکون داد و بازهم مشغول کارش شد، یکی زدم در کونش و گفتم پس چی شد!؟ حرف زدی باید نشونش بدی، سارا جون توروخدا بیخیال شو یک دقیقه دیگه صبر کن این فایل لعنتی رو ایمیلش کنم بعد باهم میریم بیرون ، دوباره زدم در کونش و گفتم بچه خر میکنی بالا دربیار ببینم چی داری اون پایین، کونش رو چند بار چپ و راست کرد به معنی من صدات رو نمیشنوم و باید کارم رو بکنم رفتم دوباره بهش چسبیدم و همنطور که کونش رو تکون میداد کمرش رو گرفتم و کسم رو فشار دادم به کونش ، گفتم اینجوری دوست داری !؟ گفت اره اما نه با خانوم ها!! گفتم میخوای بگم احسان بیاد!! زد زیر خنده و گفت نه ممنون خودم دوست پسر دارم مزاحم شوهر شما نمیشم، دستم رو از روی شلوارش کشیدم لای کون علی و باز با لحن سکسی گفتم الان چطور؟ خوشت میاد!؟ با بی حوصلگی گفت اره عزیزم ، دستم رو همچنان روی کونش میکشیدم و کنی انگشتم رو پایین تر میبردم تا نزدیک تخم‌هاش برسم و پرستاتش رو تحریک کنم، که علی برگشت و صاف وایستاد گفت سارا چت شده بیخال شو دیگه کارم تموم شد میتونیم بریم، حس ترس و معذب شدن رو تو صورت و صدای علی میدیدم و همین ترس اون باعث جری شدن من شده بود و دستم رو بردم کنار گردن علی و همینطور که داشتم گردنش رو نوازش میکردم صورتم رو بردم نزدیک صورتش طوری که نفس هام میخورد تو صورت علی و گفتم بهت یاد ندادن وقتی یه خانوم ازت چیزی میخواد نباید بهش نه بگی، علی کمی با لکنت افتاده بود و میخواست بگه سارا توروخدا که انگشتم رو گذاشتم روی لبش و گفتم هیسسس با دست دیگم کمربندش رو و بعد دکمه شلوارش رو باز کردم و با هر دو دستم شلوار و شورتش رو کشیدم پایین ، دوباره خواست حرف بزنه که با یه اخم ساکت شد ، حس جالبی داشتم و از اینکه مردی با هیکل و جذابیت علی مطیعم شده بود و هر کاری دوست داشتم میتونستم باهاش بکنم احساس قدرت بهم داده بود ، از کیر شل و دارزش گرفتم و چند قدم بردمش سمت مبل و خودم نشستم تا راحت تر بتونم باهاش بازی کنم ، شلوارش پایین پاش بود و نمیداشت راحت کارم رو بکنم و برای همین با یه اشاره چشم و ابرو و کمی اخم بهش فهموندم که شلوارش رو کامل در بیاره ، پاهای سفید و بدون موش خیلی تو چشم بود و دستم رو بردم پشتش و کون سفید و تپل علی رو نوازش کردم و چندتا ضربه زدم بهش که دیدم کمی کیرش تکون خورد ، علی یه دستش رو زده بود به کمرش و با یه دست دیگه موهای بلندش رو از تو صورتش کنار میداد و معلوم بود از این کار من هم عصبی شده و هم معذبه اما برام مهم نبود چون برای اولین بار احساس قدرت واقعی میکردم و ترس و خال مشوش علی بیشتر تحریکم میکرد، همینطور که کیرش رو داشتم براش میمالیدم انگشت اشاره‌ام رو آروم کردم تو سوراخ کونش که یه ای کوچولو گفت و لبش رو دندون گرفت و منم با عقب جلو کردن انگشتم داشتم تلاش میکردم کونش رو برای انگشت دوم باز کنم، علی با یه حالت خجالت دستش رو جلوی چشماش میگرفت و موهاش رو جمع می‌کرد و هیچی نمیگفت ، کیرش رو کمی سمت خودم کشیدم و گفتم بشین رو زمین ، باز میخواست حرف بزنه و آخه و فلان کنه که با اخم بهش گفتم هیسسس هرچی بهت میگم گوش کن، چهار دست و پا پشت به من که روی مبل نشسته بودم نشست و منم مثل دکترها کمی معاینه‌اش کردم و کونش رو ازهم باز کردم ،سوراخ بزرگ کونش معلوم بود که خیلی کیر رفته تو کونش، همون دوتا انگشتی رو که کرده بودم تو کونش رو بردم جلو دهنش تا برام بخورش و خیسش کنه ، بدون اینکه حرفی بزنم کامل انگشتام رو لیسید و خوب خیسشون کرد و دوبار نشستم رو مبل و با یه دستم کون تپل علی جون رو باز کردم و دوتا انگشتم رو که خودش برام خیس کرده بود آروم آروم کردم تو کونش و بعد دستم رو از زیر تیشرتم رسوندم به نوک سینه‌هاش و کمی سینه نرمش رو براش ماساژ دادم و دوباره کیرش رو گرفتم ، علی که حسابی تحریک شده بود کیرش که قبلا مثل طناب شل بود الان حسابی سیخ شده بود و داشت نبض میزد که با صدای آه بلندی وسط خونه آبش اومد و پاهاش رو بیشتر باز کرد تا بتونم انگشتام رو راحت تر از تو کونش دربیارم ، من از پشتش بلند شدم اما علی که قرمز شده بود همچنان تو همون حالت چهاردست و پا داشت نفس نفس میزد، جلوش وایستادم و با غرور بهش خیره شدم و گفتم چطور بود ؟ سرش رو کمی آورد بالا و نفس زنان گفت عالی بود ممنونم عزیزم، دستم رو زدم کمرم گفتم خواهش میکنم علی جون هر وقت خواستی بگو خودم میام میکنمت! دستشوییت اینه ؟ برم دستم رو بشورم بوی کونت رو گرفته ! علی کم کم بلند شد و خودش رو جمع و جور کرد و همچنان احساس میکردم از من میترسه یا خجالت میکشه و همچنان مطیع منه، رفتیم پایین چندتا پیتزا سفارش دادیم و اومدیم خونه خودمون که با هم بخوریم ،علی دم در با پیتزاها پشت سرم وایستاده بود و آروم سرش رو آورد کنار گوشم و گفت سارا جون لطفا به کسی درباره ماجرای امروز چیزی نگی ! اخم کردم و برگشتم بهش نگاه کردم و باز ساکت شد، حسابی بدجنس شده بودم و از رفتار علی با این هیکلش خندم میگرفت و هرچی اون مظلوم تر می‌شد من ظالم تر میشدم، وارد خونه که شدیم دیدم همچنان پدر و دختر خوابن با سروصدا بیدارشون کردم و تا بلند شدن و اومدن سر میز یک ساعتی طول کشید و علی تو این مدت آروم یه گوشه نشسته بود و بعد از نهار سریع خداحافظی کرد و رفت ، موقع شستن ظرفها احسان که تازه شارژ شده بود اومد از پشت کیر راست شده اش رو چسبوند به کونم و سینه‌هام رو گرفت گفت چه خبر خوشگلم دیشب این دوتا کفتر عاشق چه کردن؟ گفتم کی علی!؟ اون که بابا یه پا سنبل خانه که! گفت چرا!؟ گفتم بخاری از اون در نمیاد ؟ سینه هام رو فشار داد و کیرش رو محکم تر تو کونم فشار داد گفت نکنه رفتی تستش کردی جنده خانومیی، خندیدم و گفتم حاااالا دیگه! ملیکا هم تازه مستیش پریده بود اومد تو آشپزخونه به ما چسبید و خودش رو لوس کرد که مامانی ببخش واسه دیشب ، احسان یه دستش رو از روی سینه من برداشت و گذاشت پشت ملیکا و سرش رو بوس کرد و گفت مگه دیشب چی شده عزیز دلم ، هیچی بابا جونم یخورده زیاده روی کردم و مست شدم، دوباره یه بوسش کرد و گفت از جونم که مثل باباش بی جنبه‌اس از این به بعد همه چیز دردسترسه باباجون باید مراقب باشیم که زیاده روی نکنیم، با بی حوصلگی گفتم اگه حرف‌هاتون تموم شد که از من جدا بشین تا منم به کارام برسم ! ملیکا یه ماچ دیگه کردم و گفت قوربون مامان بداخلاقم بشم و رفت تو اتاقش ، احسانم کیرش رو از کونم درآورد و با دوتا دستش ضربه محکمی با کونم زد و گفت قوووربونت بشم من که حوصله نداری!! چند هفته گذشت و احسان و ملیکا مشغول کارهاشون شدن و تقریبا همه کارها روی روال افتاده بود و منم تمام شهر رو مجتمع و بازارهارو گشته بودم و دیگه حوصله‌ام از بیکاری سر رفته بود و هر روز به علی و احسان گیر میدادم که برام کار پیدا کنن تا اینکه بعد از ده تا پیشنهاد کارهای جورواجور پیشنهاد علی برای کار تو آرایشگاه زنونه رو قبول کردم ، چون قبل ازدواجم دورهای آرایشگری رفته بودم کمی بلد بودم و به این کار علاقه داشتم و ارایشگاهی که علی پیشنهاد داده بود هم نزدیک خونه بود و هم صاحبش یکی از دوست پسرهای علی به اسم تام بود و حسابی هوام رو داشت و کلی کمکم می‌کرد تا سریعتر راه بیفتم، تام هم مثل علی گی بود و تقریبا مثل اون با اینکه خوشتیپ و خوش هیکل بود اما خاک بر سر کبریت بی خطر بود و هیچ تمایلی به این هیکل رو فرم من نداشت! تو اون آرایشگاه سه تا خانوم و یه آقای دیگه هم کار میکردن و همشون خوشگل و خوش تیپ و مهربون بودن ، از کارم و همکارام واقعا راضی بودم و تایم آزاد هم زیاد داشتم ، تو این چند ماه دیگه پیش نیومد سربه سر علی بذارم و اونم خیلی رفت و آمدهاش رو کم کرده بود و مراعات می‌کرد خیلی با ما صمیمی نشه، به ملیکا هم گفته بودم که علی گی هست و زیاد بهش دل نبنده چون آبی از علی براش گرم نمیشه و اونم خیلی سریع تو هفته اول یه دوست پسر استرالیایی تو دانشگاه برای خودش تور کرده بود و حسابی از باهم بودنشون لذت میبردن و بعضی وقتها دوست پسرشو میاورد خونه و باهم شام میخوردیم و احسان هم تو شرکتش حسابی جا افتاده بود و بعد از یک ماه برای گرفتن اولین حقوقش تو خونه جشن گرفتیم و علی و تام صاحب کارم و دوست علی و جیمی دوست پسر ملیکا روهم دعوت کردیم منو ملیکا با دامن کوتاه و تاپ بودیم و احسان هم شاپرک و تیشرت مجلسی پوشیده بود و بعد از گذشت یک ساعت از مهمونی دیگه هممون مست کرده بودیم و همه با آهنگ های ایرانی و تو نور کم خونه درحال رقصیدن بودیم ، ملیکا و جیمی تو بغل هم بودن و من و احسان هم داشتیم باهم میرقصیدیم و علی و تام هم کمرهمدیگه رو گرفته بودنو داشتن قرش میدادن، احسان از پشت یکی زد تو سر جیمی که داشت از ملیکا لب میگرفت زد‌و با انگشتش اشاره کرد که نه‌نه‌نه!! همه مون زدیم زیر خنده و به رقصمون ادامه دادیم ، تو اون تاریکی احسان دست کرده بود زیر دامنم و انگشتاش رو از زیر شرتم به کسم میمالیدو منم مست و حشری ، آب کسم راه افتاده بود ، ملیکا که حسابی مست کرده بود بالاخره جیمی رو چند دقیقه‌ای ول کرد و رفت دستشویی و احسان هم رفته بود دم پنجره به سیگار کشیدن، موقعیت رو خوب دیدم تا برم با جیمی جونم کمی برقصم ببینم چی بلده، چند دقیقه‌ای نگذشت که جیمی جون کمرم رو گرفت و کیر راست شدش رو چسبوند به کسم و با لبخند و چشم تو چشم کمرمون رو چپ و راست میکردیم که ملیکا از دستشویی اومد بیرون و احسان داد زد برو جیمی رو از دست مامانت نجات بده!! علی زد زیر خنده و ملیکا مثل وحشی ها اومد جیمی رو گرفت و برد تو اتاق تا تنبهش کنه!! علی اومد جلو و دستش رو دراز کرد گفت افتخار میدین با عشو دستم رو دراز کردم و برای احسان زبونم رو درآوردم که بفرمااا حسود خان من خاطرخواه خیلی دارم ، تو همین حین گوشی تام زنگ خورد و از هممون عذرخواهی کرد و رفت ، احسان هم رفت تو اتاق و رو تخت بیهوش شد و من و علی تنها شدیم و رفتم در اتاق خواب خودمونو بستم و اومدم پیش علی و کیرش رو محکم گرفتم و گفتم به کی میخندیدی اون موقع !؟ با خنده و درد گفت به خدا منظوری نداشتم ، گفتم امشب که تو دهنت شاشیدم میفهمی که نباید منو مسخره کنی ! تو این مدت فهمیده بودم علی از تحقیر شدن خوشش میاد و هرچی بیشتر تحقیرش کنی بیشتر تحریک میشه و همنطور که کیر علی تو دستم بود کشوندمش دم اتاق ملیکا و در رو آروم باز کردم ببینم دارن چیکار میکنن، ملیکا و جیمی لخت روی تخت ولو شده بودنو ملیکا که مست مست بود دستش از تخت آویزون شده و معلوم بود که مثل باباش بیهوش شده کیر علی رو ول کردم و رفتم تو اتاق خواب تا کیر جیمی رو ببینم تو اون تاریکی چیز زیادی دیده نمیشد برای همین چراغ خواب اتاقش رو روشن کردم که یهو جیمی چشماش رو باز کرد و با دیدن من ترسید و ملافه رو کشید رو خودش و منم خواستم طبیعی رفتار کنم یه لبخندی به جیمی زدم و چراغ و خاموش کردم و اومدم بیرون، علی خندید و گفت به ملیکا حسودیت شد!؟ گفتم نباید بشه!؟ اون از شوهرم که انقدر مست کرده که بیهوش شده اینم از تو که خودت محتاج کیری ، خاک توسرت ، بیا اینجا یکم کسم رو بخور بذار خستگیم در بره تن لش ، رفتم رو کاناپه نشستم و شورتم رو درآوردم و دامن کوتاهم رو دادم بالا ، علی هم اومد جلوم زانو زد و شروع کرد به خوردن کسم، هر دو پام رو گذاشته بودم روی کمر علی تا سوراخ کونم بیاد بالاتر رو علی برام بلیسش ، زبونش بر خلاف کیرش خوب کار می‌کرد و بوی کونم رو دوست داشت ‌و هر چند بار سوراخ کونم رو بو می‌کرد و با دوتا دستش لای کونم رو باز میکرد و زبونش رو میکشید لای کوس و کونم تو اوج بودم که دیدم صدای باز شدن در اومد کمی نیم خیز شدم دیدم جیمی لخت زد بیرون که بره دستشویی ، با دیدن من و علی کیرش رو تو مشتش گرفت و با دهن باز وسط هال خشکش زد ، منم ترسیده بودم و شک شده بودم سریع انگشتم رو گذاشتم جلو بینیم و گفتم هیسس !!! بهش اشاره کردم بیا جلو، اونم گیج و مبهوت اومد جلو دستش رو از روی کیرش برداشتم و کیر خواب رفتش رو گرفتم تو مشتم و سر کیر جیمی رو کردم تو دهنم با پام به کمر علی فشار آوردم که تو به کس لیسیت برس اونم رفت زیر دامنم و شروع کرد به لیس زدن، جیمی که ترسش ریخته بود دستش رو کرد تو تاپم و یکی از سینه هام رو شروع کرد با مالیدن، چند دقیقه همینجوری گذشت که با پام علی رو حلش دادم و سرش رو از تو کونم آورد بیرون و بلند شدم چهار دست و پا رو کاناپه نشستم و جیمی هم کیر خیسش رو گذاشت تو کس خیس ترم و تا ته کرد تو، آهههم در اومد و به علی اشاره کردم برعکس زیرم دراز بکشه تا همینجور که تامی کیرش رو میکنه تو کسم اون هم کسم رو بلیسه و آبم رو بخوره ، خودمم با کیر خوابیده علی بی خاصیت بازی میکردم تا شاید راست بشه و بکنم تو دهنم ، جیمی که جوگیر شده بود و فکر میکرد اومده سکس شاپ همنطور که داشت کیرش رو تو کسم عقب و جلو میکرد به کونم ضربه میزد که برگشتم با اخم بهش گفتم شت آپ اونم حساب کار اومد دستش و فقط به لرزوندن کون نرم و بزرگم موقع تلمبه زدن اکتفا کرد، الکل زیاد باعث شده بود دیر ارضا بشیم و برای همین پوزیشنمون رو تغییر دادیم من به پشت خوابیدم و جیمی پاهام رو گذاشت سر شونه‌اش و مثل وحشی ها شروع کرد به تلمبه زدن و به علی هم اشاره کردم که بیاد روی من و کسم رو بخوره و کیرش که الان راست شده بود رو بذاره لای سینه هام ، جیمی هم از موقعیت استفاده میکرد و هر چند دفعه یکبار کیرش رو از تو کسم در میاورد و میکرد تو دهن علی ، علی که حسابی خر کیف شده بود لای سینه های من ارضا شد و تمام آبش رو ریخت لای سینه هام منم برای بار چندم ارضا شده بودم و جیمی هم آخرین ضربه هارو داشت محکم تر میزد و با اخ و اوخ تمام آبش رو ریخت رو شکمم ، انقدر خیس شده بودم که نمیتونستم تکون بخورم ، جیمی که پاشد رفت دستشویی علی هم دستمال آورد و آب خودش و جیمی رو از روی بدنم تمیز کرد و یه بوس از کنم لبم کردو گفت امشب بهترین سکس عمرم رو داشتم مرسی عزیزم ، کیر آویزونش رو گرفتم خندیدم و گفتم خواهش میکنم شومبولی جان مگه خودم یه حالی به این شومبولت بدم از اون تامی هم چیزی در نمیاد!! جیمی از دستشویی اومد بیرون و با لبخند صورتم رو بوسید و به علی هم دست داد و گفت گود جاب!! و رفت تو اتاق ملیکا و منم رفتم تو اتاق خودمونو به علی گفتم اگه خواستی همینجا بخواب گفت نه صبح کار دارم و میرم خونه خودم .

نوشته: Viki


👍 46
👎 14
75001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

850180
2021-12-28 04:42:57 +0330 +0330

چه فیلم نامه سکسی شد این داستان یکی برسونش دست ی کارگردان سایت پورن هاب عجب فیلمی میشه خدایی

3 ❤️

850183
2021-12-28 05:40:05 +0330 +0330

باحال بود و کمی خنده دار نظر دیگه ایی ندارم حداقل از داستانهای یجور و یکنواخت و اخیرا بی مزه سایت متنوع تر بود ادامه بده تا ببینیم چی میشه

3 ❤️

850200
2021-12-28 08:55:39 +0330 +0330

جالب است
تابو و تریسام و اورجی و کاکولد
داستان جامع الاطراف Excellent

1 ❤️

850214
2021-12-28 11:40:49 +0330 +0330

شما بهتره تو استرالیا از طریق سرمایه گذاری یه جنده خونه باز کنید و تو و ملیکا هم خانم رییس جنده خونه بشید.هم درآمدش زیاده هم از خجالت کص پاره پورتون هم هر روز در میاید.


850216
2021-12-28 11:52:43 +0330 +0330

آخه پدرسگ جنده تو که اصلا نمی دونی به کی میگن گی و گی ها چجوری هستن گوه میخوری از گی ها می نویسی!!! آخه حرومزاده هرزه چه گی ئی هست که بتونه کُس ی زن؛ اونم جنده ای مثل تو رو بلیسه؟؟؟!!! ی گی از دیدن بدن لخت ی زن حالش بهم میخوره چه برسه بخواد برات کُس گشاد بو گندوی تو رو بخوره

2 ❤️

850247
2021-12-28 16:36:14 +0330 +0330

احیانا تو ایران جنده بودی؟
توکه کونت میخارید همینجا میدادی دیگه ما خار داریم رفتی به استرالیایی میدی؟؟؟؟؟

3 ❤️

850251
2021-12-28 17:07:17 +0330 +0330

مطمئنی علی وکیل بود؟ والا نوکر خونه زادم این همه از سر صب تا آخر شب همراه خانواده نیست که ریز و درشت اوامر ارباباشو اجرا و رتق و فتق بکنه
خم شدی کونت چسبید به کیر علی؟؟؟ عجب
گفت الان کاری ندارین من انجام بدم؟؟؟؟ نه اینگار علی خودشم باورش شده نوکر خونه زادتونه
از اونجا رفتی خونشون دیگه هر کار کردم بخونم دیدم را نداره خیلی چرته
مونوم این لایکارو کی میده بشما

0 ❤️

850272
2021-12-28 19:51:41 +0330 +0330

عزیز دلم من داشتم می‌خوندم که رسیدم به اونجا که علی از زنش پرسید این دوتا دیشب چیکار کردن ؟ زنش میگه کی علی؟ اون که یه پا سنبل خانه که !!!

حالا سوال بنده از نویسنده محترم این است که شما سنبل خان عزیز ما را از کجا میشناسی ؟ البته سنبل خان دکتر است و ما بهش میگیم دکتر سنبلیان ، آیا منظور شما همین دکتر سنبلیان است یا اینکه فقط تشابه اسمی بود

1 ❤️

850284
2021-12-28 21:17:18 +0330 +0330

هر دو قسمت سناریو جذاب و تصور سازی قابل قبولی داشت فقط اشتباهات تایپی و نگارشی خیلی آزاردهنده بودن اگه اونا رفع بشه داستان عالی میشه
به هرحال منتظر ادامه این داستان هستیم
۶.۵ میدم از ده

0 ❤️

850294
2021-12-28 23:39:16 +0330 +0330

تام و جری و دری و وریُ کردی تو هم ملتُ خر فرض کردی دیگه!؟ کسشعرِ کسشر زاده

1 ❤️

850296
2021-12-29 00:11:22 +0330 +0330

جالبه

0 ❤️

850304
2021-12-29 00:53:19 +0330 +0330

آهای جنده یواشتر تو تخیلاتم ریدی به ایرانی ها معلوم زیادی فیلم میبینی یکم آرومتر برو جلو تا صف نکشیدند مردم تو بهتره بری جنده خونه راست کارت دیسکو و دادن و … هست تو رو چه به آرایشگاه البته فراموش کردم که نصف جنده های شهوانی آرایشگاه دارن تو هم ناخودآگاه شدی آرایشگر خوب میتونی اپیلاسیون کنی بیشتر میخوره به سلیقه جنده خانم

0 ❤️

850685
2021-12-31 00:10:06 +0330 +0330

بگو جنده خونه باز كرديم

0 ❤️

850756
2021-12-31 04:46:51 +0330 +0330

دوبار تو متن گفته بود شوهرم شاپرک پوشیده. شاپرک دیگه چیه؟

0 ❤️

851397
2022-01-03 23:05:18 +0330 +0330

کیرم دهن اونایی که لایک کردن

0 ❤️

851881
2022-01-06 13:23:11 +0330 +0330

شر و ور محض بود چیزایی که به نظرم اومد تو یک مفعولی همین😑

0 ❤️

852100
2022-01-07 17:14:50 +0330 +0330

شت با این خصوصیات پس دخترتو میشناسم 😂

0 ❤️

852223
2022-01-08 02:59:04 +0330 +0330

ادامه بده تروخدا

1 ❤️