پارچه فاستونی (۴ و پایانی)

1400/06/01

...قسمت قبل

روزهامون همینطور داشت میگذشت، هر دو یا سه روز یکبار با زبان بدن و با سیگنال دادن، به هم می فهموندیم که تمایل به سکس داریم، و بعد از سکس، دیگه حرفی در موردش نمی زدیم، انگار خود سکس ایرادی نداشت ولی حرف زدن در موردش گناه بود. اونروز مامان میخواست بره حموم، تو اتاقش لباساشو دراورده بود و با یه حوله که دور بدنش پیچیده بود رفت تو حموم. وقتی صدای اب رو شنیدم، بلند شدم، لباسامو دراوردم، در حموم رو یهو باز کردم و رفتم تو، مامان یه جیغ زد کوتاه زد و دستاشو جلوی سینه هاش و کوسش گرفت. بلند گفت محسن؟؟؟ برو بیرون، چیکار می کنی؟؟؟ گفتم میخوام دوش بگیرم، گفت وقتی من اومدم بیرون بیا دوش بگیر. در حموم رو پشت سرم بستم و بهش نزدیکتر شدم، گفتم مامان جون تا حالا بیشتر از 10 بار باهم سکس کردیم، مگه چی میشه باهم حموم کنیم؟ مامان سرشو پایین انداخت و اروم گفت روم نمیشه، با فاصله ی کم جلوش وایسادم، اب رو بستم، گفتم مامان لطفا نگاهم کن، به ارومی سرشو بلند کرد و تو چشام نگاه کرد. گفتم مامان من دیگه خسته شدم، تا کی قراره وانمود کنیم که هیچ خبری نیست و اتفاقی نیوفتاده؟ هیچ کس نباید بفهمه، این قبول، ولی وقتی تنهاییم چرا باید از هم خجالت بکشیم؟ من میخوام هر روز بغلت کنم، لباتو ببوسم، به بدنت دست بزنم، میخوام درباره ی سکس باهات حرف بزنم، میخوام بهم بگی چی دوست داری و منم بهت بگم چی دوست دارم. چند ثانیه تو سکوت به چشمای هم خیره شدیم، بعد دستای مامان رو به ارومی از روی بدنش برداشتم و بهش چسبیدم. مامان دستاشو انداخت دور گردنم و منم دستامو گذاشتم رو کمرش، کیرم بین شکم خودم و شکم نرم و لطیف مامان ساندویچ شده بود. شروع کردیم به لب گرفتن. بدن مامان خیس و خنک بود، واسه همین یه لحظه ازش جدا شدم تا اب دوش رو باز کنم. دوباره به هم چسبیدیم و در حالی که اب دوش رو سر و صورتمون می ریخت به لب گرفتن ادامه دادیم. دستامون رو بدن همدیگه می چرخید، کمی بعد از هم جدا شدیم، گفتم مامان یکم می خوریش؟ مامان لبخند زد و گفت باشه، مامان جلوم زانو زد، جوری ایستاده بودم که اب رو پشتم میریخت و رو صورت مامان نمی پاشید. مامان کیرمو گرفت، کمی بالا پایینش کرد و گفت ولی بزرگ شدیا. اخرین باری که باهم حموم اومده بودیم اندازه ی دوتا بند انگشت بود، الان تو دستم جا نمیشه. گفتم انتظار داشتی همون اندازه بمونه؟ گفت نه ولی تا چند ماه پیش انتظار نداشتم دوباره ببینمش. گفتم راستی چی شد بهم پا دادی؟ مامان گفت میخوای کیرتو بخورم یا تعریف کنم؟ خندیدم و گفتم فعلا بخور بعدا تعریف می کنی، مامان دهنشو باز کرد و سر کیرمو تو دهنش گرفت، کمی زبونشو دور سر کیرم چرخوند، بعد شروع کرد به مکیدن و جلو عقب کردن سرش، حس فوق العاده ای داشت، دستاشو روی رونهام گذاشته بود و برام ساک میزد. کمی بعد بالاخره مامان کیرمو از دهنش دراورد و اب اولیه کیرم و اب دهنش رو که تو دهنش جمع شده بود رو تف کرد رو زمین. دستامو گرفت و بلند شد. خم شدم و شروع کردم به مکیدن و لیسیدن پستونهای بزرگش که نوکشون حسابی سفت شده بود. مامان دستاشو رو شونه هام گذاشته بود و چشماشو بسته بود. بعد از اینکه حسابی ممه هاشو خوردم، دوباره روبروی هم ایستادیم. مامان کیرمو گرفت و سعی کرد به کوسش برسونه. کمی زانوهامو خم کردم. مامان سر کیرمو بین لبای کوسش بالا پایین میکرد و روی چوچوله اش میمالید، بعد چرخید و پشتشو کرد بهم، کمی خم شد و دستاشو روی دیوار گذاشت. پشتش ایستادم و کیرمو رو چاک کوس و کونش بالا پایین کردم. بعد سر کیرمو دم سوراخ کوسش گذاشتم ولی نکردمش تو و همینجوری نگهش داشتم. مامان به حرف اومد و گفت چرا نمی کنی؟ گفتم منتظرم بگی. گفت چی بگم؟ گفتم بگو چی میخوای، چیکار کنم، میخوام حرف بزنی. مامان کمی مکث کرد، بعد نفس عمیقی کشید و گفت منو بکن عزیزم، کیرتو بکن تو کوسم، به کیرت نیاز دارم عزیزم. گفتم جووووووووون. کیرمو به ارومی فشار دادم تو کوسش. مامان ناله ی بلندی کرد. کیرم تا ته تو کوسش بود، کون گوشتیش رو از طرفین گرفتم و شروع کردم به تلنبه زدن، اروم کیرمو عقب و جلو می کردم و مامان با هر تلنبه یه آه می کشید. بهش گفتم کیرم چطوره؟ با ناله گفت کلفتهههههههه، گفتم بهت حال میده؟ گفت آره حال میده، کیرت تو کوسم خیلی حال میده، گفتم من کی ام؟ گفت پسرمی، دارم به پسرم کوس میدم، دارم با کیر پسرم حال می کنم. با وجود اینکه حرفهای سکسیش واقعا حشریم می کرد ولی دلیل اصلیم از زدن این حرفها این بود که میخواستم کاملا یخ مامان اب بشه و خجالتش بریزه. بدن خیسمون به هم میخورد و شالاپ شلوپ می کرد. از شونه هاش گرفتم و کشیدمش تا صاف ایستاد، از پشت سفت بغلش کردم و پستوناشو گرفتم. صورتمو هم به صورتش چسبوندم. مامان با ناله و نفس نفس گفت محسن تندتر بکن، محکم بکن. سرعت و قدرت تلنبه هامو بیشتر کردم، کمی بعد کیرمو کشیدم بیرون و مامانو برگردوندم. دستمو گذاشتم رو کوسش و چوچولشو سفت می مالیدم، مامان یه دستشو انداخت دور گردنم و سرمو کشید جلو و لباشو چسبوند رو لبام. تو دهنم ناله میکرد و به خودش می پیچید. کمی بعد مامان لباشو جدا کرد و گفت محسن، نزدیکم عزیزم، کیرتو بکن تو کوسم که دارم اتیش می گیرم. مامان همونطور که رو به من ایستاده بود پاهاشو باز کرد ، دستاشو به دیوار گرفت و به عقب خم شد، از جلو کیرمو فرستادم تو کوسش ، پهلوهاشو گرفتم و شروع کردم به تلنبه زدن. مامان گفت محسن تندتر بکن، داره میاد مامان جان، تندتر بکن. آره ، آره ، اره . بعد از چندتا تلنبه ی محکم، تموم بدن مامان شروع کرد به لرزیدن و تقریبا داشت جیغ می کشید. خوددشو عقب کشید و کیرم بیرون اومد، بعد به دیوار تکیه داد و نشست و چشماشو بست. وقتی کمی اروم شد، چشماشو باز کرد و بهم لبخند زد. کیرمو گرفت و منو جلو کشید و شروع کرد به ساک زدن. داشت واسم سنگ تموم میذاشت و کیرمو تا جایی که میتونست تو دهنش میبرد. کمی بعد بهش گفتم داره میاد، مامان کیرمو از دهنش بیرون کشید و با دست شروع کرد به مالیدن، کمی بعد ابم با فشار رو پستونهای سفید و درشتش پاشید. کمکش کردم بلند شه و با عشق و با لذت همدیگه رو شستیم و اومدیم بیرون. از اون روز به اتاق مامان منتقل شدم و غیر از مواقعی که کسی خونمون بود، هر شب کنار هم میخوابیم و دیگه از هم خجالت نمی کشیم.

نوشته: خاقان


👍 45
👎 14
88701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

827739
2021-08-23 00:23:05 +0430 +0430

من هیچ
من نگاه…

3 ❤️

827741
2021-08-23 00:26:39 +0430 +0430

بالاخره این داستان تخماتیک تموم شد🙂

6 ❤️

827781
2021-08-23 02:21:38 +0430 +0430

و من هنوز درمانده از اینکه کسی داستان رو کپی میکنه و قراره لایک بخوره🙁

4 ❤️

827819
2021-08-23 08:56:54 +0430 +0430

کسی هست جواب سوالم رو بدهد ؟؟

کلیه نظرات چهار قسمت داستان رو خوندم
برام سوال پیش اومده
بنظر شما
تا کی قراره ، ما از نظر فرهنگی دراین شرایط باقی بمونیم ،؟
البته
میدونم ، باقی موندن اصطلاح خوبی نیست
چون ما ، در حقیقت ، در یک سطح باقی نموندین
اگر دقت کنیم
روز به روز داریم ، با شیب تند ،
به درجات پایینتر سقوط میکنیم!!!
اما
من خوش بینانه ترین حالت رو درنظر گرفتم

میخوام بدونم ،
فرض بر اینکه ، یکنفر داستانی رو که در سایت دیگه ای خونده و بنظرش خوب بوده و از خوندنش لذت برده ،
زحمت کشیده ، کپی کرده و در این سایت قرار داده ، تا عده بیشتری داستان رو بخونن
اگر کمی معرفت داشته باشیم
باید از ایشون تشکر هم بکنیم
اصلا میتونین تصور کنین ، اگر قرار بود ، تمام منابع فقط یکبار و منحصرا در یک مکان منشر میشدن ، الان مردم دنیا اوج پیشرفتشون ، نهایتا زندگی در غار باید میبود؟؟؟

فرض براینکه ، یک دولت احمق پیدا شده ، که ذهنیت مارو در 1400 سال پیش نگهداشته و باکمال بیشعوری ، اخرین فن اوری روز دنیارو ، بدبددرون حتی یک ساعت اموزش و فرهنگسازی در اختیار ماگذاشته
خودمون که عقل داریم ،
بخدا اگر گاهی اوقات یک ذره عقلمون رو کار بندازیم برای خودمون هم بهتره
درست این فضا مجازیه ، و ما مستقیما دستمون به هم هم نمیرسه
اما
این دلیل نمیشه ، که هر بچه گربه ای احساس پلنگ بودن بکنه و با دلخوشی از اینکه کسی نمیتونه گوشش رو بتابونه
با اخلاق بچگانه و طرز تفکر مسخره خودش ، به خیال اینکه داره مچگیری میکنه و دست دیگران رو میکنه ، دائما به روح و روان و اعصاب دیگران ناخن بکشه

بخدا قسم در همین فضای مجازی هم ، باخوندن یکی دوجمله میشه تشخیص داد ، کسی که در پشت یک اکانت مجازی پنهان شده ، از نظر فرهنگ و شعور و معرفت و سواد در چه سطحی هست و در چه خانواده ای متولد و تربیت شده

حداقل برای احترام به خودتون و خانوادتون هم که شده
سعی کنید ، قبل از نوشتن و ارسال هر جمله ای ، حداقل چند ثانیه منطقی فکر کنید

بعضیها ، باز از بقیه منتقدین پارو فراتر نهادن ، و جملاتشون به این معنی نبود ، که کسیکه داستان رو کپی پیست کرده ،
قصد داشته با این کار خودش رو به مقامات بالایی برسونه یا قیافه بگیره و…

یکبار از خودتون پرسیدین ، که بالفرض فلان شخص که فلان متن رو کپی پیست میکنه ، از این کار چه سودی میبره؟؟؟
بنظر شما کپی پیست کردن
به جز صرف وقت و هزینه اینترنت و برق و …چه چیزی براش داره
من میدونم
در بعضی از موارد ، مثل کتب و اثار علمی و فرهنگی ، شخص کپی پیست کننده ، باید مطلب رو ، با ذکر منبع کپی ومنتشر کنه
و در بعضی مواقع حتی اینکار بخاطر حفظ حقوق مولف باید بعد از گرفتن مجوز انجام بشه
اما
در مورد داستان سکسی ، حداقل تو این خراب شده ای که ما زندگی میکنیم
خود نویسنده اصلی داستان هم مایل نیست خودش رو معرفی کنه و به همین دلیل داستانش رو در این سایتها بطور رایگان منتشر میکنه
پس
خواهش میکنم ،
قبل از هرگونه اقدام مچگیرانه ،
چند ثانیه ، رفتارنون رو بررسی کنید


827980
2021-08-24 08:29:16 +0430 +0430

کــلأ کـاری به مـستند یـا قــصه بودنـش ندارم…
آمــدم بـگم عــالـــی🔝 بـود.
و "تـابــو"⛔ بیشـتر بـنویس
😇🙏

3 ❤️

828067
2021-08-25 00:27:16 +0430 +0430

ای کاش همه شما کسکشا اعدام بشید

0 ❤️

828178
2021-08-25 14:59:09 +0430 +0430

حالا چرا پارچه فاستونی!!!
هیچ کجای داستان از پارچه فاستونی حرف نزده بود

1 ❤️

828226
2021-08-26 00:22:27 +0430 +0430

بد نبود ادامه بده

0 ❤️

828349
2021-08-26 19:47:05 +0430 +0430

عالیه دمت گرم و نوش جونت

2 ❤️

828531
2021-08-27 23:16:37 +0430 +0430

تمام شد؟

2 ❤️

829511
2021-09-01 21:58:57 +0430 +0430

خیلی زیبا بود ازش لذت بردم امیدوارم کاملآ واقعی باشه

2 ❤️

839919
2021-10-31 00:55:19 +0330 +0330

تموم شد…
خیلی تاثیر گذار بود 😂 😂

0 ❤️

934455
2023-06-23 08:21:15 +0330 +0330

سلام
صبح ادینه تون بخیر
خواستم یه انتقاد کنم.
همونطور که معمولا نویسندگان
دوست دارند
نظر مخاطب شون رو بخونند.
پس
شما هم بهتره با کمی وقت صرف کردن،
پاسخی هر چند مختصر
به خوانندگان تون بدید .
و
در نهایت
درخت هر چه پر بار تر
افتاده تر جونم.

0 ❤️

938152
2023-07-17 17:43:27 +0330 +0330

عالی بود کل داستانتو خوندن حداقل قرص خواب اور ندادی یا چیز دیگه ای دم جفتتون گرم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها