آرزویی که کابوس شد (۱)

1401/08/30

ایستگاه اتوبوس
خسته و کوفته از کار تو ایستگاه اتوبوس یه وری با درد نشسته بودمو داشتم واسه آخر ماه رویاپردازی میکردم که یه پیام به گوشیم اومد.
+تلگرامتو چک کن آرمان.
تلگرامو که باز کردم و عکسو که دیدم انگاری یه آب سرد ریختن رو کل وجودم. تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد. ناخودآگاه از روی صندلی ایستگاه بلند شدمو تو فاصله دو متر هی میرفتمو برمیگشتم. درسته که صورتمون کامل معلوم نبود و عکس تقریبا از فاصله دوری گرفته شده بود ولی اگه کسی که منو میشناخت اون عکسو میدید حتما میفهمید که منم. میخواستم زمان برگرده عقبو دیگه اون غلطو نکنم ولی دیر شده بود… با دستای لرزون پیام دادم:
-این عکسو کی گرفته سارا؟؟؟؟
پرده اول:
تازه دانشگاه توی یه شهر دیگه ای قبول شده بودم. تو مسیر رفتن واسه ثبت نام انقدر ذوق داشتم که اصلا نفهمیدم چطوری رسیدم. یه دربست گرفتمو مستقیم رفتم به دانشگاه که تقریبا بیرون شهر بود. ثبت نامو انجام دادمو بعد از مشخص شدن خوابگاهم که از شانس خوب من وسط شهر بود مستقیم رفتم خوابگاه. یه اتاق شیش نفره که از شانسم، من آخرین نفری بودم که رسیده بود و فقط یه تخت خالی بود که تقریبا تو تخمی ترین قسمت اتاق بود و کم ترین نوری بهش نمیرسید، قسمت من شد. بعد یکی دو ساعت آشنایی با بچه ها تصمیم گرفتم که یه چرتی بزنمو بعدش برم شهرو ببینم. با یه گشنگی عجیبی از خواب بلند شدم که دیدم نزدیک ساعت هشته شب شده. پاشدم لباسمو پوشیدم و زدم بیرون. با وجود اینکه خوابگاه وسط شهر بود ولی ساعت هشت شب، به جز بقالی و ساندویچی و رستوران هیچ مغازه ای باز نبود. واسه منی که از تهران اومده بودم و ساعت ده شب تازه گل شبمون بود، دیدن خلوتیه خیابون خیلی افسرده کننده بود…
روزا همینطور میگذشت و منم واقعا داشتم افسرده میشدم. منی که تا ساعت یک دو نصف شب با رفیقام تو خیابونای تهران کسچرخ میزدیم، حالا باید تا قبل ده، خودمو میرسوندم به خوابگاه. حالا بماند که نه مشروبی، نه رفاقتی نه سکسی (جقم نمیشد تو اون خراب شده راحت زد) و نه هیچ تفریح دیگه ای جز ورق بازی کردنو کسشعر گفتن با هم اتاقیا که البته اونم کیف خودشو داشت ولی هر چیزی جای خودشه.
دیگه نمیکشیدم و تصمیم گرفتم هرطوری شده یه کاری پیدا کنمو بدون اینکه به خونوادم بگم یه جای نقلی رو اجاره کنمو برم توش. بعد یکی دو هفته گشتن تو سایتا یه رستوران پیدا کردم که از ساعت شیش تا ده شب کارگر ساده میخواست و با پولش میشد یه خونه نقلی اجاره کرد . بعد کلی گشتن تو املاکیا تونستم یه خونه بیرون شهر نزدیک به دانشگاه با کرایه و پیش پایین پیدا کنم. خونه که چی بگم، یه اتاق بیست متری با یه دسشویی و حموم مشترک کوچیک و یه اشپرخونه سرپایی که صابخونه هم طبقه بالا زندگی میکرد. خوبیش این بود وقتی که صابخونم فهمید این اولین خونمه، یه تلویزیون قدیمی و یه موکت و گاز دو شعله بهم داد و همینا کافی بود که زندگی مستقلمو شروع کنم…
دیگه هدفم شده بود خریدن یه لپ تاپ. به کمک صابکارم که تونستم ازش یه ماه پولو پیش پیش بگیرم یه لپ تاپ قسطی خریدمو از همونجا بدبختیا شروع شد. روزی نبود که یه فیلم سوپر نبینمو جق نزنم. هر روزم پشیمون میشدمو دوباره روزی از نو…انقد به جق عادت داشتم که اصلا نمیفهمیدم مسیر سرکارو تا خونه چطوری میرسیدم. دیگه کم کم رفیقا رو هم به بهونه های مختلف میپیچوندم تا بتونم جق بزنم. شده بود تو یه روز تعطیل از صبح تا شب چهار پنج بار میزدم… ولی مشکل اینجا بود که کلا با کیفیت تخمی اینترنت اون روزا به زور میشد یه فیلم ده دقیقه ای دانلود کرد چه برسه به اینکه یه فیلم کیفیت بالا پیدا کنی… کلا دو سه تا فیلم خوب داشتم که فریم به فریمشو حفظ کرده بودم…
یه شب یکی از رفیقام زنگ زد که شام میگیرم میام پیشت و دیگه روم نشد بپیچونمش. ولی تا گوشیو قطع کردم به زمین و زمان فحش دادم که الان چه وقت اومدنه اخه لاشی… رسیدم دم خونه که دیدم آرمین زودتر از من رسیده دم در. تا رفتیم خونه و چشمش به لپ تاپ افتاد گفت بیا بازش کن ببینیم چطوریه و این کسشرا… بعد چند دقیقه پرسید سوپر نداری توش؟؟؟
نمیدونم چرا ولی بدجوری خجالت کشیدم و سریع گفتم نه بابا کسخلیا سوپر میخوام چیکار؟؟؟
+پس چیکار میکنی باهاش؟
-فیلم میبینم، اموزش نگاه میکنم و همین کسشرا…
+اگه فیلم خواستی بگو برات بیارم تو هاردم پره…
یه لحظه ته دلم لرزید. میخواستم بهش بگم اره بیار ولی این زبون کیریم نمیچرخید. اومدم جوابشو بدم که دیدم خودش گفت میارم برات خوشت نیومد پاک کن…
منم سریع گفتم اره بیار ببینیم چی داری… اونم گفت فردا شب برات میارم…
خلاصه اون شب گذشت و من از ذوق فیلما خوابم نبرد. سرکار بودم که آرمین زنگ زد که امشب مهمون دارم و نمیتونم بیام ولی اگه دوست داری بیا هاردو ببر. منم از خدا خواسته گفتم حله میام میگیرم ازت… هاردو که بهم داد گفت عجله نکن قشنگ ببین کدومش به دردت میخوره بعدش بریز و هاردو بیار…
هاردو که زدم به لپ تاپ باورم نمیشد. نزدیک به پونصد گیگ فیلم سوپر طبقه بندی شده از دو دقیقه تا چند ساعت داشت. اونقد زیاد بودن که فقط باز کردنشون یه ساعت طول میکشید. از سکس گروهی و ایرانی و … تا شیمیل و لز و گی و … همه چی داشت. قبلا یکی دوتا فیلم دوجنسه دیده بودم ولی اینا خیلی خوب بودن. دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرمو یه فیلم شیمیل گذاشتم که توش دوتا شیمیل یه مرده رو میکردن و تا دست به کیرم کشیدم آبم اومد. اون شب تا صبح فقط تو پوشه شیمیلا بودمو تا صبح سه بار دیگه آبم اومد…
یه حسی واسه اولین بار اومده بود تو وجودم. یه چیزی بین کنجکاوی و لذت بود. واسه اولین بار که تو یه فیلم دوست داشتم جای اونی که میده باشم. حتی فکر به اینکه کسی سوراخمو لیس بزنه کیرمو راست میکرد… تو کل روز داشتم به این حس فکر میکردم و دوست داشتم تجربش کنم…
این حس هر روز و هر روز قوی تر میشد و از یه جایی به بعد فقط فیلمای شیمیلارو میدیدم و خودمو جای اونی میزاشتم که میداد. کم کم هم شروع کردم با خودم ور رفتن و موقعی که میخواستم جق بزنم خودمو انگشت میکردم. تو همون روزا بود که با سایتای شهوانیو چندتا سایت سکسی ایرانی آشنا شدم و تو اونا چندتا کانال گی و زنپوش و شیمیل پیدا کردم. دیگه تقریبا کل فکرم درگیر پیدا کردن یه شیمیل خوب بود. خب از شانس بدم، هم اینکه بیشتر اونایی که باهاشون چت میکردم از تهران بودن و هم اینکه شیمیل خیلی کم بود. بعد چند روز گشتن دیدم یکی پیام داد سارا هستم شیمیل 24 و خلاصه بعد کلی چت کردن عکسشو فرستاد… وای باورم نمیشد یه دختر تقریبا 165 سانتیه 60 کیلویی با سینه های کوچیک که یه کیر 14 سانتی داشت.
+تو پسری یا دختر؟
-جفتش، خودت چی؟ بیشتر دوست داری پسر باشی یا دختر؟
+من پسرم ولی دوست دارم با یه دختری مثل تو باشم.
رابطه ما دوتا هر روز نزدیک تر میشد و هر روز هزارتا پیام بهم میدادیم. خلاصه بعد دو هفته حرف زدن تونستم راضیش کنم که بیاد و همو ببینیم… کلی استرس داشتم با وجود اینکه قبلش یه چندباری با دخترا سر قرار رفته بودم ولی الان همه چی فرق داشت… قرارمون ساعت چهار تو یه پارکی بود. شرطش این بود که من زودتر اونجا باشم تا اون مطمئن بشه… روی صندلیه پارک از استرس داشتم پاره میشدم که دیدم یکی زد رو شونمو گفت سلام آرمان… واااااای باورم نمیشد… صدای خودش بود ولی جلوم یه پسر وایساده بود. ناخودآگاه گفتم:
+تو که پسری؟
-جواب سلامو نمیدی؟
+ببخشید حول شدم. سلام…
دستمو گرفتو منو رو صندلی نشوند…
-من که بهت گفتم یه دخترم تو جسم مردونه…
+آخه هیچیت مثل عکس نیست. راستش من نمیدونم چی باید بگم…
یه دفعه وسط حرفم پرید و با عصبانیت گفت:
-انتظار داری با بیکینی و آرایش بیام…
+نه نه منظوری نداشتم فقط حول شدم…
-اشکالی نداره، طبیعیه واسه من. واسه همینم اصرار داشتم که بیخیال هم بشیم.
راستش یه ذره دلم سوخت براش. دستشو گرفتمو گفتم اتفاقا تو خیلی هم خوبی، خیلی دلمم بخواد…
بعد اون روز دوباره چندباری بیرون رفتیمو سهیل صداش میزدم. اون از خونوادش که نمیدونن اون شیمیله و مجبوره مخفی کنه ازشون و مشکلاتش تو این سالها میگفت. چندبار اول وقتی میرفتیم بیرون بیشتر شبیه دوتا دوست بودیم تا اینکه یه روز بهم پیام داد که بعد دانشگاهت با ماشین میام دنبالت.
کلاسم که تموم شد تو ایستگاه منتظرش بودم که بیاد که دیدم یکی با پرشیا برام بوق زد…
وااااای باورم نمیشد خودش بود، از صداش فهمیدم. تو ماشین که نشستم عین دیوونه ها نگاه میکردم فقط…
+چرا اینطوری نگاه میکنی آرمان؟؟؟
-واقعا خودتی سهیل؟؟؟
+الان شبیه سهیلم؟؟ سارام بیشعور…
جفتمون زدیم زیر خنده…
+بهت که گفتم من دخترم تو باور نمیکردی. نمیدونی با چه بدبختی ای تو جنگل لباس عوض کردم. از ترس مردم. بعدشم که دو ساعت واسه شما آرایش کردم… خب حالا کجا بریم؟؟؟
-نمیدونم من که جایی رو بلد نیستم (خواستم بگم بریم خونه ما که گفتم ناراحت میشه)، ولی یه کافه میشناسم بیرون شهره میتونیم بریم همونجا…
+دیوونه ای؟؟؟ کافه؟؟؟ اینطوری با این لباسا؟؟؟
-مگه چیه این همه دختر و پسر میرن. خودتو تو آینه دیدی از صدتا دختر دخترتری…
+باشه بریم فقط باید زود برگردیم آرمان، خونوادم گیر میدن، خودتم میخوای بری سرکار.
-نگران من نباش. ولی اگه نگران خودتی میریم و زود میایم.
وقتی بهش نگاه میکردم تمام وجودمو شهوت میگرفت. اصلا نفهمیدم چی شد که دیدم دستم روی کیرشه و دارم از رو شلوار میمالمش. اونم دستشو برد زیر شرتمو شروع کرد مالیدن کیرم… دلم میخواست همونجا کیرشو درمیاوردمو واسش ساک میزدم. دیگه نتونستم طاقت بیارمو کیرشو از شلوارش دراوردمو شروع کردم به لیسیدن…
+چیکار میکنی آرمان؟؟ دارم رانندگی میکنم…
از بس که حشری بودم اصلا نمیشنیدم چی میگه…
+لااقل آروم ساک بزن حیوون، با لبا و زبونت… دندون نزن…
کیرش سفت شده بود. تخماشو لیس میزدمو با دستم سر کیرشو میمالیدم. دستاشو برده بود لای موهامو سرکیرشو گذاشت رو لبامو آروم آروم سرمو بالا پایین میکرد. یواش یواش دستشو برد روی کونمو انگشتشو رو سوراخم عقب جلو میکرد… وای چه حس شیرینی بود. یه دفعه دیدم سرمو به زور بلند کردو گفت:
+اینطوری نمیشه آرمان، من دارم رانندگی میکنم. بگا میریم.
-خب بریم خونه من
+مگه نمیگی صابخونت همونجاست. اینجا اگه بفهمن سریع زنگ میزنن به پلیس. منم سرو وضعمو نگاه کن.
-خب چیکار کنیم. فکر بهتری داری؟
+من یه جا میشناسم خیلی پرته ولی امنه. یه ذره از شهر دوره ولی میرزه به رفتنش…
-خب بریم چرا معطلی؟
بعد حدودا یک ساعت رانندگی رسیدیم به یه باغ بزرگ متروکه. خوبیش این بود که کلی درخت داشت و اینکه اگه کسی میومد خیلی راحت تو دید ما بود. تا ماشینو خاموش کرد لباشو گذاشت رو لبام. خیلی آروم از رو لبام اومد روی گردنمو شروع کرد به لیسیدن گردن و گوشم. واااای خیلی حس خوبی بود. خیلی آروم دستمو بردم رو کونشو شروع کردم به انگشت کردنش. یکی از انگشتامو اروم فشار دادم تو کونش. یه آه ریزی گفتو دوباره شروع کرد به خوردن تخمام. انقد خوب لیس میزدو تخمامو میکرد تو دهنش که داشتم دیوونه میشدم. خیلی آروم انگشتشو از زیر برد روی سوراخمو بعد یه کم بازی آروم هلش داد تو. یه درد کوچیکی داشتم ولی انقد حشری بودم که اصلا نفهمیدم چطوری دوتا انگشتاش کامل تو کونمه.
+اینجا نمیشه پاشو بریم بیرون
-من استرس دارم سارا، اگه یکی بیاد چی؟؟؟
+پاشو نترس هیچکس اینجا نیست
طاق باز خوابیدم رو زمینو شروع کردم به خوردن کیر و خایه هام. یه طوری سر کیرمو میک میزد که صدای ناله هام بلند شدن. کم کم چرخوندمشو به حالت شصت و نه خوابید رو من. کیر سفیدشو تا خایه کرد تو دهنمو نگه داشت، درمیاورد و دوباره تا خایه میزاشت تو دهنم. کم کم شروع کردم با سوراخش بازی کردن. داشتم انگشتش میکردم که گفت بکن توش. مانتوشو درآوزدمو زیرش یه بادی سکسی پوشیده بود که سینه های کوچولوش زده بود بیرون. بادیش یه سره بود و کل بدنشو به جز کیرشو و خط بیکینوشو پوشونده بود.
آروم برش گردوندمو طاق باز رو زمین خوابوندمش. کیرمو آروم گذاشتم دم سوراخش که خودش با یه تکون تا ته کرد توش و نگهش داشت. بعد چند لحظه آروم شروع کردم به عقب و جلو کردن و همزمان با کیرش که نیمه راست بود بازی میکردم. وااااای باورم نمیشد که داشتم یه شیمیلو تا خایه میکردم. کیر کوچیکش جلوم بودو دوست داشتم یه جوری بکنمش که کل رژ لبش رو کیرم باشه.
هی فریاد میزد تندتر. چنان تلمبه میزدم که صدای ناله جفتمون دراومده بود ولی دوست داشتم جامون عوض میشد. کیرمو بیرون کشیدمو شروع کردم به ساک زدن کیرش. سرمو گرفته بودو داشت ناله میکرد. کیرش سفت که شد آروم نشستم روش. وااااای دردش غیرقابل باور بود ولی دوست داشتم اون منو بکنه. یه چند دقیقه ای که گذشت دردش قابل تحملتر شده بود. بهم گفت پاشو وایسا تا سرپا بکنمت. پامو بلند کردو از پشت کیرشو کرد تو سوراخم و آی بلند گفتم که داد زد خفه شو الان آروم میشه. دردش حتی از اولشم بیشتر بود و واقعا غیرقابل تحمل بود. تلمبه زدنو که شروع کرد فقط میخواستم زودتر آبش بیاد. چنان محکم میکرد تو و درمیاورد که با هر تلمبش حس میکردم سوراخم جر میخوره. تلمبه میزدو بلند میگفت اینطوری کون میکنن کونی. دیگه کم کم کیر خودمم داشت سفت میشد و دردو کمتر حس میکردم. بعد چند دقیقه دیدم تلمبه زدنش تندتر شدو کیرشم تو کونم سفت و سفت تر میشد. با یه داد بلند که جنده آبمو آوردی یه گرمای عجیبی رو تو کونم حس کردم. کیرشو که بیرون کشید دیدم یه ذره خونیه که گفت نترس درست میشه طبیعیه و بزار چند دقیقه بگذره تو منو بکن. بلندش کردمو به پشت خوابوندمش رو زمین. کیرمو گذاشتم در سوراخشو تا خایه کردم توش که گفت وحشی آرومتر. گفتم بخواب که میخوام پارت کنم. واااای سوراخش کیرمو میمکید انگار. یه دقیقه هم نشد که آبمو با فشار ریختم تو سوراخش و همونطوری خوابیدم روش. پاشدیمو بعد چند دقیقه لب بازی لباسامونو پوشیدیمو نشستیم تو ماشین. واقعا از درد نمیتونستم بشینم و هر چند دقیقه یه بار ازش میخواستم وایسه تا پیاده شم. اونم هی عذرخواهی میکردو میگفت حشری شدم کونتو که دیدم و این کسشعرا. منو رسوند سرکار که واقعا از درد یه ساعتم نتونستم بمونم. زودتر رفتم و لگنو پر آب گرم کردمو نشستم توش تا یه کم آرومتر بشم.
+آرمان جونم خوبی؟ بخدا نمیخواستم اینطوری بشه؟
-آره خوبم سارا. فقط نمیدونم کی خوب میشه.
+نگران نباش عزیزم. واااای دارم دیوونه میشم به سکسمون که فکر میکنم. به تو هم حال داد؟
-آره خیلی خوب بود. دوست داشتم آبم دیرتر میومد.
+خبر خوب اینکه مامانمینا آخر ماه میرن سفر و یه هفته تنهام. بیا کلی عشق میکنیم.
-باشه گلم، میبینمت پس
ایستگاه اتوبوس

  • دیدی عکسو؟
    -این عکسو از کجا گرفتی؟ دست تو چیکار میکنه؟
    +نمیدونم یه شماره غریبه واسم فرستاده آرمان. خونوادم ببینه بدبخت میشم. تورو خدا بگو چیکار کنم؟
    -زود بیا بیرون ببینمت…

نوشته: آرمان فم


👍 11
👎 3
18601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

903616
2022-11-21 04:11:06 +0330 +0330

چرا سکس ها رو میریزین توی فیبم جنایی ها؟
چرا قیمه ها رو میریزین توی ماستا؟
چرا جنایی شد قسمت دوم نرین صفحه حوادث صلوااااات

2 ❤️

903661
2022-11-21 15:12:34 +0330 +0330

به نظر من این داستانارو یه ادم معمولی نمینویسه.هرچی داستان تو شهوانی هست نصفش بیشترش رو خود سایت شهوانی نوشته و دروغه و ساخته ذهنه.
فقط میتونم بگم از هر ۲۰ تاداستان یکیش واقعیه

0 ❤️

903671
2022-11-21 17:08:47 +0330 +0330

کاملا با واقعیت تناقض داشت

0 ❤️

903672
2022-11-21 17:46:03 +0330 +0330

قلمت خیلی خوب بود
ادامشو بنویس منتظریم

0 ❤️

915428
2023-02-15 22:39:58 +0330 +0330

کاش منم ی روزی با ی شیمیل سکس کنم بی صبرانه منتظر اون روزم

0 ❤️