از تصور تا دنیای از واقعیت (۱)

1402/05/02

بعد از رفتن مدیر دوباره شروع کردیم لب گرفتن و مالیدن که بعد چند دقیقه خودمون و کنترل کردیم بهش گفتم: امیرسالار واقعا میخوای باهم باشیم؟ اونم صورتمو برد بین دستاش محکم لبمو بوسید گفت: کاملا مطمئنم که می‌خوام.منم لبخند زدم و رفتیم سمت کلاس.من چون مکان داشتم تو کتابخونه همیشه گوشی می‌بردم تازه هم خریده بودم برگشتنی گفتم سالار(بعضی موقع ها فقط امیر یا سالار صدا میزدمش) ببین من واقعیتش از بعضی فیلم ها بعضیا شنیدم گی یکم خطرناکه و باید خیلی حواسمون باشه( چون دیگه قبول کرده بودیم رابطه داریم خیلی راحت شده بودیم) اونم گفت آره موافقم بلافاصله رفتیم تو گوشی سایفون و روشن کردم رفتیم تو گوگل گشتن و سایت هارو گشتن تا آره به یه مقاله رسیدیم شروع کردیم خوندن که می‌گفت باید شیو باشه تا از آبسه جلوگیری کنه حتما شستشو و نظافت باید رعایت بشه کاندوم استفاده بشه که ما قفل کردیم چون اون موقع حتی خریدن کاندوم برا بزرگا هم یه نوع سخت بود به فکر فرو رفتیم ولی گفتم ولش یه کاری میکنیم بیا بقیشو بخونیم که با همش موافق بودیم و قبول کردیم تو چندساعت همه کارارو کردیم رسیدیم به بخش کاندوم استرس تک تک سلولامونو گرفته حتما میدونین چی میگم بعد از هزار تا بازی شرط بر این شد من برم داروخانه سمت مدرسه یکی بود زود رسیدیم من رفتم تو قدم هام سنگین شد رسیدیم یه خانم میلف به تمام معنا با موهای بلوند و واقعا زیبا اومد گفتم جانم چی میخواین…
من رسما قفل کردم فکم قفل کرد فقط زل زدم دوباره پرسید چی میخوای آقا پسر همینجوری زل زده بودم که فقط گفتم کا… زود گفت هیس فهمیدم تو یه بسته مشکی گذاشت داد بهم نگاه کرد دید امیر سالار داره نگاه می‌کنه تورو آروم گفت فقط مراقب هم باشین بچه ها لبخند زد منم بلند گفتم دمت گرم دویدم بیرون رفتم سمت سالار بهش جریان و گفتم خیلی خوشحال شد حالا باید به فکر مکان باشیم که بهترین گزینه هارو داشتیم خونه ما چون دو طبقه هست دو طبقه که چه عرض کنم زیر زمینش خیلی بزرگه و میشه زندگی کرد بخاطر اون طبقه بالا من و داداشم فقط بودیم اونم که سرباز بود کلا طبقه دست من بود و مکان سالار اتاق کوچک پشت بومشون بود که به گفته خودش باباش اونجا تریاک فقط می‌کشه معتاد نبود تفننی میکشید به گفته خودش…
تصمیم بر این شد بریم خونه ما رفتیم در و باز کردم داد زدم دیدم کسی نیست رفتم طبقه پایین دیدم کسی نیست زنگ زدم به مامانم گفت رفتیم با زن داییت اینا خرید چند ساعت بعد میایم منم گفتم با سالار اومدیم خونمون دیر بیاین راحت باشه چون میشناختن قبول کردن( من تو خونه آزادی دارم خیلی بخاطر همون تک تک رفیقام و میشناسن) دیدم سالار رنگش پریده وسط حیاط وایساده رفتم دستشو گرفتم رفتیم طبقه بالا هیچی نگفتم در حموم و باز کردم خودش فهمید چون گفته بود من باید اول حموم برم رفت منم رفتم زود کاندوم ژلی که اسم انگلیسی داشت و سالار خریده بود دستمال کاغذی و تشک و دوتا پشتی سفید همه چیو آماده کردم رفتم نشستم تو پذیرایی تلویزیون و روشن کردم داشتم نگاه میکردم دیدم آبگرمکن خاموش شود در باز و بسته شد دیدم از سالار خبری نیست یبار دیگه باز شد وااای کاش همتون بودین و مدیدین از پایین شروع کردم نگاه کردم انگار دنیا اسلوموشن بود انگشتای ظریف پا و ناخن های زیبا ساق های صاف و بدون مو سفید سفید رون تپل ولی سفید عین سرامیک بعد یه شرت براق طوسی پوشیده بود که نور میخورد طلایی میشود صبر نکردم پا شدم بالا تنه شو دیدم با موهای لخت خیس و سینه ها پسرونه و نوک صورتی با لبخند و لپ های قرمز شده نگاه می‌کنه رفتم سمتش یه قدم رفت عقب خندید یه قدم دوباره رفتم اونم رفت عقب دوییدم دنبالش اونم دویید تو اتاق از پشت گرفت انداختمش رو تشک از پشت بهش چسبیده بودم که اجازه دادم برگرده
وقتی برگشت تو چشاش نگاه کردم تو چشام نگاه کرد شروع کردیم لب گرفتن و مالیدن بدن همدیگه همزمان من پیرهن مدرسه رو درآوردم دیدم سالار شروع کردم لیسیدن شکم و سینه هام و گفت عاشق بوی تنتم امیر منم انگار رو زمین نیستم بهترین حس دنیا رو داشتم یه کم که همو مالیدیم پا شدم زود شلوارمو درآوردم با جورابامو انداختم اونور با شورت رفتم سمتش دیدم رو زانو هاش نشست نزاشت بشینم شروع کرد از رو شورت بوسیدن و بو کردن کیرم منم نگاش میکردم خودمو کنترل میکردم تا هرجور دلش میخواد ادامه بدیم دیدم بعد یه مدت کوتاه آروم شورتمو‌ کشید پایین کیرمو دیدم نگام کرد کیرمو کرد تو دهنش با ضرافت کامل میک میزد سر کیرمو میومد پایین میلیسد کیرمو یه کم که گذشت انگار کل انرژیم رفت فقط فهمیدم ریختم تو دهنش با خستگی تمام افتادم رو تشک دیدم سالار آبمو از تو دهنش تو دستمال کاغذی خالی کرد دستمو گرفت گذاشت رو شورتش دیدم خیس خیس گفت منم اومدم بعد کنار خوابید یه کم با هم حرف زدیم گفت که من تو خونه با خیار اینا تمرین میکنم ساک زدن و ولی اصلا هیچی تو کونم نکردم میترسیدم و اینا منم گفتم معتاد جقم سالار هم قول داد که هر موقع خواستی جق بزنی به من بگو من بیام خودارضایی نکن خطر داره برا بدن و اینا همین بین حرف زدنا بود که کیر شق شد پا شدم شورتشو درآوردم وقتی شورتشو از پاش درآوردم چشمم خورد به پاهاش باور کنین ناخودآگاه اصلا اون موقع فوت فتیش نبود یا من نمیدونستم شروع کردم بوسیدن پاهاش وقتی اومدم بالا دیدم انگار سالار جن زده شده گفت امیر چیکار کردی گفتم عزیزم پاهات خیلی خوبن خندید گفت جای دیگه رو بپرس عبضی منم گفتم چشم اومدم سمت کیرش چندتا بوسه زدم و کردم تو دهنش چون بلد نبودم خودش گفت بسه پاهاشو دادم بالا سوراخ کون انگار رنگ آمیزی کردن وسطش صورتی رفته رفته یه کم تیره شده بود بدنم که سفید سفید زبونمو گذاشتم رو سوراخش آهش بلند شد شروع کردم لیسدن سوراخ کونش همزمان با کیرشم ور میرفتم فکر کنم دو دقیقه نگذشته بود دوباره آبش اومد نصفش ریخت رو موهام و صورتم نصفشم رو ناف و زیر شکم خودش همو نگاه کردیم شروع کردیم خندیدن صورتمو پاک‌ کرد خودش برگشت خوابید کونشو آوردم بالا دیدم دوباره رنگش پریده فهمیدم خیلی ترسیده بیخیال سوراخش شدم دویدم لخت لخت به غیر روغن زیتون چیزی پیدا نکردم آوردم ریختم رو پشت رونش و کونش یه کم مالیدم استرسش کم شد کیرمو گذاشتم لا پاش خودش کیرمو فشار داد به روناش منم شروع کردم عقب جلو کردن نفس نفس میزدم اونم همینطور پشت گردنشو کمرشو میبوسیدم بعد چندتا عقب و جلو کردن فقط کیرمو کشیدم عقب ریختم تو کونش بعد بلافاصله شروع کردم سوراخ کونشو دوباره لیسیدن و دوتامون کنار هم خوابیدیم دیدم بوی گوه زیتون تو اتاق پیچیده پاشدیم جمع کردم اتاق و خودمون جمع‌ کردیم بعد کتاب هامونو گذاشتیم تو حال رو زمین اومد بغل من با لباس مدرسه دراز کشید و دوران طلایی زندگی من از نظر خودم حداقل شروع شد…
بعد اولین سکسمون ارتباط ما خیلی زیاد شد خیلی با هم بودیم خوش بودیم هر دو روز یه روز درمیان رابطه داشتیم ولی دخول نبود چون واقعا سالار خیلی میترسید منم راضی نبودم اون حال نکنه مشتری ثابت داروخانه‌ بودیم و مریم خانم هم که بعد اسمشو گفت باهم صمیمی شده بودیم حتی سالار و می‌شناخت و با اونم صمیمی شده بود
یه روز بعد از مدرسه رفتم داروخونه مریم خانم سلام اونم با روی خوش برگشت گفت سلام آقا امیر فقط برا کاندوم هات میای اینجا دیگه عیب نداره حالت عبوس گرفت منم خندیدم گفتم چشم از این به بعد میام فقط شمارو ببینم خندیدم گفت بیا نزدیک رفتم گفت شما دخول هم دارین من قفل کردم از دهنم پرید گفتم نه گفت چرا پس بعد از این همه رابطه چرا دخول ندارین هیچی نگفتم گفت دوستت نمیتونه گفتم آره نمیدونستم برا چی می‌پرسه نگو این‌مریم خانم قصدی داره و من و سالار بیچاره خبر نداریم بعد گفت الان که نمیشه میخواین من بهتون یاد میدم من مثل بز دهنم باز موند گفت تونستم بگم چطوری گفت برو با دوستت مشورت کن خواستین به من بگین کاندوم و داد و خداحافظی کردیم اومدم بیرون سالار حالمو دید گفت چیشد گفتم مریم میگه اگه دخول ندارین من میتونم بهتون کمک کنم دوباره ترس سالار اومد سراغش و استرس گرفت بلند گفت نمیخواد گفتم خب باشه من قبول نکردم که دیدم بدجور ناراحته پیچیدم تو یه کوچه بغلش کردم گفتم عزیزم ناراحت نباش بیخیال گفت امیر منم می‌خوام دخول داشته باشم نمیتونم گفتم چرا گفت میترسم تا به حال دخول نداشتم دیدم چشاش پر شد گفتم بابا عیب ندارع هر موقع خواستی انجام میدم نخواستی هم هیچی لبخند و به راهمون ادامه دادیم تو خونه سالار اینا رابطمون تموم شد میخواستم برم که سالار گفت امیر گفتم جانم گفت میخوای باهاش امتحان کنیم منم گفتم نمی‌دونم والا گفت بیا فردا دوتایی باهاش حرف بزنیم گفتم اوکی فردا شد پنج شنبه بود کلاس فوق برنامه تموم شد زود زدیم بیرون رفتیم مارو دید خوشحال شد گفت وایسین به رفیقش گفت جاش وایسه اومد باهامون دست داد افتاد جلو رفت کنار یه 206 سفید گفت سوار شین ماهم با استرس سوار شدیم
تو راه از همه چی حرف زد جز اون چیزی که باید حرف میزد رفت تا تو یه کوچه تو یه منطقه پولدار شهر که خلوت بود نگه داشت گفت خب میخواین بهتون کمک کنم؟منم گفتم چرا میخوای به دوتا پسر گی کمک کنی گفت یه کم شخصیه گفت سالار زود گفت وقتی ما بدنمونو در اختیارت میزاریم دیگه چیز شخصیی نداریم… مریم تایید کرد و گفت بچه ها من تازه دوماه طلاق‌ گرفتم ولی 1 سال هیچ رابطه ای نداشتم بعدش شما پر از نشاط و تراوتین هر یه روز دو روز درمیون رابطه دارین منم دوست دارم تو رابطه شما باشم واقعیتش خیلی برا من حداقل تعجب آورد بود گفتم خب ما گی میکنیم تو چی میخوای از رابطه ما گفت من دوست دارم به شما کمک کنم رابطه بهتر سالم تر و همینطور منو هم غافل نزارین از خودتون سالار و نگاه کردم دیدم زل زده به رونای تپل مریم فهمیدم خوشش اومده گفتم سالار اگه اوکی باشه منم اوکیم برگشت با عشوه سالار و نگاه کرد که سالار فقط گفت اوکیم بعدش مریم زود زد در پارکینگ یه آپارتمان باز شد رفتیم تو یه آپارتمان شیک از آسانسور رفتیم طبقه آخر در و باز کرد خونه که کاخ بود رفتیم نشستیم گفت من میرم نیم ساعته میام شلوغ نکنیم زود با گوشی من به خانواده ها زنگ زدیم یه دروغی گفتیم شروع کردیم حرف زدن که میخواد با ما چیکار کنه و اینا که در اتاق باز شد دوتایی چرخیدیم باور نمی‌کردم یه روزی مریم و با این وضع ببینم یه میلف به قد تقریبا 165 انگشت پاهای کشیده با لاک مشکی ساق سفید و کشیده و با رونای تپل که چسبیده بودن بهم سینه های کاپ 85 (که خودش بهمون گفت بعدا) با یه لباس خواب شب قرمز جیغ موهای خیس و لخت که ریخته رو شونه هاش من و سالار دوتامون کیرامون شق زل زدیم بهش بلند گفت ماشالا حالا ناز هم میزاشتن بلند خندید اومد سمتمون وسط من و سالار نشست وااای حوری بهشتی بود کیرم داشت شلوارمو جر میداد دستشو گذاشت رو پای هر دوتامون گفت نمیخواین مریمتونو ببوسین من و سالار همو نگاه کردیم لپ شو بوسیدم گفت همین خودشو زد به ناراحتی من شروع کردم خوردن گردنش سالارم شروع کردم پشت گردنشو خوردن گفت اینه عزیزام اومممم بخورین‌ منو من برا شما ام من پررو شدم دست انداختم رو سینه هاش خودش از زیر لباس انداخت بیرون نوکشون صورتی بود شروع کردن سینه هاشو خوردن که مریم سالار و هدایت کرد به سمت سینش اونم نوک سینه مریم و میلیسد منم قشنگ داشتم نوکشو میک میزدم و می‌خوردم مریم یه دستشو گذاشت رو کیر من یه دستشو رو کیر سالار شروع کردن مالیدن ما هم داشتیم مریم و می‌خوردیم یه لحظه پا شد من و سالار با چشمای خمار داشتیم نگاه میکردیم که لباس خواب و درآورد یه کوص صورتی تپل کلوچه لاهیجان رفت سمت اتاقش برگشت گفت بیاین رفت تو من و سالار دوییدیم سمت اتاق در و بستم سالار زود رفت بغلش سینه هاشو خورد من رفتم رو تخت دیدم خودش پاهاشو برد بالا اشاره کرد به کوصش نگاه کردم از خود بیخود شدم میخواستم برم سمت کوصش چشمم خورد به پاهاش دوتا پاهاشو گرفتم شروع کردم خوردن پاهاش میلیسیدم انگشتاشو رو پاشو دیدم گفت اوووو سالار این امیر خیلی حشریع ها سالار خندید گفت آره پاهای منو هم میخوره اونا داشتن باهم ور‌ میرفتن منم پاهاشو می‌خوردم که یه کم بعد رفتم سمت کوصش زبون زدم به کوصش یه آهی کشید من حشری تر از اون شدم شروع کردم لیسیدن کوصش و با دستم می‌مالیدم اینقدر که جق زده بودم با پورن های مختلف بلد بودم با زن باید چیکار کرد کوص و که میخوردم با یه دستم از بالا کوصشو می‌مالیدم با یه دست دیگم سوراخ کونشو می‌مالیدم آهش رفت بالا کمرشو داد بالا پاشو فشار داد بهم سرم داشت له میشد دیدم رون پاهاش می‌لرزه کمرش و ول‌کرد ولو شد رو تخت دیدم بله مریم جون آب کوص روانه کرد منم حشری کلا میلیسیدم حالت لزج داشت و طمع خاصی نداشت انگار‌ هم شور بود هم نبود ولی من خوشم اومد سالار و دیدم اونم جق زده آبشو ریخته رو سینه های مریم مریم آروم گفت امیر منتظر امیر کوچولوام آبتو بیار منم نه گذاشتم نه برداشتم کیرمو گذاشتم دم کوصش قبلنم گفتم 13 سانت بود ولی از حشریت خیلی کلفت شده بود هر چقدر خواستم به دم تو کوصش کیرم در می‌رفت دیدم خودش دستشو آوردم کیرمو گذاشت تو کوصش کیرمو دادم تو انگار مواد مذاب ریختن دور کیرم یه حالت نرم و خیس داشت دور کیرم رو آسمون بودم دیدم سالار داره با تعجب منو نگاه می‌کنه( چون موقع سکس با اون هیچ‌ موقع اینطوری نمی‌شدم من ) چندتا تلمبه زدم فاز برداشتم شروع کردم محکم تلمبه زدم که مریم گفت آروم رونام درد گرفت دوباره حالت رومانتیک بار کیرمو میکردم تو کوصش که یه لحظه کنترلمو از دست دادم آبم پاشید تو کوصش تا ته نگه داشتم دیدم مریم یه آه کشید گفت همینو میخواستم همینو منم کیرم و درآوردم به سالار اشاره کردم سالار اومد جلو گفت خیلی حال کردیا گفتم نه که تو نکردی نشست شروع کرد ساک زدن کیرم دوباره شق شد برا خودم سوال بود خیلی زودشق شد که مریم پا شد گفت سالار جان اجازه میدی سالار رفت اونور گفت سالار توام پاشو کیرتو دربیار سالارم درآورد اونم 13 سانت ولی یه کم نازک تر از کیر من بود کیر دوتامونو گرفت شروع کرد ساک زدن برا من ساک میزد برا اون میمالید برا اون ساک میزد برا من می‌مالید که گفت آبتونو بریزین ما هم دقیقا عین پورن جق زدیم ریختیم رو صورتش آبمون کم بود ولی خب دوباره صورتش پر از آب کیر بود دوباره یه آه کشید گفت همینو میخواستم همینو میخواستم من بیحال بودم گفتم چرا اینو هی میگی گفت میگن بهت پاشد رفت از اتاق بیرون منم کنار سالار خوابیدم فقط سالار گفت امیر واقعا خوش گذشت و دوتامون به یه خواب سنگین رفتیم…
.
.
.
عزیزان عزیز که داستان و میخونن قسمت های بعد شامل رابطه های اس امی و گی خواهد بود.

نوشته: امیر


👍 10
👎 4
8201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

939128
2023-07-24 00:53:40 +0330 +0330

نظراتم رو کلی میگم چون حال و حوصله ندارم.
اول اینکه قشنگ معلومه داری سعی میکنی هرچی ژانر و گرایش داریم رو تو داستانت جا بدی !
ضمنا از علائم نگارشی استفاده کن که داستانت شبیه کیر خر نشه.
دوما دست مبارک رو از روی کیرت بردار و روی نوشتنت تمرکز کن جقی!
حالا بماند که اصلا همچین داستانی می‌تونه واقعی باشه یا نه !!
معمولا محترمانه کامنت میزارم ولی اعصابم کیری شد با داستانت.

5 ❤️

939194
2023-07-24 08:35:00 +0330 +0330

چلقوز خان،وقتی دخول نداشتید هر روز کاندوم میخریدید که بادکنک بازی کنید!!؟؟

6 ❤️

939203
2023-07-24 09:14:05 +0330 +0330

ننویس دیگ حوصله کستان و جفنگبات ندارم . اخه کجای دنیا دکتر یهو به ادم میگه بزارید منم تو سکستون باشم یهو و بی مقدمه ‌

0 ❤️

939210
2023-07-24 09:56:22 +0330 +0330

باشه

0 ❤️

939221
2023-07-24 11:56:14 +0330 +0330

چجوری از کی خوشتون میاد😑

0 ❤️

939277
2023-07-24 23:25:10 +0330 +0330

تورو خدا ننویس دیگه

0 ❤️

941151
2023-08-07 15:44:15 +0330 +0330

قشنگ بود.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها