از ماست که بر ماست

1400/11/03

با اضطراب کلید رو چرخوندم و وارد آپارتمان مجلل یک خوابه شدم . عجب غلطی کردم که زیرآبی رفتم من مثل بهرام فیلم بازی کردن بلد نبودم شاید مثل اون پول زیاد نداشتم که چشم همه رو کور کنم وگرنه تنها وجه اشتراک هر دو مون جذابیت چهره و اندام بود که آغشته به رذالت و زیاده خواهی بود .
مرغ سوخاری رو پشت کتری گذاشتم که گرم بمونه ، همیشه بعد سکس با من گرسنه می شد اما بعد همبستری با زنش می رفت تو بالکن سیگار مالبرو تا ته می کشید انگار شهوتش رو دود می کرد .
رفتم یه دوش گرم و سریع گرفتم و آرایش دخترونه ای کردم دلم میخواست بدونه من همیشه دخترم با خواست خودم زن نشدم ! نه با شهوت نه با ناز و نیاز !
یه لباس خواب مخمل سکسی تو ماه عسل دومش از ونیز برام اورده بود. میگم خوب بلده چطور همه چی رو مخفی کنه و به یه زن تلقین کنه که بد دل و شکاکه و نباید چنین مردی رو از خودش سرد کنه .

لباس رو پوشیدم و بدنم رو با لوسیون معطر کردم به اتاق سکس مون برای گذروندن وقت بیشتر توجه کردم ، یه اتاق پر از آینه !
یه آینه بزرگ که درست روی سقف مسلط به تخت نصب شده بود ، یه آینه که رو به روی تخت بود و کمدی که درهاش هم آینه قدی بزرگ داشت . کلا دوست داشت وقتی باهام سکس میکنه خودم و خودش مثل یه فیلم تماشاش کنیم اونم زنده !
اینقدر به عکس چشمای درشت و طوسیم تو آینه سقف نگاه کردم که انگار هیپنوتیزم شدم و رفتم تو یه خلسه که بدنم توش یخ کرده بود .

یه دست مردونه گرم سینه هامو مالش می داد و انگشتشو تو حفره نافم میچرخوند که باعث هوشیاری اما فلج خواب بدنم شد . وقتی انگشت وسطشو بین شیار کوسم کشید حرکت به عضلاتم برگشت و آه کشیدم :
_جوون آه بکش
شروع کرد به بوسیدن لب های قلوه ای مزین شده با رژ سرخابی من . با اون چشمای خمار از خواب و شهوتم به چشمای عسلی و آتش خشم توش نگاه کردم و حس شیشم بهم می گفت تا می تونی بهش حال بده شاید از سر تقصیرت گذشت .
دیگه داشت با دستاش گردنمو فشار میداد و لبام به رو به دندون می کشید و گفتم بذاره لباساشو دربیارم و پوستشو لمس کنم . آروم و با بوسه پیرهن و شلوارشو دروردم و خودمم آروم جوری که لباس کند از بدنم به پایین بلغزه ، دستمامو از بند های لباس مخملی آزاد کردم .
به تنم نگاه کرد و دوباره شروع کرد به بوسه های ریز به صورت و میک زدن گردنم و همزمان دستمو به شورتش برد تا کیر کلفت و گرم از حس فتح کردنم رو مالش بدم ، حس می کردم یه مکش خیس و اصطکاک با سطح نرم واژنم میخواد . بهرام داشت سینه هامو عمیق می زد و نفس من به شمار اومده بود قشنگ با چندتا میک حرفه و زبون چرخوندن تو کوسم ، لرزش و ارضا نه چندان قوی توی من حس کرد . دراز شد روی تخت و بهم گفت براش ساک بزنم و محو تماشای عقب جلو شدن سرم برای ساک زدن کیرش شده بود همزمان به آرومی بیضه هاشو رو هم مالش می دادم و گفت کافیه و پوزیشن داگی استایل بشینم و یک ضرب کیرش رو داخل کوسم کرد و موهام رو چنگ زد وادارم کرد به تصویر خودم تو آینه نگاه کنم و شروع کرد به تلمبه های محکم و اما عمیق با فاصله زمانی کم و مشخص :
_ الان زیر کی ها؟


  • _الان می خوای آب کیر کی می خوای بیاری ؟
    +…
    _الان واسه کی ساک می زدی و کیرش و تا گلوت خیس می کردی ؟
    اینقد محکم تلمبه میزد که بار هر ضربه فقط توان آخ و اوخ و ناله داشتم چند تا اسپنک محکم و دردناک زد و انگار زبونم باز شد :
  • شما آقا بهرام ، زیر خواب شمام جنده شمام کیر خور شمام …اخ آخ…
    به اینا اکتفا نکرد و چندتا اسپنک محکم تر دیگه هم زد و دیگه جیغ کشیدم و به کونم چنگ زد و چندتا تلمبه عمیق و محکم دیگه و کمرم وحشتناک تیر کشید .
    یه لحظه وایساد و نفس نفس کرد و بعدش به پشت درازم کرد رو تخت و به حالت میسونری کیرش رو یه ضرب وارد کوسم کرد و می کرد اما پشتش یه سیلی :
    _من خرجت می کنم و می ری سراغ کیر دیگه ؟ چطور بکنمت و چقدر خرجت کنم تا اون چشم و دل گشنت سیر بشه ؟ ها؟
    +غلط کردم …آخ …به جان مادرم غلط کردم …دیگه تکرار نمیشه …آخ
    از گیس منو کشید و به سمت پنجره بزرگ با شیشه رفلکس یه طرفه اتاق برد و منو محبور کرد به واستم جوری صورتم به سمت بیرون آپارتمان باشه و سینه هام چسبیده به شیشه …شیشه سرد بود و لرز گرفتم با پاهاش ، پاهام رو باز کرد و کیرش رو به سوراخم دوباره هدایت کرد . رو بروم منظره شهر و خیابون های پر از ساختمون و ماشین بود ، گردنمو و گرفت و پیشونیم چسبید به شیشه
    _ نگاه کن خوب نگاه کن واسه کل این شهر فقط جنده ای اونی که نازت رو می کشه فقط منم خوب بفهم .
    داشت سریع و محکم توی من تلمبه میزد و منم هم از درد مثل گربه با ناخونام روی شیشه چنگ مینداختم و اون به مرز ارضا رسید و کیرش رو بیرون کشید و وادارم کرد زانو بزنم و آب کیرش بخورم . تندی طعم آبش و خون کنار لبم حس گندی بهم می داد و افتادم رو زمین …
    رفت با یه لیوان شربت عسل برگشت و گفت بخورم و برم حموم تو اتاق و رفت مشغول تناول غذای بعد سکسش شد …تو حموم یه عالمه گریه کردم و خودمو ماساژ دادم مگه من چند سالم بود که مثل یه زن فرمانبرداری زناشویی میکردم ؟ فقط هیجده سالم بود ! دوستام با ناز و اداهاشون و به قول خودشون تنگ بازی هاشون میلیونی پسر تیغ می زدن انوقت من باید تا فیها خالدون کوس میدادم و کتک می خوردم تا چیزی که می خوام بشه …
    بعد حموم کمی رو تخت خوابم برد اما دیدم بعد من رفت دوش بگیره و بیدارم کرد و سرم رو میون دستاش گرفت و بوسید و گفت برم لباس بپوشم تا برسونتم خونه …
    سر راه برام لواشک و پاستیل خرید انگار می دونست من با حسرت بچگی فقط لنگ دراز کردم :
    _ امشب یه هدیه کوچیک از طرف من داری …اخم نکن تنبیه حقت بود آدم عاقل به نرده ، نردبون زیر پاش لگد نمی زنه ، من واسه تو همه چیزای پولی و گرون باشم تو برای من یه عشقی ، یه جوونی دوباره !

وقتی رسیدیم از سر ناچاری بوسش کردم و خداحافظی کردم و وارد خونه ویلایی زعفرانیه شدم مثلا محل زندگی یک خانواده بود . چه خانواده گرمی ! تا وارد خونه شدم سعی کردم سریع و بپرم تو اتاقم .
*مارال جان مامان؟
یه لحظه از ترس وایسادم و اونم سریع دستمو گرفت:

  • کجا بودی دختر ؟ بیا ببینم با این دسته گلت که آب دادی سفرم رو کوفتم کردی بهت اعتماد کردم خودت دیدی داغون بودم …

تا صورتم رو دید چشماش گشاد شد و ادامه حرفش رو خورد و دستمو ول کرد و منم رفتم تو اتاق و اونم پشت سرم اومد . اولش متفکر بود بعدش با بغض دهن باز کرد :

  • به خدا همسن تو بودم داشتم مث سگ کار میکردم تا تو مثل من نشی . کدوم جوونی ؟ وقتی دوازده سالم بود بابام جای پنج کیلو تریاک منو داد به پدرت زجر کشیدم شبانه روز کار کردم و رضایت به اون آلونک ته شهر و حرف مردم دادم . بهرام معجزه زندگی ما دوتا بود نگاه کن چقدر خرجت کرد تا یه دانشگاه تاپ قبول شی و چه زندگی بهت داد . روت غیرت داره دوست نداره کسی مثل طعمه بهت نگاه کنه . حیف تو نیست با این همه قشنگی ؟ خیلی ها با نقاب عشق میان سمتت و بهت میگن خوش گذشت …

داشت برای خودش هعی میگفت و منم لال و فقط گوش .
*مارال به خدا بعد سقط پسرم یعنی داداشت شکستم همه میگفتن برو سفر عاشقانه و بهرام میگفت مارال تنها می مونه دلش میشکنه و گناه داره اما تو اینجوری با سوار شدن تو ماشین پسر غریبه بهش سلامت باشی گفتی …

+مامان به روح هم پسرت فقط چندبار سوارم کرد و رفتیم اندرزگو آب انار خوردیم و دور دور کردیم و دخترای دیگه هم تو ماشین بودن . بهرام فک میکنه من با اون رابطه دارم …

*باشه بهش میگم فقط امشب تو ازش عذرخواهی کن تا این سوءتفاهم ها برطرف بشه بیچاره استقبال خوبی بعد سفر ازش نشد …

روی تخت دراز کشیدم ، خیانت داستان های زیادی برای روایت داره یکیش منم اگه یه روز بخوان قصه اش کنن برای تعریف چی میگن ؟ یه مادر و دختر در حسرت رفاه هووی هم شدن . اگه یه روز مامانم بفهمه چی ؟ منو مقصر می دونه یا شوهر باعث رفاهش رو؟ یاد داستان اون عقابه افتادم که با تیری شکار شد که از پر خودش بود …

نوشته: Dolores


👍 4
👎 1
15701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

854899
2022-01-23 14:56:28 +0330 +0330

نمونه بارز یک تاپاله جنده منگل و فلج مغزی
اخه پشگل خانم ابکمر تند بود مزش؟

0 ❤️