استانبول پر از شهوت (۴)

1401/10/02

...قسمت قبل

ساعت ۸ شد و از رسپشن زنگ زدن که اتوبوس اومده دنبالمون،رفتم و رو یک صندلی تک نشستم بعد از چن دیقه مهدی و زهرا اومدند، باز هم کاملا عادی و ریلکس کنار هم نشستن ، تو کشتی مارو به یه میز شش نفره راهنمایی کردن که یه زن و شوهر با پسر کوچکشون نشسته بودن، برای هرنفر یه بشقاب مزه و خوراکی فراهم بود و پس از کمی آبجو و شراب آوردن که جزو خدمات نامحدود بود، البته دو یا سه بار بیشتر نمیارن اونم با اصرار فراوان ، من چون قبلا اومده بودم و قاعده شو میدونستم یه ۲۰ لیری به گارسون دادم که برا من زود به زود مشروب بیاره ، من آبجو برداشتم اونا شراب،خانواده بغلی مشروب خور نبودن اما به خواست من سه آبجو از سهمیه شون برداشتند و به من دادن، زهرا یه آرایش ملایم یه کاپشن چرم زیرش تونیک زرشکی و شلوار جین با نیم بوت زرشکی ست کرده بود و بسیار متین و موقر جلوه میکرد، انگار نه انگار تا یک ساعت پیش با وحشیانه ترین شکل با مدیریت شوهرش کونشو میگاییدم ، اولین لیوان رو بالا رفتم و اونا هم یه قلپ از شراب را خوردن با هم بسیار عاشقانه و صمیمانه رفتار میکردن و گه گاهی هم با من حرف میزدن، کشتی که آروم آروم شروع به حرکت کرد مجری هم به معرفی خدمات از جمله پذیرایی و اجرای موسیقی زنده و رقص پرداخت، دومین لیوان از سهم مسافرا رو بالا رفتم ، مهدی و زهرا هم پیکاشونو زدن به هم یه قلپ دیگه خوردن و لبای همو ریز بوسیدن ، خواننده با تمام قدرت یکی از ترانه های ابراهیم تاتلیس را عرررر میزد که انصافا صداش خوب بود من ۴ تا آبجو را خورده بودم و اونا هنوز پیک شرابشون مونده بود واسه گارسون دست تکون دادم سریع دوتا آبجو آورد که اخرین قلپ را به سلامتی هم زدیم ، خونواده بغل دست ما خیلی پاستوریزه بودن طوری که زنش حجاب داشت و پوششی مثل مانتو بلند که از زیاد آبجو خوردن من تعجب میکردن، کم کم اثرات مستی تو زهرا با قرهای ریز موزیک نمایان میشد که سری دوم مشروبها رو آوردن مجددا اونا شراب برداشتن و به من ۴ تا آبجو رسید که با قبلی ۵ تا بود ،این بار زهرا پیکشو به سمتم آورد و مهدی هم به دنبالش زهرا نصفشو خورد و با غمزه کردن ادامه داد ، حس کردم پسرکوچک خونواده بغلی دوس داره آبجو رو تست کنه یه چشمک بهش زدم و اشاره کردم که بخوره، یه نگاه به پدرمادرش که هواسشون نبود کرد و اروم چند قطره خورد و صورتش تو هم شد و زبونشو دراورد سریع یه تیکه میوه گذاشت دهنش، لیوان دیگه رو بالا کشیدم حدود ۳۰ نفر اون وسط میرقصیدن و نورها خاموش و روشن میشدن مهدی و زهرا بلند شدن واسه رقص دست منم گرفتن که باهاشون برم به اصرار و با تعجب خونواده بغلی رفتم ، یه دایره سه نفره بودیم که گه گاهی زهرا میچرخید و کونشو به کیرم میمالید ، خیلی آروم به مهدی گفتم من نباشم بهتره چون صدتا موبایل فیلم میگیرن و تو فضا مجازی شِر میکنن و یکی از آشنا و فامیلهاتون ببینن براتون دردسر میشه با این حرفم کاملا خرذوق شد و گفت : ایول دمت گرم ، بعد لپمو بوسید! اومدم نشستم رو صندلیم و مشغول آبجو خوردن شدم ، با اشاره من بازم دوتا آبجو اورد ، مردمی که نشسته بودن تقاضای مشروب دوباره میکردن و کسی جوابگو نبود یه ربعی گذشت و مهدی و زهرا برگشتن حرکات زهرا کاملا مست بود و عرق کرده رو صندلیش نشست بهشون خسته نباشید گفتم و زهرا بی هیچ معطلی باقی پیک دوم شرابشو خورد ، مجری از مردم میخواست که چه آهنگی و به چه لهجه ای بخونه همه تقاضای کردی کردن و در کمال تعجب جمعیت عظیمی دست همو گرفتن زهرا با اصرار فراوان منو کشوند تو دسته رقص دستمو گرفته بود و سعی میکرد برقصه داغی و شهوت از وجودش زبانه میکشید و منو حشری میکرد ، همینکه دید سمت میز ما مشروب میبرن با عجله بیخیال رقص شد و منو به سمت میز کشوند خونواده بغلی نبودن ،که احتمالا رفته بودن بالای کشتی تا دریا و ویلاهای ساحلیو ببینن زهرا این بار رسما پیکشو به پیک من زد و نصفشو بالا رفت و منم آبجومو خوردم کاملا مست بود و وول میخورد و همراه با موزیک میخوند ، جمعیت همگی سرمست و شاد از لحظات لذت میبردن که خونواده بغلی اومدن ، منم پیشنهاد دادم که بریم طبقه بالا و از مناظر لذت ببریم و قبول کردن، چند نفری بودن که سیگار میکشیدن، منظره رویایی دریا و چراغهای سطح شهر با تصاویر خانه ها و ویلاها بسیار چشم نواز و رویایی بود و از دیدنش لذت میبردیم ، زهرا هی کرم میریخت و من به مهدی اشاره کردم که کنترلش کنه اما با بیتفاوتی شونه هاشو بالا انداخت و زهرا گفت : دستشویی کجاس؟
من : ازون راه پله برو پایین و طبقه زیرزمین تابلو داره
زهرا : من نمیدونم تو منو ببر
نگاهی به مهدی انداختم یه طوری اشاره کرد ببرمش که تایید کردنش بود ،اما دستشویی کوچک و تقریبا تردد زیاد داشت ، نمیتونست خوب راه بره و بعضی وقتا میوفتاد روم میدونستم نمیتونه از پله ها بیاد و صددرصد میوفته خودم جلو رفتم و گفتم پشت سرم شونه هامو بگیره ، برق شهوتو از کف دستاش میگرفتم و تو اون حالت ماساژم میداد با زحمت رسیدیم سمت دستشویی کسی نبود و اشاره کردم بره اما دستمو کشید که منم برم ازشدت حشر زیاد منم رفتم بی مقدمه شلوارشو داد پایین و پشتشو به من کرد ، معطل نکردم و شلوارمو پایین کشیدمو تا دسته کیرمو تو کوس خیسش چپوندم اومد جیغ بکشه دست رو دهنش گذاشتم و تلمبه زدم انگشتامو میلیسد داغی عجیبی تو کوسش بود سعی میکردم تا کسی نیومده زود تمومش کنم زهرا قمبل کرده خودشو زیر کیرم با صدای موسیقی تکون میداد دیوانه شده بود و سرشو تو هوا تکون میداد که موهاش تو هوا پخش میشد ، بیشتر از ۵ دیقه نشد که جفتمون ارضا شدیم و محکم منو پس زد و رو کاسه توالت نشست و با قدرت شاشید ، خودمو جمع کردم و رفتم دستشویی مردانه و خودمو مرتب کردم که دیدم صدام میزنه اونم خودشو مرتب کرده بود با هم رفتیم بالا، مهدی منتظر ما بود که از سرما میلرزید، پس از صرف شام و میوه و شیرینی زهرا یه کم حالش جا اومد و من همچنان آبجو میخوردم و فرت و فرت میرفتم دستشویی، اون شبو بی هیچ اتفاقی برگشتیم هتل من به اتاق خودم رفتم و اونا هم اتاق خودشون صبح بعد از صبحانه اونا هتل موندن و من آخرین کارهامو تو بازار انجام دادم قرار بود شب برا شام بریم میدان تکسیم و خیابان استقلال ، بهشون گفتم که اونجا پاتوق ایرانیهاس بهتره مشروب بخوریم و تابلو نشیم ، واسه شام گزینه مون غذای ترکی بود ، زهرا بسیار محترمانه و سنگین رنگین لباس پوشیده بود و از دیوانگیهای مستیش خبری نبود ، هنوزم نمیتونستم این همه تضاد رو درک کنم که البته برام مهم نبود و فقط به فکر این بودم که نهایت استفاده رو ازین فرصت استثنایی ببرم دوبار سروته استقلال رفتیم که مثل همیشه هیچ جذابیتی برام نداشت موقع برگشتن یه جعبه باقلوا گرفتن و ساعت ۱۱ برگشتیم هتل تو تاکسی دل تو دلم نبود که ببینم برا امشب چه برنامه ای دارن اما بسیار معمولی خداحافظی کردن و رفتن اتاق خودشون منم پکر رفتم سمت بار مترو و تا ساعت دو میکس آبجو و ویسکی زدم ، مست و پاتیل برگشتم هتل ، دربو باز کردم یه کاغذ از زیر تو اتاق انداخته شده بود : خیلی زنگ زدم اما نبودی، برگشتی بیا بالا، یعنی چی شده! با همون فرمون رفتم بالا و درب زدم زهرا کاملا لخت و مست درو باز کرد مهدی هم پشتش داشت میکردش راه دادن که برم گیج و منگ گفتم : چیه؟ جوابی ندادن و همونطور سرپا به سکسشون ادامه میدادن ، مهدی اشاره کرد که لباسامو دربیارم ، لخت شدم ، جاشو به من داد و کیرمو تو کوس زنش فرو کردم گشاد بود و داغ مهدی روبروی زهرا ایستاد زهرا خم شد و کیر شوهرشو تو دهنش کرد لمبرهای کونش تو دستم بود و با قدرت تو کوسش میکردم سوراخ کونش بهم چشمک میزد کیرمو درآوردم و کلاهک کیرمو تو کونش جا دادم و چن بار این حرکتو تکرار کردم تا کامل تو کونش جابشه مهدی کیرشو از دهن زهرا دراورد و جفت دستشو زیر رانهای زنش کرد و سعی کرد بلندش کنه ، فهمیدم میخاد چیکار کنه کمکش کردم ، زهرا چند سانتی از زمین بلند شد و پاهاش تو شکمش جمع کردیم و من تو هوا کونشو میگاییدم مهدی هم همزمان تو کوسش گذاشت زهرا جیغهای هوس آلود میکشید ، هیچکدوم حرفی نمیزدیم و با قدرت رو کارمون تمرکز میکردیم که به بهترین فرم از شهوترانی برسیم این پوزیشن بینهایت برای من لذت بخش بود تو بالا پایین کردنای زهرا کاملا کیرم تو کونش جا میگرفت تنها مورد چندش آور این بود که تو این حرکات خایه هام به خایه های مهدی میخورد ، بوی عطر موهای زهرا و الکل همزمان با قطرات ریز عرق بسیار خوشایند و باب طبعم بود و ثانیه هام سرشار از خوشی ، تن زهرا از پشت تو تنم بود و بالا پایین رو کیرم میشد که به لرزه افتاد بازم سوراخ کونش شروع کرد به رعشه و با جیغی ضعیف ارضا شد اما ما دوتا همچنان میگاییدیمش زهرا تقریبا بیهوش شده بود و فقط آهسته آی میکشید منم تو کونش پس از مدتی ارضا شدم حجم آبم کمتر بود اما مهدی میکرد و من کیرم تو کونش کوچیکتر شده بود پس از کمی اونم ارضا شد و زهرای بیحال و بیهوش رو تو هوا ول کرد آب سه تامون از سوراخای زهرا شرره میکرد، منم آروم رو زمین گذاشتمش اصلا نای ایستادن نداشت خودشو رو تخت انداخت مهدی هم رو کاناپه لش کرده بود جفتشون از فرط مستی بیهوش بودن نمیدونستم چیکار کنم ، اینا همونی بودن که میگفتن خیلی کم مشروب خوردن ، لباسامو پوشیدم و رفتم تو اتاق خودم ساعت حدودای ۱۰ بود که بیدار شدم سرم درد میکرد ، یه دوش گرفتم و خودمو خشک کردم که تلفن زنگ خورد زهرا بود که میگفت : صبحانه تموم شده کجا غذا بخوریم؟ منم بورک فروشی روبرو هتلو پیشنهاد دادم ، بورکهاش معرکه س دوتا خانوم درست میکنن ، من که عاشق بورک اسفناج پنیرشون هستم دور میز نشستیم و سفارشمون اومد، بازم به به و چه چه کردنشون از سلیقه من شروع شد که مهدی گفت : دیشب کجا رفتی؟
من : رفتم بار واسه دواخوری
مهدی : خب میومدی پیش ما
من : چیزی نگفتین منم مزاحمتون نشدم
مهدی : مزاحمت یعنی چی؟ این همه من و زهرا بهت زحمت میدیم
زهرا : خدایی زحمت کشیااااا
اونطوری که تعریف کردن نشستن فیلمو نگاه کردن و کاملا تحریک شدن و چن بار زنگ زدن اتاق من و پس از مطمئن شدن از نبودنم مشروب خوردن و سکس کردن، این اولین باربود که در حالت عادی راجع به سکس حرف میزدیم که مهدی گفت : امروزو چیکاره ای
من : هیچی، دیروز کارام تموم شد و بیکارم
مهدی: ما استراحت نیاز داریم واسه شب، من پیشنهاد میدم بازم شب بریم تو اون بازار ماهی فروشا که گفتی شبها بارهاش تا نصف شب بازه
منم واقعا عاشق کومکاپی بودم و گفتم : کومکاپی؟ آره شبهاش واقعا رویاییه
قرارمونو واسه ساعت ۱۰ شب گذاشتیم و من برگشتم اتاقم و تا ساعت دو خوابیدم که از فرط گرسنگی بیدار شدم ، لباس پوشیدم رفتم سمت بازار و یه پرس دونر گوشت با چنتا آبجو گرفتم و برگشتم هتل دو ساعتی رو با دونر و آبجو گذروندم و خوابم گرفت، حدودای ساعت ۹ مهدی زنگ زد که کم کم آماده شیم ۹و نیم تولابی منتظر بودم که اومدن، زهرا کاملا باز پوشیده بود، یه تیپ روسپی گونه بوت بلند با دامن کوتاه چرم و بالاتنه تور که نیم تنه مخمل شونه و سینه هاشو پوشونده بود ، نمیدونم چرا غیرتی شدم و گفتم : یه کم پوششت نافرمه ها
مهدی: جان مادرت بیخیال شو و فاز کُرد بودن برندار
بیخیال شدیم و حرکت کردیم ، به عینه ارازل پای اکسارای براش هلاک بودن تا رسیدیم کومکاپی و بار میکونوس نزدیک بود قاط بزنم ، تازه بزم بزن بکوب بار شروع شده بود موزیک و ترانه یونانی روح و روانمو جلا میداد ، برامون آبجو با پنیر اوردن، من حوموس هم خواستم چون حوموسهاش محشره ، همه نگاهها رو زهرا قفلی بود و اونم به همه پا میداد و من حرص میخوردم اما مهدی خرکیف بود، تموم منطقه رو موزیک و بوی دود ماهی کبابی برداشته بود ،آبجو پشت آبجو بالا میرفت، الان دیگه اونا پابه پای من میخوردن ، میگو سوخاری و هالیبوت سفارش دادم که مزه بینظیری برای الکل هست طعم دودی سیری کرانچی شده و خورد شدن زیردندان میگوها اونها رو هم مسخ کرده بود ، بیشتر از ۵ تا ابجو خوردیم همه دختر پسرهای جوون وسط بار بار ترانه Esena Mono از Kaiti Garbi عاشقانه باهم میرقصیدن، مهدی و زهرا هم با هم رفتن تو جمعیت برا رقص و منم مشغول مشروبا شدم ، یه آن که نگاه کردم دوطرف زهرا رو دوتا پسر گرفتن و میمالنش، مهدی هم واسشون کف میزد، به زور از دستشون درآوردم و اوردمش سر میز، مهدی کاملا پاتیل بود و زهرا فوشم میداد که چرا عیششو خراب کردم ، با هر بدبختی برشون گردوندم هتل و تو اتاق گذاشتم و خودمم برگشتم اتاقم

دوستان گرام هدف از اینکه اسم خانوم داستانمون چن بار عوض شد اینه که اسم واقعیش ثبت نشه

نوشته: بهروز


👍 42
👎 16
67301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

907789
2022-12-23 01:47:05 +0330 +0330

عالی ادامه بده خیلی خوبه

0 ❤️

907807
2022-12-23 03:30:30 +0330 +0330

والا ما هم چندبار ترکیه رفتیم و شام در کشتی هم رفتیم ولی کسی حق فیلم برداری نداشت و پرسنل کشتی شدیدا کنترل میکنن که کسی فیلم نگیره

0 ❤️

907816
2022-12-23 04:43:58 +0330 +0330

دوست گرام واسه اینکه داستانت واقعی تر به نظر بیاد برا قسمت آخرش یه بخشی رو بذار برا پشیمونی مهدی از این حجم از بی غیرتی و اینکه فقط می‌خواسته یه حس جدید رو تجربه کنه و الان بعد این اتفاقات همون‌طور که لذت میبرد ازین داستانها حس پشیمونی هم سراغش اومده،

0 ❤️

907822
2022-12-23 07:04:34 +0330 +0330

اینا چه شل و ول بودن که با یکی دو پیک شراب مست میشدن والا من ۶ تا ۶ تا شات ودکا و تکیلا میخورم توپم تکونم نمیده

0 ❤️

907849
2022-12-23 10:44:38 +0330 +0330

ادامه بده عالیه

0 ❤️

907874
2022-12-23 15:29:39 +0330 +0330

خیلی زود سرو تهش رو بهم اوردی ،انگار که حزن جق زدن یه نفر بیاد بالا سرت
ولی عالی بود

1 ❤️

907878
2022-12-23 16:48:11 +0330 +0330

والا منم آنتالیا رفتم هرچی مشروب مخوردم اصلا خیچ اثری مداشت درصد الکل ۱۲ درصد هسن که برای من هیچ هست در ضمن همه دوست دارن زناشون باز باشن ولی هیچ کی پا نمیده

1 ❤️

908275
2022-12-26 13:45:25 +0330 +0330

عالی بود. کیف کردم. دمت گرم

0 ❤️