اشکان و زن همسایه

1401/03/12

سلام به همه کی ماچ به چشاتون…
اولین بارمه که میخوام منم یکی از ماجرا هامو اینجا بنویسم،قبلا فقط میخوندم!
من راستش اسمم اشکان(مستعار) و ۲۶ سالمه و از ۱۷/۱۸ سالگی تا الان سکس زیاد داشتم از پولی بگیر تا دوست دختر و زن بیوه و شوهردارو طلاق گرفته ولی همیشه تو کف یه نفر بودم که الانم که دارم براتون تعریف میکنم متعجبم که چطور شد که به مراد دلم رسیدم؟! چون از طرفی رابطه با این آدم برام واقعا جزو محالات بود کلا یه تشنگی خاصی بهش داشتم و هیچ امیدی ام نداشتم به شدنش.
دلایلی ام که اتفاق افتادن این تصمیمو برام محال میکرد این بود که یک؛هیچ درکی از عکس العملش نداشتم،دو؛ممکن بود ابرو شرفم بره تو در و همسایه؛سه؛ممکن بود حتی کارم به مراجع قانونی بکشه و کلا به فنا برم.واسه همینا هر بار دید میزدمش واقعا حسرت میخوردم و جرات نمیکردم کاری کنم!
بگذریم!!
جونم براتون بگه که؛توی همسایگی ما،یه خانومی زندگی میکنه که حدود ۴۰ سالشه!از خصوصیاتش بخوام براتون بگم که مگه این آدم چیه که حسرتشو میخورم،باید بگم که(یه خانم زیبا،فرم سینه های قرص و خوش حالت،بالاتنه خوش حالت و چیزی که منو بیشتر جذبش میکرد پایین تنه بسیار خوش فرمش بود،وباسنش طوری بود که علارقم سفت و محکم بودنش هر بار تو کوچه راه میرفت مخصوصا وقتی عجله داشت لپای کونش میلرزید)!
قدشم ۱۶۵ خلاصه یه فنچ بغلی خیلی جمو جور بود…
سال های زیادی بود که دید میزدمش اما جرات نمیکردم حتی بهش بفهمونم دارم نگاش میکنم چون واقعا نمیدونستم چه عاقبتی در انتظارمه.
منم که تو کوچمون پسر با ادب و آرومی میشناختن منو یجورایی نمیخواستم بخاطر یه حس و یه چیز نشدنی خودمو خراب کنم.
هر بار که میدیدمش فقط کارم حسرت بود.تو دلم به شوهرش میگفتم لعنتی کوفتت بشه،خوشبحالت و این صحبتا.
شاید باورتون نشه،۵یا۶ سالی بود که دید میزدمش.
تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم دلو به دریا بزنم و حداقل یه تلاشی در قبال خواستم بکنم کم فحش بدم خودمو،نشدم نشد.
شروع کردم به توجه کردن های بیشتر نسبت بهش.
سلام دادن های محبت امیز و مفهومی،تحویل گرفتن های زیاد،کمک های کوچیک مثلا خریدی داشت یکی دو باری کمکش کردم برسونه دم در خونش،اونم گاهی میومد دم در خونه ما یا چیزی میخواست یا با خونه ما کار داشت.چون روابط گرمی ام داشتیم تو همسایگی.
کم کم جراتمو بیشتر کردم و نگاه های منظور دارمو شروع کردم.اما همچنان تو دلم نگران بودم.ولی یچیزی تو دلم میگفت امتحانش کن.
یکی دو ماهی زوم کرده بودم روش.نگاش میکردم،بدنشو دید میزدم،لحظه ای که منو نمیدید برجستگیای بدنشو میدیدم.و یجوری ام دید میزدم که متوجه این بشه که دارم بهش نگاه میکنم ولی مستقیم متوجه این نشه.چجوری بگم یجوری دید میزدم که بفهمه دارم دید میزنم ولی وقتی ام که منو میبینه روم طرف دیگه باشه.
تو این مدت خوب بهش غیر مستقیم فهمونده بودم که به بدنش حس دارم.
طبق معمول هیچ غلطی نمیتونستم بکنم.
از طرفی ام چون خانوم محفوظ به حیایی ام بود پوشش رعایت میکرد ولی بدنشو هیچ پوششی نمیپوشوند.یه چند روز بعد دیدم موقعی که داره بیرون میاد پوشش رو بیشتر کرده و یجوری فهمیده بود دارم نگاهش میکنم و دیگه راحت بیرون نمیومد
پیش خودم گفتم ریدی دایی…حداقل دید میزدی الان همونم نیست.
دیگه سعی کردم از فکرم بیرونش کنم.
مدت هایی گذشت تا اینکه یه روز خانواده رفته بودن تهران و قرار بود از اونجا هم همراه خالم اینا برن کیش برای خرید همون زیارت و تجارت خودمون.منم چون کلی کارای مشتریا دستم مونده بود نشد همراهشون برم و موندم خونه و پخت و پز و اینجور چیزا هم گردنم بود.
یه روز که بیکار بودم گفتم خونه بمونم استراحت کنم یه دوشی بگیرم بعدشم برم با رفیقام دور دور.
رفتم یه دوش توپ گرفتم کلی صاف و صوف کردن(همیشه صاف و صوف میکنم) خلاصه اومدم بیرون و حوله رو پوشیدمو رفتم سراغ یخچال یه چیزایی یادم نیس چی بودن اوردم بیرون و زدم بر بدن.
ماهواره ام داشت فیلم سینمایی میداد بی اختیار داشتم نگاه میکردم که دیدم آیفون زدن
گفتم این کیه دیگه؟رفتم از مانیتور دیدم زن همسایس!!
پشمام ریخت.یلحظه هر چی افکار شیطانی بود زد به سرم
اینقد قفل بودم که باز کنم یا نکنم حوله تنمه فلان که دیدم رفت…
سریع رفتم موهامو سشوار گرفتم لباسام تنم کردم شیک و پیک کردم اومدم تو حیاط داشتم فک میکردم که کاش باز کرده بودم.یه نیم ساعتی رد شد
تو همین افکار بودم دیدم در میزنن باز.
دیدم باز خودشه اینبار بی معطلی درو باز کردم اومد تو حیاط.
رفتم بیرون کلی سلام علیک و فلان؛گفت مامان خونس؟گفتم نه متاسفانه رفتم تهران از اونورم برن کیش.گفت اع چی بیخبر،گفتم اره یهویی شد.
گفت تو نرفتی چرا؟ گفتم کلی کار عقب افتاده داشتم،بعدشم من همیشه تو سفرم برام فرقی نداره الان برم یا بعدا.
گفت پس قدر مامان الان میدونی که میپزه میشوره فلان،گفتم قدرشو که میدونم همیشه ولی اره پخت و پز سختمه،سر کارم میرم خستم میشه.
گفتم کارتون چی بود حالا،گفت هیچی اومده بودم ببینم نعنا خشک داره یه پیاله ازش بگیرم؟ گفتم چند لحظه صبر کنین ببینم کجاست تا براتون بیارم گفت تا نگاه میکنی منم برم غذام رو اجاقه اونو بردارم بیام و رفت
من همون لحظه یه فکری به سرم زد ولی استرس داشت خفم میکرد.
تپش قلب داشتم…
خلاصه یه لیوان آب خوردمو گفتم هر چه باداباد.مرگ یبار شیون یبار
یه نیم ساعت بعد اومد پایین رو پله ها صدام زد
منم فکرمو از همینجا عملی کردم!
رفتم گفتم بهش که هر چی میگردم پیداش نمیکنم،گفت تو جای ادویه هارو نگاه کردی گفتم آره اما شاید جای دیگه گذاشته.
با این جمله یه تیری در تاریکی انداختم(شما خانوما وارد ترین بفرمایین داخل یه نگاهی بندازین) هر چند حرفم احمقانه بود ولی از روی سادگیش اومد داخل.و وقتی اونو تو اشپزخونه کنار خودم میدیدم ترس شدیدی داشتم ولی بر ترسم غلبه کردم.دلو زدم به دریا و نزدیکتر شدم
منم به هوای گشتن کنارش بودم.خلاصه کابینتارو دید،اینور دید اونور دید غافل از اینکه نعنارو من قایم کرده بودم.
از یه طرف حس شهوت تا مغز استخونم رسیده بود و کیرم کامل راست بود از طرفی نمیدونستم از کجا و چجوری شروع کنم که دوباره نزاره بره بمونم تو خماری چون میدونستم اگر این فرصت از دست بدم بیچاره میشم.
دنبال یه موقعیت مناسب بودم یه حرکتی روش پیاده کنم و از شانس خم شد که کابینتای ردیف پایین ببینه که جرات پیدا کردم و از پشت کیرمو چسبوندم به باسنش…
پنج شیش ثانیه هر دو بی حرکت و متعجب و شوک زده بودیم.
بلند شد و صاف وایستاد ولی همچنان کامل از پشت برجستگی باسنش رو با کیرم حس میکردم.نه اون حرفی میزد نه من.یجورایی انگار بدجوری دلخور و عصبانی بود یا من اونجوری حس میکردم که فک میکردم هر لحظه ممکنه برگرده و بزنه تو گوشم.که با تمام مظلومیتم آروم دستمو دور شکمش حلقه کردم.
گفت اشکان داری چیکار میکنی میشه بهم بگی یعنی چی اینکارت؟
گفتم مریم خانوم (مستعار) لطفا یلحظه خونسرد باشین براتون توضیح بدم
اونم همون حالت که پشت و چسبیده به من ایستاده بود گفت بگو.
گفتم مریم خانوم من میدونم کارم اشتباهه ولی مدت خیلی زیادیه که بهتون حس دارم و خیلی عذاب میکشم یلحظه ام از جلوی چشمم دور نمیشی
میبخشید این حرفو میزنم شرمنده ام
و دستاشو گذشت رو دستای من به همون حالت دستای خودم
و بهم گفت خودم متوجه نگاهات میشدم ولی تورو جای پسرم میدونستم ولی اینکار اصلا درست نیست.
گفتم بله ببخشید اشتباه کردم.
برگشت سمت من و گفت اشکالی نداره ولی اینجا اومدنمو به کسی نگیا
گفتم نه خیالتون راحت
گفت مطمئن باشم؛گفتم اره
بعدش اومد سمتم و بغلم کرد و گفت توام جوونی حالتو درک میکنم،اما اینجوری ام خوب نیس اگر با این حالت بمونی شکم درد بدی سراغت میاد
باید خالی کنی خودتو
منم متعجب بودم و خجالت میکشیدم و فک میکردم منظورش اینه برم جق بزنم
بعد دستشو در کمال نا باوری گذاشت رو کیرم و منو انگار برق سه فاز گرفته باشه…گفت اگر بین خودمون میمونه خودم بهترت کنم
انگار داشتم خواب میدیدم
اینجا بود که جرقه ی سکس من باهاش بخوره و رویام به واقعیت برسه.
گفتم قول میدم که همینجا چالش کنم
یه خنده معنی داری زد و اومد چسبید بهم
منم بغلش کردمو دست میکشیدم رو تمام برجستگی هایی که چند سال بود تو خماریش بودم.
قلبم بدجور تند میزد گفت چته،نمیری بیفتی رو دستم.
خندیدم و سعی کردم اروم باشم
خلاصه طولی نکشید که ریلکس شدم و لباشو برای اولین بار شروع کردم به خوردن،وای که چه لبایی داشت از خوردنش سیر نمیشدم.
همینطور که لبشو میخوردم عقب عقب بردمش رو مبل اِل شکل توی حال
خوابوندمش به کمر و اومدم روش و شروع کردم به خوردن لب و گردن و گوشش.
دیگه جایی برای مهار کیرم وجود نداشت و داشتم اذیت میشدم از بس بزرگ شده بود
بلند شد بلوزشو دراورد و سینه های مثل مرمر و سفیدش از پشت سوتین مشکیش بدجوری دیوونم کرد.
بندهای سوتینشم داد پایین برش گردوند تا گیرش بیاد جلو و بازش کرد
و حالا دیگه مانعی بین منو اون ممه ها وجود نداشت.
دیوانه وار داشتم ممه هاشو میخوردم و یه دستمم از روی لباسش روی کسش داشتم میمالیدم و بعد دو دقیقه دیدم آه و ناله هاش داره به گوش میرسه
خودمم توی شوک بودم و میگفتم این منم واقعا؟بیدارم؟خواب نباشم؟
با یه حرکت شلوار و شرتشم دراوردیم دو تایی و حالا اون لخت لخت بود و من همچنان با لباس بودم
گفت نمیخوای دربیاری؟ اومد دوتایی تیشرت و شلوار و شرت منم دراوردیم
و دوباره رفتم روش و لبشو میخوردم اومدم دوباره روی گردش اونم با دستاش کمرمو میمالوند.همینطور اومدم پایینتر و سینه هاشو با ولع تمام میخوردم،و اروم اروم رفتم سمت شکمش و بعدشم رفتم پایینتر و رون هاشو (قسمت های نزدیک کسش) رو میخوردم،و بعدش رفتم سراغ کسش.
یه کس خوشفرم و سفیدی داشت و کوچولو ام بود و قشنگ با هیکلش همخوانی داشت.
رفتم سراغ کسش و با دست م مالیدمش و لاشو باز کردم و شروع کردم به زبون کشیدن و خوردن.نیمنگاهی ام بهش مینداختم و میدیدم چشاش بستس و تو ابراست.بعد دستش گذاشت رو سرمو فشارم میداد سمت کسش و آه و ناله میکرد.
پاشد و اومد روی من و اینبار اون شروع کرد به خوردن کیر من.
وای که چه حالی میداد،باورم نمیشد.اما حقیقت داشت.واقعا عالی میخورد
اما نزاشتم زیاد بخوره چون قرصی چیزی نخورده بودم.
بلندش کردم خوابوندمش رو مبل و رفتم یکم وازلین اوردم زدم به کیرم و رفتم روش و همینکه چشم تو چشم بودم باهاش و لب بازی میکردم،با دستم کیرمو تنظیم کردم رو سوراخش و اروم سرشو بردم داخل که یه تکونی خورد گفت اروم فقط،مدتیه سکس نداشتم مال توام یکمی بزرگه بزار جا باز کنه.
منم کیرم ۱۶ سانت هست ولی کلفت.خلاصه اروم اروم عقب جلو میکردم تا اینکه تا آخر جاش دادم تو کسش و یه جیغ خفیفی کشید.
بعد یه دقیقه دیگه جا باز کرده بود و مشکلی نبود.
تو فکرم گفتم شل و ول بازی درنیار که دیگه گیر نمیاد بزن جرش بده که وقت طلاست.
شروع کردم تلمبه های تند و وحشی زدن،جوری که میگفت تروخدا آروم ولی اینقد شهوت و لذت بدنشو و صداشو گرفته بود که منم لذت میبردم از اه و ناله هاش.همزمان که شکمم برخورد میکرد به بالای کسش صدای تالاپ تولوپ فضای خونه رو گرفته بود.و اونم از درد و لذت کمرمو چنگ میزد و گاهی دردمم میگرفت اما حالیم نبود.
حدود ده دقیقه ی آتشین گذشته بود و اونایی که تجربه دارن میدونن،زمانی که محیط سکست بترسی یا استرس داشته باشی آبت خشک میشه و نمیاد
و منم به حالت های مختلف و شکل های بدنی مختلف با نهایت قدرت داشتم میکردمش و اونم غرق شهوت قربون صدقم میرفت
همینطور که داشتم میکردمش یکی دو باری بدنش کاملا لمس شد انگار،در حد بیهوشی رفت و ارضا شد از بس که تند تند عقب جلو میکردم.
تا اینکه یه کوسن برداشتم گذاشتم زیر شکمش و دراز کشیدم روش و از پشت کیرم جا کردم تو کسش و دو دقیقه ام وحشیانه تلمبه زدم و دیدم آبم داره میاد و سرعتمو زیاد کردم و گفتم داره میاد بریزم رو کمرت؟ گفت نه بزار داخلش بمونه نگران نباش
منم با نهایت قدرت بیرحمانه تا مرز جر دادن تلمبه زدم و کل آبمو تو کس تنگ و داغش خالی کردم و منم تا مرز بیهوشی رفتم و افتادم روش
اونم یه دستش انداخته بود لای موهام و با انگشتاش بازی میکرد.
دو دقیقه ای گذشت و خیس عرق روی هم بودیم و کیرم از کسش افتاد بیرون
برگشت سمت من و کلی لب بازی کردیم پاشد رفت دسشویی و خودشو شست منم همینطور.
اومد بیرون و رومون دیگه به هم باز شده بود
و منم چون فرصت غنیمت بود به مراد دل اصلیم هنوز نرسیده بودم و اونم باسن خوشگلش بود.
گفتم از پشت میزاری؟ گفت حرفشم نزن
گفتم کاری نمیکنم اذیت شی فقط یکم
به زور راضیش کردم
به شکم خوابید دوباره یه کوسن گذاشتم زیر شکمش تا کونش بیاد بالاتر
یکم وازلین به کیرم زدم و نزدیک کونش بردم و گفت لطفا اروم تا حالا از پشت رابطه نداشتم گفتم چشم
باسنش واقعا محشر بود،لای لپ های باسنش دره بود انگار.کیرمو بالا پایین میکردم تو شیارش و بردم سر کیرم سمت سوراخش و سرشو بردم توش که یه دادی زد گف درش بیار گفتم صب کن یکم جا باز کنه
خلاصه تحمل کرد و منم اروم بالا پایین کردم و ۵ دقیقه ای دهنم سرویس شد تا اینکه تا ته جا کردم و اونم به خودش میپیچید ولی بعدش براش عادی شد شروع کردم بازم تلمبه زدن های پی در پی و بعد چند دقیقه آبم اومد و درش آوردم ریختم رو کمرش با دستمال پاکش کرد.
دوباره شل و ول تو بغل هم افتادیم و نیم ساعتی گذشت دوباره پاشدیم رفتیم شستیم خودمونو
در مجموع دو ساعتی از اومدنش میگذشت.
لباساشو پوشید منم فقط شرتمو پام کردم که بعدش برم حموم دوباره.اونم اماده شد و دوباره بغل و لب بازی کردیم
بهم گفت حالا دیگه فک کنم حالت بهتر شده باشه
گفتم اره مرسی بهترین سکس عمرم بود
گفت منم لذت بردم از سکس با تو، کارتو خوب بلدی
یه لبخندی زدیمو بوس و بغل کردیم تا دم در همراهیش کردم.
از لای در بیرون چک کردم کسی تو کوچه نباشه تا بره.
موقع رفتنم باز لبشو خوردم گفت یادت باشه شتر دیدی ندیدی گفتم چشم
و اون رفتو درو بستم رفتم حموم بعدشم اماده شدم رفتم بیرون یه شامی چیزی بخورم.
شامم زدم جاتون خالی اومدم خونه و با یه حس خوب و یه رویای به واقعیت تبدیل شده تو عالم خودم خوش بودمو بطری مشروب از تو یخچال برداشتم یه گیلاس ریختم اومدم نشستم رو مبل زدم بالا و سیگارم روشن کردمو پاهامم گذاشتم رو میزعسلی رو به رومو از اتفاقای اونروز لذت میبردم.
بعد اون اتفاق دیگه امارش دستم نیست چند بار باهاش سکس کردم،خواستم بگم هنوزم هست هنوزم این ماجرا ادامه داره.
ببخشید طولانی شد ولی سعی کردم با جزئیات این تجربه جالب و شیرینمو براتون بنویسم.
ممنون از همگی
ماچ به کلتون

نوشته: کیرطلا…


👍 13
👎 7
36201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

877212
2022-06-02 01:10:19 +0430 +0430

برای کردن کص وازلین زدی🤔
باشه واقعیه تو راست میگی

0 ❤️

877364
2022-06-03 00:06:52 +0430 +0430

گوه خوردی آی گوه خوردی مثل یه اوسگول خوردی. اون بیت قبلیه (کوس گفتی آی کوس گفتی مثل یه کوسخول گفتی)توسط دوستان اسکی باز مصادره شد.لطفا این یکی رو مصادره نکنید.

0 ❤️

877422
2022-06-03 03:06:48 +0430 +0430

کس که دیگه وازلین نمیخاد. تازه کون هم نمیخاد، ما به کون هر کی وازلین زدیم میگه پاک کن میسوزه اما دوستان همه را با وازلین میکنن و آخی هم نمیگن

0 ❤️

877427
2022-06-03 03:26:50 +0430 +0430

والا یخورده با مخیلات نمیگنجه 😅😅😅

0 ❤️

877523
2022-06-03 23:47:11 +0430 +0430

کسکش زن با قد ۱۶۵فنچ جمع و جور بغلی حساب میشه ؟

0 ❤️