سلام و عرض ادب
این داستان برخلاف عنوان که یکم جهت فانه ، یه داستان واقعیه .
یه جریانی که خیلی سوژه ی صحبتامون شده بود ، وقتی تو جمع پسرونه صحبت میکردیم و مطمئنا خوب میدونید که تو جمعای پسرونه ، به چه موضوعاتی که اشاره نمیشه و…
خلاصه که دوبار ، دوتا داستان مختلف در مورد این افسانه :) گفته شد که میخوام نقلش کنم.
توی شهر ما که اسم نمی برم ، حتی سخته که دوس دختر دوست پسر بیان تو مرکز شهر و با هم دیگه راه برن ، چون شهرمون کوچیکه و اگه همه هم همدیگرو نشناسن ، مطمئنا آخرش یکی که آشنا باشه درمیاد و بگاییه رخ میده ، شما حساب کن با دختر ریسکه بری بیرون ، بعد بخوای کونکونک هم بکنی؟
پس دلیل اینکه این قضیه یجورایی افسانه تلقی میشه سر اینه که خیلی مخفی کارانه و فان رخ میده ، اونم چندین دفعه که فقط دو دفعش به گوش من رسیده .
حالا فان بودن چیه ، یه فلکه ای تو شهرمون هست که اسم خاصی نداره ولی اگه از همون فلکه بالاتر بری میری سمت جاهای خلوت و کلا مکانهای بدردبخور برای داستان.
من نوعی اگه ساعتای دو و نیم بعد از ظهر برم دور اون فلکه وایسم ، به احتمال خیلی زیاد یه ماشین کیای سفید وایمیسه و سوارت میکنه میبرتت همون بالاها که گفتم ، حالا تو این ماشین یه مرد میانسال با موی جو گندمی و سیبیل کلفت ، اما خوش تیپ و خوش مشرب نشسته که اینقدر جانب احتیاط رو رعایت میکنه که با اینکه هر کی دیدتش قیافش واسش آشنا نبوده ، بازم خیلی وقتا کیس مورد نظر رو سوار کرده ولی پا پیش نگذاشته و سر خایه های نداشته ، شکارشو از دست داده .
ولی خب ، چرا اینقدر احتیاط میکنه؟ چون این مرد میانسال گی میخواد ، اونم در نقش مفعول ، که این مرحله به طرز عمیقی واسه شهر ما قفله ، جوری که پتش که رو آب ریخته شه ، واقعا باید جمع کنه بره از شهر ، سر همین ، خودش اصلا پا پیش نمیذاره ، فقط سیگنال میده ، از قضا سر مورد اولی که میخوام براتون بگم ، خود شکار ، سیگنال رو میگیره ، حالا جناب شکار کلا ۱۹ سالش بوده اما بلد کار ، اینو میبره یجای خلوت و شرو میکنه ، مالیدن ، در میاره میخوره ، با حرص و ولع ، انگشتایی که انگشتر عقیق دورشونه ، روی کیر یه نوزده ساله ی سگ حشر ، واقعا صحنه ی سمی ای رو به ارمغان اورده بوده.
حالا پسره هم با همه پررو بازیش ، میگفت اون موقع که مرده با حدود چهل پنجاه سال سن سرشو اورده بالا ، تو چشاش زل زده و یه لیس بلند از ته تا کلاهک کیرش کشیده ، کم آورده و خجالت کشیده ، و با نگاهی که داخلش یه به خودت بیا مرده خاصی موج میزده ، دستشو برده سمت دستگیره ی در ماشین تا پیاده شه و بره که مرد افسانه ای :) سرشو میبره بالا و شرو میکنه لب گرفتن و در نتیجه ی بوسه ی طولانی و آبدار ، وقتی مرده پیشنهاد میده که برن یه جای خلوت واسه اصل کار ، پسره با پاها و لب و لوچه ی شل قبول میکنه.
رسیدن به اون خلوتگاه همانا ، درآوردن شلوار و لباس همانا ، که چنان خوب مرد داستان طرفو ارضا میکنه که شماره ها رو هم بهم میدن ، اما سر خجالت یا حس بد یا گی نبودن پسره ، پسره طرفو بلاک میکنه و مرد افسانه ای باز جویای کیر ، هول و هوش ساعتای دو نیم ، جای همون فلکه هه ، به دنبال کیس میگرده.
قضیه ی دوم اتفاقا بعد همین داستان هم اتفاق افتاده ، ینی انگار کلا سه روز فاصله بوده بین این دو اتفاق ، ماجرای دوم کمی ملوتر پیش رفته بود و همچنین نقل کننده ی داستان هم خیلی ملو واسمون تعریف میکرد که دور اون فلکه نشسته بوده منتظر تاکسی ، که ماشین کیا میاد جلوش می ایسته و بهش میگه که کجا میری اینم آدرس میده و شروع میشه ، اما تفاوت سناریو این میشه که این پسره کلا تو باغ نیس ، مرده هی دست میکشه رو رونش ، این اسکلم فک میکنه قصد کونشو کرده ، مرد شروع میکنه صحبتای کسشر سکسی و راحت صحبت کردن اما این طرف ، پسره فقط یه پوزخند میزنه دیگه اینقدر پیش میره که عملا دست مرده روی کیر پسرس و پسره هنوزم وانمیده ، مرده بالاخره یجا ماشینو نگه میداره شرو میکنه قربون صدقه و التماس درخواست کیر! پسره هم علی رغم میل باطنی :) میزاره مرد ساک آبداری بزنه و بعد رسوندنش به همراه تشکر ! خدافظی سردی به داستان این دو خاتمه میده .
این قضایا نقل قول هایی از دو هم نشین به نام های احسان و حمید بود امیدوارم جالب بوده باشه.
نوشته: امیری که کونی نیس
امیری گه کونی نیست ولی اوبی هست بااین کس و شر و ورا ادمین سایت هم نمود مارا بااین کسشعرهای کاشمری
بهت دیسلایک میدم نه به دلیل تخمی بودن داستانت (که هست) بلکه فقط بخاطر جمله آخرت.
همه امیرا کونین عزیزم، تو کل دنیا همینه
چقدر این مزخرفی که یه مدتیه مد شده و میگین همه امیرها کونی ان احمقانه و چیپه.
یعنی چی؟ مثلا فکر میکنین خیلی با مزه این که هی میگین همه امیرها کونی ان؟ چه چرت و پرت هایی افتاده توی دهنتون.یکی یه مزه ای میریزه بقیه هم بلافاصله همونو غرغره میکنن.عه عه عه
وای چقدر لوس و خزه این چرندیات.
هنر دیگه ای ندارین؟
تمام امیر ها کونی هستن بدون شک