اولین خیانت زندگیم (۳)

1401/11/18

...قسمت قبل

سلام به همه
ببخشید اگه وقفه میوفته تو قسمت ها این روزا کمی مریض حالم بخاطر سرماخوردگی اصلا حوصله ی هیچ کاری رو ندارم هر بار خواستم ادامه ی اتفاقات و براتون بنویسم نتونستم
اما وقتی تو قسمت دوم خاطراتم کامنتاتون و خوندم کلی انرژی گرفتم حس اینکه درکم کردین باعث شد که تو نوشتن قسمت سوم کمی روحیه بگیرم و العان که نیمه شب پنج شنبه سیزدهم بهمن
ساعت 1:30 دقیقست بیدارم و نشستم گوشه اشپزخونه جایی که هر وقت دلم میگیره میام همینجا میشینم و کلی گریه میکنم
البته عادت دارم وقتایی که دلم میشکنه و غمگینم کتاب بخونم یا شعر بنویسم .
اما حالا که خاطراتم و با شما به اشتراک میزارم
از دلتنگی هام کمی کمتر میشن و سبکتر میشم
زیاد با حرفام از موضوع اصلی دورتون نمیکنم ببخشید …

اون شب بعد اینکه برای فردا با محمد رضا قرار گذاشتم خوشحال بودم پاشدم رفتم رامین و بیدارش کردم تا بریم تو اتاق بخابیم
همیشه واسه اینکه شاید بتونم رامین و تحریک کنم موقع خواب لباسای سکسی میپوشیدم اما اون شب با همون لباسای تنم رفتم رو تخت و کنار رامین خوابیدم و برعکس شبای قبل خیلی زود خوابم برد …
با صدای رامین از خواب بیدار شدم که
منو بوسید و خداحافظی کرد …
گیج خواب بودم صدای بسته شدن درب حیاط اومد که رامین رفتش
ساعت و نگاه کردم ۷:۲۰ دیقه بود یاد قرارم با محمد رضا افتادم یه لبخندی زدم و پتو رو دور خودم پیچوندم و بازم خوابیدم .
با صدای زنگ هشدار گوشیم بیدار شدم که ساعت ۸:۳۰ بود .
پاشدم اتاق و مرتب کردم و مثل عادت هر روزم رفتم دوش گرفتم اما امروز حسابی به خودم رسیدم .
تعریف های محمد رضا تو دلم نشسته بود اینکه ازم تعریف میکرد اینکه حرفای عاشقانه میزد اینکه از پوشش و استایلم تعریف میکرد . شاید براتون خنده دار باشه اما واقعا تو زندگیم کمبود این حرفارو داشتم
اومدم بیرون و حوله رو دور خودم پیچیدم و اومدم تو اشپزخونه یه لیوان چایی ریختم و با کمی بیسکوئیت اومدم جلو اینه نشستم
یه ارایش ملایمی رو صورتم کردم و رفتم سراغ لباسام
واقعا مونده بودم چی بپوشم اخه اونقدری لباس نداشتم از یه طرفم نمیخاستم با همون لباسای دیروزم برم .
یه ست شورت و سوتین صورتی داشتم پوشیدمش یه لگ مشکی رو با تیشرت نازک سفید تنم کردم و یه پالتوی بلند ابی پررنگ پوشیدم و یه مقنعه مشکی سرم کردم
تو اینه خودم و نگاه کردم حس کردم مقنعه خیلی بیشتر بهم میاد از یه طرفی هم نمیخاستم تو محل زیاد انگشت نشون بشم
مثل دیروز که با اون پالتوی کوتاه رفته بودم و نگاه سنگینشون و حس میکردم
اصلا حواسم به ساعت نبود ۱۰ دیقه به ۱۰ بود
سریع گوشیم و برداشتم و
به محمد رضا پیام دادم
سلام عزیزم کجایی ؟
خیلی زود جوابم و داد انگار منتظر پیامم بود
سلام عروسک من نزدیکتم راه بیوفت بیرون
باش عزیزم دارم راه میوفتم
کیفم و انداختم گردنم و بوت مشکیم و پام کردم و راه افتادم .
تو مسیر که میرفتم دو دل بودم و کمی دلشوره داشتم از طرفی هم با خودم میگفتم نکنه محمد رضا فک کنه من بخاطر سکس اومدم
اصلا راجب من چه فکری میکنه
رسیدم خیابون اصلی و همون جای دیروز محمد رضا من و که دید راه افتاد سمتم انگار کمی عجله داشت
رسید کنارم و سوار شدم
طبق معمول بهم دست داد
سلام
سلام عزیز دلم خوبی خوشکلم ؟
مرسی خوبم خودت خوبی ؟
مگه میشه تو باشی و بد باشم
ماشاالله چقدر حجاب بهت میاد سکسی تر شدی
اوووههم نمیدونم شاید
دستم و بوسید
یه چیزی رو تو اخلاق محمد رضا دوس داشتم
نمیدونم شایدم میدونست و هیچ وقت سوال نمیکرد
اینکه راجب زندگی شخصیم و شوهرم رامین هیچی ازم نمیپرسید منم با اونکه میدونستم متاهله چیزی سوالی نمیکردم راجب زندگیش
مثل همیشه صحبتاش دلنشین بود کلا ادم خوش صحبتی بود و همیشه مراقب حرفی که میخاست بزنه بود
باهم صحبت میکردیم و از خاطرات مجردیش و دانشگاهشون میگفت
گرم حرفاش بودم و اهنگی که زیر صحبتاش تو ماشین پخش میشد
صورتم سمت محمد رضا بود و سرمو تکیه دادم به صندلیم
رسیدیم دو راهی طرقبه شاندیز گفتم کجا میریم عزیزم ؟
گفت بریم یه جای دنج و دو نفره چطوره ؟
گفتم باشه رفتیم سمت شاندیز
زیاد نیومده بودم این سمت مشهد فقط دو بار اومده بودم اونم سمت چالیدره
مسیری که میرفتیم و خیلی دوس داشتم برف تو شهر تقریبا اب شده بودن اما اینجا هنوز زمینا سفید پوش بودن
بعد تقریبا یه مسیر طولانی رسیدیم به روستای زشک
خیلی وقت بود زمستون و این شکلی ندیده بودم
کلی خونه های روستایی خوشکل و کوهای سفید پوش و درختای بلند
خیلی حس خوبی داشتم
دلم میخاست زودتر محمد رضا یه جا نگه داره و پیاده شم میخاستم هوای بیرون و نفس بکشم
جلو یه خونه روستایی خوشکل و دنج نگه داشت
بدون اینکه چیزی بپرسم پیاده شدم و رفتم سمت بلندی که میشد طبیعت زیبای اونجارو حس کرد
چشمامو بستم و نفسای عمیق میکشیدم
فکر رامین افتادم ای کاش اینجا این لحظه رامین کنارم میبود کاش جای محمد رضا رامین من بود
یدفعه دستای محمد رضارو دور کمرم حس کردم که از پشت بغلم کرده بود و تو گوشم گفت به چی فک میکنی نفسم ؟
به خودم اومدم و گفتم
هیچی طبیعت اینجارو دوس دارم
گفت بریم تو اینجا سرده
فک کردم منظورش ماشینه سمت ماشین راه افتادم
نرگس ؟
بله
کجا میری خوشکلم
بریم تو خونه
متوجه شدم اون خونه روستایی که جلوش نگه داشته بودیم رو رزرو کرده بوده
یه حسی داشتم ترس و استرس
دوس داشتم تو همین فضا باهاش قدم بزنم
دلم نمیخاست برم تو خونه نمیدونستم چی میخاد بشه به هرحال تا اینجا اومده بودم و حتی از قضیه دیروزم با محمد رضا هم نمیشد چشم پوشی کرد
رفتم تو خونه
یه خونه روستایی کوچیک و خیلی دنج و خوشکل
از مبل و تخت و لوازمای شهری خبری نبود از صدای موتور و ماشین و هوای الوده خبری نبود
متکاهای قدیمی و لحاف و تشک های قرمز رنگ چیدمان قدیمی خونه خیلی حس خوبی بهم داده بودن مخصوصا کرسی که وسط اتاق بود
محمد رضا کاپشن چرمی که تنش بود و دراورد و اویزون کرد و گفت راحت باش عزیزم چرا استرس داری؟
دستام و گرفت و گفت : نیازی به استرس و نگرانی نیست اینجا هم خونه ی خودته من هرگز بدون اجازه ی تو هیچ کاری نمیکنم هر لحظه که دوس داشتی میتونیم برگردیم باشه ؟
فقط دوس دارم بهت خوش بگذره و رضایت تو برام مهمه اوکی ؟
کمی اروم شدم و سرم و به نشونه ی تایید تکون دادم
رفتم جلو پنجره ای که سمت بیرون بود پرده رو کنار زدم به قدری عاشق طبیعت اونجا و اون خونه خوشکل شده بودم که شروع کردم به فیلم گرفتن و عکس گرفتن
محمد رضا رفته بود زیر کرسی و لپ تاپش و باز کرده بود و داشت راجب کارش با یه نفر صحبت میکرد
یه لحظه صدای در اومد ترس تمام وجودم و گرفته بود
به محمد رضا نگاه کردم گفت باز کن عزیزم چیزی نیست
با یه ترسی رفتم سمت درب و در و باز کردم یه اقای مسنی بود
سینی چای اورده بود با کمی اجیل و شکلات و شرینی
گرفتم و تشکر کردم گفت خانم ببخشید ناهار و براتون چه ساعتی بیارم ؟
تعجب کرده بودم تا حالا این چیزارو ندیده بودم
گفتم بهتون خبر میدن
باش خدافظتون
سینی رو برداشتم و رفتم پیش محمد رضا و نشستم کنارش
تماسش و قطع کرد و گفت ببخشید دیگه مجبور شدم جواب بدم
ن عیبی نداره
نگاهی به لباسم کرد و گفت
تو چرا راحت نیستی نرگس ؟
گفتم راحتم دیگه خندید
گفت گرمت نیست ؟
پاشدم پالتوم و مقنعم و دراوردم
و با یه تیشرت و یه لگ چسب نشستم کنارش
براش چایی ریختم و گذاشتم جلوش
گفتم اینجا خیلی خوشکله تا حالا نیومدم
جدی حس کردم تو نگاهت که حسابی غرق اینجا شدی
عزیزم بهتر از اینجا میبرمت بهترین لوکیشنای طبیعت و برات پیدا میکنم و میبرمت
بهم نگاه کرد و گفت فقط دوس دارم باهام باشی
دراز کشید و سرش و گذاشت رو پاهام
کمی پاهام و تکون دادم تا راحت باشه
دستام و گرفته بود و میبوسید
نمیدونم چرا ولی دیگه اون حس ترس و استرس تبدیل شد به حس شهوت و لذت
یه سکوتی اتاق گرفته بود و فقط نگاهمون بهم دیگه قفل شده بود
دستام و تو موهاش کردم و با موهاش بازی میکردم
بهم گفت نرگس واقعا بهت نیاز دارم
با یه نگاه پر از عشوه بهش گفتم مثلا چه نیازییییی
گفت اگه اجازه بدی بهت نشون بدم
از سیخی کیرش که زیر شلوار بود متوجه منظورش شده بودم
گفتم باااااش نشونم بده
پاشد و من و خوابوند روی زمین و اومد روم و شروع کرد به بوسیدن لبام
منم دیگه رضایت داده بودم بهش و کاملا باهاش همراهی میکردم خیلی اروم و با احساس لبام و میخورد دستام و دور گردنش برده بودم و لمسش میکردم
صدای نفسامون شروع شدن محمد رضا تیشرتم و داده بود بالا و از روی نافم شروع کرد به بوسیدن بدنم
خیلی حرفه ای و با احساس اینکارو میکرد برام یه تجربه ی کاملا جدید بود
بلندم کرد و ته تیشرتم و گرفت منم دستام و بالا بردم و درش اورد موهام یه تکونی دادم و مرتب کردم
چشمش که به سوتین صورتیم افتاد گفت جوووون
چه رنگ خوشکلی چقدر به این پوست سفید و سینه های سفیدت میاد
لباش و دوباره قفل کرد رو لبام همونجور که لبام و میخورد گیره ی سوتینم و از پشت بازشون کرد
و اروم از رو شونه هام کشیدشون کنار
حالا دیگه سینه هام کامل افتاده بودن بیرون
جوووون چه سینه هایی
صورتش و چسبوند رو سینه هام و شروع کرد به خوردن سینه هام
خیلی تحریک شده بودم و سرش و رو سینه هام فشار میدادم
دست انداختم زیر تیشرتش و کشیدم بالا و تنش دراوردم
حالا با لمس بدنش روی بدنم
دیگه نفسامون تبدیل شده بودن به اه و ناله
بلند بلند شدیم و شلوارمون و دراوردیم
حالا
محمد رضا با یه شورت مشکی بود و منم با یه شورت صورتی دوباره تو بغل هم ولو شدیم و شروع کردیم به نوازش همدیگه
حسابی سینه هام و تو دستاش میمالوند و سرشون و مک میزد و میخوردشون
دستم و بردم سمت شورتش و از روی شورتش کیرش و تو دستم گرفتم
کلفتی کیرش و دوس داشتم و بیشتر حشریم میکرد
دستم و گرفت و بلندم کرد و کشید سمت تشک و لحافی که گوشه ی خونه بود
گرفتشون و پهنشون کرد کنار کرسی
خودش واستاد جلوم و به کیرش اشاره کرد خم شدم رو زانوهام و کیرش و از زیر شرتش کشیدم بیرون وقتی افتاد بیرون اصلا باورم نمیشد همون کیری باشه که دیروز براش ساک زدم
حس میکردم کیرش بزرگتر شده
لبام و بردم جلو و سر کیرش و با زبونم لیس زدم
عجله ای نداشتم دوس داشتم زود تموم نشه خیلی از اون لحظه لذت میبردم
اروم شروع کردم کیرش و لیس زدن و خوردن
سر کیرش و با لبام مک میزدم و صدای ساک زدنم و میشد تو کل اتاق شنید .
گاهی محمد رضا خم میشد و از پشت دست میکشید رو باسنم
جووووون چه کونی داری نرگس
چه خوب ساک میزنی
تا تهش بخور نفسم
تا حالا اینقدر از ساک زدن لذت نبرده بودم
ساک زدن کیر رامین همش چند دیقه طول میکشید و ارضا میشد
اما العان یه ۲۰ دیقه بود که براش ساک میزدم
هنوزم هیچ خبری از ابش نبود
من و روی لحاف خابوند اروم شرتم و از پام کشید گرفت جلو دماغش و شرتم و بو کشید
اوووووم جوووون چه بویی میده کوست
لخت لخت شده بودیم هردومون
اومد سمت لبام و لبام و بوسید و همینجور با زبونش و کشید و روی بدنم و رفت پایین پاهام
تمام بدنم مور مور میشد و حس خیلی عجیبی داشت پاهام و باز کرد کوسم پر اب شهوتم شده بود
گفت دختر تو که پر از شهوتی جوووون
چه کوس سفیدی
صورتش و برد بین پاهام و زبونش و کشید لای کوسم
وااااای خدا یه لرزه ای به بدنم افتاد
انگار تو یه فضای دیگه بودم
به حالت خمار به محمد رضا گفتم ترو خدا بخورش اوووووف
طاقت ندارم کوسم و لیس بزن محمد
جوووون چشم تمام اب کوست و لیس میزنم برات
شروع کرد به خوردن و لیسیدن کوسم واقعا داشت
تمام اب کوسم و لیس میزد و میخوردش
اینقدر با ولع اینکارو میکرد که
صدای خوردن کوسم تو گوشم میومد و حشری ترم میکرد . دستام و بردم سمت سرش و موهاش و چنگ میزدم و التماسش میکردم که بیشتر بخوره اونم زبونش و بیشتر تو کوسم فرو میکرد
اصلا برام مهم نبود که صدای اه و نالم و نفسام کل خونه رو برداشته بود
محمدم خوردن و دوس داشت و انگار قرار نبود از خوردن کوسم بی خیال بشه
اووووف محمد ترو خدا کیرت و میخام
زودتر میخام بره تو کوسم
التماسش و میکردم که زودتر کیرش و بکنه توش
از شدت حشر و شهوت از اون بیشتر طاقت نداشتم یه سره قربون صدقه کیرش میرفتم
از خوردن کوسم دست کشید و به حالت زانو وسط پاهام موند دست کرد طرف کیف لپ تاپش و یه کاندوم دراورد بازش کرد و کشید سر کیرش
انگار کاندوم و به زور میکشید روی کیرش
دستم و برده بودم روس کوسم و داشتم با کوسم ور میرفتم که
دوباره خم شد و اومد بالا سرم کیرش و روی کوسم حس میکردم
اماده ای خوشکلم ؟
با سرم بهش اوکی دادم
گفت
دوسش داری نرگس ؟
گفتم اره خیلی دوسش دارم
ای جونم کیرم واسه همیشه برای توست
اره کیر کلفتت فقط مال خودمه محمد
با دستم کیرش و راهنمایی کردم سمت کوسم و ازش خواهش کردم بکنه توش
انگار میدونست که چقدر خمارم چقدر حشری شدم
و داشت بیشتر حشریم میکرد .
کوسم اینقدر خیس بود که نیازی به خیس کردنش نبود سرش و گذاشت لب کوسم و همه ی کیرش و فشار داد تو کوسم
یه اه بلندی کشیدم و تمام شهوتم ترکید شروع کرد به طلمبه زدن تو کوسم
کلفتی کیرش و میتونستم کامل تو کوسم حس کنم
با دستام لحاف و چنگ میزدم
محمد رضا پاهام و بالا گرفته بود و تمام کیرش و تو کوسم عقب جلو میکرد و حسابی قربون صدقه کوسم میرفت .
اه و نالم حسابی بلند شده بود
تا حالا رامین هیچ وقت اینطوری نتونسته بود اهمو بکشه خیلی وقتا فقط واسه اینکه به رابطه و سکسمون لذت بدم صدای خودم و بلند میکردم
ولی العان زیر کیر محمد رضا ناله هام از شدت ضربه های کیرش تو کوسم بودن بعد ۱۰ دیقه طلمبه زدن تو کوسم
کیرش و کشید بیرون و ازم خواست حالت داگی بشم براش راستش خودمم حالت داگی رو تو سکس خیلی دوس داشتم و لذت میبردم
برگشتم و با لذت و عشوه براش قمبل کرده بودم
کمی با لپای کونم بازی کرد و
جوووون چه کونی داری دختر
فداش بشم این همه وقت کجا بودی
کیرش و لب کوسم گذاشت و فشار داد تو کوسم
واااای باورم نمیشد چند برابر لذتش بیشتر از سکس با رامین بود اصلا نمیشد مقایسه کرد کلفتی کیرش لذت داگی رو برام بیشتر کرده بود شروع کرده بود به طلمبه زدن تو کوسم حسابی داشتم جر میخوردم اما با اون حال بازم دوس داشتم محکمتر بزنه
طلمبه هاش تو کوسم شدیدتر شدن دیگه داشتم ارضا میشدم هرچند حس کردم یه بارم ارضا شدم بدون اینکه محمد رضا متوجه شه
گفتم محمد بیشتر بکن محکمتر بکن ترو خدا
ضربه هاش و تندتر کرده بود اما میگفت نرگس جونم زوده ارضا بشیم
همش از کوس و کونم میگفت
دلش میخاست حرف بزنیم یعنی از اون مردایی بود که دوس داشت موقع سکس حرف بزنه
منم همراهیش میکردم و خوشم میومد
اووووف قربون این کون تنگت بشم
تا حالا از کون دادی خوشکله ؟
با اه و ناله و عشوه جوابش و میدادم
نه
البته تو این چند سالی هم که با رامین بودم شاید کلا ۳ یا ۴ بار اینکارو کردم که اونم کیر رامین کوچیک بود اون همه درد داشت و اصلا نمیتونستم فکرشم بکنم که محمد رضا با کیر کلفتش بخاد اینکارو بکنه
برا همون بهش به دروغ گفتم ن هیچ وقت اینکارو نکردم
گفت دوس نداری ؟
گفتم دوس ندارم
گفت ای جوووون حیف این کون سفید و تنگ نیست
و دیگه حرفش و نزد
بعد حدود یه ربع طلمبه زدن تو کوسم تو حالت داگی
کیرش و کشید بیرون و دراز کشید و ازم خواست با پشت بشینم رو کیرش
طوری که باسنم سمت صورتش باشه
همون کاری رو که خواسته بود کردم و با پشت بهش رفتم روش و اروم کیرش و لب کوسم گذاشتم و نشستم رو کیرش
اوووووف وااااای تمام کیرش رفته بود توی کوسم
میتونستم سر کیرش و تا ته کوسم حس کنم دستاش روی دو طرف باسنم بود و حسابی باهاشون بازی میکرد
یکمی همون جوری رو کیرش نشستم دیدم خودش کونم و با دستش بلند کرد و شروع کرد به کوبیدن تو کوسم
با دستاش لپای کونم و بالا گرفته بود و با شدت تو کوسم میکوبید
اب کوسم کیرش و حسابی خیس کرده بود خودمم باورم نمیشد این همه اب فقط برای کوس من باشه
از شدت حشر داشتم دیووونه میشدم
بکن بکن بکن اووووف بیشتر ترو خدا محمد
از نفس های محمد متوجه شدم دیگه اخراشه و داره ارضا میشه چون هرزگاهی از طلمبه زدن دست میکشید و نمیذاشت ابش بیاد اما شهوت منم اینقدر زیاد شده بود که
خودم شروع میکردم رو کیرش بالا پایین شدن
دیگه داشتم ارضا میشدم سرعتم و بیشتر و بیشتر کردم تو چند ثانیه یدفعه متوجه ارضا شدن محمد رضا شدم و خودمم داشتم ارضا میشدم گفتم ترو خدا بزن بزن بزن
متوجه شل شدن کیر محمد رضا شدم
با دستم شروع کرده بودم مالیدن کوسم و یدفعه تمام بدنم سست شد و چشمام بسته شد و مثل دیوونه ها تو خودم پیچیدم . انگار برق گرفته باشه تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد و اب کوسم سرازیر شد رو کیر محمد رضا
روش افتادم اونم من و سفت بغل کرده بود
همونجا کنارش روی لحاف به حالت یه طرفه تو بغل هم افتادیم
کامل ارضا شده بودم
بعد چند دیقه نفس زدن و سکوت
محمد رضا چند تا بوس روی گردنم زد و گفت
نرگس خیلی ممنون بهترین تجربم بود
دستش و محکم فشار دادم و گفتم مرسی عزیزم
چند دیقه ای همونجوری لخت تو بغلش ولو بودم
بازم فکر رامین اومد تو سرم اینکه
من دختری هستم که تا چند وقت پیش حتی با یه مرد غریبه هم صحبت نشده بودم اما العان لخت لخت این سر شهر تو یه خونه تو بغل یه مرد غریبه دراز کشیدم
محمد رضا گفت من برم ناهارو بیارم بخوریم
یه نگاه به ساعتم کردم ساعت ۱۴:۲۴ دیقه بود
گفتم ن محمد رضا دیرم میشه باید تا قبل پنج خونه باشم
گفت نگران نباش میرسونمت
لباسش و پوشید و رفت بیرون …
پاشدم شورت و سوتینم گرفتم و پوشیدم
لای پاهام خیس خیس بودن و تمام لباسام و بدنم بوی عطر سکشی محمد رضارو و گرفته بود
نگران شدم نکنه رامین متوجه شه خدا کنه تا قبل ۵ برسم خونه عوضشون کنم و دوش بگیرم …
لباسام و پوشیدم اومدم جلو پنجره ی سوئیت بازم حس پشیمونی کوفتی اومده بود سراغم
یه حس غریبی داشتم و دلم میخاست زودتر از اینجا برم خونه دلم واسه خونه ی خودم تنگ شده بود
محمد رضارو دیدم با یه سینی اومد تو خونه غذا اورده بود
گفت نفسم اینم از ناهار
محمد رضا دیر شده بریم لطفا
نگران نباش نرگس حرف زدم دیگه تا قبل ۵ میرسونمت
یه سینی غذا برنج بود و مخلفات برعکس محمد رضا که اشتهاش زیاد شده بود من اصلا میلی نداشتم کم و بیشی میخوردم فقط میخاستم سر سفرش تنهاش نزارم تا معذب نباشه واسه خوردن ناهار
اصلا نمیخوری ها نرگس
نکنه دوس نداری ؟
میخای چیز دیگه ای برات بیارم ؟
ن ن اصلا خیلی هم خوبه من کلا همینجوریم زیاد
ناهار نمیخورم
حالا امروز و با ما بخور تنهایی نمیچسبه بهم
باش …
ناهار و که خوردیم
گفتم محمد رضا بریم دیگه ؟
گفت چشم عزیزم بریم عشقم
وسایلمون و جمع کردیم و اومدیم بیرون از خونه
عزیزم تو برو تو ماشین بشین من العان میام
رفت سمت یه خونه که کمی اون طرفتر بود همون مرد مسن و دیدم که چایی اورده بود کمی باهاش صحبت کرد و دست داد باهاش و خدافظی کرد
اومد نشست و راه افتادیم احساس خستگی میکردم
محمد رضا بهم گفت بگیر چشمات ببند و راحت استراحت کن قبل ۵ رسیدیم
بهش گفتم:
میشه گوشیم و وصل کنی به ماشین
اره عزیزم چرا نمیشه
اهنگی که دوس داشتم و گذاشتم
امو بند ( ماه خوشگلم )

ن نمیوفته یه لحظم عشقت از سرم
اونکه هرجایی بری دنبالته منم
تو همه دنیامی نباشی من تو جاده خاکی میزنم
یه وقتایی یکم لجبازی و مغرور
اما من روانیتم باشی باهام هرجور

چشمام و بستم و به اتفاقاتی که تو این چند ساعت افتاد فک میکردم به این که واقعا ارزشش و داشت ؟
اصلا از کجا شروع شد که العان اینجام
چرا اخه من …چرا اینقدر ضعیف شدم
دلم میخاست فریاد بزنم داد بزنم جیغ بکشم
اما هرچی که بود اشتباه و درست دیگه دیر شده بود
تو همین فکر از خستگی خوابم برد
نمیدونم چقد خوابیده بودم
با دستای محمد رضا که صورتم و نوازش میکرد بیدار شدم رسیده بودیم محلمون
ساعت چنده ؟
۱۶:۳۰ عشقم
وای خدا باید برم
خواستم پیاده بشم که گفت
نرگس یه لحظه صب کن
این و از من قبول کن نمیدونم بعد امروز قراره بازم ببینمت یا واسه همیشه من و فراموش میکنی ولی دلم میخاد کنارت باشم و تنهام نزاری
دور از سکس و این داستانا همه جوره باهات هستم همه جوره هوات و دارم مثل کوه پشتتم فقط میخام باشی
حس میکنم کنارت خیلی بهم خوش میگذره
یه جعبه ی کادو کوچیک بود ازش گرفتم و خداحافظی کردم و با قدم های تند و سراسیمه خودم و رسوندم خونه و کلید و انداختم و رفتم تو
زودی لباسام و دراوردم و انداختم تو ماشین
و رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون همه ی کارام و داشتم با عجله انجام میدادم یاد شام افتادم
اومدم تو اشپزخونه و کمی برنج خیس کردم و مشغول شدم تا برنج و مرغ درست کنم
تایم لباسشویی تموم شده بود اما نمیخاستم لباسام و درشون بیارم یه وقت رامین شک نکنه
همه چیو روبه راه کرده بودم و چایی هم گذاشتم تا دم بکشه
ساعت نزدیک به ۶ عصر بود که صدای زنگ در اومد
رامین اومده بود
چادرم و سرم کردم و رفتم تو حیاط
سلام نفسم خسته نباشی
سلام خانمم شما خسته نباشی
لوازمای کارش و گرفتم و گذاشتم یه کنار و در خونه رو براش باز کردم بفرمایید عشقم
نمیدونم چم شده بود رامینم تعجب کرده بود
اومد تو خونه و کمکش کردم لباساش و دراورد رفت دوش بگیره
حوله و لباساشو براش بردم تو اتاق جلو درب حموم
خودمم رفتم مشغول کارام شدم
رامین دوشش و گرفته بود و اومده بود بیرون و نشسته بود رو مبل جلو تی وی
براش چایی بردم و ریختم گذاشتم جلوش
نشستم کنارش پایین مبل شروع کردم به صحبت کردن عشقم چه خبر امروز کارت چطور بود؟
خوب بود عزیزم مثل هر روز تو امروزت چطور گذشت
خونه بودی ؟ نرفتی بیرون با دوستت ؟
تمام ذهنم درگیر امروز بود دلم میخاست همه چی برگرده به صبح
و من پام و از خونه نمیزاشتم بیرون
گفتم ن عشقم خونه بودم طبق معمول یکمی کار کردم خواب و اینا …
یه نگاه به دستای سفت و سختش کردم پاشدم
رفتم کرم مرطوب کننده رو از تو کیفم بیارم که چشمم به کادوی محمد رضا افتاد
کیفم و برداشتم و گذاشتم یه گوشه تا مبادا رامین ببینه
کرم و گرفتم و اوردم و دستاش و گرفتم تو دستم و شروع کردم به چرب کردن دستاش
بهم نگاه کرد و یه لبخندی زد و گفت
نرگس چیزی شده ؟
ن عشقم فقط امروز دلم برات خیلی تنگ شده بود
فدات بشم دستای من کارش از چرب گذشته مث سنگ سفت شده نگران نباش
الهی قربونت برم رامین
معلوم بود حسابی کارش سخته اخه سختی کارش و میشد از دستاش متوجه شد و خستگی رو میتونستم از چشماش بفهمم
بلند شدم و گفتم عشقم کمی استراحت کن یه چرتی بزن تا من شام و اماده کنم
گفت باشه عزیزم
اومدم تو اشپزخونه واقعا داشتم از فکر پشیمونی دیوونه میشدم نمیدونستم کدومش و باور کنم اینکه واقعا قلبا پشیمونم یا یا پشیمونی زود گذره
دیگه رسما رد داده بودم و حس میکردم دچار دوگانگی شخصیتی شدم یه لحظه یه دختر شاد و مست یه لحظم یه دختر پشیمون و افسرده
گذاشتم رامین یک ساعتی بخابه
شام و درست کردم و اماده کردم رو میز
اومدم رامین و بیدار کردم واسه شام
پاشد و صورتش و شست و اومد نشست سر میز
به به چه غذای خوش رنگی کد بانو
مرسی عزیزم نوش جونت
کنار رامین اشتهام باز شده بود
شام و که خوردیم اومد کنارم و تو شستن ظرفا کمکم کنه کمتر از این کارا میکرد
بهش گفتم رامین
گفت جونم ؟
خیلی وقته میخام یه چیزی بهت بگم روم نمیشه ؟
چی عزیزم بگو چه حرفیه ؟
رامین راستش من چند وقتیه ازت دلخورم
البته بهت حق میدم کار سختی داری و بخاطر زندگیمون و اسایش من این سختی هارو تحمل میکنی
نذاشت ادامه بدم و گفت :
فدات بشم عزیزم میدونم چی میخای بگی نرگسم
اتفاقا من خودمم چند وقتیه به این موضوع فک میکنم و واقعا اذیت میشم و شرمندت هستم
شوکه شدم و گفتم واقعا میدونی چی میخام بگم ؟
اره عزیزم میدونم مدتیه کمتر بهت توجه میکنم سرد شدم
میدونم محبتام کمتر شده بهت من خیلی با خودم فکر کردم
ولی واقعا خیلی وقتا دست خودم نیست و به هیچ وجع قصد اینکارو نداشتم
من و ببخش سعی میکنم از این به بعد یه مرد بهتر باشم برات
داشتن خانمی مث تو ارزوی هر مردیه
هر زنی جای تو بود ممکن بود با این همه بی خیالی من به فکر خیانت بیوفته اما تو ساختی و هیچی نگفتی
این و که گفت دیگه نزاشتم بیشتر حرف بزنه اون لحظه دنیا رو سرم خراب شد و رفتم تو بغلش و گریم گرفت
گفت دیوونه چرا گریه میکنی
ّکمی تو بغلش اروم شدم برگشت نگام کرد و لباش و گذاشت رو لبام و بدون مقدمه شروع کرد به خوردن لبام منم شروع کردم باهاش دستام و حلقه کردم دور گردنش و میوسیدیم همو دستش و برد زیر تاپی که تنم بود و شروع کردن مالوندن سینه هام منم از روی شلوارش کیرش و میمالیدم بدون معطلی لباسای همدیگه رو سریع کندیم و تو بغل هم لخت شدیم وباهم ور میرفتیم دلم برا کیرش تنگ شده بود در گوشش گفتم رامین جرم میدی
شاخ دراورده بود میگفت جوووون
معلومه که جرت میدم
همونجا رو میز خم شدم و کونم و سمت رامین کردم اونم کیرش و با اب دهنش خیس کرد و گذاشت لب کوسم و فشارش داد توش با اونکه درست چند ساعت پیش زیر کیر محمد رضا بودم و حسابی ارضا شده بودم اما حالام که کیر رامین تو کوسم بود حشرم زده بود بالا
گفتم رامین من و بکن جر بده نرگست و
حسابی از حرفام حشری شده بود و شروع کردن طلمبه زدن
اااای اووووف رامین من و بکن جرم بده ترو خدا
تا حالا این شکلی باهاش حرف نزده بودم
خوشش اومده بود و اونم باهام حرف میزد
جوووونم زن خوشکلم جرت میدم
شدت طلمبه هاش تو کوسم سرعت گرفته بود
کامل خم شدم روی میز اشپزخونه و داد میزدم
که رامین محکمتر بکن محکمترم بکن کیرت و دوس دارم عاشق کیرتم رامین
اونم با تمام توانش داشت میکوبید تو کوسم
یدفعه داد زد که ابم داره میاد نرگس
سریع برگشتم کیرش و از کوسم کشیدم بیرون و شروع کردم به ساک زدن
تعجب کرده بود اخه خیلی حساس بودم همیشه وقتی تو کوسم میکرد دیگه براش ساک نمیزدم
کیرش تو دهنم بود و ساک میزدم که یهو تمام ابش خالی شد تو دهنم
اولین باری بود که اجازه داده بودم اب کیرش و تو دهنم خالی کنه
خیلی خوشش اومده بود
تو دهنم نگهش داشتم و با دستم اب کیرش و کامل کشیدم تو دهنم
دیگه داشت حالت تهوع بهم دست میداد پاشدم و رفتم و اب کیرش و خالی کردم
دهنم و اب کشیدم و
برگشتم که رامین همونجا لخت بغلم کرد بوسم کرد و گفت همیشه همینجوری باش نرگس
خیلی امشب عالی بود دوس داشتم
چشم عشقم هرچی تو بخای
لباساش و پوشید و رفت پای تلویزیون
کمی احساس ارامش داشتم اون لحظه حس میکردم چون تونستم به رامینم برسم و رامینم لذت برده بود
کمی از بار پشیمونی اتفاقات امروز کم شده بود تو ذهنم و ارومتر شده بودم هرچند یه اشتباه بود
یاد کیفم افتادم رفتم سمت کیفم و جعبه ای که محمد رضا داده بود و همونجوری پنهونی تو کیفم
کاغذ کادوش و پاره کردم یه جعبه ی خیلی خوشکل سفید بود در جعبه رو که باز کردم یه شیشه کوچیک عطر بود بوش که پیچید متوجه شدم همون عطر
سکس بود که محمد رضا استفاده میکرد
تمام اتفاقات دوباره جلو چشمم اومدن
نمیدونم منظورش از دادن این کادو چی بود
جمعش کردم و رفتم پیش رامین پای تلویزیون نشستم تا فراموشش کنم …
ادامه دارد
قست اخر …

نوشته: نرگس


👍 61
👎 7
90301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

913929
2023-02-07 01:55:07 +0330 +0330

عالی بود واقعا لذت بردم
دمتون گرم با این طرز بیان فقط ب محمدرضا حسودیم شد خداییش
منتظر ادامه داستان هستم

5 ❤️

913932
2023-02-07 02:01:37 +0330 +0330

با این داستانت
مارو گذاشتی تو شک ونردید
که هزوقت خانمهامون
توجهشون زباد شد بهمون ویا رفتارشون غیر عادی بود
این شک وتردید خیانت بیاد ذهنمون
و چون مرد وقتی بفهمه زنش واقعا خیانت میکنه

نابود میشه و هیچوقت اون مرد سابق نمیشه

4 ❤️

913949
2023-02-07 03:04:05 +0330 +0330

بچه ها به زن خیانت کنید
کسخل نشید برید کار کنید
خرج زنتون کنید ها
اخر عاقبتش این جندست

9 ❤️

913959
2023-02-07 04:38:15 +0330 +0330

باید تا تهش میرفتی داستان را دچار تعارض و دوگانگی کردی ، خراب شده حیف از این داستان آخرشو بد در آوردی

2 ❤️

913962
2023-02-07 04:50:18 +0330 +0330

سلام
اولا میتونستی به شوهرت بگی نیاز جنسی دارم تا بین دوراهی قرار نگیری دوما اگه خودت نمیخواستی کارت ویزیتشو پاره میکردی
سوما خیانت اولیش سخته ولی بعدش برات اسون میشه تو فک کن شوهرت با یکزن دیگه بوده انروز بعدش امده توباهاش سکس کردی چه حالی میشدی میفهمیدی.همیشه قبل خیانت خودتو بزارجای شوهرت بعدشم تو ادامه میدی چون بهت لذت داده حتی اگه پشیمون بشی ولی وقتی شهوت به مغزت غلبه کرد روز ازنو روزی ازنو
میتونستی به جای اینکه خودتو توجیح کنی وکلاه سرخودت بزاری که شوهرم سرد شده بخودت میگفتی بخاطر سختی کاری که برای آسایش من میکشه خسته هسته اون سرد بود تو که هات بودی اینقدر باهاش عشق بازی میکردی که اونم هات بشه انوقت اون مرد میفهمید بهش نیاز داری
اگه میخوای عذاب وجدان داشته باشی وازاین بحران تمام بشی عکس شوهرتو بزار صفحه گوشیت که اگه خواستی به یک نفر بجز شوهرت پیام بدی ازروی عکس شوهرت رد بشی تا وجدانت بیدار بشه اون پیام عاشقانه برا شوهرت بفرستی
توخودت میگی موقع سکس باشوهرم وقتی حرف سکسی میزدم (بعدسکس بامحمد)بیشتر حشری میشد وتعجب کرده بود پس خودت موقع سکس باشوهرت سرد بودی ازاین به بعد بیشتر ازحرفای سکسی با محمد میزدی باشوهرت بزن خجالتو بزار کنار اگه میخوای نابود نشی توبرو سمت شوهرت اگه اوننیامد تو نیاز داری حتما نباید انتظار بکشی مرد نیاز داشت بیاد سمت تو .توبرو سمتش باهاش عشق بازی کن .خیانتو بزار برا عبرت زندگیت تا دیگه سمتش نری

8 ❤️

913965
2023-02-07 04:54:14 +0330 +0330

ایشالله فقط داستان باشد زایید فکر ، وحقیقت نداشته باشه

2 ❤️

913974
2023-02-07 06:02:04 +0330 +0330

در واقعی بودن این داستان شکی ندارم و به نظرم واقعا یک خانم این داستانو نوشته و اگر هم نویسنده مرد باشه که آشنایی خوبی به روحیات زنانه داره .

امشب دو تا داستان خوب خوندم که یکیش همین داستان بود و به نویسنده تبریک میگم به خاطر این قلم روان و گویا.

سرماخوردگی و کسالت هم امیدوارم زودتر برطرف بشه و بهترین هارو برای شما دوست هنرمند آرزو میکنم 👋 🌹 🌹

1 ❤️

913975
2023-02-07 06:14:00 +0330 +0330

فکر کن اسمت محمد باشه و داستان رو بخونی…خوب نوشتی ادامه بده ببینیم تهش چی میشه

1 ❤️

913984
2023-02-07 07:00:23 +0330 +0330

@Mard Vahshi گرامی
واقعیت زندگی همین تعارض ها هست
خیانت چیزی هست که یک حس دو گانه به وجود میاره
دقیقا همین حس که نویسنده گفته

1 ❤️

913986
2023-02-07 07:13:00 +0330 +0330

شوهر بدبختت چه گناهی کرده که تو داری بهش خیانت میکنی .یک لحظه خودتو جای شوهرت بزار اگر بفهمی همسرت خیانت میکنه چه حالی میشی

3 ❤️

913989
2023-02-07 07:36:34 +0330 +0330

مغزمو گاییدی خدایی . الان نمیدونم باید حشری بشم با داستانت یا از زن گرفتن بترسم

2 ❤️

913994
2023-02-07 08:43:55 +0330 +0330

داستان خوبی نوشتی 🌹

1 ❤️

913996
2023-02-07 08:59:37 +0330 +0330

زیبا نوشتی

1 ❤️

914003
2023-02-07 11:00:02 +0330 +0330

سلام رامین کی بود؟

1 ❤️

914006
2023-02-07 11:02:21 +0330 +0330

کی تشویقت کرده به نوشتن جنده خانم ننویس فیلم پورن دیدی دوست داری اجراش کنی پوزیشنای پورن اول که پورن اسمش با خودشه فیلم هزارتا کوفت و زهرمار استفاده میکنن دیر ارضا بشن دوم شوهر داری بگرد راه دیر ارضا شدن شوهر بدبخت تو پیدا کن با اون اجرا کن پورن نرو به جنده گری

2 ❤️

914026
2023-02-07 12:24:02 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود عشقم لذت بردم♥️♥️♥️♥️

2 ❤️

914027
2023-02-07 12:27:28 +0330 +0330

بعد از مدتها یه داستان خوب و واقعی خوندم دمت گرم

1 ❤️

914039
2023-02-07 15:01:11 +0330 +0330

قشنگ و عالی دستت درد نکنه بنویس بقیه ش بینیم چی میشه

1 ❤️

914055
2023-02-07 17:07:14 +0330 +0330

ادامه بده لطفاً واقعا عالی بود

1 ❤️

914060
2023-02-07 17:54:30 +0330 +0330

مرز وفاداری و خیانت حیلی باریکه
سرش که رفت دیگه تا ته میره
مبارکه کسو جان

2 ❤️

914064
2023-02-07 18:38:09 +0330 +0330

واقعا داستان خیلی خوبیه و فوق العاده به واقعیت نزدیک

1 ❤️

914069
2023-02-07 19:06:16 +0330 +0330

خیلی خوب بود . امیدوارم داستان جوری تموم بشه که من دوست دارم.

1 ❤️

914073
2023-02-07 19:23:55 +0330 +0330

لذت بردم حیف ک زود تمومش کردی

1 ❤️

914077
2023-02-07 20:08:33 +0330 +0330

من خیلی اهل داستان ها یا خاطرات چند قسمتی نیستم
ولی قسمت اول داستانت و که خوندم ناخواسته هی چک میکردم که قسمت دوم و سومش کی میاد
اگه قصه ی زندگیته امیدوارم که تو گذشته اتفاق افتاده باشه و العان مسیر درست و پیدا کرده باشی
چون واقعا حس میکنم مشکلت قابل حله و حیف این زندگی شیرینه که داری

2 ❤️

914078
2023-02-07 20:19:12 +0330 +0330

حالا که چی همه میاید میگید کارت زشت بود و فلان…
بنده خدا خودش میدونه کارش درست نیست هزار بار هم تو متن داستان مستقیم و غیر مستقیم عنوان کرد…
کی میخوایم بفهمیم همه تو تاریکی یه جور تصمیم میگیریم همه مون گند میزنیم انقدر دیگران رو بخاطر رفتار زشتشون سرزنش نکنیم چون خودمون هم سر تا پا رفتارهای زشت داریم
داستان هم زیبا نوشته شده هم قصه زیباست دمت گرم

2 ❤️

914094
2023-02-07 23:44:43 +0330 +0330

از این به بعد اگه زن تون بهتون توجه و محبت کرد بزنین زیر گوشش. شما نمی دونین برای چی زدین ولی اون میدونه برای چی خورده 😂 😂
داستان قشنگی نوشتی ممنون

2 ❤️

914119
2023-02-08 01:46:27 +0330 +0330

همه میگن وای داستان خوب خوندیم اخر.به واقعیت نزدیکه.
خب عزیزان درواقع کاملا یک رخ داد وسرگذشت روبیان کردن.وچون نویسنده تمام اون لحظات رو تجربه کرده ودراون فضابوده توصیف ها وانتقال مطلب خیلی روان وبدون گزافه گویی هست درواقع خودواقعیت واز دل دراومده.که طبیعتا هرچه از دل درآید بردل نشیند.وعلت اینکه همه تونستین درک کنین وبامتن داستان همراه بشین همینه.
اما موضوع داستان خیانت هست که هرچقدر هم که شیرین بیان بشه باز تلخه.البته صرفا برای تحریک کسی بخونه نتیجه خوبی میگیره.اما بنظر عقلانی بخوایم تصورکنیم کاربسی اشتباه بوده وهست وبعدانجامش هیچ توجیهی قابل قبول نیست.وحق نداشته درهرصورت وسختترین حالت خیانت بکنه.

3 ❤️

914199
2023-02-08 12:14:15 +0330 +0330

عالی بود هر سه قسمت منم مشهدیم میشه بیای لز کنیم بخدا اصلا گناه نداره

1 ❤️

914210
2023-02-08 13:42:54 +0330 +0330

خیلی خوب بود. لذت بردم. مخصوصا فرق نوع رابطه با دوست پسرر شوهد. اون کلی عشق بازی کرد ولی شوهرت زرتی کرد توش، شد، رفت.
ادامه بده حتما.

1 ❤️

914216
2023-02-08 15:07:54 +0330 +0330

قسمت بعدی قستمت اخره؟

1 ❤️

914240
2023-02-08 18:43:22 +0330 +0330

ببین از اولش تا دیدم اسم داستانت خیانته نخواستم بخونم ولی خوندم تا ببینم تا کجا پیش، میری،، دیدم نه خیلی حولی، خیلی خرابی به این دلیل که از دستای شوهرت خجالت نکشیدی، از زحماتش دق نکردی
تو بهت قول میدم بازم اینکارو میکنی، کسانی که خیانت میکنن از اولش توی خونشونه تو جنمشو داشتی وداری و جایی تشت رسواییت میوفته که هیچکی بدادت نمیرسه،، یه خیار روزانه میکردی تو خودتت اما با اون نمیرفتی، بیچاره مگه خیال میکنی کسی بغیر شوهر بدبختت از ته دل میخوادت، اون فقط سکستو میخواسته که خیلی راحت وا دادی از بس خرابی، ریدم به خودتو ریدم به داستانت تو اسمت جنده است اونم یه جنده بی معرفت که نونشو یکی دیگه میده اما کسی دیگه میگادش، بشین ببین خدای شوهرت چجوری ازت تقاصشو میگیره، گم شو دوزاری😡😡😡

2 ❤️

914369
2023-02-09 15:30:53 +0330 +0330

اگه زن گرفتن و زندگی متاهلی اینه پس کیرم تو هر چی ازدواج و زنه
شما جنده هارو فقط باید مصرف کرد انداخت دور عین دستمال اصلا واسه همین کار ساخته شدید تازه مثل یه خوک جنده هم میفتین دنبال کیر طرف تا ته بکنید تو حلقتون ولتون نکنه هر گوهی هم میخورید توجیه دارید براش که وای به من اهمیت نداد وای نمیدونم من نیاز دارم کیرم تو تو و امثال توئه جنده البته ممنون برای این که حساب کار رو دادی دست ما اما واقعا حالت از خودت با این چیزایی که مینویسی حالا چه راست باشه چه دروغ به هم نمیخوره؟ چطوری زندگی میکنید حرومزاده ها؟ به مشت حرومزاده تر از خودتم میان بهت حق میدن واسه این که بیشتر کصشراتو بنویسی اینا جقشونو بزنن الحق که حرومزاده اید ولی هر چیزی یه تاوانی داره حالا توجیه کن و خودتو مقصر ندون جنده دوزاری خوده واقعیت رو به شوهرت نشون بده همونطور که به بکنت نشون دادی ببین کسی میمونه پیشت در آخر تاوانش رو پس میدی اونم بد جنده ذاتی

3 ❤️

914400
2023-02-09 20:49:54 +0330 +0330

کسشر

1 ❤️

914403
2023-02-09 21:29:23 +0330 +0330

این داستان یه داستان متفاوت هست…
یه چیز نوعه کسی تابحال شبیهش رو ننوشته…
یه نوآوری ادبی و هنری تمام عیاره…
همه خیانت رو یه چیز تلخ میدونن درحالی که اینجا خیانت توی کالبدی از ماجراجویی جا داده و شیرینی و نشاط خاصی داده…🚶‍♂️
تازه بر فرض که فقط داستان باشه مگه نه اگه واقعیت باشه که جای خودش رو داره…

1 ❤️

914418
2023-02-10 01:10:56 +0330 +0330

منتظر ادامه ش هستیم با این رویایی زیبایی که خلق کردی
اما دوستاتو تنها نذار یه انجمن تشکیل بده که بتونیم یه جمع دوستانه همه مون یه گردهمایی وکروه داشته باشیم وزن ومرد از مشکلات هم بگیم

2 ❤️

914530
2023-02-10 19:42:59 +0330 +0330

حیف ک دوریم وگرنه تو خیانت دومت حتما میکردمت چندسالم هست ک سکس نداشتم،،حتما جرت میدادم،،شانس ما رفته تو کیون سگ،،هرکی رو تور میکنم تا حرف خونه رفتن میشه،غیبش میزنه،،یا اگرم میام درحد لب و لوچه هست،بیشتر،اجازه نمیدن،،اگه یکی مث تو بخوره تورم حالش با ده بار گشتن دور دنیا،،برابری میکنه،،،کجایی ک کف کردم برات

1 ❤️

914536
2023-02-10 23:02:57 +0330 +0330

اگه با شوهرت مشکل داشتی باید بهش میگفتی اگه بازم نشد جدا میشدی کارت اشتباه دیر یا زود وجدانت کارتو میسازه ولی از قدیم میگن دزد نگرفته شاه فقط شانس باهات یار باشه شوهرت نفهمه یا اون محمد بگات نده چون تا وقتی باهات خوبه که بهش میدی بعدش جواب رد بشنوه میتونه داستان بشه برات.
🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈
بجنورد خانم پایه دوستی ایدی پرفایلم هست
بجنورد خانم پایه دوستی ایدی پرفایلم هست
بجنورد خانم پایه دوستی ایدی پرفایلم هست

1 ❤️

914537
2023-02-11 00:03:52 +0330 +0330

همشهری عزیزم داستانت خیلی عالی بود . با داستانت همزاد پنداری کردم . خیلی از صحنه ها برام آشنا بود. واقعی بودن داستانت کاملا مشخص هست . امیدوارم شاد و سلامت باشی همیشه

1 ❤️

914617
2023-02-11 07:21:05 +0330 +0330

نرگس جان باز هم دست مریزاد و در نگارش توانمند عمل می کنی و خیلی خوب تونستی از تک تک کلمات، بگونه ای استفاده کنی که خواننده به شکل ملموسی از آن تأثیر پذیرد و بتواند با همزادپنداری، در ذهن خود شخصیت ها را بسازد و پرورش دهد و حس کند که واقعیتی را در حال مشاهده هست.
ولی در خصوص شخصیت خود شما، من برداشتم این است که شما یک مرد هستید که در قالب یک خانم درآمده اید، چرا که ادبیات و ادای کلمات بکار برده شده در این داستان یا خاطره، از زبان یک خانم برای عموم و بخصوص برای آقایان جذاب تر باشد. در واقع ادبیاتی که شما به کار می برید بسیار مردانه هست و در گوشه هایی از داستان و بخصوص در خانه روستایی، معمولا خانم ها هر چقدر هم که تشنه رابطه باشند، با خصوصیاتی که که ذکر نموده اید که آفتاب و مهتاب ندیده هستید، معمولا در اولین رابطه از ادای چنین کلماتی و با این شدت خودداری می کنند، مگر اینکه با شخص پارتنر خودشان از قبل رابطه داشته باشند و احساس راحتی کامل کنند و در غیر اینصورت نتیجه می گیریم که باز هم ما را با قلم توانمند خود به اشتباه انداخته ای . موفق و پایدار باشی.

1 ❤️

914985
2023-02-13 01:50:38 +0330 +0330

عزیز ما ادامه داستان رو کی می ذا ین نصف شب بامید ادامه داستان اومدیم

1 ❤️

915172
2023-02-14 04:00:57 +0330 +0330

ببین می‌دونم نظرم برات اهمیت نداره چون که تو یه جنده هستی که هرکس بهت بگه آفرین قبولش داری و هرکس بهت میگه خیانت کردی و اشتباه کردی قبولش نداری چون به قول خودت 1شوهرت کیرش نصف کیر دوست پسرته 2شوهرت از صبح تا شب مثل سگ کار می‌کنه که تو بخوری و بری به یه نفر دیگه کس بدی و فرداشم یه بچه بیاری و اون رامین مادر مرده فک کنه بچه خودشه ( هرکس میگه شوهرش داره خیانت می‌کنه گه میخوره با جد و ابادش چون خود این جنده خانوم گفتن رامین دستاش مثل سنگ شده یعنی داره کار می‌کنه)3 دوست پسرت ماشین مدل بالا داره شوهرت نداره 4 اون عضله داره چون پولداره و وقت باشگاه رفتن داره ولی رامین بیچاره از صبح تا شب سر کار 5 اون عطر سکسی میزنه ولی رامین بویه لباس کارگری میده و…

ببین اگه دنبال عضله ، ماشین ، عطر سکسی ، کیر بزرگ هستی برو طلاق بگیر و با اون دوست پسرت ازدواج کن تازه اگه بگیرتت به قرآن این همه حرف ها و قربونت صدقه هارو رامین هم برات می‌زده ببین اگه اون پسره بگیرتت می‌دونی چرا چون اون دختر بازه به یه نفر راضی نیست تازه اون می‌دونه تو جنده ای

از رامین طلاق بگیر چون اگه نگیری اون بفهمه یه شکستی میخوره که کمرش می‌شکنه

آخر کلام
خدافس جنده
من بیشتر برای جق زدن میام ولی داستان تو رو برای جق نخوندم برای این خوندم که ببینم آخر این دوست پسر بازی ها چی میشه

تازه خیانت با اول سخته

بخاطر همین تو الان +جنده+ محسوب میشی

تمام

2 ❤️

915248
2023-02-14 16:35:30 +0330 +0330

چون خودم نویسنده هستم میگم
رفتار دوگانگی رو خوب نوشتی
احساس پسیمانی رو خوب ادا کردی
و دوراهی عشق رو خوب نوشتی
ولی خودم دوست دارم داستانت بسمت پشیمانی و قوت قلب دادن به مخاطبانت پایان یابد

1 ❤️

915552
2023-02-16 18:04:57 +0330 +0330

حقیقتش این یه عذاب وجدان زود گذره وبعدش تا آقاتون یکم باهات سرد بشه بازم فیلت یاد هندوستان میکنه واونموقع دیگه عذاب وجدان نداری چون خیانت دفعه دوم راحتتره

1 ❤️

915657
2023-02-17 11:05:16 +0330 +0330

حالت رو بکن عزیزم حقته

1 ❤️

915987
2023-02-19 20:01:16 +0330 +0330

تف تو گورتون یکیتون تور من نمیخورین ک

1 ❤️

916204
2023-02-21 12:14:39 +0330 +0330

تو خودت کرم داری و اگر نداشتی اول می‌تونستی با صحبت و … با شوهرت باهاش کنار بیای اونم شوهری که مثل سگ جون میکنه که توی جنده در آسایش باشی بعد طرفت از اون زبون بازای دیوث تشریف داره از قبل می‌ره تاخیری و … میزنه توی گاگولم میگی عجب چرا آبش نیومد چرا کلفت‌تر شد چرا بهم عطر خودش داد .؟!
آخه اسکول اون توی ابله گیر آورده و رو انگشتش سوار کرده بازم میدی بعدم میدی از کونم میدی خر ملانصرالدین ، تو ساده نیستی کودن جنده دوزاری شدی رفت بدبخت حیف اون رامین بدبخت به تو .
ما میگیم راست میگی دروغ نیست و میخوای آدم باشی تمام … از عطر تا شماره و … حذف کن ولی تو خودت کرم داری نه جنده جون ، میخاره کونت ؟؟؟ در کل آدم باش نمیتونی برو گم شو طلاق بگیر بعد برو رد کار جندگیت برس از اون شوهر بدبخت سو استفاده نکن که رفتی دادی بعد تا بهش دادی حساب شد بی حساب ، خودت خر کن اونم بره جنده ای مثل تو گیر بیاره بکنه بعد بیاد تو رو بکنه به نظر شما بی حساب ؟؟؟
در ضمن معمولا کص لیسی که مردا با دوست دخترشون دارن با زنشون ندارن و بلعکس ، تو هم که کصخول خانم عالم خریت آماده مخ زنی در بشریت. در کل خاک عالم بر سرت جنده پتیاره دوزاری در واقعیت
در داستان کصتان واسه جلق خوب بود

1 ❤️

916403
2023-02-23 02:32:34 +0330 +0330

چرا ادامه داستان که قول دادی هنوز نیومده
امیدوارم که در سلامتی باشین واز بلا بدور

1 ❤️

922140
2023-04-06 13:15:11 +0330 +0330

هر ۳ قسمت داستانتو خوندم
ولی خوب همه مون میدونیم خیانت درست نی
وباید خیانت نکرد
و الان پشیمونی پس خیانت رو ادامه نده

1 ❤️

963369
2023-12-22 16:43:33 +0330 +0330

انصافا شما یه جنده هستین
حرف دیگه ای نمیشه زد

0 ❤️

970892
2024-02-13 20:27:00 +0330 +0330

نرگس جان اگه پیامم رو میبینی بیا پی وی
من قبلا وقتی ک منتشر کردی داستانت رو خودم ولی اون موقع کاری نداشتم با خودت و داستانت
ولي الان موصولی تو داستانت هست ک بدجور ذهنمو درگیر کرده ک ممنون میشم اگه لطف کنی و بیای پی وی تا ازت بپرسم
مساله من مزاحمت شما نیس و اصلا در مورد سکس باهات نقشه ای نچیدم ک در حال حاظر مشکل بزرگتری دارم ک شاید با جواب ب سوالم شما بتونی حلش کنی.
ممنون میشم پیام بدی

0 ❤️