این قصه سر دراز دارد (۳)

1401/08/07

...قسمت قبل

توی مسیر و روی راه پله ها مهری نوید خواب امشب در رختخوابش رو داد ولی من ازش خواستم که باز از این سکسای هیجانی داشته باشیم ،
مهری کلید رو به در انداخت و چرخوند و همین که در باز شد صدای بحث کردن امید و مامانم میومد ،
سریعا وارد شدیم و در رو بستیم ،
امید نتونسته بود بپذیره و سه تاییمون سعی در راضی کردنش داشتیم ولی وقتی امید با صدای بلند قصد خراب کردن همه چیز رو داشت مهری بهمون اشاره داد که منو مامان بریم تا دوتایی با هم صحبت کنن ،
وقتی توی راهرو مامان به سمت واحدمون میرفت دستش رو گرفتم و بهش گفتم بریم پشت بام که بابام متوجه ناراحتیمون نشه،
روی پشت بام ناراحتی جفتمون رو گفتیم ولی جفتمون ی چیز رو فهمیدیم اونم این بود که من و مهری عاشق هم شده بودیم ولی امید فقط برای سکس مامانم رو میخواست، ناراحتی های من تبدیل به گریه شد و تا پاسی از شب ادامه داشت،
فردا وقتی از مدرسه برگشتم اولین چیزی که از مامان خواستم بگه این بود که خبر خوشی از مهری و امید بده ولی ازش شنیدم که امید بخاطر اطمینان از قطع ارتباط منو مهری به مدرسه نمیره و این موضوع یک هفته ادامه داشت و دیگه همه چیز به بدترین شکل ممکن رقم خورده بود،
منم نمیتونستم روی درس و مشقم تمرکز کنم و بابام فهمیده بود میونمون با مهری و امید شکر آب شده ولی دلیلش رو نمیدونست،
از شدت نیاز و دلتنگی مهری میخواستم دست به کاری بزنم ولی مامان نمیزاشت،
شنبه بود و من عصرانه بودم ،ساعت ده بود که مامان بعد از صبحانه به حمام رفت، از اونجایی که دیگه مسائل زناشویی رو حفظ بودم تصور میکردم که شب گذشته یا شاید صبح امروز با بابام سکس داشته،
مامان بهترین تنپوش هاش رو پوشیده بود و لبخند بر لب اومد و کنارم نشست،حدس میزدم خبر خوشی از امید و مهری به دستش رسیده،
دستش رو روی سرم گذاشت و نوازش کرد و باهام چشم تو چشم شد، منتظر شدم شروع کنه،
_مهری ازم خواسته بهت بگم که ناامید نباشی و گفت که بلاخره دیر یا زود میاد پیشت،
+چرا با خودم تماس نگرفت؟!
_بهم گفت طاقت شنیدن صدات رو نداره،
+مامان بزار برم و حساب امید رو کف دستش بزارم،
_نه نمیخواد، مهری گفتش برای رسیدن به تو و برگشت به روزای خوبمون ی کاری رو شروع کرده که امیدوار بود تو درکش کنی ،
+چه کاری ؟!
_امید رو به بازی گرفته و باهاش وارد ی رابطه نصف و نیمه شده ،
انگار که نفسم بند اومد ،
+چی میگی مامان ؟!
_گفت که بهت بگم بخاطر رسیدن بهت هر کاری میکنه ،
+ای امید بیشرف ،
_سامانم رابطه با خاله گناهش کمتر از رابطه با مادر نیست ،
+این حرف خودته ؟!
_نه مهری این رو گفت ولی درست میگه چون جفتش ی رابطه ممنوعست ،
+نمیخوام در مورد رابطه امید و مهری بشنوم ،
_مهری ازم خواست تا زمانی که بتونه ببینت کارهایی که برات انجام داده رو برات انجام بدم ،
+مامان منظورت چیه ؟!
_گفتش که من باهاش تماس تصویری بگیرم و از پشت گوشی ببینه که دارم راضی نگهت میدارم ،
+مامان برای همین دوش گرفتی و لباسهای خوشگلت رو پوشیدی ؟!
_مهری مجبورم کرده ،
+مامان خودت چی ؟خودت هم همینو میخوای؟
_این روزا مغزم کار نمیکنه فقط میخوام حال همه مون خوب باشه ،
+میتونی منو کنار خودت ببینی ؟!
_مهری‌ منتظره ،
+مامان درسته داری بخاطر من و مهری انجامش میدی ولی میخوام که خواستت رو بدونم ؟
_من و بابات بیش از یک ساله که فقط ادای زن و شوهر ها رو در میاریم ،بدم نمیاد احساس زنده بودن کنم،
+چی رو کنارم دوست داری حس کنی؟
_شنیدم توی خوردن مهارت زیادی داری ،دوست دارم حسش کنم ،
+برای انجامش وقت زیادی نداریم ،
به اتاق خواب رفتیم و مامان با مهری تماس تصویری گرفت ،
گوشی رو از دست مامان گرفتم در اولین دیدن مهری انگشتش رو روی دماغش گذاشت و ازم خواست بدون کلام و به صورت پانتومیم با هم صحبت کنیم ،
اشکم سرازیر شد و مهری لبش شروع به لرزیدن کرد و بغضش ترکید و شروع به ریختن اشک کرد ،
بوسه برای هم میفرستادیم ، مهری با دست اشاره کرد که سراغ مامان برم ،
مامان لباسهاش رو درآورده بود و پشت به من روی تختخواب نشسته بود ،
گوشی رو روی تختخواب تنظیم کردم و به حالتی ناراحت از مهری اجازه گرفتم و رفتم و به حالتی‌که مهری ببینه مامان رو توی بغلم کشوندم و لبهای خیس اشکم رو روی لباش گذاشتم ،
از خوردن لبهای مامان لذت زیادی نمیبردم ولی بخاطر رضایت مهری یک دقیقه ای لبهاش رو خوردم و مامان رو از بغلم جدا کردم و وسط تختخواب دراز کردم ،
خواسته مهری از یادم برده بود دارم با کی سکس میکنم،
یاد لباس تنم افتادم و برای دیدن بدن لختم شروع به کندن لباسام کردم ،
برام سخت بود درآوردن شورتم ولی چاره ای نداشتم ،
حالا از کیر خوابیدم میشد فهمید که این سکس دلخواه من نیست ،
بدن مامان نصبت به بدن مهری ظریفتر و روشنتر بود ،
دست و صورتم رو نزدیک سینه هاش بردم و شروع به خوردن کردم ،باید رضایت مهری و مامان رو همزمان جلب میکردم ،
خوردن سینه های مامان دوسه دقیقه طول کشید و رفتم کنار گوشش گفتم که داگ استایل وایسه تا خوردنم رو مهری ببینه ،
مامان پوزیشن گرفت و بدون حجب و حیا از هم داشتیم سکس رو پیش میبردیم ،
کُس کم چرب مامان و سوراخ کون قهوه‌ایش جلوی چشمم بود ، شروع کردم به چنگ و دندون زدن لمبرای کونش و صورتم رو سمت سوراخ کونش بردم و شروع به لیسیدن سوراخ کونش کردم ،
ی چشمم به مهری بود که با ذوق نگاه میکرد و شاید خودش رو به جای مامان تصور میکرد ،
سراغ خوردن کُسش رفتم و با لبام لبه های کُسش رو توی دهنم میبردم و میخوردم ، صدای لذتهای مامان درامده بود و منم با زبونم بهش حسابی حال دادم ،
هر لحظه احتمال ارضا شدن مامان رو میدادم ، خیلی راحت تر و زودتر از مهری به نقطه لذت رسیده بود ،
خوردن رو تمام کردم تا کیرمو بزارم داخل که متوجه اشاره مهری شدم به مامانم اشاره کرد و انگشتش رو توی دهنش کرد ،
داشت میگفت که مامان برام کیرمو بخوره ،
دراز کشیدم و نگاهم به خوشحالی مهری رفت و مامان به شکلی که باورم نمیشد برام با اشتیاق شروع به خوردن کیرم کرد،
مهری متوجه راست نشدن کیرم شد و شروع کرد به لخت شدن، طولی نکشید که با دیدن بدن مهری کیرم توی دهن مامان سیخ شد و آماده سکس شدم،
مهری اشاره داد که شروع کنم،
مامان رو به حالت داگ استایل در آوردم و کیر سیخ شدم رو جلوی کُسش گذاشتم و شروع کردم به بالا و پایین کردن کیرم روی کُسش، مهری از تصویر خارج شد و با اشاره به کاندوم توی دستش ازم خواست کاندوم بزنم،لبخندی تحویلش دادم و کیرم رو تا نصفه داخل دادم،
مهری با خنده سری تکون داد، کیرم که تا ته داخل رفت مامان وا داد و شروع به آه کشیدن کرد ضربات منظمی توی کُسش میزدم و با دستم پهلوش رو نوازش میکردم ، مامان دیگه نمیتونست توی اون پوزیشن بمونه ،
کیرم رو درآوردم و طاقبازش کردم و سریع بین پاهاش قرار گرفتم و با داخل کردن کیرم شروع به تلمبه زدن کردم و خم شدم تا سینه هاش رو بخورم ولی یاد ارتباط سرد امید با مامانم که افتادم تصمیم گرفتم بهش ابراز علاقه بیشتری کنم ،
سراغ لبهاش رفتم و بعد از چند ثانیه خوردن آبدار لبهاش در گوشش گفتم مامان عاشقتم ،
مامان انگار منتظر همین بود و دستاش رو روی بدنم کشید و ناله های بلندتری کشید و شروع به لرزیدن کرد و منو توی تنش نگه داشت تا لذت بیشتری از این ارگاسم ببره ،
با آروم شدنش لبام رو خواست منم اونجور که میخواست ازش لب گرفتن و دادم ،
توی گوشش گفتم میخوای بچه هامون رو بزرگ کنی یا دوست داری بدنت رو آب پاشی کنم ؟
مامان از باردار نشدنش مطمئن شده بود و گفت هرجور دوست داری ،
هنگام ارضا شدن کیرمو درآوردم و آب نه چندان زیادم رو روی شکم و سینش انداختم تا مهری آبم رو ببینه ،
جفتمون تمیزکاری کردیم و با پانتومیم با مهری خدا حافظی کردیم ،
لبهای مامان رو بوسیدم و گفتم مامان فک کنم ی ربع ساعت برای حمام مشترک وقت دارم ،
فردا شب در حالی که صبح همون روز با مامان سکس داشتم مهری با پیام دادن کلی بهم نوید داد و گفتش که امید پذیرفته که با هم در ارتباط باشیم ولی شرط گذاشته ،

ادامه...

نوشته: سامان


👍 23
👎 5
90001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

900678
2022-10-29 00:12:40 +0330 +0330

ادامه بده

1 ❤️

900722
2022-10-29 06:04:07 +0330 +0330

پشماااام
با لحن تک ناین،رپ کن بخونید پشمااام رو

1 ❤️

900748
2022-10-29 14:07:02 +0330 +0330

داستان مسخره . قیلم پورن زیاد دیدی

0 ❤️

900749
2022-10-29 14:08:49 +0330 +0330

خیلی مسخره . فیلم پورن زیاد دیدی

0 ❤️

900777
2022-10-29 20:03:01 +0330 +0330

نوشتار زیبای داشتی آدم تا میخونه توی اون حالو هوا میره

1 ❤️

900785
2022-10-29 23:02:13 +0330 +0330

چی بگم والا؟ ادم میمونه؟ میخوام بهت فحش بدم بعد میبینم به من چه همون بهتر که نصفه ولش کردم

0 ❤️

900884
2022-10-30 22:05:23 +0330 +0330

ادامه بده

1 ❤️

901040
2022-11-01 05:51:19 +0330 +0330

کاری به راست و دروغش ندارم
ولی من دوست نداشتم

1 ❤️

901590
2022-11-05 11:39:55 +0330 +0330

نصبت عمیق و با این ص مینویسن مخصوصا نسبت های سکسی و
داستانت باب دل نیست ولی باحاله ، قابل پیش بینی و ساده است
ادامه بده

0 ❤️

901641
2022-11-05 23:58:23 +0330 +0330

نه ب وقتیکه ۳ شب پشت سر هم آپلود کردی ن ب الان که چند وقته ادامشو نمیزاری

0 ❤️

901911
2022-11-07 16:05:06 +0330 +0330

ادامه بده کسشر خوبیه

0 ❤️