سلام، من بیتا هستم. درست یادم نمیاد…7 یا 8 سالم بود.تو یه خانواده پرجمعیت همراه خواهرو برادرای ناتنیم زندگی میکردیم.من هیچ اسباب بازیی نداشتم .واسه همین دخترا بام بازی نمیکردن!کم کم یکی از داداشام بام صمیمی شد همه با هم میرفتیم خیلی دوسش داشتم اونقدر که شبا هم تو بغلش میخوابیدم.یه روز تو راهروی دستشویی اومد پیشم ظهر بود و همه خوابیده بودن بم گفت بیتا…میخوای یه چیزی نشونت بدم؟منم ذوق زده شدم و گفتم اره بریم.اما دستمو گرفت کجا بابا همینجا نشونت میدم اما این یه رازه نباید به کسی بگی ها منم سرمو تکون دادم بعد دیدم شلواروشرتشو کشید پایین…یه چیز خیلی بزرگ به بدنش چسبیده بود (ساسان 19سالش بود )چشمام گرد شد اول فکرکردم مریض شده که اینجوریه اما بعد با دست گرفتشو دست منم گذاشت روش انگار حالش بد شدگردنش شل شدو سرشو کج کرد من ترسیده بودم گفتم این چیه؟چقدر بزرگه!بعدگفت اگه کمکم کنی کوچیک میشه گفتم چطوری ؟اما هیچی نگفت فوری برم گردوند وبم فشاراورد که بشینم رو زانو نشستم شلوارموکشید پایین با اینکه کوچیک بودم ازخجالت اب شدم هلم دادورودستام افتادم(الان فهمیدم حالتش سگی بود)اون چیز گنده و کلفت رو گذاشت لای کونم خدایا چقدر سفت بود!یه کم رو سوراخم فشارش داد یهو جیغ کشیدم اما اونقدر سریع دهنمو گرفت که صدام درنیومد دم گوشم گفت باشه فدات بشم تکرارنمیکنم بعد شروع کرد خودشو بم مالیدن کیرش لای کونم سرمیخورد میرد تا بعد از یه زمان خیلی کم تمام کونم خیس شد فکرکردم روم شاشیده (اب کیرشو روکونم خالی کرد)
بعد رفتیم تو دستشویی خودش شستم…
از اون بعد هر شب زیر پتو دستش توشلوارم بودوبام ور میرفت منم اصلا نمیدونستم کارم اشتباهه خیلی زود سینه هام رشد کردواین به خاطر بازی کردنه ساسان باهاشون بودهروقت کسی نبود یا کسمومیخورد یا سینه هامو و انگشتت هم تو کونم بعدها کارایی بام کرد که فقط گریه میکردم زیرکیرش زجه میزدم وبم رحم نمیکرد
الان بزرگ شدم واون زن وبچه داره از وقتی بابا براشون خونه جدیدخرید ندیدمش اما هیچ وقت حلالش نمیکنم الان مثه مرگ از سکس بامردامیترسم ازدواج نکردم واز هرفرصتی برای خودارضایی استفاده میکنم داستانمو خیلی خلاصه کردم اولین بارمم هست اگه ایرادی داره ببخشید الان که رازموگفتم احساس بهتری دارم
نوشته: بیتا
كوس نگو.بچه كوچولو دودول رو ميدون تو نميدونستى.جيغ زدى كسى نيومد جاتون.اگه خوشت نميومد و درد داشت چرا باز دادى.برو جانم كوستو بده
ساناز جون اینقد کستو حواله نکن حیفه. بعدشم نویسنده جلقی بچه 4ساله هم میدونه کسی نباید دست بکنه تو شرتش تو گاگول چند سالت بو که نمیدونستی
كارى به راست و دروغش ندارم اما اگه راست باشه اون داداش قرمساقت
بلاخره جزاى كارى كه انجام داده ميبينه
به نظر من بايد همچين آدم هاى كثيفى رو از تخم آويزون كنن يا تو سوراخ كونشون سرب مذاب بريزن
از هز فرصتی برای خودارضایی استفاده کن که بس ناجوانمردانه حال میدهد
ساناز اين كارامال جوونايه ازتوديگه گذشته بذار ماجوونا توميدون خودنمايي كنيم،البته حرمت شما پيشكسوتا واجبه اگه باعث رنجش خاطرشما شدم عذرخواهم
نمی دونم داستانت حقیقت داره یا نه…
ولی اعصاب من یکیو که کیری کرد. خواهشا از این جور داستانا چه واقعیت چه دروغ نذارید.
این چیه؟
یه کمر باریک
اون چیه؟
یه اتاق تاریک
خخخخخخ
این چیه؟؟
نمیدونم چیه
ولی یاد تهی افتادم :-D
این چیه؟ این کیر منه که داره با سرعت نور میاد طرف سوراخ کونت اخه کون بلبلی تو 7 سالت بود دست میکرد تو شرتت تو نمیدونستی داره چیکار میکه من 7 سالم بود 10 تا بچه داشتم خخخخخخخ!
ولی درکل کیرم تو کونت
کوچولو بگو بینم کیرش به پای کیر من میرسید یا نه ولی به هر حال بدو برو که وقت جنده کاریته کیرم دهنت تا دسته
خوشمان آمد از داستان جقیت جوجه جقی
ازین داستانای تخمی تخیلی نذارین جون هرکی که دوس دارین!
یه چیز خیلی گنده ترم به من چسبیده نمیخوای کوچیکش کنیییی؟ یکی بیاد به داد من برسه!!
بابا بنده خدا دردل کرد!همدردی نمیکنین حداقل فحش ندیدن!
X( X( X( X( کیر بروبچ شهوانی تو دهنت با این داستان تخمیت
X( X( X( X( کیر بروبچ شهوانی تو دهنت با این داستان تخمیت
درد دل کردی خوب کردی . اینم یه کاربرد داستان نویسی تو این سایته که لازمه . همه داستانا نباید لذت بخش باشن یا الزاما غنای ادبی داشته باشن . دوستان خواهش میکنم به بقیه فرصت اینو بدین که بیان و حداقل اینجا خودشونو تخلیه روانی کنن این بهترین فرصتو ازشون نگیرین . به جای فحش به این دختر مظلوم ( حداقل تو قصه ) به آشغالایی فحش بدین که به خاطر ارضای خودشون به هیچکس رحم و از هیچ کثافتکاریی دریغ نمیکنن . امید که شما هم به شادیها و لذاتی که حقتونه برسین
خيلي تلاش کردم اول از همه از مادرم تشکر ميکنم که با زحمتاش منو به اينجا رسوند و ميخام بگم ملت ايران من متعلق به شمام وهيچوقت ترکتون نميکنم…