بد،خوش موضوع بخت است! (۱)

1401/10/30

یک دختر ساخته‌ شده برای اینکه از تمام ابعاد وجودش استفاده کنه‌ اما من اوضاعم خیلی فرق داره
سلام‌ من‌ ستاره م‌
.بعضی از ما‌ تو ایران پیش باخته ایم من یکی از همونام ستاره دختر زینب‌ خانوم‌ شهر نویی، زنی که مجبور بود برای امرار معاش تنشو بفروشه.
معلوم نشد‌ بابام کیه فقط میدونستم رفع‌ نیاز یک‌ شبه ی یک آدم قیمتش بدبختی یک عمری منه
از سیزده چهارده سالگی‌که مادرم زمین گیر بود و دیگه پولی در بساط نبود من مجبور بودم کار کنم همه جور کاری هم کردم خیاطی کلفتی خونه ی مردم فروشندگی‌ اما خب ظاهرا اسم من گره‌‌خورده‌ بود به اسم مامانم و کاری هم‌ نمیشد بکنم همه ازم یا توقع‌ سکس داشتن یا کم‌کمش ساک زدن.
من‌ حتی نمیتونستم عاشق شم اولین و اخرین بار عاشق پسری شدم به نام شایان‌ پسر صاحب کارم بود تو خیاطی ساک زدنو با اون تجربه‌ کردم با‌‌ کلی قول ازدواج اما‌ ظاهرا‌ قرار نبود اینجوری شه ، باباش نمیزاشت.
بیرونم کردن از خیاطی با کلی بدهی‌‌ اجاره و غیره
حالم بد‌ بود سیگار نخی میگرفتم از این و اون گاهی ماربرو گاهی بهمن
کنار اتوبان قدم زنان بودم یک ماشین گنده‌ کنارم نگه داشت یک بسته ده هزار تومنی دستش تکون داد و گفت
+با‌ رفیقم‌ یک تومن‌ شرط بستم تو میتونی‌ با‌‌ ساک زدن آبمو بیاری اگه آوردی یکی دیگه‌ هم دسخوش میدم
_خشکم زد،قلبم تو دهنم بود،برم؟نرم؟فحش بدم یا لبخند بزنم؟ دو میلیون دوای خیلی از دردامه
رفتم‌ سمت ماشین دوستش رفت عقب نشست و راننده هم کیرشو درآورد زیاد بزرگ‌ نبود اما دوست داشت بشنوه چقد کیر کلفتی داره منم تا میشد‌ تعریف کردم ازش
کل فکرم‌ رو پولا‌ بود بهم انگیزه‌ میداد و منم محکم تر براش ساک زدم‌ ناشی و حرفه‌ایی ش رو نمیدونم فقط پول‌ میخواستم یهو دهنم شور شد و یک غرششش شنیدم که‌ میگفت قورت بده جنده
ابش اومد و خندیدن و مثل سگ دو میلیون پرت کردن‌ تو صورتم
پیاده شدم داد زد‌
+هوی کس دهاتی اگه ایدز و هپاتیت نداری بیا بریم باغ داداشی هم دلی از عزا دربیاره
توجه نکردم بلندتر داد زد هوییی‌ جنده با توام
بغضم ترکید و گریه کردم من جنده نبودم فقط دوبار ساک زدم یک بار چون فکر کردم عاشق شدم و مرد زندگیمه یکبارم الان چون کارد به استخونم رسیده از بی پولی اما تصور ادما از من اینه که من جندم و به‌ همه دادم
با تمام‌ توانم با‌ گریه و نفرت ‌و ناراحتی داد زدم اشغال من باکره م من جنده‌ نیستم من فقط بدبختم بیچارم
بعدم نشستم رو زانوم و عین ابر بهاری زار کردم برای بخت‌ بدم
دلش برام سوخت و پیاده شد و گفت
امین(راننده که براش ساک زدم) حرف‌ بدی زد‌ به دل نگیر حالا واقعا باکره ایی؟پس چرا اینکارو کردی؟
گفتم بخدا پول‌ لازم دارم مامانم‌ مریضه و از کار اخراج شدم.
چرا اخراج‌ شدی؟
به هق هق افتاده بودم گفتم چون پسر صاحبکارم منو دوست داشت اما من محکومم به‌ جرم مادرم چون مادرم فاحشه بود.
از تو ماشین برام آب‌ آورد یک سیگار روشن کرد داد بهم.
دوستش از تو ماشین داد زد
+ولش کن بابا جنده رو داره خرت میکنه الاغ
با‌ لحن تند‌ی گفت‌
امین خفه‌ شو ،میتونی خفه شی؟میتونی دو دقیقه انسان باشی؟آبت که اومد برو داداش من خودم میام
اونم با‌ حالت دعوا‌ گفت به‌ درک بچسب به این دختر دهاتی و رفت.
+میشه بریم قدم بزنیم؟
باهم دوتایی تو شب قدم میزدیم سنم رو پرسید شرایط مالی منم براش سیر تا پیاز زندگیمو تعریف کردم خیلی جا خورد از شرایطم .
بهت حقوق میدم کار میدم خونه هم میدم اما یک شرط داره اگه راست میگی
چی؟!
-اول باید بریم ببینم‌ مامانتو شرایطش رو ببینم تا باورت کنم دوم اگه راست گفته باشی باید یک چندتا دوره ببینی و به خودت برسی سوم اینکه هیچوقت نباید لطف‌ امروزم رو فراموش کنی و یکی بهم بدهکار میشی یک بلیت پیشت دارم که هر جور دلم خواست خرجش میکنم،قبول؟
+اره قبوله فقط یک چیزی برام عجیبه که من حتی اسمتو _نمیدونم تو داری اینجوری بهم لطف میکنی؟
+من اردوان هستم اردوان نور
مدیر عامل هولدینگ نور
_نمیدونم چی هست اینی که میگی
+ولش کن بعدا میفهمی راستی اونی که باهاش‌ رابطه داشتی پسر عموم بود امین نور
یک چشمک و لبخند زد منم خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین
+بریم ستاره خانوم؟
_کجا؟
+چه زود یادت رفت خونتون دیگه
_الان؟
+اره همین الان
_باشه فقط…
+فقط نداره یا الان یا هیچوقت.
با اسنپ رفتیم خونه ی ما خونه که چه عرض کنم اتاق اجاره ایی که کلی هم‌ اجاره ش عقب بود
با پول ساک زدم اجاره رو دادم اردوان که خونه رو دید خشکش زد با ترس گفت آدم زندگی میکنه اینجا؟
گفتم اگه مارو آدم حساب کنی اره
رفتم مامانو دید که به خاطر سکته ی مغزی اوضاعش چطوریه بغضش ترکید گریه کرد .

گوشیشو در آورد و زنگ زد:
«سریع خونه سرایداری رو آماده کنید‌ راننده رو بفرستید بیاد به این آدرس که‌ میفرستم یک کامیون و چهارتا کارگر هم میخوام، الان.»همین الان باید از اینجا اسباب کشی کنید فردا هم دیره.
انگار مشت خورده تو سرم گیجم یا خوابم ساعت پنج عصر اخراج شدم ساعت هفت عصر برای دو میلیون ساک زدم ساعت نه شب دارم عاقبت به خیر میشم ظاهرا.
_اقا اردوان امشب که نمیشه
+چرا میشه نمیذارم دیگه اینجا بمونی
_پس بگید کامیون نیاد ما‌ چیزی نداریم به اون‌ صورت که ببریم.
+بهتر اتاق‌ سرایداری کاملا فرنیشه.
_کاملا چیه؟
+فرنیشه ،مبله‌ ست‌ ،اساس داره
_اها‌ خب‌ ممنونم ازتون
مامانو اماده کردم چهارتا لباس ‌و چرت و پرتامون رو برداشتم اردوان گفت بیاید بریم فردا میاییم کاملا خالیش کن
مارو برد تو اتاق سرایداری ساکن کرد البته اسمش اتاق‌ سرایداری بود از بهترین خونه ایی که تصور میکردمم هم بهتر بود.
یک‌ کارت بهم داد تو پنج میلیون پول بود گفت یکی دو روز استراحت کن که کلی کار داریم
رفتم خونه یک هفته ایی خبری از‌ اردوان نبود تا اینکه اومد دنبالم خونه
+اماده ای بریم ؟
_الان اماده میشم اما کجا باید بریم؟
+تو راه بهت میگم
سوار ماشین شدیم راننده داشت یک خانومم جلو نشسته بود اسمش بیتا‌ بو‌‌د گفت‌ بیتا خانوم دستیار شخصیه منه داریم میریم امادت کنه برای کار
اول جلوی بوتیک نگه داشت
با بیتا رفتیم که برام لباس بخره کلی لباس خرید موقع حساب کردن تشتکم پرید گفت سی و هفت میلیون
من تا هفته ی پیش تصور سی و هفت هزار تومنی هم سخت بود برام لباس خلاصه حساب کردیم و سوار شدیم
تو ماشین کلی تشکر کردم از اقا اردوان و رفتیم جلوی آرایشگاه بازم با بیتا خانوم رفتم تو
بیتا تو گوش آرایشگره یک چیزی گفت و اونم اومد جلو خیلی خوش برخورد شرو کرد به برداشتن ابرو هام و کوتاه کردن موهام و همزمان پاهامو کردن داخل یک تشت مایع بعدم کلی ماساژ دادن و کرم زدن و ناخونام رو مرتب کردن و لاک زدن دستام رو اصلاح کردن و ارایشم کردن بعدم کلی بهم عطر معرفی کردن برام لوازم آرایش گذاشتن و وقتی خودمو تو آینه دیدم نشناختم
چقد زیبا شده بودم
بیتا لباسایی‌که خریده بودیم رو آورد مانتو و شال ‌و کفش و … رو پوشیدم لعبت شده‌ بودم
اومدیم تو ماشین و اردوان گفت
+به به خانوممم چقد ماه شدی خانوم شهرزاده
_خانوم چی؟شهرزاده؟شهرزاده کدوم خریه؟من فامیل ندارم اصلا شناسنامه ندارم که بخوام فامیل داشته باشم
+حالا داری اینم شناسنامه ت
_وای باورم نمیشد ،اردوان خان من مردم؟اینجا بهشته؟ناخوداگاه بغلش کردم یکمم ترسیدم و با خودم گفتم چقد این آدم دمش کلفته‌ که یک هفته ایی برام شناسنامه جور کرده .
_جعلیه؟
+از هر نظر اصله ، اصل اصل .
_وای چجوری زندگیم تغییر کرد از یک دختر جنده شدم خانوم شهرزاده.
+از امروز دیگه به گذشته ت سر نزن بریزش دور یک خونه هم برات گرفتم‌ تو بالا مالاها
+رانندگی بلدی؟
_نه هیچی‌ ، نه پولشو داشتم نه ماشینشو.
+با بیتا برو یاد بگیر ماشینت تو پارکینگ زیاد خاک نخوره ها .
_ماشین؟؟؟ ماشین من؟!!!
+اره‌ ماشین‌ شما
_چرا این کارو میکنی؟چرا یک هفته ایی اینقد برات مهم شدم؟چرا کل زندگیمو عوض کردی؟
+اون شب گیر آدم بدی میوفتادی خودمو نمیبخشیدم بعدم چرا همیشه‌ تو باید صاحب سرنوشت بد باشی؟ شاید من وظیفمه تورو خوشبخت کنم.
_از ترحم‌‌ خوشم نمیاد دوست ندارم برام دلسوزی کنی
+دلسوزی نیست
_پس چیه؟؟؟
+به‌ وقتش میگم چیه
_بعدم سکوت تو ماشین تا رسیدیم جلوی یک خونه ی خیلی قشنگ منو بیتا پیاده شدیم
اردوان شیشه رو داد پایین گفت
+هرچی خواستی به بیتا بگو نگران مامانم نباش از فردا پرستار تمام وقت میاد براش
تشکر کردم و رفت.
_بیتا چرا اینکارو میکنه؟!
+خوشبختی دیگه معلوم نیست؟
_من تو بدبختی لنگه ندارم ، من خوشبختم؟!
+اردوان نور عاشقت شده احمق ،تک پسر خاندان نور میدونی چقد‌ پولدارن؟!!!
_عاشقم شده؟چرا چرت میگی ؟!
+بیچاره دخترایی دنبالشن که پول کفششون از زندگیه من و تو بیشتره ، محل سگ بهشون نمیذاره حالا تو هی براش ناز کن.
_نگران نباش کسی عاشق من نمیشه اونقد دافعه دارم برای آدما کهاز ده متری منم رد نشن
+از ما‌ گفتن تو این چهارسالی که دستیار شخصیشم تاحالا اینقدر سرحال و خوشحال‌ ندیده بودمش این یک هفته کلا فرق کرده از من میشنوی عاشق شده اردوان خان
خونه رو دیدیم و مرتب کردیم چیز زیادی لازم نداشت اونارو هم م بیتا خرید فرداش نقل مکان کردیم کل روز رو داشتم به شناسنامه م نگاه میکردم‌ شب مامان رو خوابوندم و پرستارش هم رفت دیدم گوشیم زنگ خورد اردوان بود
میشه بیام بالا یک کار کوچیک باهات دارم
بعله خونه‌ی خودتونه بفرمایید
اومد بالا بعد‌ سلام احوال پرسی گفت خونه که مال شماست نه من بعدم یک کادو کوچولو هم دارم برات بفرمایید
گوشی موبایل بود
دیدم موبایلت خیلی قدیمی شده اینو برات خریدم
داشتم عشق میکردم رو ابرا بودم
+یادته یک بلیت پیشت داشتم؟
_اره
+میخوام خرجش کنم فقط بهم قول بده ناراحت نشی
_باشه بگید
+میخوام امشب‌ بغل تو بخوابم قول هم میدم هیچ اتفاقی نیوفته‌ فقط بغلت کنم و بخوابیم .
_تو یک اتاق تخت دو نفره بود انگار بیشرف همه چیزو از پیش اماده کرده.
+قبلش‌ باید‌ حرف بزنیم بعد‌ حرف زدن میتونم بهت‌ جواب بدم‌ ؟
_اره‌ اره حتما چرا‌ که نه
+دوتا فنجون چای ریختم و نشستیم رو مبل
_ته تمام این قضایا میخواد چی بشه؟میخوام بهم حقیقتو بگی،قراره برات یک زنگ تفریح باشم؟
+اولا هیچکس برای من زنگ تفریح نیست دوما تهش رو الان بهت نمیگم تهشو تهش‌ بهت میگم سوما من تا حالا بهت دروغ نگفتم ، تو به عشق در نگاه‌ اول اعتقاد داری؟
-نه اعتقاد ندارم من یکبار عاشق شدم و نابود شدم
+بگم عاشقت شدم‌ باورت میشه؟
-نه ولی قبول میکنم از من خوشت میاد
+خیلی خب دیگه پس نگران چی هستی؟
-نگران اینم که داری منو تغییر میدی تا بشم باب میل خودت این منو آزار میده
+ببین من میخوام تو آینده باهم باشیم و شرطش اینه تو خانواده ی من پذیرفته بشی لطفا با این تغییرات کنار بیا به نفع هر دومونه
-امین که میدونه من کی ام اونو چیکار میکنی ،اصلا تو خودت اذیت نشدی اون صحنه رو دیدی ؟ فردا روز تو صورتم نمیزنی که تو جنده بودی یا حروم زاده ایی؟
+امین با من اون دهنشو باز کنه زندگیشو به باد میدم بعدم نه تو جنده ایی نه حروم زاده القابی رو به خودت نچسبون که نه لایقشی و نه صاحبش.
+تموم دیگه مشکل حله؟ خیلی خوابم میادا ، چاییتون هم خیلی چسبید عشق من
-فردا باید با اسم کوچیک صداتون کنم یا هر دومون فراموشش میکنیم؟
-هیچی فراموش نمیشه از این به بعدم من اردوانم نه ،نه اقا اردوان نه اردوان خان رسمی هم باهام حرف نزن.
رفتم مسواک زدم و اومدم دیدم فقط با یک شورت رو تخت خوابیده از حق نگذریم عجب بدنی داشت انگار بازیگر هالیووده بیشرف خوش تراش و ورزیده
-با خنده گفتم بفرما این اولین دروغت مگه قرار نشد فقط بغل و خواب؟
+عادت دارم‌موقع خواب فقط شورت تنم باشه‌ زمستون و تابستون
-باشه روتو اونور کن منم لباس عوض کنم
+یک نظر حلال نیست؟
-نه‌ نیست بچه پررو چشتو درویش کن خوردی منو با چشات
+نمیذاری که بخورمت باشه بستم بابا چش غره نرو.
-سوتینم رو باز کردم و شورتم رو در اوردم یک تونیک نخی پوشیدم از لحظه ی ایی که بدنش رو دیدم بنزین‌ شدم منتظر یک جرقه بودم که اتیشم بزنه.اما نباید خودمو خراب میکردم باید اون پا پیش میذاشت‌ و من کلی ناز میکردم
رو تخت خوابیدم پشتم رو کردم بهش با‌ انگشت اشاره با ناخونش از رو شونه م اروم خط میکشید میومد رو دستم بارها و بارها این قضیه تکرار شد یهو نفس گرمش خورد به بازوم انچانان بازدمی‌ کردم که صدام لرزید کاملا متوجه شد‌ که چقدر دارم لذت میبرم از این کارش‌ جسور تر شد و گردنمو بوسید‌ و گفت عاشقتم یک هفته س عاشقتم ثانیه به ثانیه برای این لحظه منتظر شدم ستاره.
یهو چرخیدم نشستم رو شکمش گلوش رو فشار دادم کس خیسم بهش نشون داد کجای ماجرام اما سعی کردم خیلی جدی‌ باهاش‌حرف بزنم
-اگه قراره تا ابد هرشب‌ مال تو باشم امشب هرکاری دوست داری انجام بده اما اگه یکشب فقط شب قرار باشه این دیونه بازیات برای یک نفر دیگه باشه همینجا تمومش کن بخدا دیگه تحمل بدبختی ندارم کل وجودمو میخوام رو تو قمار کنم اگه نمیتونی یک عشق دائمی باشی نکن ، هیچکاری نکن اگه کردی و نبودی اگه‌ لازمت داشتمو نبودی خودمو میکشم تا اینجا اصلا خودمو بهت تحمیل‌ نکردم اما از اینجا به بعدش زوره مهم نیست کی هستی و کجاها به نامته اگه هستی از امشب تا‌ یک عمر اردوانه ستاره ایی اگه نه‌ میشی قاتل من ، خون من گردنته
+قول منو داری خوشگله از امشب یا باهم میمونیم یا باهم میمیریم
-پس روش حساب میکنم
منو چرخوند‌ و مثل مار روم چنبره زد اینقدر گردنمو و لبامو بوسید که داشتم از خود بیخود میشدم دستشو انداخت و لباسمو جر داد دیگه کاملا لخت بودم پاهامو جمع کردم تو شکمم با‌ پام سعی کردم شورتش رو بدم پایین پاهامو بغل کرد بوسیدشون کاملا بی اختیار بودم شورتش رو درآورد وای خدای من چی بود لای پاهاش‌ کیرشو گرفت دستش با کیرش دوبار زد بالای کسم
+آماده ایی خانوم بشی؟میخوام بزرگترین پروژه ی زندگیمو افتتاح‌ کنم
-نمیخوایی برات بخورمش؟
+اگه خودت دوست‌ داری چرا که نه
وای با دوتا دستم‌ نگهش داشتم سرشو بوسیدم چقد داغ بود بیشتر از شش سانت تو دهنم نمیرفت با عشق مزه مزه ش میکردم مزه ی بدی نداشت اینقد محکم میمکید‌م یهو از موهام گرفت سرمو آورد بالا
+میخوایی آبمو بیاری دختر، کلی‌کار دارم باهات امشب
با پشت‌خوابیدم‌ پاهامو از هم باز کرد سینه هامو مکید و بوسید
+اماده ایی؟
-اره فقط آروم
+بسپرش به‌من
کیرشو چندباری مالید‌ در سوراخ کسم یهو با تمام توانش کرد توش حس کردم مغزم از وسط نصف شد با تمام توانم جیغ کشیدم‌ دستاشو گذاشت جلوی دهنم خدایا چقدر درد داشت با چشمای اشکی التماس میکردم بکشه بیرون اصلا توجه نمیکرد‌ ناخونام تو بازوی مردونه ش فرو کردم حتی فک کنم یکیش هم شکست اصلا قصد‌ بیخیال شدن نداشت
تا‌ صدای ناله‌ ی مامانم اومد که از جیغ من بیدار‌ شده بود
اردوانو از رو خودم انداختم کنار درد وحشتناکی داشتم اما باید خودمو به مامان میرسوندم پیراهنشو پوشیدم و رفتم اتاق مامانم طفلک از ترس داشت میلرزید تا‌ منو دید یکم اروم شد کلی بهش‌لبخند زدم و بوسیدمش گفتم نترس مامان هیچی نشده دختر کوچولوت عروس شد اشک از کنار‌ چشمش اومد گفتم ظاهرا که عاشقانه دوستم داره شاید زندگی داره روی خوشش رو بهمون نشون میده شاید قراره منم یک نفر دوست داشته باشه چشاشو باز و بسته کرد و گفتم بخواب مامانی من بیدارم تا صب فک کنم ، فالگوش عروس واینستی ها‌ زشته یک بوس براش فرستادم و چراغو خاموش کردم و اومدم پیش اردوان
اردوان سریع‌ دستمال‌ برداشت و اومد کنارم یک قطره خون از کنار رانم سر خورده بود اومده بود رو زانوم پاکش کرد بعدم عین یک بالش بغلم کرد گذاشت منو رو تخت شروع کرد بوسیدم با‌ ناز بهش گفتم
-دردم اومد نامرد
+عوضش قراره یک‌ عمر خوشت بیاد
-همیشه قراره‌خون بیاد؟
+نه‌ فقط اینبار الانم یکم استراحت کن بعد برو دوش بگیر فردا شب کلی بیشتر خوش میگذره
-میشه تو حمومم کنی؟
+اره عشقم الان حموم رو اماده میکنم
بهترین دوش عمرمو باهاش گرفتم و عین یک جنازه لخت و با موهای خیس خوابم برد انگاری بعد صد ساله تونستم بخوابم.
پایان قسمت اول

ادامه...

نوشته: جو لاند‌و


👍 15
👎 2
10301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

911468
2023-01-20 02:35:23 +0330 +0330

غیر واقعی و البته جالب بود

0 ❤️

911478
2023-01-20 03:46:41 +0330 +0330

دوستان توجه‌ داشته‌ باشید این یک خاطره ی سکسی یا یک اتفاق در دنیای واقعی نیست و صرفا یک داستان دنباله دار سکسیه
(نویسنده)

2 ❤️

911562
2023-01-20 20:54:23 +0330 +0330

حیف ویو هاش کمه
من ک منتظر ادامه اش ام شدیدا

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها