تینا و داستان اولین سکسمون (۱)

1401/06/08

قبلش بگم که این شروع داستان منو تیناس این پارت ده درصد محتوای فوت فتیش داره که اگه از داستانم خوشتون اومد خاطره های فوت فتیشمم خواستین بدونین برام کامنت بزارید چون با خودم فکر کردم شاید تو شهوانی کسی خوشش نیاد

سلام خاطره ای که میخوام بگم مال چند سال پیشه دختر خاله من تینا

دختری خیلی خوشگل ترکه ای با بدن سفید قدی نسبتا بلند ممه های پرتقالی که تازه داشت رشد میکرد اون۱۵ سالش بودو منم به شدت رفته بودم تو کف اون.

خلاصه پنج سال اختلاف داشتیم خودم یه پسر معمولی هیکلی موهای کوتاه پوست سفید بودم با کیر حدود ۱۷ سانت کار من شده بود فکر کردن به تینا سکس یا حتی خوردن پاهای سکسیش از پاهاش بگم که سفید انگشتای دخترونه کوچیک جذاب پاهای استخونی کشیده جوراب ها کالج فانتزی همیشه میپوشید .

هرموقع میومد خونمون من از بیرون میومدم قبل اینکه در بزنمو وارد خونه بشم بوی اون پاهای سکسی سفیدشو استفاده میکردمچ کفش خودشو خالمو حسابی بو میکردم
ما از بچگی باهم هم بازی بودیم ولی بعد یه مدت به خاطر اینکه باباش حساس بود از هم جدا شده بودیم سرسنگین بودیم اون دختر خونگی بود همیشه توی خونه بود درس میخوند کار من شده بود ازش یواشکی عکس گرفتن شبا براش جق زدن.

یک روز اون یه تیشرت جذب زرد پوشیده بود یا یک شلوار لی جوراب های مچی انقدر که جذاب شده بود دلم میخواست بپرم روش فقط تلمبه بزنم ولی حیف که فقط یا خونه خودشون یا خونه مادر بزرگم یا خونه خودمون میدیدمش.

اون روز کون گردو سکسیش ممه های پرتقالیش داشت خودنمایی میکرد تا اون روز نمیدونست حسی روش دارم ولی اون روز شک کرد که همش گوشیم طرفشه نگاهاش سنگین شده بود منم سریع خودمو جمع کردم یه مدت ازش دوری کردم

خلاصه چند ماهی از اون قضیه گذشتو من حتی دور برش پرسه نمیزدم که نفهمه که عروسی داییم فرا رسیدو همه قرار بود تو یک باغ سالن دار که داییم برای عروسیش اجاره کرده بود خیلی هم بزرگ بود عروسیشون برگذار کنیم
ساعت هشت اینا قرار شد بابام منو دختر خالمو سوار کنه ببره چون خاله و مامانم اونجا بودن وقتی رسیدیم دم خونه تینا داشتم میترکیدم لباس مجلسی ابی پوشیده بود که پاهاش تا مچ پیدا ارایش فوق سکسی ذستاش پیدا با یک روسری بلند روی سرش وقتی دیدمش مخصوصا کفش پاشنه بلند قرمز پاشو اون پاشنه پاهای سفیدشو زبونم بند اومد باهم سلام کردیم اون عقب نشسته بود . خلاصه تا اونجا من فقط داشتم کیرمو تو شلوارم گم میکردم که لو نرم رسیدیم دختر خالم پیاده شدو رفت منو بابامم رفتیم تو سالن اونم رفت پیش خانما تو قسمت مردونه ساعت طرفای ده بود مراسم خیلی بزن برقص منم تو فکر تینا که یهو خالم دیدم تو گوشی بابام زنگ زده برداشتم دیدم تینا پشت خطه فهمید منم بهم گفت میشه بیای کلیدو بیاری من گوشیم تو ماشینتون جا مونده نیازش دارم.

منم گفتم باشه الا میام زدم بیرون فقط نمیدونستم تو این شلوار مجلسی تنگ اگه شق کنم چه گوهی باید بخورم رفتم بیرون اون دم ماشین بود درو براش باز کردم بوی عطرش باعث شد شق کنم همه تو سالن مشغول بزنو برقص بودن ماشین ته پارکینگ بود کسی نبود اونم برای همین روسری نداشت
گوشیشو پیدا کرد لب ماشین نشست گفت تو میخوای بری تو گفتم نه عجله ای نیست گفت خب باشه کفشاشو دراورد لب صندلی ماشین نشست گفت ولی این کفشا پامو داغون کرد کف پاش قرمز شده بود اون پاهای سفید با لاک مشکی یعنی دقیقا مثل پاهای فوت مدلا شده بود رگاش زده بود بیرون از فشار روش .
گفتم اشکال نداره من سیگار بكشم گفت نه بکش اون یکبار دیده بود من سیگار میکشم با یک خنده گفت بکش کسی نیست داشتم میکشیدم تیکه به دیوار دید میزدمش اونم سرش تو گوشی بود بهش گفتم سیگار میخوای گفت
اووم دوست دارم یبار امتحان کنم.

اومد پایین سیگارمو بهش دادم یه پک زد سرفه کرد سیگارم رژی شده بود گفت اوه چه کوفتیه نمیخوام گفت ببخشید سیگارتم رژی کردم گفتم نه بابا بهتر دیدم یهو نگاهم کرد هول کردم گفتم یعنی خب رژت قشنگه اونم متوجه هول کردن من شد گفت مرسی منم روم بیشتر شد چند پیقه بعدش گفتم امشب خیلی خوشگل شدیا گفت برای همین داشتی انقدر منو دید میزدی باز که عکس نگرفتی اینو که گفت اب سرد انگار ریختن رو من کلی خجالت کشیدم زبونم بند اومد گفتم نهه ببخشید نمیدونم چی میگی گفت نترس بابا چیزی بهت نگفتم اون روز اعصبانی شدم ولی الا نه ولی براچی از من عکس گرفتی واقعن منم سرمو انداختم پایین گفتم روت کراش دارم اونم یه خنده ریزی بهم زدو گفت دیوونهه رو من اخه.

گفتم اره خب تو خیلی جذابی برای من گفت واا من کجام جذابه خیلی معمولیم که گفتم نه نگو تو هم صورت قشنگی داری هم هیکل قشنگی اینارو که میگفتم فقط دستمو به صورت خیلی داغونی جلو کیرم نگه میداشتم نبینه هی میخواستم یه جوریی اونو نفهمه ولی میدونستم فهمیده .
بهم گفت خیلی به خودت ور میری چته گفتم هیچی پسره ها مشکلاتش خنید اونم گفت پس خیلی جذاب شدم که مشکلات پسرونت زیاد شده
قلبم روی هزار بود نبضش گفتم خب چجوری حلش کنم گفت خب بیا بشین تو ماشین حداقل
رفتم کنارش صندلی عقب نشستم لباسش رفت بود بالا تا روی رونش پیدا بود
گغت پیع انقدر هیز نباش گفتم ببخشید خواستم بالشتک ماشینو بزارم روی کیرم گفت نمیخواد ولش کن طفلیوو اینو که گفت داشتم میشدم کم کم
گفتم ببخشید من تا الا دوست دختر نداشتم تو هم خیلی جذابی گفت نه بابا عذر خواهی چی میکنی پسری دیگه منم پرو تر شدم گفتم میخوای ببینش گفت یکی میاد ابرومون میره

گفتم نترس شیشه ها که دودیه انیجا تاریک بعد حرفی نزد منم دراوردم گفت وای من تا الا ندیده بودم انگشتشو کشید روش گفت ایی پس چرا خیسههه
گفتم اخ ببخشید به خاطر توعه با دستمال پاکش کردم اونم دستشو دورش حلقه کرد گفت خوب بزرگم هست ماشالله گفتم میشه برام بخوریش گفت نه نمیتونم حالم بهم میخوره گفتم خب تف بزن برام جق بزن گفت باشه ناخناش بلند بود اونم ناشیانه ولی کف دست نرمش که دور کیرم رفت بالا پایین کرد طولی نکذشته بود که پاشییدمم تو عمرا اینطوری ارضا نشده بودم رو ابرا بودم تینایی که غر میزد ایی یعنی چی چرا نمیگی داره میاد دستشو پاک کردو در ماشینو با عصبانیت بست رفت منم انگار روحم در رفته بود تو ماشیین دراز کشیده بود مچ خوابم رفته بود و کیرم از زیپ شلوارم بیرون که دیدم بابام میزنه‌ رو شیشه پریدم بالا گفت کجایی کل سالن دنبالت گشتیم گوشیتم که برنمیداری…

نوشته: ناخدای بینام


👍 2
👎 4
15001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

892755
2022-08-30 01:24:32 +0430 +0430

دختر خاله ها چرا انقدر قشنگ و راحت میدن 😂

0 ❤️

892776
2022-08-30 01:54:03 +0430 +0430

حس میکنم نویسنده این داستان و اون دختر افغانیه یه نفره اگه با دقت بخونین متنو میفهمین دایره لغات و جمله بندی یکیه :///

0 ❤️