حرکت رویِ نخ

1401/01/07

در حالی که پسره پشتش بودُ کیرِ بی قرارشو که مدام بالا پایین میشد رو چاکِ کونش سُر میداد، با دستش فک و گردنِ زنه رو آروم به سمتِ بالا آورد تا باهاش فیث تو فیث شه، زنه بعدِ یِ آهِ کوتاه  کونِ گنده یِ سفیدش که ردِ دستِ پسره روش سُرخ مونده بود و کماکان مثلِ ژله با کوچیکترین تکون میلرزید،
به پهلو گذاشت رو تختو میشد از لایِ اون دوتا رونِ پهن و گِرد یِ تیکه کصِ سفید که وسطش مثِ هلو قاچ خورده رو دید؛
پسره ام رو به کونش واستاد و در حالی که کیرِ کلفت و بلندشو با دستِ راست می‌مالید با دستِ دیگه اش لُپِ بالاییِ کونشو فشارِ محکمی داد و گفت :جووووووووون
جنده یِ من کیه؟
زنه ام گفت :من ام بیشرفِ وحشی، بچپون توم بذار از هوش برم؛
هرجایِ بدنِ زنرو لمس می‌کرد ردِ دستش میموند و تا خون به اون بدنِ بینهایت سکسی و توپُر که فکرشو نمیکردم تا این حد خوب باشه میخواست برسه چند ثانیه ای وقت میخواست؛
پسره رو زانو نشست یِ دستشو از لاپایِ زنه و یکی دیگه رو از رویِ کونِش به هم دیگه قفل کرد و زنه ام هنوز نیم پهلو کصشو سمتِ پسره باد میداد؛
آروم آروم زبونشو برد سمتِ چوچولو سولاخِ کونِ زنه و شروع کرد به زدنِ چند تا لیسِ آبدار که تهش یِ میکِ بلند داشت،
حرفه ای کصشو می‌خورد و نوکِ زبونشو فرو می‌کرد تو، زنه ام که با دستاش سینه هایِ خودشو میخواست از جا دراره فقط ناله هایِ موهومش به گوش می‌رسید؛
پسره چند مین بعد دستاشو باز کرد و انگشتشو کرد تو دهنش با کلی آب کشید بیرون بعدِ بازی کردن با چوچولِ زنه هُل داد تو و عقب جلو کرد، زنه ام با عشوه گفت :اووووووم دیوونم داری میکنی، جررررررم بده…
پسره ام در حینِ بلند شدن و انداختنِ یِ تفِ پدر مادر دار رو کصش گفت :چشششم، چیزی که به تویِ دیوث خوب میدم، کیرِ بی پدر و مادر…
یِ متکا زیرِ کونِ نیمه پهلویِ زنه گذاشت تا بیاد بالا بعدش کیرشو فرو کرد تو کصشو در حالی که دستاشو رویِ هم گذاشته بود رو کونِ زنه،
شروع کرد چپوندن ‌‌‌؛
با تلمبه هایِ آروم و عمیق شروع کرد و به مرور حالا نزن کِی بزن، طوری میزد تا مغزِ زنه داشت تکون می‌خورد و  زنه ام  که با ناخناش روتختی رو انقدر چنگ زده بود که به تنِ تخت گریه میکرد و از لایِ صدایِ شالاپ و شلوپِ پشتِ سرِ همِ برخوردِ رونایِ پسره به کونش که بعدی به قبلی فرصتِ جولان نمیداد میشد صدایِ آه و اوهه ممتدشو شنید؛
وقتی پسره تلمبه رو یهو قطع کرد تمامی صداها حذف شدن جز نفس نفسِ زنه،
پسره کیرشو درآورد خم شد رو زنه در حالی که قطره یِ عرقش می‌چکید رو صورتِ زنه بهش گفت :تختشو دوست دارم صدا نمیده، صدایِ جر خوردنِ کصتو می‌شنوم و آخر یِ خنده ی کوتاهِ کص خیس کن زد؛
زنه ام در حین جمع کردنِ پستوناش لایِ دستاش رو کمر چرخیدو طاقباز شد پاهاشو به هم فشار داد با یِ لحنِ خاصی گفت : اگر منظورت صدایِ تختِ اتاقِ منه که برو خداروشکر کن کیرت که راست میشه بعضی وقتا اونجا هست، شوهرم آرزوشه همون رو فقط پیشش بخوابم، عوضیییییی از تو بهتره که اگر چمستان نریم منو ی سره تو ماشینت میکنیییی، از استرس میمیره آدم (با یِ لحنِ لوس)

پسره اینو شنیده نشنیده، پاهایِ زنه رو باز کرد و پشتِ ساقِشو گذاشت رو دوطرف شونه هاشو، فیث تو فیث خم شد روش، حالتِ حرکتِ شنا گرفت و کیرشو تا خایه چپوند توش، زنه ام گفت وحشیییی کشتیم؛

چند لحظه بعدِ تلمبه هایِ ریز و عمیقش که چند ثانیه ای کلِ کیرشو وسطِ نمایِ دوتا باسنشون رویِ همدیگه محو می‌کرد و دوباره جلوه می‌داد ، شدتِ ضرباتش بالا گرفت، طوری که بعدِ تلمبه هاش مثلِ زمانی که به سطحِ آب ضربه میزنی پرِ موج میشه، کلِ سطحِ کونِ نرمِ زنه ر‌ُو موج های مُدَوَر پر می‌کرد و تا تلمبه ی بعدی که به قبلی امان نمی‌داد موجِ جدید تولید می‌کرد؛
همزمانِ تلمبه هایِ بی امان و محکم لباشونو به هم چِفت کرده بودنو حالا نخور کِی بخور؛
لباشون که جدا می‌شد پسره لباشو کیپ می‌کرد رو مچِ پایِ زنه و در حالی که پابندِ نقره ای رنگِ زنه رو با انگشتش میداد پایین از مچِ سفیدِ پاش میکایِ محکم می‌گرفت؛
زنه با آه و ناله خیلی بی حال میگفت : نکن وحشیییی کبودش میکنی…
صدا به صدا به زور می‌رسید…
عرق پسره چکه چکه می‌چکید رو گونه و پیشونیِ زنه و دیگه عرق و خط چشم و تف و… رویِ صورتِ زنه قابلِ تشخیص نبود؛
بعد چند مین تلمبه هایِ تند و عمیق پسره که کیرو کشید بیرون، فَوَرانِ آبِ کص مثلِ آبشار جاری شد، زنه ام با حرص و شهوت خالص میگفت : بذار تو کصممم قربونِ اون کیرت برم که انقدر منو خوشگل میگاییی…
اصلا وضعیت مناسبی نداشتم و پاهام رگ به رگ شده بود پشت اونهمه رگالِ لباس…
از طرفی جامم نمیتونستم عوض کنم چون تختو دیگه نمیدیدم
بعدِ چند لحظه یِ کوتاه پسره طاقباز خوابید رو تختی که از آبِ کص و عرق و تف جایِ خشک واسش نمونده بود، زنه ام بی حال خودشو انداخت روشو درحالی که با کفِ دستش گونه هایِ پسره رو لمس میکرد شروع کرد به خوردنِ لباش و کلی کلمه هایِ احساسی مثلِ دیوونتم، عاشقتم…
پسره گفت: منم نفس ولی بیشتر روانیِ اون بدنتم که لِنگَشو نمیشه پیدا کرد
اینو گفتو با کفِ دوتا دستاش هُلش داد گفت :بشین روش جر واجرت کنم…
پسره کیرشو با شصتش عمود نگه داشت، زنه ام چهار زانو نشست روشو بعدِ اینکه جا رفت کونِ نرمشو شُل کرد روش، لُپایِ کونش رو رونِ پسره وا رفتو یِ کم کونشو روش قِررر داد، اصلا هوش نبودنو حرارت تو صورتشون موج میزد
بعدِ چند لحظه تلمبه ها شروع شد و اینبار پسره دستاشو حلقه کرد رو کمرِ زنه
کشیدش به سمتِ خودشو شروع کرد تلمبه هایِ شدید و سریع زدن، لمبرایِ لُپایِ کونِ زنه قطع نمیشد و پسره ام نان استاپ با فشارِ کمر، کص و کونشو کیر بارون کرده بود؛
گه گداری کیرش از زیرِ اون کونِ شلُ و ولِ که ترکیده بود از شدتِ تلمبه خوردن، با یِ خروار آبِ کص درمیومد، فکر کنم نزدیک به سه بار تو چند دقیقه با بیرون ریزی ارضاء شد؛
زنه با حرص و حرارت لایِ جیغ و دادایِ ممتدش میگفت : بگاااااا، جرررر بده جندتو، بکن منو بکنِ من، درد و بلات تو سرِ شوهرِ بی بخارم، پارهههههه میکنی منو؟
پسره ام میگفت :اوهوم، جررررت میدم تا هر وقت بخوای، پشمِ کصِ زنِ قشنگم به هزار تا دختر شرف داره، انقدر میگامت هیچی به اون شوهرِ زن جنده ات نرسه؛
بعدِ چند مین زنه ولو شد رو پسره،
پسره ام با دستاش پستوناشووو از جا میخواست بکنه و نوکشو با دوتا انگشتش فشار میداد با لباش، گردن و گوشِ زنه رو لیس میزد و میکِ سنگین می‌گرفت؛
گهگاهی لبش از رو گردنش می‌پرید و صدایِ ماچِ آبدار با یِ جیغ و خنده یِ شیطونِ بعدش از جانبِ زنه مُزَیَّن میشد؛
الاکلنگ بازیشون که تموم شد پسره یِ درِ کونیِ محکم زد، گفت: پاشو کونی خانوم، میخوام یِ دلِ سیر کونت بذارم؛
زنه ام با عشوه گفت نه که نمیذاری…
حالتِ چهار دستو پا و داگ استایل شد در حالی که کونشو که جایِ کفِ دست روش سرخ و متورم شده بود  تکون میداد و قِررررمیداد ،
ناخنشو گذاشت لای دندوناش و برگشت با اون صورتِ ریخته پاش که می‌شد ریزشِ خطِ چشمو تا زیرِ چونه هاش دید تو چشمِ پسره نگاه کرد و با یِ لحنِ التماسیِ جنده وار گفت : کونِ جنده ات بذار
پسره ام ژلو مالید رو کیرشو  سولاخ کونِ زنه، بعدِ یِ ماساژِ سریع با کفِ دستو نوکِ انگشت کیرِشو فرو کرد تو و گفت : رو تخمِ چشمام، تخمام تو دهنت، مثلِ سگ از کون میکنمت جررررر بخوری، خودم کونیت کردم…
کیرو تا خایه هاش چپونده بود تو و آروم تلمبه هارو به درِ کونیایِ محکم مُزَیَّن می‌کرد…
بعدِ هربار که می‌کوبید رو کونش، موج ها و لمبرِ خوردنِ کونش تموم شدنی نبود؛ 
پسره بی راه نمی‌گفت بدنش وحشتناک خوب بود و پسره ام وجدان رو گذاشته بود کنارو، فرصت گیر می‌آورد فقط مثِ اسب میگایید؛
زنه خوشش میومد عقب و جلو می‌کرد و چیزایِ موهومی میگفت، بعدِ چند لحظه پسره با کفِ دستش وسطِ موهاشو کشیدو تو دستش دُم اسبی کرد و از کمر کشیدش عقب  و شروع کرد به تلمبه هایِ تند و محکم، انگار از پشت شلاق میزد و از جلو افسارو گرفته بود در نره…
انقدر با جنون تلمبه میزد که کونِ زنه داشت با کمرش زاویه نود درجه می‌ساخت؛ با دستِ دیگش حینِ تلمبه هاش یِ ذره ژل ریخت رو کیرشو محکم و محکم تر کوبید…
با صدایِ پر از حرص و وحشی گری گفت : هر چی این کونِ گنده رو میکوبم تموم نمیشه…
جیغ و داد ممتدِ زنه کلِ اتاقو پُر کرده بود و پسره ام رحم نمی‌کرد و میتازوند؛
بعدِ چند مین تلمبه یِ وحشتناک پسره بالاخره شل شد و ناله اش درومد…
کیرو که کشید بیرون میشد جاری شدن رودخونه ی آب کیرشو رویِ چاکِ بینِ کون و رونِ زنه دید که تا پشت زانوش داشت آروم آروم جسته گریخته پایین میومد…

زنه رو کرد بهشو با لباشو غنچه کرد گفت :اوففففففففف قربونت برم، هردفعه منو بهتر از دفعه یِ قبل میکنی، کیر خوشگلِ من
بعدشم صورتشو به نشونه یِ درد جمع کردو گفت موهامو از جا درآوردی، پدرمو درآوردی وحشی، اینهمه آبو چند روزه از کجا میاری؟ انگار نه انگار چهار روز پیش آخرِ شب تو ماشین تهِ پارکینگِ پارک طالقانی انقدر آب ریختی رو کونم که دَر زد رو صندلیِ ماشینت؛
پسره ام در حینِ نفس نفس زدناش که عرقِ صورت و بدنشو با لگِ زنه خشک می‌کرد گفت : تو روز انقدر جنده بازی درمیاری، عکس بی هوا  از کص و کونت میفرستی واسم که میرسه تا آستانه انفجار؛
بعدشم با لحنِ جدی گفت : پاشو جمع کن بریم یِ چیزی بخوریم ببرم برسونمت؛
الان تایمِ باشگاشون تموم میشه؛
زنه برگشت بهش خبریِ من گفت : سوتی ندادی که پیشش؟
_انقدرم خر نیستم که به گا بدمت
اتفاقاً کیرت مثلِ خر کلفته و منو میگاد (خنده یِ ریز)
پسره یِ گاز از پستوناش گرفت و
جمع کردنو رفتن؛

منم با گوشی رفیقمو گرفتم و گفتم کلیدتو اشتباهی انداختی تو کیفم موقعی که داشتیم لباس عوض میکردیم؛
دو هزاریش افتاد و گفت داداش کلید و برداشتی من میدونم یِ جریانی بوده و…
منم براش جریانو کامل گفتم ولی زنه رو همسرِ یکی از فامیلایِ دورمون معرفی کردم…
با اینکه الانم هفته ای یکی دوبار میگادش اما دیگه بیشتر کشش دادن هم فایده نداره و نمیشه چیزیو مطرح کرد، اینجور جریانا مثلِ حرکت رویِ نخِ بندبازی میمونه، دو طرفش پرتگاهه…

نوشته: حرکت رویِ نخ


👍 6
👎 9
25601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

865638
2022-03-27 01:53:38 +0430 +0430

خیانت کثیف ترین کاری هست که مرد یا زنی انجام میده و اینکه کسی هم که آگاهانه وارد این رابطه میشه اونم کثیف و عوضی هست‌اگر کسی‌شعور داشته باشه جدا میشه و شک نکنید این افراد از هر نظر افرادی عوضی هستند که هم خیانت می‌کنند هم می‌خواهند از طرف خودشون سواستفاده کنند هرجور حساب کنیم فرد خیانت کار از نظر شخصیت هم صفر هست

2 ❤️

865657
2022-03-27 02:42:27 +0430 +0430

انگار داستان ناقصِ 🤔
شایدم نویسنده ناقصه

0 ❤️

865694
2022-03-27 05:06:46 +0430 +0430

نویسنده بچه آملِ😂

0 ❤️

865732
2022-03-27 11:09:58 +0430 +0430

کیری ترین کستان اصلا معلوم نبود جریان چی هست خودت فهمیدی چی نوشتی؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها