دختر خوبی که بد شد (۳)

1401/12/04

...قسمت قبل

قسمت سوم: چتر به موقع باز شد!

بعد از اون کافی شاپ با بتی اوضاع خیلی عوض شد. من هم با امیر رابطه داشتم و هم با بتی هردو از وجود هم خبر داشتن و مشکلی هم باهاش نداشتن یه جورایی همه خوشحال بودیم. وقتی امیر نبود من با بتی بودم و وقتی با بتی نبود پیش امیر بودم یکشنبه ها هم باهم بودیم ولی دو نفرشون هیج حرفی راجب سکس سه نفر نمیزدن می دونستم جفتشون دوست دارند اما هردو از عواقب بعدش نگران بودن. امیر میگفت وقتی سکس سه نفره با یک زن میکنم که تو بتونی تو ذهنت سکس و عشق رو تفکیک کنی و این زمانی اتفاق می افته که مثل من چندتا سکس که عاشقانه نباشه داشته باشی. امیر با اینکه خرخون بود دوره مجردی با چندتا دختر سکس داشته البته اینو بگم امیر هم قیافه ش خوبه و هم حس امنیت به زن ها میده برای همین هم میتوسته با دخترا سکس کنه. خودش میگفت که هروقت با یه دختر دوست میشده بهش میگفته من دنبال ازدواج نیستم اگه دنبال ازدواج هستی ادامه ندیم بهتره. معمولا هم به گفته خودش سراغ دخترای باکره نمیرفته چون میدونسته هم احساسی وابسته میشن و هم به خاطر ایران و شرایطش نمی تونن سکس کامل داشته باشن. چند روزی گذشت یک روز که بتی زنگ زد به من بود و گفت رها میخوام برم اطراف شهر شب هم برمیگردم میای؟ راستش من همیشه عاشق طبیعت بودم برای همین گفتم اره بریم گفت اکی یک ساعت دیگه میام دنبالت. از اونجایی که میدونستم بتی کونش خیلی میخاره و ممکنه سکس کنیم و از طرفی منم حشرم بالا زده بود رفت و حسابی خوشکل کردم. یک رژ قرمز تند زدم یک سایه پررنگ و عطری رو زدم که سکس ترم کنه. یک تاپ چسب هم پوشیدم زیرش یک سوتین آبی نفتی و یک شرت آبی نفتی روش شلوارک لی. یک ساعت بعد یک فورد شاسی بلند سفید اومد در خونه مون که فهمیدم ماشین بتیه بوق زد و پریدم تو ماشین. ماشین های فورد رو اگه دیده باشین گاو هم توش جا میشه چه برسه به آدمیزاد. لامصبا خیلی بزرگن. راه افتادیم و من با ذوق گفتم کجا میخوایم بریم؟ گفت این یه رازه منم خندیدم. حدود ساعت 2 بود که رسیدیم به یک چمنزار خوشکل که توسط کلی درخت محصور بود و از جاده اصلی دور بود و سه چهارتا ماشین پارک شده بودن. ماشین رو پارک کردیم که بتی دست منو گرفت و برد سمت ماشین ها منم رفتم که دیدم شاید 10-15 نفری بودن اونجا که یک دفعه دیدم امیر هم اونجاست تعجب کردم امیر اینجا چیکار میکنه؟ که همه جمعیت باهم شروع به خوندن تولدت مبارک کردن. و امیر از جمعیت با یک کیک اومد به سمت من. و به من یک آی پد گرفته بود که بهم داد(میدونستم که با فاند دانشجویی چقدر خریدن همین هم سخته) خر ذوق شدم و فهمیدم این نقشه امیر و بتی بود تا منو سورپرایز کنن برای همین برام تولد گرفته بودن و اون افراد دیگه دوستای بتی بودن. همه خوشحال بودیم که بتی به من یه بسته کاندوم داد و با یه لبخند موذیانه ای گفت شب لازمت میشه. کلی مشروب ماریجوانا و غذا بود. همه میگفتیم و می خندیدیم بازی میکردیم و مرقصیدیم خیلی جو باحالی اما ذهن من درگیر این نکته بود که شب چه اتفاقی میخواد بیفته؟ داشت غروب میشد که آتیش درست کردیم و بتی گفت وارد فاز دوم مهمونی میشیم و با لبخند موزیانه ش منو نگاه کرد. رو به امیر کردم با یک لبخند همراه با استرس گفتم فاز دوم چیه؟ امیر گفت میخوایم رقص لختی کنیم اما نگران نباش من مواظبتم کسی اذیتت نکنه. آتیش داشت خیلی باحال میسوخت و زن ها با شرت و سوتین و مردها با شرت شروع کردیم به رقصیدن. من دوست داشتم حسابی مست کنم که راحتتر باشم واسه همین 5 پیک ودکا خوردم و دیگه تو اسمون ها بودم. یک آهنگ با ریتم تند گذاشته بودن و همه داشتیم میرقصیدیم یه جورایی همه تو هم بودیم اولش رقص بود اما بعدش داشتیم همدیگرو میمالیدیم و چون هوا تاریک شده بود و آتیش هم کم جون شده کسی کسی رو نمیدید. حس میکردم تن گرم یک نفر از پشت بهم میخوره میدونستم امیر نیست چون داشت جلو من میرقصید نمیدونستم کیه ولی اون و امیر هردو منو بغل کرده بودن یکی از جلو یکی از عقب. هنوز جرئت نداشتم ببینم طرف چه شکلیه شاید خجالت میکشیدم یا هرچی. دست های امیر و اونا پسر داشتن رو بدنم راه میرفتن گاهی میرفتن تو شرتم گاهی تو سوتینم. امیر لبهام رو میخورد و اون ناشناس لاله گوشم رو برجستگی کیر هردوشون رو حس میکردم یکی روی کونم یکی روی کسم. حسابی حشری شده بودم کسم خیس شده بود. که بتی با یک پیک عرق دیگه اومد سمتم یک پیک رو داد به من و خنده کنان گفت اینجا 15 تا ادم مختلفن اونوقت تو چسبیدی به دو نفر. امیر دستم رو کشید و از اون مرد جدام کرد یک لحظه وایستاد تا پیک رو برم بالا بعد منو چروخوند طوری که اینبار امیر پشتم بود و بتی رو به روم. هوا دیگه تاریک تاریک شده بود و آتیش خاموش فقط صدا موزیک میومد که بتی داد زد فاز سوم مهمونی شروع شد هرکی میخواد می تونه لخت بشه. تو کمتر از یک دقیقه کلی سوتین رو هوا بود امیر سوتینم رو باز کرد و بتی از دست امیر چنگ زد و انداختش بالا گفت نیپل ها رو آزاد کنین! من یک شرت داشتم ولی بتی و امیر و احتمالا بقیه لخت بود دیگه طاقت نداشتم دوست داشتم به امیر کس بدم دلم با تمام وجود کیر میخواست. بتی شرتم رو درآورد که باز سه تایی شروع کردیم به رقصیدن کیر شق امیر روی کونم حس میکرد و نوک سینه های بتی رو روی سینه هام دوتایی شروع کردن به خوردن لب و گردنم منم یک دستم روی کیر امیر بود یک دستم روی کس بتی. حشری شده بودم و نمیدونستم چیکار کنم که یهو بتی رفتم! منم خشکم زد که چرا؟ که یک دفعه دیدم دست سه تا پسر رو گرفت و اورد خنده کنان گفت تولد با کیر اضافه و یک چشم بند آورد. فهمیدم امیر بهش گفته رها با چشم بند بیشتر دوست داره. ولی اونقدر مست بودم که گفتم نمیخوام6 تایی شروع کردیم به مالیدن هم. هر سه پسر امیر و بتی دورم جمع شده بودن و هی بدنشون به من میخورد حس اینکه چندتا کیر بهت بخوره خیلی عجیبه. یهو بتی گفت فاز آخر مهمونی شروع شد! یکی از پسرها رفت و بعد یک دقیقه با یک بسته کاندوم برگشت. یکی هم با دوتا زیرانداز خیلی زود صدا آه های شهوت ناک افراد رو شنیدم. خیلی عجیب بود من بین 4 تا مرد و یک زن محاصره شده بودم. که بتی دست دوتا مرد رو گرفت و روی یکی از زیر اندازها دراز کشید اما من وایستاده بودم و امیر و اون پسر دیگه گردنم رو میخورن. اون پسر دیگه یک پسر دورگه سیاه پوست – سفید پوست بود با پوست شیرکاکائویی قدش حدود 175 بود و کیرش هم مثل کیر سیاه پوستا بود حدود 23 سانتی بود و قطور موهاش فرفری بود و موی بدن نداشت. امیر سمت چپ من بود و اون پسر که بعدا فهمیدم اسمش رابرته سمت راستم افتاده بودن روی گردن منو مدام می خوردن و با دستشون با سینه م بازی میکردن رو به روم بتی رو دیدم که یکی کیرش رو کرده بود دهن بتی یکی هم داشت کسش رو میخورد. رفتم روی رو انداز کنار بتی رو دوزانو نشستم و کیر رابرت و امیر رو شروع کردم به ساک زدن. حس عجیبی بود کیر کسی که عاشقانه دوستش داری و کیر کسی که کلا یک شب قراره باشه و بهت حال بده رو همزمان بخوری. حس خوبی بود. یا کیر امیر رو می خوردم یا کیر رابرت و با دستم برای اون یکی جق میزدم. حدود سی ثانیه این کار رو کردم که امیر منو روی رو انداز خوابوند و دوتایی افتادن رو سینه هام داشتن میخوردن بتی هم داشت به یکی کس میداد اون یکی نمی دونستم کجاست که دست بتی رو گرفتم هردو داشتیم به طور وصف ناپذیری حال میکردیم. که یه دفعه زبون نفر سومی روی کسم حس کردم و فهمیدم اون یکی که بتی داشت کیرش رو میخورد داره کس منو میخورده مدام داشتم جیغ می کشیدم که حس کردم امیر پاشد از روی سینه و اون پسری که داشت کس میخورد اومد سمت سینه ی من. حالا میتونستم ببینمش یک پسر چهارشونه سنش حدود 32-33 با چشمای ابی و موهای بور کیر اینم با اینک نیمه شق بود اما کلفت بود پسر خوش چهره ای بود داشتم نگاهش میکردم که یک دفعه کیر امیر رو تو کسم حس کرد و دیدم امیر کیرش رو کرد تو کسم رابرت داشت سینه م رو میخورد و اون پسر دیگه که اسمش جان بود کیرش رو روی سینه ام میکشید ناخودآگاه کیر جان رو گرفتم و کردم تو دهنم. تو دهنم کیرش بزرگ داشت میشد که حس کردم امیر کیرش رو تو از کسم در آورد و رابرت هم از روی سینه م بلند شد فهمیدم رابرت میخواد منو بکنه. کیر 23 سانتی رابرت رفتم تو کسم و یک فریاد کشیدم با یک دستم کیر امیر رو گرفته بود و با دست دیگه داشتم کیر جان رو میخوردم. که یک دفعه حس کردم کسم داغ شد و فهمیدم رابرت تو کاندومش ارضا شده. با داغ شدن کسم برای بار 1000 م ارضا شدم و یک جیغ بلند کشیدم. رابرت کیرش رو دراورد و جان رفت سراغ کسم کیر جان خیلی کوچیک بود 10 سانت به زور میشد اما عجیب کلفت بود تا حالا کیر اینقدر کلفت ندیده بود و تا الانم ندیدم(شایدم چون کوچیک بود کلفت به نظر میومد) اونم بعد چندتا تلمبه ارضا شد و افتاد(خیلی زود ابش اومد حالا فهمیدم چرا اول نیمه شق بود قبلا ابش اومده بود). بی حال افتاده بودم به بتی و امیر نگاه کردم هردو عاشقانه نگام میکردن و معلوم بود شادن. منم خوشحال بودم اما چیزی درست نبود. اونم این بود که با اینکه من حال کرده اما عزیزانم به خاطر من اینکار رو نکرده بودن. به بتی نگاه کردم و بهش گفتم آب امیر هنوز نیومده نمیخواین باهم سکس کنین؟ یک برق عجیبی تو چشمای جفتشون دیدم چون مشخص بود هیچکدوم درست حسابی حال نکردن همونطور که روی زیرانداز خوابیده بودم سکس بهترین دوستم و شوهرم رو داشتم نگاه میکردم و باخودم میگفتم زندگی من مثلا چتربازی هست که با وجود تمام استرس ها از هواپیما به پایین پرید و چتر باز شد. حالا فهمیدم که زندگی همش سکس نیست سکس هدیه ای هست که ادم به عزیزان خود میده تا دوست داشتنش رو نشون بده. یکی دو ساعت بعد نصفه شب هرکس یا رفت تو ماشین خوابید یا مثل ما چادر زد و لخت تویه چادر خوابید. شب تولد رها این بار رها به معنی رها از هرچیزی متولد شد.
پایان قسمت سوم

ادامه دارد…

نوشته: آسمان سرخ


👍 10
👎 1
39901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

916433
2023-02-23 07:16:27 +0330 +0330

من واقعادرک نمیکنم.واقعاهست اینجورزندگیها.باخوندنش حال میکنم ولی بهش فکرمیکنم حسم میگه عذاب وجدان بعدش ادم ازپادرمیاره.من خانومم مطلقه بودکه ازدواج کردم باهاش بعدطلاقشم بایکی دیگه ۲سال صیغه بوده ولی بازم نمیتونم یه همچین داستانایی رودرک کنم

1 ❤️

916499
2023-02-23 20:51:58 +0330 +0330

واقعا سایت مسخره ای هستش، همه چیز داره جز دوست یابی واقعی، درست مثله بقیه سایتهای دوست یابی ایرانی، خارجیا نیازی به سایت هم ندارن، براحتی دوست میشن و زندگی میکنن، اما این خراب شده توی اینترنت هم هیچی نداره!

1 ❤️

916584
2023-02-24 23:32:14 +0330 +0330

حتی مهاجرتامونم تخمی و عجیبه :))

2 ❤️

916620
2023-02-25 02:16:13 +0330 +0330

بی معنی و لوس بود و خوش نگار. دستت درد نکنه. قسمت اول خیلی خوب بود

0 ❤️