دختر عمو زهرا

1401/05/29

و خدمت سربازی بودم بهم پیام داد
سلام خوبی پسرعمو چخبر ؟
منم گفتم فدات سلامتی تو خوبی؟
گفت: شکر خدا…خدمت چطوره؟
گفتم:هی میگذره دیگه …
گفت :نمیای خونه دلمون تنگ شد(رفت و آمد زیادی داشتیم)
گفتم: انشالله اومدم میام خونه پسرعمو اگه بودی میبینمت
گفتم :چخبر عروسی خواهر زادت رفتی ؟
گفت :اره …بدون اینکه بگم چندتا عکس با شوهر و بچش دسته جمعی فرستاد …
منم دیدمش تو یه لباسی شبیه عروس سفید ولی لباس باز نبود دیدم و یهو گفتم بحثو ببرم سمت زیباییش ببینم واکنشش چیه…
گفتم: چه خوشگل شدی  به به
گفت : مرسی 🙈
گفتم :شب علی (شوهرش)تورو عروس کرد تورو عروس کرد لابد
خندید و گفت :خدا بگم چیکارت کنه …بی ادب
گفتم :شوخی کردم …تو دلم گفتم جونم چقدر شله زهرا
هیچی بعد گفت :وای بچم دیوونم کرده
گفتم:با (خنده) چیه نمیخوابه به کارت برسی ؟
گفت :عه پسرعمو توام خوب تیکه میندازیا …
گفتم : چیکار کنم …شوخی نکنم ؟ دوس نداری ؟
گفت نه بابا راجت باش ازین حرفا نداریم که …
هیچی دیگه شب بخیر گفتم و فردا شب پیام دادم دوباره منم تو خدمت بودم خیلی دلم میخواست باهاش سکس چت کنم و امادش کنم تو مرخصی ترتیبشو بدم …
گذشت چند روز باهم چت میکردیم کلی حرف میزدیم یه بار من بهش گفتم زهرا اونروز خونه پسر عمو بودیم لباس قهوه ای تنگ پوشیدی خیلی بهت میومد …
گفت عه بهم دقت کردی چقدر هنو یادته دیوونه
گفتم اره اخه چشمو گرفته بود جذاب بود
گفت مرسی دیوونه
گفتم پابند خیلی دوس دارم اونشب پا بند هم گذاشتی که اصلا زیاد بهت دقت کردم
گفت دیووونه بسه انقدر تعریف نکن ازم
گفتم دیگه واقعیت و باید گفت …بعد دیدم یکم شل کرده کلی راجب خاطراتی که خونه هم دیگه میرفتیم تعریف کردم جوری گفتم که اون فهمید من بهش چش دارم من فکر میکردم چون شوهر و بچه داره الان شاید یچی بهم بگه ولی نگفت تا من روز به روز پرو تر شدم تا یه روز تو چت بهش گفتم اره من خیلی تورو یواشکی دید میزنم و ازین حرفا دیدم گفت تو دیوونه ای…
بعد کم کم بحث و سکسی کردمو از سلیقه هاش گفت و سکس چت کردیم و یبار سکس تل کردم باهاش تا رفتم مرخصی …
دیدم با مادرش و بچش اومدن خونمون منم دیدمش کلی خجالت کشیدم ولی کم کم عادی شد …
دختر عموم لاغره خیلی ولی نمیدونم خدا شاید تموم گوشت هاشو تو باسنش ریخته یه باسن ناب خیلی خوش فرم و جذاب داشت که راه میرفت دلبری میکرد سینه هاشم ۷۰ بود کسشم انگار دست نخورده ولی لاغر بود تنش اون روز اومد راه میرفت تموم دلم و میبرد برا خودش…
بعد یهو دیدم بچش گفت مامان آب میخوام .
گفتم من میرم
گفت نه بزار خودم میرم
مادرش گفت زهرا بلند شو زشته پسرعمو بره آب بیاره
دیدم پشت سرم اومد تو آشپز خونه رفته بودم لیوان و بردارم چرخیدم دیدم تنهاست تو اشپز خونمون رنگش پریده بود نزدیک شدم بهش چسبوندمش به دیوار دستم و گذاشتم رو سینش پشت مانتو یکم مالوندم دستشو دور کمزم حلقه کرد لبشو که بوسیدم یکی از دستاشو برد رو کیرم که یهو پسرش گفت مامانی سریع خودمو جمع کردم گفتم بیا لیوان اینجاست دختر عمو حالا رنگ و روش پریده بود از ترس من سری رفتم تو اتاق تموم تنم میلرزید از استرس تو دلم گفتم لعنتی سگ توله تو کجا بودی که اومدی اخه…بعد کم کم اروم شدم رو به روم نشسته بود خیلی نگاش میکردم بهش پیام دادم من میخوامت امروز زهرا گفت اخه اینجا نمیشه گفتم به یه بهونه بیا بیرون خونمون گل خونه داشت گفتم من برم گل خونه یکم کار دارم …زهرا گفت عه منم بیام یکم نگاه کنم گفت مامان تو میای مادرش گفت نه من کجا بیام فعلا اینجا دارم با همو حرف میزنم (پدرم) من رفتم دیدم زهرا اومد تو گل خونه بچشم پیش مادرش …وای الان دارم دوباره بهش فکر  میکنمم دلم یجوری میشه از پشت چسبیدم بهش کیرمو مالوندم به کونش گفت اوف چقدر خوبه کیرت گفتم میشه بخوری برام گفت نه وای خیلی خطر ناکه یوقت یکی میاد تورو خدا بیخیال شو گفتم خواهشن بیا اون پشت اگه کسی اومد میفهمیم سریع جمع میکنیم خودمونو گفت نه نمیتونم دستشو گرفتم گذاشتم رو کیرم گفتم درش بیار لعنتی زدم در کونش گفتم یالا دیوونم کردی دست گذاشتم رو سینش خیلی حساس بود دیدم کیرم و در اورد نشست کرد تو دهنش اوووف چه ساکی میزد گفتم زهرا با دست بگیرش کلش و بکن تو دهنت که زودتر بیاد تا کسی نیومده وای چقدر خوب میخورد با لباش با سر کیرم بازی میکرد تندش کرده بود ۵ دقیقه ای خورد و با دست برام جغ زد بهش گفتم دارم میام بریزم تو دهنت گف نه بدم میاد گفتم باشه بعد پا شد وایستاد کنارم با دستش برام میزد تف زده بود دستشو برام داشت جغ میزد منم دستمو کردم تو شلوارش کونشو میمالیدم چقدر خوب بود کونش یدست رو کون یه دست رو کسش دیدم داره ناله میکنه گفتم هییسسس ساکت میشنون دیدم لبشو داد بهم تند کرد مالیدن کیرم و دوتا دستامو در آوردم سفت بغلش کردم یهو آبم ریخت پایین یکمم رو دستش وای خیلی حال داده بود همینطور لب گرفتم  یهو دیدم مادرش اومد تو سریع خودمونو جمع کردیم آبمو با کفشامون پاک کردیم بعد خودمونو زدیم به اون راه …
یکی دوبار دیگه ازین کارا کردیم ولی هنوز جایی نتونستم پیدا کنم ببرم ترتیبشو بدم …حسرت به دل موندم براش …

نوشته: حامد


👍 25
👎 12
65101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

891170
2022-08-20 01:18:49 +0430 +0430

فکر کنم خدمت زیاد پست دادی🤣🤣

4 ❤️

891202
2022-08-20 02:44:37 +0430 +0430

در زمینه داستان نویسی تخیلی ، بدک نیستی ، بهتره داستان نویسی واقعی رو هم امتحان کنی و دادنات تو خدمت رو هم برامون بنویسی .

5 ❤️

891334
2022-08-20 21:38:27 +0430 +0430

راستی خونه مبله گیر نمیاد؟؟؟

1 ❤️

891353
2022-08-21 00:11:04 +0430 +0430

حامد جون شنیدم تو سربازی امربر درجه دارها هستی میدونی که چی میگم ولی کونی کدوم پادگان میدی که گوشی تو کونت میذاری بعد جق کجاش آنال هستش نکنه وقتی درجه دا رها صفات میدن به یاد زهرا آب دودولت میاد جیگر

2 ❤️

891385
2022-08-21 01:43:51 +0430 +0430

تو خدمت هم کونی شدی هم سیگاری
کمتر جلق بزن

0 ❤️

891442
2022-08-21 09:40:27 +0430 +0430

فکر میکنم جیره کافور سرباز ها رو قطع کردن دارن به جاش جنس میدن بهشون کس کش ها موقع ای که ما سرباز بودیم موبایل که هیچ ماشین حساب رو هم نمیزاشتن ببریم هر روز انقد کافور میدادن بهمون احساس خاجه بودن داشتین حالا همه چی دارن میدن به سرباز ها شاید مدت دیگه بگن هرسرباز یک کس برقی بیارین باخودتون سرپست حوصله شون سر نره

0 ❤️

891486
2022-08-21 15:29:01 +0430 +0430

هیچی دایی به جقت ادامه ببده

0 ❤️

891504
2022-08-21 16:54:04 +0430 +0430

اشکال نداره داداش عوارضه خدمته راحت باش

0 ❤️