دوست سودا (۲)

1400/07/04

...قسمت قبل

لطفاً دوست سودا (۱) را مطالعه فرمایید تا بتوانید ارتباط کافی با این داستان را برقرار کنید و لذت مورد انتظار را ببرید
واقعی بودن سواد (۱) رو ضمانت می‌کنم اما راجع به ادامه آن ضمانتی وجود نداره!
…اون شب گذشت و فرداش حس و حال عجیبی داشتم. انگار با زیباترین، جذاب‌ترین و دست نیافتنی‌ترین دختر دنیا سکس کرده بودم. تا وارد محل کار شدم همه فهمیدن که من یه چیزیم شده و با یه نیشخند مرموزی نگام میکردن.
من تو یه جواهر فروشی کار میکردم و یه جورایی کارپرداز مجموعه بودم تایم نهار با پرسنل حراست یه جا جمع می‌شدیم و هرکی نهار خودش رو میخورد. علی نگهبان اصلی دم در بود یه نره خر به معنای واقعی کلمه. میگفت روزی دوبار سکس نکنه روزش شب نمیشه. زن و بچه داشت اما به زنش خیانت میکرد و چپ و راست واسه خودش رفیق جور میکرد. هر از گاهی باهم باشگاه و استخر می‌رفتیم و من ماساژش میدادم وقتی نوبت اون می‌رسید منو ماساژ بده، متوجه می‌شدم مونث مذکر براش فرقی نداره و برای مرد جماعت هم سیخ می‌کنه. این شد که رفته رفته ازش فاصله گرفتم تا کار دستمون نداده! اما اون به متلک گفتناش ادامه میداد
صدای پیامک اومد، سریع گوشی رو چک کردم اما رویا نبود. تازه به خودم اومدم فهمیدم که منم یه چیزیم شده و مثل همون مردم عادی که مدام نقدشون میکردم، منم همش دنبال اتفاقم!
مدیر حراست: اسمش چیه؟
من(با تعصب و تعجب): کی اسمش چیه؟
مدیر حراست: دوست جدیدت
من: دوست جدیدی ندارم هرچیه قدیمیه
علی: تو که نداری بکنی معرفیش کن به ما
مدیر حراست(با سرزنش): علی نهارتو بخور برو پایین
من: باشه. بکن لازم شدیم خبرت میکنم
البته بیراه هم نمی‌گفت راه به راه دخترا بهم پا میدادن منم عین اسکولا میرفتم تو فاز عرفانی و دکشون میکردم. نه اینکه آدم خاصی باشم بلکه شرایط کارم جوری بود که ارتباط زیادی با دخترا داشتم‌. از طرفی ماشین شرکت؛ یه تویوتا آریون صفر زیر پام بود و سر ترافیک و موقع خرید مدام سوژه به پستم میخورد اما نکردم یه بار شماره شون رو بگیرم بدم دوستم علی. از طرف دیگه شرکت، برای مشتریاش تو سالگرد تولدشون تبریک می‌گفت و گل میفرستاد و من مسیول تحویل نامه تبریک و ظرف گل بودم. مشتری داشتیم از ۲۰‌سال تا ۸۰ سال خودتون تصور کنید چه داستان های که برام پیش نمیومد! حتی یادمه یه بار عروس رییس رو میرسوندم خونه شون یک ساعتی تو ترافیک بودیم. دختره قد بلند و جذاب بود. عقب نشسته بود و جفت پاهاشو انداخته بود رو کنسول کنار دست راننده. هر بار از سرِ عادت دستم رو تکیه میدادم به کنسول میخورد به پاهای دختره. پا که چه عرض کنم استخوانی، درشت خوراک فیتیش پا اما حیف که همش تبدیل میشد به فانتزی های ذهن منو هیچ وقت نفهمیدم اگه همونجا پاهاشو ماساژ بدم تا کجاها قراره جلو بریم!
از مسیر داستان منحرف شدم. اونقدر از این اتفاقات پیش اومده بود و برا دوستام تعریف کرده بودم فکر میکردن من کیر ندارم و نمیتونم سکس کنم. اما حداقلش این بود که نمیگفتن داستانت دروغه و سیر تا پیازش رو باور می‌کردن.
گفتم صدای پیامک اومد و چک کردم رویا نبود یادم نمیاد پیامک تبلیغاتی بود چی بود. تازه دوزاریم افتاد که منم مثل مردم عادی همش دنبال اتفاق هستم منی که تا دیروز یوزارسیف عالم بودم؛ یه شبه کن فیکون شدم و دختر لختی که دیشب تو بغلم بود رو، تو پیامک ها دنبالش میگردم.
ساعت کاری تموم شد و دیگه تحمل نداشتم. دست به کار شدم خودم یه پیام براش فرستادم
پیام ارسالی: سلام رویا خانم خوب هستین دیشب خیلی آشفته بودید خواستم یه احوالی بپرسم
پیام رو فرستادم گزارش تحویلش هم اومد و خبری از جواب نشد. ساعتها گذشت و مدام گوشی رو چک میکردم، صدای گوشی رو هم چک میکردم که حداکثر باشه! پیامهای خالی به خودم می‌فرستادم مطمین بشم که شبکه مخابراتی مشکلی نداره تا وقت خواب رسید و من خوابیدم.
خوابی که دیدم هیچ وقت فراموش نمیکنم. همون صحنه های درام رویا رو می‌دیدم که با دو تیکه لباس ایستاده جلوم و منتظره که بغلش کنم اما دیدم که با خشونت پسش زدمو پاشدم از خونه برم! آخه تو خواب هم بچه مثبت بودم و لیاقت یه سکس درست درمون رو نداشتم. تا اومدم از خونه خارج بشم از آشپزخونه صدای افتادن چیزی اومد برگشتم رویا تو پذیرایی نبود. تو خواب قلبم شروع کرد به تپیدن و بدو بدو رفتم تو آشپزخونه دیدم رویا رگ خودشو زده و روی زمین داره تو خون خودش غلط میزنه همونجا نفسم گرفت وپاهام بند اومدن نه میتونستم نفس بکشم نه راه برم و نه حرف بزنم تا اینکه یهویی از خواب پریدم وحشت زده خیره شدم به یه گوشه از اتاق. خیلی سخته اون حالت رو توضیح بدم. یه آبی خوردمو برای فهمیدن ساعت، گوشی رو کنترل کردم.
یک پیام جدید از رویا: سلام من خوبم. تلگرام داری پیام بده
ساعت پیام: ۰۱:۱۳
ساعت موبایل: ۰۴:۵۶
قصه مال خیلی وقت پیشه تازه نرم افزارهای چت ابداع شده بود و خیلی از گوشیها اینترنت نداشتن اسم اون نرم افزار هم یادم نمونده به جاش از تلگرام استفاده کردم.
گوشی منم اینترنت نداشت و فقط سر کار به نت دسترسی داشتم پس جوابی ندادم و گذاشتم برا فردا
یادم میاد صبحش جمعه بود. دیرتر تماس گرفتم و تونستم یه مکالمه طولانی داشته باشم چون اگه سر کار بودم امکانش نبود پس حتما جمعه بود. کلی باهم حرف زدیم و گفتم دلم میخواد ببینمت. اونم ظاهراً بدش نیومده بود قرار گذاشتیم برای غروب. من از تخت طاووس بی‌آر‌تی سوار شدم و اونم گفت از جمالزاده تاکسی میگیره و همدیگه رو سر چهار راه ولیعصر ملاقات کردیم. آخرین باری که با مانتو دیده بودمش خونه سودا بود و کلی ازش گذشته بود و دفعه بعد که لخت دیده بودمش کلا قاطی کرده بودم و امیدوار نبودم بتونم تشخیصش بدم. ساعت قرار رسید و گوشی به دست شدم تماس بگیرم همینجور داشتم شماره ها رو می‌گرفتم یه صدای دلنشینی از پشت سرم صدام کرد
رویا: آقا محمد
هنوز مطمئن نبودم رویا باشه یا نه. از نیم تنه چرخیدم به سمت صدا و یه حس شیرین و آرومی سرتاپای وجودم رو گرفت
رویا بود با یه مانتوی زرد قناری و یه روسری زرد و آبی، بی هوا هر دوتامون دستامون رو باز کردیم، رفتیم تو بغل همدیگه. رویا قدش کوتاه تر بود اما کوتوله نبود. خیلی راحت سرش زیر چونه من جا گرفت چشاشو بست و بقیه احساساتش رو با فشاردستاش روی کتف و شونه هام نشون میداد منم لبامو تکیه دادم به سرش و یه ریز بوش میکردم. (بوس نه! بوش میکردم) مردم رو نگاه میکردم که چطوری حسودی میکنن! اونقدر بغل دوست داشتنی و عاشقانه ای بود که تا صد متر مردم رو هشیار کرده بود. واقعا چی شده بود؟ چه حسی بود؟ اینهمه آرامش از کجا اومده بود؟ منکه بارها تو موقعیت های مشابه پریشب قرار گرفته بودم اما هیچ وقت نه احساساتی شدم نه عاشق نه شهوتی. این افکار میومد سراغم و یاد طعنه های علی میوفتادم و بیتشر سعی می‌کردم تو اون لحظه غرق بشم. یک دقیقه ای گذشت و هر دو رضایت دادیم کمی همدیگه رو ببینیم. یه نگاهی به صورت هم کردیم. صورت من خشک بود و یه لبخند دلنشینی روش کاشته بودم اما صورت رویا غرق اشک بود
محمد: چرا گریه می‌کنی؟
رویا(با بغض): نمیدونم. نمی‌دونم چم شده
دستمو گذاشتم پشت شونه اش و دعوتش کردم که راه بریم
محمد: بریم تا ارشادمون نکردن
راه افتادیم و مسیر حرکتمون به سمت میدون انقلاب بود‌ اما در سکوت
رویا: نیمخوای حرف بزنی؟
محمد: چی بگم؟ من هنوز تو شوک هستم نمیدونم چه اتفاقی افتاده!
رویا: تا حالا کسی مثل من دیده بودی؟
محمد: از چه لحاظ؟
رویا: بی دلیل بیاد یهو بغلت کنه
محمد: آره تا دلت بخواد
رویا: تو چیکار کردی؟
محمد: یه چند دقیقه ای بغلشون کردم و بعدش گفتم باید برم جایی خدافظی کردم
رویا: یعنی هیچ وقت نخواستی مخشونو بزنی و باهاشون بخوابی و …
محمد: من فکر میکنم دخترا مخ‌ پسرا رو میزنن اما اونقدر زرنگن یه جوری فیلم بازی میکنن که پسره فکر می‌کنه مخ دختره رو زده بعدش هرجور دلشون خواست پسره رو میتیغن
رویا: شاید همینجوره که تو میگی ولی همیشه یه استثناهایی هم داریم
همینجور قدم‌ می‌زدیم و حرف بیشتری برای زدن نداشتیم
رویا: بریم خونه من؟
محمد: بریم یه چیزی بخوریم بعد
من دیگه محمد دیروز نبودم اونم رویای دیروز نبود انگار صد ساله همدیگه رو میشناسیم عاشق همیم. خیابون رو رد شدیم ادامه مسیر رو تاکسی سوار شدیم. اونایی که آش نیکوصفت رو میشناسن قدیما تو یه زیرزمین تو میدون انقلاب بود. پیشنهاد دادم یه آش بخوریم و اونم قبول کرد اون موقع فکر نمی‌کردم چند سال بعد کاسه آش بشه نماد پیشنهاد سکس اما اون کاسه آش اولین کاسه آش من بود که سرتاپا بوی سکس و شهوت میداد. روبروی هم نشسته بودیم و قاشق قاشق که آش رشته رو میخورد مست زیبایی و آرامش رویا میشدم. با عجله سهم خودم رو خوردم و نشستم نگاش کردم اونم بدش نمیومد و با ناز و عشوه با مواد داخل آش عشقبازی میکرد. هر بار رشته یا سبزی درازی روی لبش گیر میکرد هوس میکردم لباشو ببوسم و اون سبزی رو از روی لباش شکار کنم اما نمیتونستم و به روی خودم نمیاوردم. غذا تموم شد و رفتیم خونه رویا همون آسانسور همون پاگرد و همون چراغی که با تاخیر روشن شد.
تا رسیدم ولو شدم روی مبل، رویا هم لباس بیرون و شال خودش رو درآورد و بی مقدمه اومد نشست تو بغلم شکم به شکم، فیس تو فیس. بدنش کمی استخونی به نظر میومد اما لاغر هم نبود. دفعه قبل مثل یه غریبه بغلش کرده بودم و درک خوبی از بدنش نداشتم اما ایندفعه مثل یه بچه که عروسکش رو بغل کنه با تمام وجود دستامو دورش حلقه کردم و سر و سینه شو چسبوندم به خودم. هنوز بوی خوبی میداد اما نه بوی عطر و ادکلن؛ بوی خود لامذهبش بود که مستم کرده بود. سر و صورتم رو میمالیدم به گردنش و پشت سرهم نفس عمیق می‌کشیدم
محمد: تو چرا اینقدر خوش بویی؟
رویا(با لبخند و افتخار): نمی‌دونم
من بوش میکردم و اون لذت میبرد
رویا: فکر میکنم بوی آش رشته میدم
یه نگاهی به صورتش کردم و واقعا بوی آش رشته رو حس کردم، دیگه صبر نکردم و لبامو آروم گذاشتم روی لباش چشامو بستم و شروع کردم به بوسیدن لباش
میدونید خیلی از شماها با دوست دختر یا دوست پسرتون لب تو لب شدید و مطمینم اون لحظه حس خوبی هم گرفتید اما بعضی بوسه ها انگار از بهشت اومدن یه لذت عجیبی داره که فقط با دیدن اون صحنه میتونی درکش کنی یا اینکه خودت چنین بوسه ای رو تجربه کرده باشی. اون لحظه مطمین باشی که شریکت داره از بوسیدنت لذت میبره. نه رودربایستی وجود داره، نه حس تجاوز، نه تجارت و نه هیچ ذهنیت مزخرف دیگه فقط گرمای اون لبهاست که حسش می‌کنی و تو یه عالم دیگه غرق میشی. بعضی وقتها از حرکت می‌ایستادیم و دوباره ادامه می‌دادیم انگار میخواستیم با تمام وجود مزه اون بوسه رو حس کنیم و یادمون نگه داریم. تا اینکه من از لباش فاصله گرفتم و چند باری گونه هاشو بوسیدم. با دو دستش صورتم رو گرفت و دوباره لبامو آورد جلوی لباش چشاشو بست و به بوسیدن ادامه داد. من تعریف میکنم اما نمی‌دونم چقدر میتونم حق مطلب رو ادا کنم. اما هر بوسیدنی مقدمه یه بازی بزرگتره و قرار نیست بازی همین جا تموم بشه!
خوبه که دختر باشی و با یه ذره بوس و ماساژ سریع خیس بشی. اگه با مقدمات سکس هم تحریک نشی؛ اون سگ پدر دوبار بره بیاد، خیس خیس شدی اگر هم نشدی نهایتش درد کشیدنه و در نهایت سخت ترین کار باز کردن لنگهاست! و بعدش مطمینی که شریک تو لذت کافی رو میبره(هرچند دوست دارم حس‌ واقعی خانما رو در این مورد بدونم که اگه خیس نشن استرس میگیرن یا نه؟!) رویا هم خیس خیس شده بود نمیدیدم اما از حالتی‌که خشتک شلوار جینش رو جلو عقب میبرد می‌فهمیدم که کاملا آماده سکس شده اما من به عنوان یه مرد کارم سخت تر بود. من هنوز تحریک نشده بودم و آدمی نیستم که این رابطه زیبا رو بخوام با اورال اجباری به گند بکشم. مطمین نبودم که بتونم لذت کافی رو بهش هدیه بدم. یهویی انگار آب سردی روی من ریخته باشن. اصلا آماده سکس نبودم. نه درست حسابی نظافت کرده بودم و نه از توانایی خودم بعد از اینهمه فاصله از سکس مطمین بودم. شش ماهی میشد که با کسی رابطه نداشتم و الان درهای بهشت باز شده بود و من بی عرضه پای رفتن نداشتم. شده بودم محمد دو روز پیش دنبال نقشه بودم که رویا رو منصرف کنم و این قصه رو موکولش کنم به یه روز دیگه
محمد: باید یه چیزی رو بهت بگم
رویا همون‌طور که سرم رو با دو تا دستش مهار کرده بود از صورتم فاصله گرفت تا بتونه چهره منو ببینه یه لبخند شیرینی هم روی لباش بود
رویا: بگو
محمد: من زن دارم
رویا از روی پاهام بلند شد و خودشو کنارم روی مبل ولو کرد و دیگه نگاهم نمی‌کرد چشاش در و دیوار رو نگاه میکرد
محمد(ادامه): یکسال پیش طلاق عاطفی گرفتیم و من اومدم تهران شش ماه پیش بهش سر زدم و باهم رابطه داشتیم ولی بازم به جر و بحث کشید و برای بار دوم اومدم اینجایی که الان کار میکنم، از اون موقع هیچ ارتباطی باهم نداشتیم اما طلاق رسمی هم نگرفتیم
رویا: خب من چیکار میتونم بکنم؟
محمد: کمکم کن. کمکم کن کارهای طلاق رو انجام بدم و این قائله رو ختم کنم. کمکم کن بیشتر بشناسمت و بیشتر بهت نزدیک بشم
رویا شونه منو گرفت و کشید توی بغلش سرمو گذاشت روی پاهاش و شروع کرد به نوازش موهای من
رویا: تو مرد خوبی هستی که به این چیزا فکر می‌کنی ولی اگه دوسش داری سعی نکن طلاق بگیری من همسرم رو هیچ وقت دوست نداشتم و هیچ وقت پشیمون نشدم که ازش جدا شدم اما تو مطمین نیستی
منم مست اون لحظه شده بودم و فقط به صداش گوش میدادم…
پایان قسمت دوم
منتظر نظرات زیبای شما هستم که برای ارسال قسمت سوم تشویق بشم

ادامه...

نوشته: محمد رستمی


👍 4
👎 4
20201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

834244
2021-09-26 01:28:37 +0330 +0330
  • یه تویوتا آریون صفر زیر پام بود و سر ترافیک و موقع خرید مدام سوژه به پستم میخورد

  • شرکت، برای مشتریاش تو سالگرد تولدشون تبریک می‌گفت و گل میفرستاد و من مسیول تحویل نامه تبریک و ظرف گل بودم.

1- شرکت هایی که برای مشتری هاشون گل میفرستن اینکارو از طریق گلفروشی های انلاین انجام میدن یعنی نوع گل رو سفارش میدی آدرس میدی خودشون حمل میکنن اگرم تو میبردی یعی پیک و نامه رسون بودی هیچ شرکتی نمیاد نیم میلیارد ماشین رو بزاره زیر پای پیکش!!
2- جواهر فروشی؟ شرکت؟؟ پرسنل حراست؟؟؟

ابله اولیش مغازه است دومیش اداری درضمن حراست مال ارگان های دولتی غیر نظامی است ربطی به مغازه ی شرکت خصوصی نداره!! کارپرداز بودی دسته گل میبردی در خونه مردم؟؟؟؟

5 ❤️

834356
2021-09-26 21:49:17 +0330 +0330

خیلی سعی کردی یه چی سرهم بندی کنی به اسم داستان بندازی به بچه ها
شرمنده هاااا ولی خودتم نفهمیدی چه گهی خوردی

0 ❤️

836442
2021-10-09 00:23:10 +0330 +0330
0 ❤️

837004
2021-10-12 01:06:14 +0330 +0330

بابا تویوتا سوار چاخان بی اجبار سری قبل اون نت نداشت مودم رو از کون ننت دادی بهش به اینترنت وصل شدی حالا تو خرابه خودت گوشی در پیتت که تو جواهر فروش کون میدی اینترنت نداشت کونی الان تو مستراح هم نت هستش

0 ❤️