سرگذشت ساغر ترنس (۱)

1402/05/29

این یک داستان سکسی نیست
سرگذشته
من ساغرم
اسم زنانه ام اینه
ترنسم
ام تو اف
یعنی جسمی مردانه - البته تقریبا مردانه - با روحیاتی زنانه
از سن نوجوانیم کم کم متوجه تفاوت هام با بقیه شدم
البته از همون کودکی هم عاشق این بودم که لباس های زنونه تنم کنم یا مثل مادرم روسری سرم کنم و حتی تو عالم بچگی خودش بهم یاد داد چجور روسری سرم کنم و آرایش هم میکردم البته فقط کمی اونم با کرم پودر تاریخ گذشته مادرم
حتی رژ لب زدن هم برام جذاب بود
به مرور فهمیدم تو جمع های زنونه راحت ترم
حرف برای گفتن بیشتر دارم
مدل حرف زدن و فکر کردنم هم متفاوت بود
علایقم و بازی ها و سرگرمی هام

یادمه یبار رفتم‌ سر کمد لباس های قدیمی مادرم
تو انباری پیداشون کردم و خوشحال بودم بالاخره تونستم یه چند دست لباس زنونه برای خودم داشته باشم یدونه دامن بود و بلوز و دو تا لباس خواب ماکسی زنونه یواشکی بردمشون تو اتاقم و یجایی پنهانشون کردم
هر زمان که بیکار میشدم و خلوتی پیدا میکردم تنم میکردم
جالب بود وقتی تنم میکردم اونا رو
تازه احساس میکردم که لباس های درستی تنمه
نه اونایی که همیشه تنم بود
این عادتم هی بیشتر و بیشتر شد
اون زمان ها نمیدونستم ترنسم. به نظرم همه چیز غیر طبیعی و در عین حال طبیعی بود. قضیه خب مال حداقل ۱۵ سال پیشه
این اطلاعات اون موقع ها نبود
یه روز از مدرسه که اومدم تو اتاقم دیدم مامانم پیداشون کرده!
سکوت کرده بود و چیزی نمی گفت - شوک بود
گفتم اینا رو برای چی میخواستی، گفتم برای گردگیری!
تابلو بود دروغ میگم
رفت و قضیه گذشت تا شب
بابام که شب از سر کار اومد قضیه رو مامانم بهش گفته بود
بابام اخلاق تندی داره
عصبانی بود و سر مادرم داد کشید
چون اون رو مقصر میدونست
اون شب مثل همه ی شب هایی که کار اشتباهی کرده بودم حسابی با کمربند کتک خوردم
کلا اخلاقش همین بود
بار ها چه من و چه مادرم ازش کتک میخوردیم
قضیه تا حدودی فراموش شد تا چند سال بعد
زمان دانشجویی
اون زمان به لطف اینترنت تازه فهمیده بودم ترنس کیه
تمام دوران کودکیم رو مرور کرده بودم و مطمئن بودم منم ترنسم
خونده بودم راهش عمل تطبیق جنسیته و هورمون درمانی و مجوز و هزار درد
اما من نه پول کافی داشتم برای این پروسه
نه اصلا میتونستم تو خونه مطرحش کنم چون اصلا ظرفیتش رو نداشتن
به مرور اینقدر فشار روانیم زیاد شد که با کمی پول که از کار توی یک کافه جمع کرده بودم چند دست لباس زنونه برای خودم خریدم
اینبار اما من یک بچه ۱۵ ساله نبودم
حواسم جمع تر بود و مراقب تر بودم
در عین حال میدونستم که من غیر طبیعی نیستم
اولین بار سکس رو با یک راننده آژانس تجربه کردم
اسمش ناصر بود میگفت قبلا راننده کامیون بوده
یک مرد مثل مردهای قدیم و ۴۸ ساله لوتی و با معرفت
خیلی آدم خوبی بود خیلی اتفاقی یک مسیر رو دو بار متوالی که آژانس گرفتم اون اومد دنبالم و بار اول فهمیده بود من یجوریم و دفعه بعد خودش بهم پیشنهاد داد خیلی خوش صحبت بود
میگفت من و تو مثل گوگوش و بهروز وثوقیم:)))
منم از خوبیش خوشم اومد قرار گذاشتیم رفتیم خونش
۲۳ سالم بود و برای اولین بار خیلی مراقبم بود
متاهل بود و میگفت خانومش شهرستانه با اینکه بار اولم بود اینقدر مراقب بود که من با اینکه ترسیده بودم درد خیلی کمی حس کردم و واقعا لذت بردم شماره هامون رو در و بدل کردیم و با هم در تماس بودیم
بعد از اون ۴ بار دیگه با فاصله های یکی دو ماه یک بار هم باهاش سکس داشتم چون خانم و بچه اش میرفتن شهرستان پیش پدرزنش که بیمار بود ازش مراقبت کنن این کار رو رو نوبتی همه خواهر و برادر زنهاش انجام میدادن بار دومش شب قرار بود پیشش بمونم
طبیعتا همیشه بدنم شیوه رفتم خونشون و گفت هر لباسی دوست داری از کمد زنم بردار از لباس خواب سکسی و سوتین تور و اینا خبری نبود
کلا یکم خانواده ی سنتی طوری بودن منم یدونه دامن بلند و بلوز برداشتم که راحت باشم شورت و سوتین هم خودم همراهم بود
پوشیدم و رفتم پیشش خیلی خوشش اومده بود و کلی قربون صدقم رفت
فکر کردم اگر با زنش هم اینجوریه که واقعا خوش بحالش
اون شب که خواستیم با هم سکس کنیم وحشی تر بود و مثل بار اول آروم نبود موقعی که داشت منو داگی میکرد همزمان با کمربند چرمش روی کمرم شلاق میزد این دفعه خیلی وحشیانه تر منو کرد
خیلی درد داشت اولش برام عجیب بود و کمی ناراحت کننده اما بعدش ترکیب درد و لذت رو دوست داشتم دو هفته ای کشید تا کبودی های کمرم خوب شد اما حتی فکر بهش هم شهوتی ام میکرد دفعه سوم خیلی کشید تا زنش بره شهرستان حدود دو ماه و دیگه رسما دیوونه شده بودم از فشار
دفعه سوم که رفتم خونش قرار بود یک هفته پیشش باشم
وقتی رفتم خونه اش دیدم برام لباس خریده
دو دست دامن، دو تا بلوز، سه تا روسری یدونه مانتو و شلوار و یک چادر!
گفت این هفته زن منی ، مثل زنم لباس میپوشی، اطلاعت میکنی و مثل اون حواست بهم هست
حجابت باید کامل باشه
هر کار اشتباهی کنی تنبیه میشی
نافرمانی کنی و ناراضی باشم شلاق میخوری و الانم
و بپوش که میریم سفر!
با اینکه یکم ترسیده بودم گفتم سفر ! گفت آره میریم شمال
کلید یک ویلا رو از یکی از رفقاش گرفته بود
من اون زمان دیگه آرایش بلد بودم - صورتم هم کلا کم مو بود و چهره و بدنم م هم بزرگ و مردونه نیست پس مشکلی نبود
وقتی رسیدیم ویلا، شگفت انگیز ترین هفته ی عمرم بود
ترکیب روزها و شب هایی که کنارش بودم
بوی تنش
مزه کیرش
مزه ی تک تک ضربه های کمربند روی کمرم
قدم زدن کنار ساحل زیر آفتاب در حالی که چادر سرمه و اجازه نمیداد حتی یکم از روسریم بره عقب
تشر زدناش و بعد قربون صدقه رفتنش
میخواستم تا آخر عمرم تو همین وضعیت بمونم و زنش بمونم
تازه فهمیده بودم چی میخوام
ولی خب
همه ی اینا موقتی بود و
ناصر زن داشت
بار آخری که باهاش خوابیدم دوباره تو خونش بود
بهم گفت که اونم باید برای همیشه بره شهرستان چون قرار شده خانمش اینا کلا بمونن
نمیشه که بمونه
دنیا خراب شد روی سرم
دلم نمیخواست
اما مجبور بودیم که جدا شیم
اما اینبار دیگه من اون آدم قبل نبودم
تصمیمم رو گرفتم
من پول عمل و دکتر و هزار تا چیز نداشتم
اما میتونستم پول دارو برای هورمون تراپی رو بدم
یک پزشک مطمئن با واسطه پیدا کردم و هورمون درمانی رو شروع کردم
(خیلی مهمه سر خود نخورید اگر عین منید)
تصمیم گرفتم از خونه برم
به هر قیمتی
من دیگه دلم نمی خواست اون آدم قبلی باشم

….
اگر دوست داشته باشید، توی قسمت بعد میگم که بعدش به من چه گذشت. چه جور هورمون تراپی کردم
کی خونه رو ترک کردم
و آخرش چجور شد که سر از خونه های مختلف در آوردم تا بتونم خرجم رو درآرم …

نوشته: ساغر


👍 20
👎 1
10101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

943395
2023-08-20 23:39:58 +0330 +0330

واقعا تو ایران به ترنس های عزیز ظلم میشه…کار خداست و نباید سرزنش و سرکوفت بشن؛ نباید باهاشون بدرفتاری بشه
داستان خوبی بود از نظر من اگه میتونی ادامه ش روهم بنویس ممنون

1 ❤️

943465
2023-08-21 09:17:19 +0330 +0330

جالبه ادامه بده .مرسی که مینویسی

0 ❤️

943486
2023-08-21 14:11:34 +0330 +0330

تعصب یعنی نپذیرفتن حقیقت ها
و متاسفانه خیلی از ماها تعصب رو باغیرت مندی اشتباه گرفتیم

0 ❤️

943533
2023-08-21 22:35:09 +0330 +0330

خیلی خوب نوشتی،حرف دل خیلی ها بود که این حس و حال و دارن!
تو این راه با این وضع و حال مملکت خیلی سخته تحمل کردن،
سعی کن از هدف و راهی که داری پشیمون نشی و ادامه اش بدی!

0 ❤️

943535
2023-08-21 23:18:16 +0330 +0330

کی میشه آین مادر پدرای آشغال بمیرن؟

0 ❤️

943825
2023-08-23 12:02:19 +0330 +0330

ای بابا خدا خودش اینجور افراد روکمک کنه نمیدونم چی بگم 😔😔😔😔😔

0 ❤️