دوستان عزیز- من کامیار هستم 29 ساله اهل یکی از شهرستانهای غرب ایران- از وقتی با این سایت آشنا شدم دلم میخواست واسه یه بارم شده یکی از خاطره هامو بگم ببینم چطوری در موردش نظر میدن که الان این فرصت برام پیش اومد - این خاطره مالچند سال پیشه ولی چون واسم خاطره انگیز بود اینو انتخاب کردم - 6 سال پیش خونه داییم یه مستاجر داشتن که با زنو بچش اونجا زندگی میکردن - خودش اهل شهر ما نبود ولی زنش همشهریمون بود - مرد از نظر قد و قواره ، ریزه میزه بود زنشم همینطور البته نه اینکه کوتوله باشن فقط هر دو شون تقریبا قلمی بودن - من تو این داستان اسم زنو میذارم فریبا الته اسم مستعار انتخاب کردم ببخشید - فریبا چون همشهری خودمون بود زیاد با زن داییمو مادر بزرگم رفتو آمد داشت منم خونه داییم که در اصل خونه پدر بزرگم بود ولی بهش ارث رسیده بود و مادر بزرگمم باهاشون زندگی میکرد زیاد میرفتم آخه خونه خودمونم 2 کوچه پایینتر بود - فریبا صداش خیلی باهال بود انگار گلوش پاره شده،صداش یه خش باهالی داشت هر وقت حرف میزد به این فکر میکردم که تو حال دادن چی مییشه - احساسم میکردم که یه کم پا میده چون هر وقت تو پله های حیاط با زن داییم حرف میزد، همیشه خط سینه شو میدیدمو اونم میفهمید که من زود زود اونجارو نگا میکنم ولی خودشو جمع نمی کرد - تو اون مدتی که دلم میخواست فریبا رو جور کنم خیلی نقشه ها کشیدم ولی هیچکدو مشون فایده نداشت تا اینکه از خونه داییم رفتن منم حسابی حالم گرفت که این همه وقت خودمو تلف کردمو به جایی نرسیدم - یه یه سالی از این جریان گذشت که اتفاقی تو خیابون با بچش دیدمشون - کلی سلام احوال پرسیو از این حرفا که فهمیدم بچشو میخواد ببره مدرسه - منم کلی اصرار کردم که بیاید من میرسونمتون - با کلی اصرار اومدن و بچشو بردیم مدرسه تو راه که فریبارو بر میگردوندم همه چیو بهش گفتم البته نه اینکه راحت بهش بگم ازت خوشم اومده ولی منظورمو کامل بهش رسوندم چون میدونستم که دیگه مستاجر خونه داییم نیستن تا ترس داشته باشم که نکنه بهشون بگه - اون فقط به حرفام گوش میکرد آخر سرم به بهونه خرید کردن نزدیک بازار پیاده شد - ولی من شمارمو به زور بهش دادم - چند روز از این جریان گذشت که بالاخره زنگ زد- چون تماس تلفنیمون 2، 3 ماهی طول کشیدو هیچ رابطه جنسی نداشتیم - میرم سر اصل مطلب که آخرش تونستیم با هم سکس کنیم - البته تو اون مدتیکه با هم حرف میزدیم فهمیدم که کیر شوهرش کوچیکه و اونم تا حالا ارگاسم نشده و بعد سکسشون با دست خودشو ارضا میکرد - بالا خره تا بستون شودو خونه ما رفتن مسافرت - جر یانم به فریبا گفتم - اونم با اینکه میترسید، قبول کرد که یه صبح که شوهرش ادارستو پسرشم کلاس زبان بیاد خونمون - آخرش 2 روز بعدش تونست بیاد ،چون بهم گفته بود که شوهرش خوب نمیتونه ارزاش کنه قبلش یه قرص ترامادول خوردم - آخه این قرص کمرو سفت میکنه ولی اعتیاد آورم هست - بالا خره ساعت 9 صبح فریبا اومد - باورم نیشد که فریبا روبرومه اونم تنها خودمون- با هم رفتیم تو اتاقم البته چون قبلا تلفنی در مورد همه چی حرف زده بودیم هردومون خودمونو آماده کرده بودیم واسه سکس - واسه همین شروع کردیم به لب گرفتنو بوس کردن - نمیخواستم زمانو از دست بدم چون میدونستم همش 2 ساعت پیشمه - هردو مون خیلی حشری شده بودیم خدو من که دستو پامو گم کرده بودم تو فکرم کلی نقشه کشیده بودم واسه کردنش ولی انقد کیرم راست شده بود که دلم میخواست سریع بکنم تو کسش - هردومون لخت شدیمو خوابیدیم رو تختم - واقعا که سینه های سفتی داشت - داشتم سینه هاشو میخوردم که بهم گفت دلم میخواد کسمو بخوری - بهم گفت که شوهرش تا حالا اینکارو نکرده - منم شروع کردم به خوردن کسش با اون صدای خش دارش چه حالی میکرد من کسشو میخردمو اونم آخو اوخ میکرد بدون اینکه خودش بدونه با گوشیم صداشو ضبط میکردم البته فقط به خاطر صداش نه اینکه بخوام بعا ازش سوء استفاده کنم -
بد جوری دلم میخواست بکنمش هی منتظر بودم که بگه کسمو بکن - انقد کسشو لیس زدم که زبونم بی حس شده بود اونم ولکن نبود - هی میگفت بخورش - تا اینکه دیگه خودم خسته شدمو اومدم بالا - همزمان که ازش لب میگرفتم کیرمو بردم تو کسش - یه آهی کشیدو گفت به این میگن کیر - من میکردمشو اونم آخو اوخ میکرد - چون با قرص کمرمو سفت کرده بودم حسابی بهش حال میدادم - بعد یه 15 دقیقه ای اون ارضا شد یه دادی زد وقت ارضا شدن که داد به این قشنگیو تا حالا نشنیده بودم بی شودو من همینطوری میکردمش تا اینکه خودمم ارضا شدم وقت ارضا شدن از کسش در آوردمو ریختم لای سینه هاش - برام چیزیکه خیلی جالب بود این بود که با انگشت دو 3 قطره از آبمو برداشتو بدون اینکه حالش بد شه راحت خوردش - حدود نیم ساعتی تو بغل هم بودیمو از بودن کنار هم لذت میبردیم - خیلی دلم میخواست کونشم بکنم وقتی بهش گفتم باهام مخالفت کرد ولی گفت میتونی دوباره بکنیم آبتم بریزی تو کسم- دوباره باهم حال کردیم ولی اون دیگه ارضا نشد اما من آبمو ریختم تو کسش - دیگه داشتم جون میدادم - هردومون واقعا از سکسمون لذت بردیم - بعد اون جریان حدود 2 سالی سکس داشتیم با هم - تا اینکه شوهرش دیگه منتقل شد شهر خودشونو زنو بچشم با خودش برد - تو اون 2 سالم با لاخره بهم کونم داد البته با رضایت خودش - واقعا که تو اون 2 سال حسابی از هم لذت بردیم - هیچوقتم از خوردن آب من بدش نیومد - اکثرا آبمم میخورد- با شهوتیکه اون داشت میدونم که الان تو اون شهر با یکی دوست شده که بهش حال بده والا یه سراغی ازم میگرفت - مطمئنم که اون کسیکه که میکندش حسابی از کردنش لذت میبره چون واقعا حال میداد به آدم - امیدوارم که خوشتون اومده باشه - این اولین و آخرین داستانم بود -
ممنوم از اینکه خاطره مو خوندید - خداحافظ
نوشته: کامیار
هز وای من سکس با زن شوهر دار ، سعی کن زن نگیری چون این بلا امکان داره سر خودت هم بیاد
این چه بدبختی داریم ما؟
90٪ داستانا یا خیانت یا سکس با زن شوهر داره.
تو ایران در حال حاظر اینجوریه که کسی دیگه زن خودشو نمی کنه همه دنبال زن ها ی دیگران هستند .ازدواج های زوری و بدون شناخت اخرش همینه…
هه اومدی چرت نوشتی چون مرده نظرا بودی ؟ دخترا تحویلت نمیگیرن رفتی سراغ زن شوهردار ؟ میمون جون داستانت ارزش خوندن نداره
ادمين
چي بگم بهت؟
فقط بلدي کسايي رو که بهت فحش ميدن بلاک کني، اين يارو با اين داستانش به همه ي ما فحش ناموس داده اون وقت تو ميزاريش توسايت؟
ادمين
چي بگم بهت؟
فقط بلدي کسايي رو که بهت فحش ميدن بلاک کني، اين يارو با اين داستانش به همه ي ما فحش ناموس داده اون وقت تو ميزاريش توسايت؟
آخه بدبخت زن جنده آدم زن شوهر دارو می کنه . بعدشم مث بقیه داستانا کیر شوهر کوچیکه ارضاش نمی کنه
ba bacheha movafegham az dastanayi ke zane shohar daro mikonan motenaferam
kasifeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee
بازم خیانت بازم یه قالب نو از داستانای قبلی نمیگم دروغه یا راست اما خواهشا خیانت نکنین یا حد اقل داستانش نکنین اینجا بذارین
من اومدم بعد از یک هفته
خودتو مسخره کردی بچه جون
واقعا فک نمیکنی یکی همین کارو با زنت بکنه یا شایدم مهم نیست واست
داداش رفتی بگوزی، ریدی رفتی!!!
اره جان خودت “گفت میتونی دوباره بکنیم آبتم بریزی تو کسم”
اره اونم گفتو و تو ریختی تو کسش! لابد الانم یه بچه داری هــــــا؟؟؟
:)) =))
ببین این جور حال کردن جواب داره بدبخت نگذار از آینده برای خودت جهنمی بسازی که هر وقت به فکرش میفتی حالت گرفته بشه تابوده همین بوده این زنای شوهردار وقتی که یک مشکلی دارن یا زیادی می خوان مستی بکنن میرن سراغ یک جوان بدبخت حالشون رو که حسابی کردن میرن پی زندگی خودشون شوهر بچه خلاصه یک عمر بدبختی میمونه برای اون بدبخت بیچاره که گول این جور جندها رو می خوره نکن نکن نکن …{}
Saghi be matlabe khobi eshare kardi saina jun va sara sweet kambud daran hameja mikhan ebraze vojod konan
ساقي گفت : ﺳﺎﯾﻨﺎ ﺟﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺭﯼ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﯾﺎ ﺧﻮﺩ
ﺯﻧﯽ ﯾﺎ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺭﯼ…ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺟﻮﻥ
ﺍﺳﻤﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﯿﻪ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻣﺤﺒﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﮐﻤﺒﻮﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﯾﺎ
ﮐﻤﺒﻮﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺍﺯ ﺗﯿﺒﺖ ﺧﻮﺷﻢ
ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺟﻤﻊ ﮐﻦ
اومدم فقط بهت بگم آق ساقي اين هيچ ارتباطي به تو نداره كه ساينا با چي مشكل داره اون فقط نظرش رو مياد ميگه اينم بدون كه كمبوده هر چي هم داشته باشه كمبود محبت نداره
روزي 100نفر ميان تو سايت به جاي نظر دادن ميخوان با ساينا دوس بشن اونوقت تو شاسكول اومدي به اون ميگي كمبود داره
اينو بدون اوني كه كمبود داره تويي جوجو نه ساينا
كمبودشمادوپسربچه دارين كه چيزى كه ندارين ازديگران قرض گرفتين پشت خودتون اضافه كردين مگه ننوشته زير١٨بيرون روش خوبى براجلب توجه پيدانكردى من فحش ندادم ولى براخوارمادرت مجانى خريدى
جقی کونی این کس و شعرا چی بود که نوشتی
کیز تو هم واسه زنت کوچک تر هست اون هم باید برود بده
بد بخت یه صحنه سکسی درست هم توضیح ندادی
ساقی
چاقی !بیا بغلم /تاخودم بکنم محبت/
چرا کس تفت میدی چاقال
دفعه اخرت باشه زر میزنی
الان خواستی ابراز وجود کنی؟
بگی که تو هم اره
دیگه ابراز وجود نکن که هر کی ابراز وجود کنه، وجودشو قهوه ای میکنم
دفعه بعدی وجود نداره که اینجور بحرفم
___
لاور_میتراسم
شما جاي اين خانمها باشيد چيكار ميكنيد شوهر كه بدرد نميخوره ازدواجهاي زوري وجبري وهزار مشكل ديگه كه يكيش جندگيه عدم دوستي با شوهر ريا و…پدر مادرها دختر يا پسر را به زور ميشونيد پاي سفره ويك عمر بدبختي
Just Love
منم به تو ميخوام فحش بدم
كير بچه شهرستاني تو كوس خواهر و مادر و هفت جد و آبادت
خوب
بچه زرنگ تهروني يا كون كش تهرون
الا تهرانيا انصاف كن …
كوني چاغال كوس ننت به مدت طولاني
تمساح تف كنه تو كوس ننت بعد نهنگ با كله بره تو كوس آبجيت
چه حالي ميده
ساقی
من كامنت ساينا رو خوندم
چيز خاصي توش نبود كه تو رو ناراحت كنه
ادمين لطف ميكنه بي غيرتي رو ميكشه تو سايت
تو فكر اينه امثال منو تو به خواهرامون به چشم يه بد كاره نگاه كنيم
اينجا اگه امثال ساينا نباشن كه همه اون بچه هاي كوس نديده فكر ميكنن اينا حقيقته
كه با شورت مامن جونشونم جغ ميزنن
امثال فرويد وقتي نظريه دادن كه رابطه جنسي آزاد بشه
اين جور آدما هم پيروي كردن ازش
كه مثل يه حيوون (سگ و خوك) وقتي ميبينن خواهراشون تك پره
نصيحتش ميكنن و با لحن بسيار مهربانانه و برادرانه ميگنن اوه آجي 1 دونه دوست پسر چرا؟ چرا نميري دنبال تنوع
تو ميتوني به هر چند نفر كه خواستي كوس بدي
اينم كليد خونه اي كه تازه خريدم تا با مامان سكس كنم اونجا
واقعا خنده داره اين داستانها
اما برا خيلي ها وسيله خوبي براي جغ زدن
داستان که کس شعر بود
ساقی تو با خروس جنگی نسبتی داری؟؟؟
من تواین سایت نه دخترم نه پسرم یک نظاره گرم سایناجون رویک انسان مهربون وصادق دیدم (گفتم انسان تاکسی نگه کوس لیسی میکنم)وبدورازانصافه که کسی بدون هیچ دلیلی بخواد بهش بی احترامی کنه
اره تو كونت كس كش
من نمي دونم چرا تو همه داستانها يارو يكي رو نشون مي كنه بعد اونا از محلشون ميرن و بعد از چند سال همديگر و پيدا مي كنند و يارو هم سريع پا ميده
كس مغز كم تر شعر بگو
hanooz hichi nashode aval shodam baba eyval