سکس یهویی در حال مستی

1401/12/18

خاطره واسه دوست دخترمه، قبل از اینکه با هم آشنا بشیم.
واسه من تعریف کرد، خوشم اومد گفتم شاید شما هم بپسندید.

داستان واقعیه و حدود ۱/۵سال پیش براش اتفاق افتاد. فقط اینکه اسم ها مستعاره.

توی خواب عمیقی بودم که صدای زنگ گوشیم رشته ی خوابو پاره کرد چشم بسته دنبال گوشیم گشتم برداشتم نگاه نکردم دکمه جواب دادنو زدم گذاشتم کنار گوشم
گفتم :بله
سارا دوستم :مریم خوابی
گفتم: با اجازه
سارا:پاشو حاضر شو ناهار با دوست پسرم قرار دارم توام بیا
گفتم :من چرا دیونه تو قراردادی
سارا:نه نیار پاشو دیگه میخوایم دور هم خوش باشیم مرگ من بیا
تا اومدم بگم نه و نمیام تند تند گفت منتظرم منتظرم بدو بدو قط کرد گوشیو
چشمامو باز کردم ساعتو نگاه کردم ۱۲بود با بیحوصلگی پاشدم گفتم اه اینو دیگه کجای دلم بذارم
حوله امو برداشتم رفتم حموم عادت دارم به دوش آب سرد
آب داغ حالمو خراب میکنه
آب سرد حرارت تنمو کم میکنه (چون کلا خیلی هاتم، تو هر حالتی از نرمال خیلی بالاترم😁)
دوش گرفتم و اومدم بیرون تو فکر اینکه کجاس و چیکار کنم و چی بپوشم
از خودم بگم که فیسم خوبه یکم توپولم لبا قلوه ای، چشمای درشت، قدم ۱۶۰، ممه هام ۹۰ (اول ممه بودم بعد دست و پا در آوردم😉) رونام پر، کونمم یکم برجستس، رنگ پوستمم سفید خب بریم به ادامه اون روز برسیم
در کمدو باز کردم
یه شلوار لی ذغالی زاپ دار که بخاطر زاپای بزرگی که داشت سفیدی رونامو قشنگ نشون میداد
خودم عاشقش بودم رونای تپلم همیشه تو این شلوار خیلی سکسی می‌شد یه تاپ سفیدم پوشیدم که ممه ی های درشتم خیلی تو چشم بود احساس کردم برای اولین بار خوب نباشه
یه رویه ی لی ذغالی روش پوشیم تو اینه نگاه کردم اهان اره خیلی بهتر شد
یه دوش ریز با ادکلن سکسیم گرفتم و موهامو اتو کردم یه آرایش خفن کردم و با رژ لب قرمز مخملییه (بیرون دارم میرمم انگار دارم عروسی میرم، انقدر که میمالم😉) مانتو مشکی و شال سفیدمم سر کردم کیفمو برداشتم زدم بیرون گوشیمو در آوردم و شماره سارا رو گرفتم با بوق دوم جواب داد
:جانم
:کجایی خانوم
گفت: خونم مریم بیا اینجا علی میاد دنبالمون
راه افتادم سمت خونش، خیلی از ما دور نبود اما پیاده حدود ۱۵دقیقه ای راه بود.
یکم که رفتم گشنم شد تازه یادم افتاد هیچی نخوردم، رسیدم تا در خونشون انگار آمار میگرفت سریع سارا اومد بیرون درو بست
سلام کرد دست داد بهم و گفت بدو بریم علی وایساده اون دست خیابون
گفتم کجا بریم
گفت خونه پارسا دوست علی
گفتم اگه خودشم باشه من نیاما
گفت نه باباکلید گرفته، پارسا خودش سرکاره
فهمیدم اسمش پارساست
کلی ام تعریف کرد ازش
که قد بلنده و هیکل پری داره
چشماش رنگی و فوق العاده جذابه
منم نگاش کردم گفتم خب به من چه
اینا رو گفتو‌سوار ماشین علی شد
منم سریع نشستم صندلی عقبو سلام کردم
علی هم جواب سلاممو داد و راه افتادیم.
علی یه پسر حدود ۳۷-۳۸ساله قد بلند با هیکل ورزشی و قیافه ی خوب و بامزه بود بعد از معرفی و احوالپرسی
علی گفت مریم جون سارا از شما خیلی تعریف میکنه که خیلی شوخ و شیطونی
گفتم لطف داره اینجوریام نیست😁
حدود نیم ساعت راه بود تا خونه ی پارسا دوست علی خونه که میشه گفت خونه باغ بود وارد که شدیم یه خونه ی خیلی باکلاس دوبلکس توی حیاطشم استخر و الاچیق و باربیکیو
خیلی با سلیقه درست کرده بود
وارد خونه شدیم، من نشستم رو مبل، از رفتار
سارا مشخص بود که اولین بارش نیست که با علی اومده اونجا
صدام کرد گفت بیا تو اتاق لباسامونو عوض کنیم.
یه اتاق خواب کوچیک طبقه ی پایین بود و ۳تا اتاق و یه حال کوچولو بالا.
لباسامونو عوض کردیم و یه شونه به موهامون کشیدیم من آرایشمو چک کردم چون همیشه مرتب بودن واسم مهم بود، بعد با سارا اومدیم بیرون.
علی یسری خوراکی که برای مزه مشروب گرفته بود گذاشته بود رو اوپن داشت آماده میکرد. سارا شروع کرد با علی حرف زدن
منم رفتم کمک علی باهم مزه ها رو روی میز چیدیم و مشروب و قلیون آماده کردیم و نشستیم
بعد با گوشیم وصل اسپیکر بزرگی که کنارمون بود شدم و یه آهنگ قدیمی گذاشتم.
علی ساقی بود پیک میریخت و سلامتی میگفتیم و میخوردیم و با آهنگ همراهی میکردیم خیلی خورده بودیم ولی حواسم بود و حالم خوب بود در حد خودم خورده بودم. حدود ساعت ۴بود گوشیه علی زنگ خورد اسم پارسا افتاد جواب داد جانم داداش بیا داخل بیاااا نه بابا غریبه نیستن بیا و قط کرد و بلند شد
گفت بچه ها پارسا با کارگرش اومده باید یسری مدارک بده بهش نمیاد داخل که شما راحت باشید که سارا گفت ما راحتیم، بعد یه نگاهی به من کرد منم گفتم بگو بیاد زشته خونشه خب، خلاصه علی مدارکو برد دم در داد پارسا و با کلی اصرار آوردش داخل خونه و درو بست.
پارسا و علی اومدن، سارا راست میگفت پارسا خیلی خوش تیپ و قیافه بود و فوق العاده جذاب سنشم ۴۴ بود که بعدا بهم گفت.
باهمه احوال پرسی کرد و دست داد و نشست عذرخواهی کرد که مزاحم شده ولی گفت واجب بوده و حتما باید اون مدارکو میفرستاده.
علی رفت از آشپزخونه یه پیک دیگه آورد واسه پارسا و گفت مریم و سارا دیگه نمیخورن
پارسا گفت توام که معلومه خوبی حسابی پس دیگه ولش کن.
منم دیدم ضایس جو گرفت گفتم نه بابا من میخورم بریز علی.
پیک های بعدی دیگه منو از مرز همیشگی رد میکرد ولی خب فکر میکردم خوبم و ۴تایی خوردیم
که یهو علی گفت پارسا
مریم عاشق کورداس آهنگ کوردی کلی گوش میده
پارسا گفت چه خوب من کوردم
و شروع کردیم با هم حرف زدن درمورد آهنگ و لباس و رقص کوردی.اون وسط که ما غرق صحبت بودیم سارا بلند شد و دست علی رو گرفت گفت من خوابم میاد با هم رفتن بالا تو یکی از اتاق ها، منو پارسا موندیم دوتایی انقد مست بودم که زده بود بالا و تا اون موقع که حرف میزدیم اصلا حواسم به این موضوع نبود و وقتی تنها شدیم تازه فهمیدم چه خبره درونم. حرارت بدنمو فکر کنم پارسا هم احساس میکرد، همون موقع هم که صحبت میکردیم میدیدم نگاهای ریزی به سینه هام میکرد طوری که فکر میکرد کسی نمیبینه.
تنها که شدیم دیگه اصلا نمیتونستم به پارسا نگاه کنم حرارتم همینجوری میرفت بالا، حس میکردم دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم هر لحظه امکان داشت بپرم بغلش.
یهو خندید، گفتم چی شد
گفت تا الان که داشتی عین بلبل حرف میزدی دوستت که رفت خجالتی شدی؟
دیدم خیلی ضایع شد سرم رو بلند کردم لبخند زدم گفتم نه بابا
خیلی خوردم گرمم شده
برم بیرون یه هوایی بخورم خوب میشم
میترسیدم بمونم یکاری کنم تو دیدار اول آبروم بره.
عزمم رو جزم کردم بلند شدم برم سمت حیاط که تازه فهمیدم اووووه خیلی وضعیت داغونه، اینقدر مستم بجای صاف راه رفتن، اینور اونور تلو میخورم. لبه مبل رو گرفتم وایسادم تا بتونم خودمو جمع کنم که احساس کردم پارسا بلند شد و داره میاد سمتم.
تو دلم گفتم وای نه، لعنتی نیا، نزدیک من نیاااااا الان، ولی بلند شده بود و اومد دستمو گرفت جلوم وایساد، نزدیک صورتم اومد آروم پرسید خوبی؟ تو نفس اول که کشیدم بوی مشروب و سیگار، وای نقطه ضعف شدید من، دقیقاااا بوی سیگار و مشروب بود که با نفسش اومد بیرون خورد تو صورتم، دیگخ اصلا نمیتونستم خودمو کنترل کنم
هیچی نگفتم فقط نگاه کردم
قشنگ از سکوت و نگاه خماری که داشتم حرارت دستم و همون لحظه قورت دادن آب دهنم فهمیده بود که حشرم زده بالا و باید یه کاری بکنه ولی مردد بود. منم اینقدر داغ شده بودم که منتظر یه حرکت از طرف پارسا بودم که
دستمو تو دستش گرفتو با خودش منو به اتاق برد و رو تخت نشوند، تو مسیر هیچ حرفی هم بینمون رد و بدل نشد. دقیقا انگار جفتمون تو عمل انجام شده قرار گرفته بودیم.
من اصلا حالم دست خودم نبود و واقعا حشریتم اختیارمو به دست گرفته بود. منو نشوند رو تخت خودش برگشت به سمت در. دراز کشیدم چشمامو بستمو یه نفس عمیق کشیدم.
صدای بسته شدن درو که شنیدم ناخداگاه یه لبخند رضایت رو لبم نشست، صدای قدمهاشو میشنیدم که به سمت تخت میومد اومد روی تخت دستاشو ستون کرد کنارم آروم اومد جلو سمت صورتم، نفسام به شماره داشت میوفتاد و گرمای نفسای پارسا رو حس میکردم
یه نفس عمیق کشیدم بوی عطرشو نگه دارم تو مشامم
اومد نزدیک صورتم و آروم شروع کرد به بوس های ریز و کوتاه روی صورتم، من کماکان چشمام بسته بود و حس میکردم شلوارم از آب کصم خیس شده. یه لحظه دستامو گذاشتم رو پهلوش و این حرکت من انگار دیگه تاییدی شده باشه برای پارسا که کارشو بهتر ادامه بده و شروع کرد لبامو خوردن، میک میزد لب پایینمو با زبونش میکشید، زبونشو میکرد تو دهنم، انقد خوب و با احساس لب میگرفت که احساس میکردم الانه که آب کصم فواره بزنه بیرون.
تا اینجا هنوز فکر میکردم شاید بتونم جلو خودمو بگیرمو همراهیش نمیکردم ولی دیگه مغزم نبود که فرمان میداد، شروع کردم منم همراهیش کردم حسابی از خجالت لباش در اومدم میک میزدم، گاز میگرفتم، زبونمون تو دهن هم گره میخورد.
توی همون حالت آرنجشو ستون کرد کنار بدنم دست راستشو آزاد کرد و گذاشت رو سینه ام شروع کرد مالیدن و چلوندن، یه لحظه بعد لبشو جدا کرد از لبامو گفت دربیار ببینم این توپا رو، مردم انقدر دید زدمشون.
نیم خیز شد، منم نیم خیز شدم لباسمو با تاپ زیرش یجا در آوردم و سریع شلوارمم خودش کشید پایین و تنها چیزی که تنم بود لباس زیر توری مشکی بود که رو پوست سفیدم حسابی خودنمایی میکرد. یه اووووووف گفت
اونم لخت شد
انقد مست بودم که اصلا نمیتونستم آروم باشم و کنترل کنم خودمو. از روی سوتین یکم سینه هام رو مالید و من چشامو بسته بودم و فقط ناله میکردم آهههه و اووووه میکردمو یهو سوتینو کشید بالا و ۲ تا ممه هام پریدن بیرونو اونم مثل نخورده ها افتاده بود به جونشون منم آه و ناله میکردم. صدای ناله هام کل اتاقو برداشته بود، رفت بالا نگام کرد و گفت جووووون لعنتی، دوباره اومد که بیاد بالا لب بگیره جا خالی دادمو خودم کشیدم کنار اومد رو تخت سریع چرخیدم روش،
اون خوابید من اومدم روش. از رو شرت کیرشو میمالیدم، در آوردمش کیر خوبی داشت گرفتم دستم عین گرسنه ها چون یه مدت نسبتا طولانی بود که سکس نداشتم و بعد اینهمه مدت که کیر ندیده بودم شروع کردم به خوردنو لیس زدن، از پایین تا بالا لیس میزدم بعد همه ی کیرشو کردم تو دهنمو شروع کردم ساک زدن پر تف با زبونم بازی می دادمش اونم فقط ناله میکرد و میگفت جون مریم چقدر خوب ساک میزنی.
انقد مست بودم که چشمامو نمیتونستم باز نگه دارم دلم میخواس ببینمش وقتی دارم ساک میزنم واسش اما نمیتونستم، انقد آب از کصم اومده بود که همه ی رونام خیس بود، بعد اینکه یه دل سیر کیرشو خوردم، خودم اومدم روش کیرشو با دستم گرفتم و یکم مالیدم به کصم، وای که دیگه طاقت نداشتم که یهو نشستم روش
کیرشو تا ته تو کصم جا دادم که یه آه کش دار و سکسیی کشیدم و گفتم جون که فکر کنم همه محل شنیدن و شروع کردم بالا پایین کردن اصلا صدامو نمیتونستم کنترل کنم آه و ناله میکردم جیغ میزدم بالاپایین میکردمو میگفتم جوووون جرم بده دیوث پاااااارم کن آرررررره همینههههه
سرگیجه داشتمو حالت مستی و تپل بودنم نذاشت بیشتر تو اون حالت ادامه بدم
گفتم جووووون کصم داره آتیش میگیره پارسااااا آتییییییش
بلندشدم خودم داگی شدم گفتم بیا
بیاااا جرررم بده بیا امروز این کصو سیرابش کن بکن منووووووو کسکش جوری بکن نفسسسسسم بند بیاد
اصلا تا حالا خودمو اینجوری ندیده بودم، فکر نمیکردم همچین روییم داشته باشم خیلی حشری شده بودم و مستی هم دامن میزد به این حالتم. پارسا هم یه جورایی حس میکردم پشماش ریخته از این مدل حرف زدن من.
اومد پشتم از پشت کیرشو کرد تو آروم شروع کرد جلو عقب کردن داد زدم محکمممممم محکم کسکش مگه نگفتم جرررررررم بده
اونم با قدرت تلمبه زد موهامو گرفت تو دستش میکشید و میگفت پارت میکنم جوری میکنم تا یه مدت نتونی بدی دیگه، انقدر آهههههه و اووووه کردم و صدام بلند بود دستشو گذاشت رو دهنم، فحش میدادمو آه و ناله میکردم
فک میکنم تو اون حالت ۴ بار ارضا شدم. آبی از کصم روان بود که تا حالا ندیده بودم، یه جوری داد میزدم که انگار نه انگار ۲ نفر دیگه هم به جز ما تو اون خونه بودن، مطمعنم به وضوح صدای کص دادن منو میشنیدن.
پارسا همونجوری سنگین و تند تو کصم تلنبه میزد و منم عربده میزدم، بعد دوباره منو چرخوندو یه بالشت گذاشت زیر کمرم تا بالاتر بیام، پاهامو بالا گرفت گذاشت رو شونه هاش و یه ضرب کرد تو کصم  و با همه ی قدرتش تلمبه میزد و سینه هام رو با دست میچلوند و چک میزد بهشون منم میگفتم آرررررره بزن منه جندرو بزن پااااارم کن وقتی خیلی داد میزدم میزد تو صورتم که منو خیلی بیشتر حشری تر می‌کرد و فحشام رکیکتر میشد، مشخص بود که خودشم حسابی داره کیف میکنه که با یه نعره کیرشو کشید بیرون آبشو ریخت رومو افتاد رو تخت.
من بعد چند دقیقه اصلا نفهمیدم چیزی و همونجوری خوابم برد خودش آبشو از روم تمیز کرد بود بلند شده بود سیگار کشیده بود. من وقتی بیدار شدم هوا تاریک شده بود، نمیدونم چقدر خوابم برده بود، چرخیدم دیدم نشسته کنارم رو تخت. خیلی دیرم شده بود. پا شدم پرسیدم گفتم بچه ها کجان؟ که گفت اونا رفتن، دیدن خوابی دلشون نیومد صدات کنن. خجالت میکشیدم ازش، بعدم انقد دیرم شده بود که از استرس داشتم میمردم.
گفتم اقا پارسا حموم کجاس؟
خندش گرفت که گفتم، آقا
نشونم داد من سریع تنمو شستم و خشک کردم اومدم بیرون گفت: من جلوی درم بپوش بیا برسونمت گفتم نههه مزاحم شما نمیشم دوباره خندید گفت بیا منتظرم.
تو ماشین شمارمو گرفت منو رسوند و رفت
شب پیام داد خوبی؟مستیت پرید؟
گفتم اره بیدار شدم پرید
گفت معلوم بود و استیکر خنده گذاشت
نوشتم چرا میخندی؟ اونجام میخندیدی!!
گفت آخه وسط سکس کلی حرف زدی، فحش دادی بهم که کسکش، جاکش کردی مارو، بعدش گفتی آقا پارسا 😁
استیکر خجالت گذاشتم گفتم ببخشید مست بودم اصلا دست خودم نبودو نفهمیدم چی گفتم و گفت نه اتفاقا خیلی وقت بود سکس نداشتم
و آنقدر بهم خوش نگذشته بود.
تشکر کرد و انقدر خسته و خواب آلود بودم که نخونده خوابم برد.

پایان

نوشته: ممد


👍 8
👎 3
35301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

918104
2023-03-09 01:57:32 +0330 +0330
  • دوست من اصول خاطره گفتن رو هم شما رعایت نکردی…
    ایموجی هم گذاشتی…
    هرچی‌هم به ذهنت رسید نوشتی!
    نمیشه خوند رفیق…متاسفم
0 ❤️

918166
2023-03-09 12:01:57 +0330 +0330

جز مشتی تعریف از خودت و تبلیغ واسه خودت داستانت چیز خاصی نداشت.

0 ❤️

918222
2023-03-10 01:38:47 +0330 +0330

خاطره مریم از زبون ممد 🤣

1 ❤️

935811
2023-07-02 19:01:47 +0330 +0330

خیلی بد نبود

0 ❤️