شروع گی با دکتر دندانپزشک (۲)

1401/10/25

...قسمت قبل

یک هفته بهم فرصت داده بودتا با خودم کنار بیام … میدونستم سیاوش یه کیس خیلی خوب بود …کسی که میتونست همه جوره حمایتم کنه… وقتی نگاه به اشکان میکردم که اونم کون میداد و نگاه به خودم … قطعا من خیلی اوضام از اون بهتر بود…حداقل سیاوش آبمو میاورد نه مث اشکان که فقط میکردنش … اگه میخواستم کون بدم به یه آدم حسابی بود واون همه جوره میتونست ساپورتم کنه…ولی درد کون دادن رو نمیتونستم تحمل کنم… اونم سایز سیاوش
سیاوش اگه میخواست کونم بزاره باید یه فکری واسه سوراخ تنگم میکردم… رفتم تو اینترنت و شروع کردم خوندن در مورد آماده کردن کون … روشای مختلفی بود اما آماده سازی با خیار و بادمجون دم دست ترینشون بود … با حشریتی که داشتم و تو کف موندنم شروع کردم با خیار کونمو باز کردم اگر چه به سایزسیاوش نمیرسید اما حداقل بهتر از هیچی بود
روزی که با سیاوش قرار داشتم سر رسید … رفتم و منتظرش شدم تا بیاد …بعد کلی انتظار اومد سوار شدم و دست دادم…دلم واسش تنگ شده بود…با نازبهش گفتم دلم تنگ شده بود… گفت خب به چه نتیجه ای رسیدی …
گفتم دوس دارم بهت بدم ولی دردشو نمیدونم چکار کنم … سیاوش گفت اولش درد داره ولی باید تحمل کنی ولی بعدش همش لذته … منم کمکت میکنم کمتر دردت بیاد… خلاصه کلی از تصمیمم خوشحال شد وراهی خونش شدیم … دیگه راه افتاده بودم و خودم جلو جلو رفتم تو خونه … رفتم تو دستشویی و با آب گرم حسابی خودم شستم که هم تمیز بشم هم سوراخم شل بشه…
رفتم یه راست تو اتاق و لخت شدم …سیاوشم اومد و لخت شدو با شرت نشست رو به روم و گفت قبلش بزار حرف بزنیم …گفت شاید من یکم موقع سکس بیرحم به نظر بیام اما این بخاطر اینه که راحت بشی وکونت باز بشه…گفتم خب اینجوری میترسم صدمه ببینم …
گفت من دکترم و میدونم تحمل تو چقدره پس نگران نباش… اومدو تو ال سی دی اتاق یه فیلم سوپرگذاشت و شروع کرد لب گرفتن …انقدر مست این بودم که سکس کنیم که خودم دستمو بردم و کیرشو از رو شرت گرفتم …گفت او چقدر عجله داری عشقم …
نمیدونم تاثیر قرصا بود یا حشرم زده بود بالا ولی واقعا دلم کیرشو میخواست … خم شدم و کیرشو در آوردم و کردمش تو دهنم …مزه خوب کیرش دوباره تو دهنم اومد…سعی میکردم تا جایی که میشد تو دهنم کنم… اونم منو خوابوند و کیرمو تودهنش کرد و شروع کرد انگشتشو تو کونم فشار دادن
تو ذهنم تصور کردم اگه بیشتر واسش ساک بزنم کمتر منو میکنه و زودتر آبش میاد واسه همین سرعتمو بیشتر کردم که باعث شد آبش تو دهنم بیاد …حالم بد شده بود …مزه شوری میداد و دهنم مزه وایتکس گرفته بود … سیاوش گفت ببخشید نمیخواستم اینکارو بکنم …سرعتتو که بیشتر کردی یباره آبم اومد…
گفتم خب الان چکار کنیم پس…گفت هیچی سعی میکنیم کونتو باز کنیم …
حسابی گیر کونم شده بود یه نیم ساعتی با کونم وررفت و تونسته بود سه تا انگشتشو تو کونم بکنه … یکم سوزش داشت اما درد نداشت
گفت خب شروع کنیم که سیاوش کوچولو رو تو بقل ارشیا بزاریم …
خوابیدم و یه متکا زیر شکمم گذاشت جوری که کونم قشنگ جلوش بالا اومد … گفت فقط ازت خواهش میکنم که تحمل کنی تا تموم بشه… یه پماد آورد و حسابی به کونم و کیرش زد و نشست پشت کونم
به طور ضربه های آروم سر کیرشو میزد به سوراخم و نگه میداشت… گفت کونتو با دستت باز کن …تا جایی که میشد کونمو با دستم کشیدم که سوراخم کش اومده بود… کیرشو گذاشت دم سوراخم و با یه فشار محکم سر گنده کیرشو وارد کونم کرد…
برق از سرم پرید و یه داد بلندزدم و خزیدم جلو … اما سیاوش کمرمو محکم نگه داشته بود و میگفت تحمل کن عشقم تحمل کن خانومم الان جا باز میکنه …احساس میکردم پام از وسط دوتا شده واسه همین گفتم غلط کردم سیاوش … خیلی درد داره …درش بیاراما سیاوش بی تفاوت کیرشو همونجا نگه داشته بود و خوابید روم…داشتم فلج میشدم حسابی به غلط کردن افتادم …
سرمو کردم لای متکا و سعی میکردم کیر به اون گندگی رو تحملش کنم…چند دقیقه ای سیاوش گردنو گوشم خورد …میگفت بدنت مث یه دختر میمونه اگه یه شرت و سوتین داشتی انگار داشتم دختر میکردم با حرفاش واقعا احساس دختر بودن میکردم سیاوش گفت کونت حسابی جاباز کرده و الان باید طولشو جا بدی
واسه همین کیرشو کشید بیرون و نشست و گفت بشین رو کیرم خانومم …بلند شدم و برعکس نشستم تو بقلش …وقتی نشستم رو کیرش سرش با یه فشارکوچیک رفت تو اما بیشتراز سرش تو نمیرفت…یه فشار آوردم اما درد زیادی داشت …سیاوش گفت خودت شل کن خانومی و بزار جاذبه کارشو بکنه و شروع کرد واسم جق زدن …داشتم فیلم سوپر خودشو زنش رو میدیدم …خودشم شروع کرد از کس زنش آیدا تعریف دادن که چقدر تنگه … میگفت آیدا میدونه که من پسر دوس دارم و پسر میکنم…گفت در مورد تو هم کم کم بهش میگم شاید یه روز اومد و سکسمونو از نزدیک دید…انقدر با گفتن خانومی و حرفاش حشری شده بودم که نفهمیدم کی به ته کیر سیاوش رسیده بودم و نشسته بودم کامل روی پاش… از رو پاش بلند شدم و جلوش قمبل کردم… اومد نشست پشت کونم و کیرشو کرد تو کونم … بازم دردم اومد اما دردش خیلی کم بود …
سیاوش تلمبه زدنو شروع کرده بودو منم واقعا داشتم زیرش ناله میکردم هم از درد هم از لذت …چند تا پوزیشن عوض کرد اما بهترینش ایستاده بود که منو بقل کرد و کیرشو تو کونم کرده بود و بالا نگهم داشته بود و تو کونم تلمبه میزد…یباره همونطوری منو خوابوند رو تخت و پاموگذاشت روشونش و با چندتا تلمبه محکم کیرشو تا تخمش فشار داد و نگه داشت و آبش اومد … خوابید روم و با صدای بلند ناله میکرد و گفت پسر تواز آیدا هم بهتری …باید یه لباس دخترونه تنت کنم و باهات سکس کنم… حتما آیدا بهت حسادت میکنه در ضمن خانوم شدنتم مبارک از الان دیگه مال خودمی … جنده خودمی و فقط باید واسه کیر من شلوارتو بدی پایین …
از حرفاش یجورایی خوشم اومده بود … بلندم کرد و رفتیم حموم اونجا حسابی کیرمو خورد که آبم پاشید تو دهنش … خیلی لذت خوبی داشت… اومدیم بیرون و گفت باید بریم خرید …گفتم خرید چی …گفت بریم خودت میفهمی… چند ساعتی تو لباس زنونه فروشیا و شرت و سوتین فروشیا دور زدیم و کلی لباس دخترونه سکسی واسم خرید … یه سری هم چیزایی که دوس داشتم واسم خرید و حسابی واسم خرج کرد و گفت تو خانوممی و از این به بعد هر چی خواستی باید به خودم بگی… واقعا حس دخترونه بهم دست داده بود و دلم میخواست هر چه زودتر لباسا رو امتحان کنم
رفتیم سمت خونه اما با دیدن ماشین آیدا ضدحال خوردم… سیاوش گفت بزار ببینم آیدا قبول میکنه بریم بالا…رفت تو خونه و نیم ساعت بعد اومد گفت بریم تو …گفتم من روم نمیشه … گفت آیدا نمیاد پیش ما خیالت راحت …
رفتیم تو خونه اما یه راست رفتیم تو یه اتاق دیگه … گفت اگه آیدا بفهمه رو تختمون با تو سکس کردم قاطی میکنه
تعجب میکردم که آیدا چجوری با این جریان کنار اومده واسه همین ازش پرسیدم چرا آیدا کاری باهات نداره …گفت چون بعداز چند سال از زندگیمون آیدا بهم خیانت کرد اما من طلاق نگرفتم و قرار شد منم راحت باشم …فقط نمیتونم دختر یا زن بیارم و بکنم ولی پسر طوری نیست…
رفتم تو اتاقو لخت شدم ویه تاپو شرت دخترونه پوشیدم …وااااااای خودمو که تو آینه دیدم حشری شده بودم … سیاوش با دیدنم اومد و زد رو کونمو گفت تو اصن انگار دختری و شروع کرد لب گرفتن … بدون مقدمه خوابید روم و کیرشو با یه تف فرستاد تو کونم …دادم رفت هوا و مث مار به خودم پیچیدم …یباره آیدا در اتاقو زد و گفت سیاوش یواشتر صداتون تا ده تا خونه اونور تر میاد … سیاوش که در حال تلمبه زدن بود جوابی نداد و آیدا درو باز کرد و با دیدن من و اون لباسا گفت اوه عجب تیکه ایه … دو جنسه ست یا پسره …از بودنتو اونحالت حسابی خجالت کشیدم … سیاوش گفت اگه میخوای بیا بشین تا یه حالم به تو بدم …آیدا گفت نه هزار بار گفتم من از این کثافت کاریا خوشم نمیاد و رفت بیرون ولی درو نبست …
موقع سکس منو سیاوش هرزگاهی از جلو در اتاق رد میشد یا می ایستاد و نگامون میکرد … با دیدن این چیزا حسابی مست دادن شده بودم و حس دختر بودنمم که دیگه دیونم کرده بود…بالاخره آب سیاوش اومد … بیچاره از بس آبشو کشیده بودم کمر درد گرفته بود و بعد اینکه آبش اومد همونجوری خوابید روم و بهم گفت پسر تو آدمو دیوونه میکنی با بدنت
خلاصه اون روز تموم شد وماروزها و هفته ها و ماه ها با هم سکس میکردیم…با لباسای مختلف درشرایط مختلف … تو این میان من فقط تونستم یبار با آیدا تنها باشم که اونم فقط ازم لب گرفت و اتفاقی دیگه بین ما نیفتاد…بخاطر قرصا سینم برجسته شده بودو لگنمم مث دخترا پهن شده بود بدنم مو خیلی کم در میاورد و احساس دخترونم روز به روز بیشتر میشد
تقریبا دو سه ماهی از عید گذشته بود که سیاوش گفت دلم میخواد بریم شمال یه سفرسه روزه …یجوری خانوادتو راضی کن که بریم …منم رفتم و بهشون گفتم که از طرف مدرسه دارن میبرن مشهد و منم میخوام برم …اونا هم چون مذهبی بودن فوری قبول کردن … و این شروع یه ماجرای تازه بین من و سیاوش بود
روزی که قرار شد بریم سیاوش گفت اونجا ویلای یکی از دوستامه و ما میریم اونجا… جمع و جور کردمو و فقط لباسای دخترونمو برداشتمو راه افتادیم
بعد از چند ساعت رسیدیم به یه ویلای توپ که لب دریا بود مساحت زیادی داشت بایه عالمه درخت …به جز عمارت خود ویلا یه آلاچیق هم ته ویلا بود و یه مکان توپ لب دریا برای شنا
سیاوش زنگ زدو یه نفر درو باز کرد
به سیاوش گفتم مگه نگفتی تنها هستیم
گفت آره اما الان سه تا از دوستام اینجا هستن والان دارن میرن که برگردن به سمت تهران …تو نگرانشون نباش …گفتم خب شک نمیکنن الان منو با تو ببینن…گفت نه اینا خودشونم بعضی وقتا دختر یا پسر میارن اینجا با هم حال میکنن… یکم ترس برم داشت اما اطمینان صد در صدی به سیاوش داشتم … بهش گفتم کسایی که میارن رو با هم میکنن ؟؟؟… گفت نه اینا آدمای با شخصیتی هستن …اصلا دست درازی و بیجنبه بازی در نمیارن …خیالت راحت حتی اگه با شرت و سوتین جلوشونم باشی کاریت ندارن
ماشینو پارک کردیم و رفتیم داخل … سیاوش راست میگفت اونا داشتن میرفتن …وسایلاشونو جمع کرده بودن و دم در گذاشته بودن
از قیافه ها و تیپشون معلوم بود پولدارن و آدمای با شخصیتی هستن … خیلی تحویل گرفتن …سیاوش منو معرفی کرد و گفت پسر یکی از دوستاشم … اونا هم به ترتیب امیر که سنش بیشتر از بقیه بود و حدود 52 3 رو داشت و شکم داشت و یه سیبیل که شکل آدمای بازاری بود… آرمان که همسن سیاوش بود و هیکل متوسطی داشت و هم قد سیاوش بود و احسان که اونم همسن سیاوش و یکمی کوتاه تر بود و لاغر تر اما معلوم بود شوخ طبع بود … حتی یه چشمک بهم زد و به سیاوش گفت خوشبحال تو که دوستات یه همچین پسرایی دارن
امارت بزرگی بود و سه تا اتاق داشت که دوتاش قفل بود و یکیش باز بود …تواتاق یه تخت دونفره بود که خوراک سکس بود … یه حمام که تو پذیرایی باز میشد …
بعد از کمی حرف زدن دوستای سیاوش جمع کردن و بعد از خدافظی رفتن و من موندمو شوهرم سیاوش … قرارشد بریم یه حموم حسابی بعد بریم عشق و حال … یکم وسایلا رو جابجاکردیمو یه چیزی خوردیمو تو همون پذیرایی لخت شدیم و پریدیم تو حموم
سیاوش حسابی شستم و موهای اضافی بدنم که تقریبا ناچیز بودن رو زد … رفتیم زیر دوش همو بقل کردیمو لب گرفتیم … دستمو بردم و کیرشو گرفتم و گفتم میخوام… سرمو فشار داد پایین و منم کیرشو گرفتم و کردم تو دهنم …کسایی که زیر دوش ساک زدن حسمو کامل میفهمن … مزه کیر و آب خیلی طعم خوبی رو واست درست میکنه… کمی نگذشته بود که یباره یکی درحموم رو زد … دوتامون پریدیم بالا و به سیاوش با ترس گفتم کیه … یه لحظه احساس کردم مامورا هستن و فهمیدن تو این ویلا چه خبره … سکته کرده بودم از ترس …که یه صدای آشنا گفت سیاوش جون …
سیاوش گفت کیه ؟
گفت احسانم نگران نشو …ببخشید یهویی اومدیم اینجا … ماشین خراب شد و مجبور شدیم برگردیم هر چی هم به گوشیت زنگ زدیم جواب ندادی مجبورشدیم بیایم تو …
سیاوش گفت اشکال نداره …به سیاوش گفتم حالا چکار کنیم …لباسام تو پذیراییه …حوله هم نیاوردم اگه هم با هم بریم بیرون آبرومون میره …گفت طوری نیست اینا واسشون عادیه تو به روی خودت نیار من درستش میکنم
سیاوش لخت رفت بیرون و دوستاش باهاش شوخی کردن …یه چند لحظه ساکت بودن که سیاوش صدام زد ارشیا جان بیا راحت باش … یواش گفتم آقا سیاوش میشه حولمو بدین…گفت هر چی گشتم پیدا نکردم …یباره امیر که سنش بیشتر از بقیه بود گفت بیا ارشیا جان ما نگاه نمیکنیم …بیا برو تو اتاق … با خجالت و عجله یه سره رفتم تو اتاق … انگار خیلی عادی بود واسشون …هیچ حرفی نزدن یا شوخی بکنن… حوله تن پوشمو تنم کردم و نشستم تو اتاق … روم نمیشد که بیام بیرون …یباره سیاوش صدام زد ارشیاجون بیا اینجا بشین … بچه ها خودی هستن …صدای امیر هم اومد که گفت بیا ارشیا جون تنها نشین تو اتاق… خجالت نکش …لباسام تو پذیرایی بود و تو ساکم فقط لباس زنونه داشتم واسه همین مجبورشدم باحوله تن پوشم برم پیششون …
وقتی رفتم سیاوش گفت شما رفتین ما هم رفتیم یه دوشی بگیریم و ارشیا هم پشتمو لیف بزنه …آیدا رو که میشناسین با من تو حموم نمیاد … از قیافه هاشون معلوم بود که میدونستن تو حموم چه خبر بوده …احسان که حسابی شوخ طبع بود به خنده گفت آیدا میدونه اگه اومد لیف بزنه دیگه سالم برنمیگرده و همشون زدن زیرخنده … امیر که سنش بیشتر از بقیه بود گفت خدارو شکر این بچه سالمه … همه میخندیدن و منم الکی با خنده همراهیشون میکردم … سیاوش فوری جواب داد بابا یه لیف ساده رو چقدر بزرگ میکنیداااا… آرمان که کلا ساکت بود گفت اصن شما هر جور راحتین همونجوری باشین و هر کاری دوس دارین بکنین ما چشم و گوشمون پره …اگه هم مزاحمیم بگید تا بریم یه ویلای دیگه …رودر بایستی نکنین …
سیاوش یکم من من کرد و یه نگاهی به من کرد و گفت والا اینجا تصمیم با ارشیاست …منم که از خجالت سرخ شده بودم گفتم والا من چی بگم … امیر با اون سیبیلاش گفت ببین ارشیا جون ما میدونیم اینجا چه خبره و هر جور که تو راحتی ولی اینو بدون ما معرفت داریم و هیچ وقت بی اجازه نگاه به کسی نمیکنیم و دست درازی به مال کسی نداریم بازم هر جورتو راحتی ولی از طرف ما خیالت راحت تو حتی اگه لختم جلومون باشی کسی نگاهت نمیکنه …اینجا ما زنامون رو میاریم راحت جلو همدیگه با لباس باز ولی هیچکدوممون حتی نگاهشون هم نمیکنیم… احسان به خنده گفت البته شما با دخترت میای همیشه…گفت خب حاج خانم کلا قدیمیه …
سیاوش دستمو گرفتو بردم تو اتاق و گفت نظرت چیه؟ولی قبل اینکه نظرتوبگی بزار بهت بگم اینا از یه بچه هم کم خطر تر هستن …میتونی امتحانشون کنی …بعدم اینا تا فردا ظهر هستن …منم گفتم خب قیافه هاشون که به نظر قابل اطمینانه و خودمم فکرنکنم خطری داشته باشن ولی خب راحت نیستم …
سیاوش گفت از اون لحاظ هم خیالت راحت الانم یه لباس خوشگل بپوش تا ببینم واقعا سر حرفشون هستن… یه تاپ مشکی در آورد و یه شرت زنونه و یه شلوارک لی … با پوشیدنش خودم حشری میشدم چه برسه یه اونا … سیاوش گفت برو لباسا رو از تو پذیرایی بیار و برگرد تو اتاق تا ببیننت …منم از عمد رفتمو یه قر دادمو برگشتم …اونا هم خیلی معمولی نگام کردن …
وقتی برگشتم سیاوش رو تخت خوابیده بود و اشاره کرد که برم تو بقلش…با عشوه رفتم تو بقلش و مشغول خوردن همدیگه شدیم…کم کم لختم کرد و کیرشو داد واسش ساک زدم …
حسابی مالیدم و یه متکا گذاشت زیر شکمم و کیرشو گذاشت دم سوراخ کونم و با یه فشارکیرشو فرستاد تو کونم …از عمد که دوستاش تو پذیرایی بودن ,خواستم حشریشون کنم . بلند آییییی گفتم و شروع کردم آخ و اوخ کردن … سیاوشم بدش نمیومد و میدونستم که با درد کشیدن من بیشتر حشری میشه …
یکمی که تلمبه زد پوزیشنمونو عوض کردیم و شروع کرد ایستاده کیرشو تو کونم کردن …با صدای بلند مدام میگفتم بکنم بکنم سیاوش …کیر میخوام … والکی ناله میکردم … سیاوش بعد چند دقیقه تلمبه زدن آبش اومد و دوتامون ولو شدیم رو تخت …کلا حس خوبی بود …حسابی حشری بودم و سیاوش معمولا نمیزاشت آبم بیادکه همینطوری حشری بمونم… لباسمونو پوشیدیم و رفتیم تو پذیرایی … احسان به شوخی بهم گفت خوش گذشت ؟
نمیدونم چرا یهو از دهنم در اومد و گفتم جای شما خالی
احسانم فوری جواب داد اینجاهمیشه تو اتاق جای بقیه خالیه و خندید منم این جور مواقع سعی میکردم با خنده یجوری همراهی کنم … با اون لباسا جالب بود که خیلی عادی رفتار میکردن …طوری شده بود که من دیگه بدون رودر بایستی میرفتم و روی پای سیاوش می نشستم… مطمعن بودم که اینا کاری با من ندارن …
بعد از خوردن ناهار و یکمی استراحت و شوخی و قلیون به احسان گفت من میرم یکم آبتنیکنم تو دریا منم به سیاوش گفتم بریم دریا شنا کنیم …سیاوش گفت من خیلی خسته ام هم پشت فرمون بودم هم یه چشمک بهم زد و گفت هم پشت فرمون تو…یواشکی بهش گفتم با احسان برم طوری نیست … گفت نه فقط مواظب باش غرق نشی
به احسان گفتم میشه منم بیام باهاتون …اونم قبول کرد …سیاوشم به شوخی گفت حواست به عشق من باشه ها… اونم گفت خیالت جمع مث مونا ازش مراقبت میکنم… مونا زنش بود و بعدا که عکسشو تو گوشی دیده بودم واقعا زن خوشگلی بود…رفتیم لب دریا و گفت شنا بلدی …گفتم نه ولی واقعادوس دارم شنا یاد بگیرم … گفت من میتونم یادت بدم ولی چندروز طول میکشه …گفتم حالا تا هر جاشو میتونین یادم بدین…
گفت پس لباستو در بیار و بریم تو آب …تاپ مشکی دخترونمو در آوردم و دکمه شرتک لی رو که بازکردم یادم اومد یه شرت دخترونه صورتی زیرش پوشیدم … یکمی معطل کردم که احسان گفت زود باش تا غروب نشده بریم تو دریا …یکم من من کردم و گفتم آخه آخه لباسم درست نیست …گفت مگه چیزی زیرش نیست ؟
گفتم چرا هست ولی … گفت خب بیا اشکال نداره … من کاملا فکرم بازه …خجالتو بزار کنار … با خجالت و یواش اون شرتک لی رو که رونای پام توش افتاده بود و به زور در میومد رو از پام درآوردم… بر خلاف تویویلا چشمای احسان برق میزد و بهم گفت اتفاقا خیلی خوشگله و بهت میاد… یکم خجالتم کم شد و دلم میخواست دور از چشم سیاوش هم یکم شیطونی کنم واسه همین الکی برگشتم و خم شدم که کونم بزه بیرون و گوشیمو روی لباسم گذاشتم… رفتم تو آب دست احسانو گرفتم و رفتیم جلو…
رفتیم جلو یکم دست شنا زدن رو یادم داد و قواعد شنا کردنو …هرزگاهی خمم میکرد به جلو و خودشو از پشت میچسبوند بهم که برجستگی کیرشو کاملا حس میکردم …چند بار هم بخاطر اینکه منو رو آب نگه داره یا دست به کیرم میزد یا کونمو میگرفت … حس شهوتم دوباره داشت شروع میشد …گاهی خودمو ول میکردم تودستش که زیر شکمم رو بگیره که در نهایت دستش به کیرم میخورد اما این برای من کافی نبود
احسان تو آب به من گفت به من اطمینان کن میخوام ببرمت جلوتر… اگه احساس کردی داری خفه میشی منو محکم بقل کن … میخوام خوابیدن رو آب رو بهت یاد بدم…نمیفهمیدم چی میگه مث آدمی که مسته کیره …قبول کردمو رفتیم جلو … یباره زیر پام خالی شد که باعث شد بپرم و احسانو از پشت بگیرمش …احسان گفت اینجوری الان منو خفه میکنی بهتره من بگیرمت …مث یه بچه کوچیک منو گرفت و موقع جلو رفتن به خاطر برخورد بدنمون فقط حشری شده بودم … کیرم تو اون شرت دخترونه داشت میترکید که به طور ناگهانی دست احسان به کیرم برخورد کرد… به خنده گفت اوه فک کنم یه ماهی رفته تو شرتت … خندم گرفته بود … بهش گفتم آره …گفت میخوای درش بیارم …
نمیدونم چرا بدون اینکه بگه خودم لبمو گذاشتم رولبش و اونم همراهیم کرد … تو بقلش بودم وسط آب و داشتیم دور از چشم سیاوش لب میگرفتیم… دستشو برد تو شرتم و کیرمو گرفت و گردنمو میخورد… خیلی سخت بود تو اون حالت لب بازی و مالوندن مخصوصا از ویلاهای بقل دید داشتن که ما رو ببینن … احسان گفت بریم تو آلاچیق آخر ویلا یکم حال کنیم…
گفتم سیاوش نفهمه …گفت نه سیاوش حالا حالاها تو خوابه مگر اینکه خودت بهش بگی …
بهش گفتم فکر نکنم بخوام سیاوش چیزی از این رابطه بدونه
یواشکی ونوبتی رفتیم تو آلاچیق آخر ویلا …اونجا یه مبل دو نفره بود که حالت تخت میشد …تا نشستیم بلافاصله شروع کردیم لب گرفتن…احسان حس تازه ای بهم میداد خیلی هات بود و مثل کسایی که گرسنه هستن منو داشت میخورد … میگفت سیاوش فک نکنم قدر تو رو بدونه … بیا و مال خودم باش … دستشو انداخت و لپ کونمو مشت کرد و گفت اصن تو باید دختر میشدی و زد زیر کونم… خم شد و کیرمو کرد تو دهنش … چند دقیقه ای واسم خورد … انقدر حشرم زده بود بالا که دستمو بردم و کیرشو از رو شرت گرفتم … احسان گفت جونم عزیزم کیر میخوای ؟؟؟ الان بهت میدم … نشست و گفت بیا بخورش…شرتشو دادم پایین …کیرشو افتادجلوم… کیر خوش فرمی بود …یکم سایزش از مال سیاوش بزرگتر بود اما نه خیلی … کیرشو گرفتم و کردمش تو دهنم و شروع کردم ساک زدن … موقع ساک زدن یه دونه سیلی آروم بهم زد که دردم اومد… بهش گفتم اینجوری دوس ندارم …گفت ببخشید من یکم خشن دوس دارم …فک کنم واسه همینه همه موقع سکس ازم فرار میکنن… گفتم ولی من دوس ندارم … کیرشو وسط حرفم کرد تو دهنم و گفت نزار هوا بخوره … بعضی وقتا که کیرشو میکردم تو دهنم سرمو میگرفت وتا ته سعی میکرد بکنه تو حلقم … واسه همین بهش گفتم بریم سکس کنیم… مبل رو تبدیل به تخت کرد و منو خوابوند روش و یه تف گنده انداخت رو سوراخمو کیرشو گذاشت دو سوراخم و بدون آمادگی کردش داخل …یه اخ بلند گفتم و از درد پریدم جلو بهش گفتم چکار میکنی دردم اومد … دوباره معذرت خواهی کرد و خوابوندم و کونمو خورد و گاز گازی میکرد …تو حال خودم بودم که یباره در باز شد … صحنه ای که ازش میترسیدم جلوم اومد…سیاوش…
با یه اخم و ناراحتی نگاه به چشمای خمار من و کون لختم و احسان با اون کیر شق لای پام کرد و به احسان گفت …رفاقتمونو به خاطر یه بچه خراب کردی … احسان به تته پته افتاده بود و گفت تقصیر من نبود خودش …
سیاوش وسط حرفش به من گفت … تو هم بهم خیانت کردی … گفتم تو فقط باید مال خودم باشی و با عصبانیت رفت سمت عمارت ویلا
من هنگ بودموحسابی حالم گرفته شده بود به احسان گفتم خیلی بد شد … چکار کنم حالا… احسانم حسابی دست و پاشو گم کرده بود و گفت بزار برم باهاش حرف بزنم اینجوری خیلی بد شدش…
از ترسم لباسامو پوشیدم …نمیدونستم چکار کنم… حسابی خراب کرده بودم و میدونستم احتمالا سیاوش منو کنار بزاره …نیم ساعتی تو آلاچیق منتظر بودم که دیدم سیاوش با عصبانیت از عمارت اومد بیرون …ساکش هم تو دستش بود …سوار ماشینش شد و رفت … هنوز بعد رفتنش جرات نمیکردم برم تو عمارت … نشستم تا احسان اومد بیرون …یه بطری شراب هم دستش بود … اومد داخل آلاچیق و درو بست…گفت سیاوشواقعا بی جنبه س… گفتم کجا رفت ؟؟؟
گفت برگشت تهران …
با تعجب پرسیدم پس من چی؟؟؟
گفت من دیگه کاری باهاش ندارم مگه توکونش نمیزاشتی دیگه مال خودت …
بهش گفتم آقا احسان حالا من چکار کنم ؟؟؟ گفت ایراد نداره فردا ظهر با خودمون برمیگردی تهران … اگه هم عجله داری شب با تاکسی میفرستمت بری
خیلی خیلی حالم گرفته شد … سیاوش رو از دست داده بودم و اون الان منو اینجا بین اینا تنها گذاشته بود و رفته بود … گفتم خیلی بد شد لابد الان همه فهمیدن که منو تو داشتیم سکس میکردیم نه؟
گفت آره … گفتم لابد همه حالا ازم کون میخوان گفت نه اینجا تا کسی خودش نخواد کسی کاری نمیکنه خیالت از اون بابت راحت باشه مگر اینکه خودت بخوای مث رابطه منوتو
حرفاش یکم استرسمو کم کرد …راست میگفت کرم از خودم بود که الان سیاوش منو کنار گذاشته بود
بهش گفتم ولی خیلی حالم بدشد …حالم گرفته شد حسابی …شیشه شراب رو نشونم داد و گفت دوای دردت اینجاست …
ولی من تا حالا لب به مشروب نزده بودم …اما باید بالاخره یه روزی امتحانش میکردم … به احسان گفتم من تا حالا نخوردم … گفت پس حتما باید امتحانش کنی چون نصف عمرت الکی به باد رفته
دوتا لیوان کاغذی پر کرد و گفت یه سره بزن بره بالا … منم یکم بو کردم و یه سره رفتم بالا … گلوم سوخت و یه جورایی بوی الکلش زد زیر دماغم اما با رفتنش به سمت معدم ، معدمو داغ کرد …
چند دقیقه ای حرف زدیم و احساس میکردم چشمام دارن یه جوری میشن وکم کم حس خوبی بهم دست داده بود… زبونم باز شده بود و داشتم از سکسام با سیاوش واسش میگفتم … یه لیوان دیگه هم پر کرد …اونم سعی کردم یه ضرب برم بالا… کلا مست بودم و حس شهوتمم چند برابر شده بود … بدون اینکه حرفی بزنم خوابیدم و به احسان گفتم حالا که سیاوش رفته من مال تومیشم … اونم از خدا خواسته اومد روم و دوباره شروع کرد به لخت کردنم و خوردن گردن و لبم … صدای در اومد …نگاه کردم …آرمان بود با یه قلیون … تا ما رو دید هول شد و گفت عه ببخشید حواسم نبودو برگشت که بره …احسان گفت اشکال نداره بیا تو اتفاقا چقدر دلم قلیون میخواست … با اینکه مست بودم اما بازم خجالت میکشیدم …با یه شرت دخترونه بودم فقط … احسان قلیون رو گرفت و شروع کرد کشیدن … حرف میزدن و میخندیدن منم همراهیشون میکردم … آرمان قلیون رو گرفت و گفت بیا یه بازی کنیم هرکی تونست دود قلیون رو تو دهن بقلیش بفرسته… منم مست و از خود بیخود قلیون میکشیدم ویه دونه تو دهن آرمان میدادم ویه دونه تو دهن احسان …
احساس میکردم آرمان لبشو خیلی میچسبوند رو لبم که دود قلیون رو بگیره … حسابی حشری شده بودم …تو یکی از لبایی که به آرمان چسبوندم آرمان زبونشو فرستاد تو دهنم و منم زبونشو مک زدم … کیرم به حد انفجار رسیده بود …آرمان منو کشید سمت خودش و شروع کرد لب گرفتن … دستشم گذاشت رو کیرم و شروع کرد مالوندن از رو شرت صورتی دخترونم
احسانم خودشو به من رسوند و کیرمو در آورد و کرد تو دهنش… مستی منو تو حالتی برده بودم که دلم تمام کیرای دنیا رو میخواست … بلند شدم و دستمو بردم تو شلوارک آرمان و با چشم خمار و مست نگاه به آرمان کردمو گفتم کیرتو در بیار تا بخورمش … اونم از خدا خواسته کیرشو در اورد و یه لب محکم ازم گرفت و گفت بخور ببینم چکارش میکنی…با گرفتن کیرش تو دستم متوجه بزرگی کیرش بودم اما وقتی نگاش کردم گفتم جون چه کیرت بزرگه … و با دهن رفتم رو کیرش … سایز کیرش یکمی از احسان هنوز بزرگتر بود و درازتر … با این حرفم انگار تایید کرده بودم که آرمان با سایزش کونمو پاره کنه … نمیدونم چرا اون حرفو زده بودم … کلی مستی مغزمو تعطیلکرده بود و هر چی به ذهنم میومد میگفتم … بهش گفتم ولی اینو نمیتونم بکنم تو کونم … اونم یه خنده ای کرد و گفت وقتی کیر سیاوش و احسان تو کونت بره مال من که هیچه از مال من بزرگترم میره خانومی…
کیرشو تو مشتم گرفته بودم و میکردم تو دهنمو ولیسش میزدم … با عشوه گفتم خب درد داره… این کیر تو آدمو حامله میکنه … میدونستم با حرفام دارم حشریشون میکنم اما نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم … از عقب هم هی کونمو میچرخوندمو خودمو بالا پایین میکردم … جوری که احسان صداش در اومده بود و گفت آرمان لامصب ببین چقدر حشریه …این باید دختر میبود و کص داشت … من فکر میکردم آیدا فقط کونشو اینجوری میچرخونه واسم … سیاوش هر کی بیاد زیر دستش نمیدونم چکارشون میکنه که اینجوری میشن … آرمانم گفت والا زن خودتم جلو منم همینجوری میکرد … احسان گفت اوه مینا که هنوزم میگه کیر کیر آرمان فقط …
با اینکه مست بودم اینو فهمیدم اینا به زن همدیگه هم رحم نمیکنن… کیرآرمانو از دهنم در آوردم و با تعجب گفتم شما مگه آیدا رو کردین … آرمان گفت آرع … زیاااد … هر کی بده میکنیم … و زدن زیر خنده … یه سوال گنده تو ذهنم بود ولی شرایطم و حشرم نمیزاشت بپرسم … شرو ع کردم ساک زدنو ادامه دادن که دیدم کونم تیر کشید و پریدم جلو … احسان کیرشو کرده بود تو کونم و در نمیاورد … گفت نگه دار تا جا بازکنه عشقم … آرمانم منو گرفته بود و احسانم داشت کم کم پیش میرفت تا جایی که کامل بهم چسبید… به آرمان گفت این کون نیست کصه دختر نه سالست ، لامصب انقدر تنگه … آرمانم خندید و گفت کیر سیاوش کوچیکه مگه کص آیدا رو ندیدی انگار دست نخورده بود… تا کردم توش جیغش رفت هوا…
با حرفاشون حسابی حشری شده بودم …با این فکر که آیدا چجوری به این دوتا کص داده بود و چجوری مخشو زده بودن … حس میکردم آیدا هستم …کونمم بخاطر مستیم دیگه درد نداشتو خودم کونمو عقبو جلو میکردم و واسه آرمانم ساک پر تف میزدم … یه ربع بیست دقیقه ای همینجوری بود که جاشونو عوض کردن … دوس نداشتم کیر احسانو بخورم چون تو کونم بود اما کیرشو با دستمال پاک کرد و گفت بخور … گفتم کثیفه … گفت تمیزه … کون خودت بوده … با اکراه کیرشو کردم تو دهنم و شروع کردم ساک زدن … تو این بین امیر اومد داخل و گفت به به اینجا چه خبره … یواشکی چه عشق و حالی راه انداختین… ما رو اونجا کاشتین خودتون اومدین اینجا … دیگه خجالت رو کنار گذاشته بودم و بیخیال داشتم کیرمو میخوردم که امیر یه نگاهی هم به من کرد و گفت واقعا عروسکی واسه خودت … واقعا میفهمم احسان چرا اینکارو کرده …
احسان گفت بخدا خودش دستشو برد و کیرمو گرفت … خیلی حشریه اصن … معلومه سیاوش بهش حال نمیده … امیرم بهم گفت راست میگه یا زوری دارن میکنن… هیچی نگفتم … آرمان گفت نه بابا زوری چیه بگو که خودتم میخوای … سرمو به علامت رضایت تکون دادم که آرمان گفت میخوای شما هم ازش اجازه بگیر و بیا … امیر گفت نه بچه اذیت میشه … من خودم راضی نیستم …من فقط اگه ناراحت نمیشه نگاه میکنم اگه هم اذیته که میرم …
بهم گفت برم یا بمونم ؟
کیر احسانو در آوردم و گفتم نه نگاه کردن که طوری نیست بمونین …
آرمان کیرمو از لای پام گرفته بود و میگفت ببین اینو مث آب نبات میمونه و خوابید زیرم و کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد مک زدن … انقدر حشری بودم که تو چندتا مک زدن ،آبم پاشید تو دهنش …و خوابیدم رو صورتش …
مث زنای جنده ناله میکردم و بدنم میلرزید… آرمان از زیرم اومد بیرون و گفت ای دهن سرویس یه خبر بده …آبشو کامل ریخت تو دهنم … تفش کرد رو کونم و شروع کرد کیرشو رو کونم کشیدن … دیگه رمقی واسم نمونده بود و حشرم خوابیده بود ولی مستیم هنوز سر جاش بود …سر کیرشو گذاشت دم سوراخم و با یه فشار سربزرگ کیرشو انداخت تو سوراخم … یه داد زدم و رفتم جلو … خیلی سایزش واسه کونم بزرگ بود … بهش گفتم آییییی درد داره …گفت تحمل کن خانمی قول میدم حال کنی بعدش … دوباره کشیدم عقب و کیرشو کرد تو کونم … نمیتونستم تحمل کنم دوباره پریدم جلو و گفتم نمیتونم … درد داره بخدا … احسان گفت اوله هر کیری درد داره باید تحمل کنی … امیر که داشت با دقت نگامون میکرد گفت احسان کمکش کن و یه چشمک به احسان زد … احسان رو تخت طاق باز خوابید و بهم گفت بیا روی من جوری که کیرت بره لای کیرم … خوابیدم رو احسان و لبمو خورد و بقلم کرد … آرمان که نشست پشتم تازه فهمیدم چه خبره … در اصل احسان منو گرفته بود که در نرم و آرمان میخواست از پشت بکنه تو کونم … کلا قفل بودم که آرمان کیرشو گذاشت پشتمو فشار داد … با وارد شدن کیرش تو کونم دادم رفت هوا
احسان منو محکم گرفته بود و میگفت دارمش ادامه بده … یکم تقلا کردم و وقتی فهمیدم نمیتونم کاری بکنم گریم در اومد … هر چی التماس کردم فایده نداشت و همشون میگفتن تحمل کن الان تموم میشه … تحمل کن … احساس میکردم پام الان از وسط دوتا میشه … چند دقیقه ای طول کشید تا آرمان بالاخره به کونم چسبید … فهمیدم که اون کیر درازو تا ته کرده تو کونم … با این حال تکون که میخورد انگار چاقو تو شکمم میکردن … التماس میکردم که تکون نخوره و ناله میکردم … امیرم از اون کنار میگفت آرمان تکون نخور که بچه اذیت نشه …بزار تا جا باز کنه … چند دقیقه ای همونجوری موند تا کونم عادت کنه …آرمان به امیر گفت … نمیدونی چقدر تنگه … کیرم داره تو کونش له میشه از بس روش فشاره … احسانم یهو گفت یعنی از کون دختر امیرم تنگ تره؟؟؟ ارمان گفت مونا زبون بسته با 22 سال سن که تا غش کردن رفت و برگشت …فشار دختر بیچاره افتاد وسط سکس… هنگ بودم از حرفاشون … جرات نمیکردم بپرسم منظور از امیر همین امیر آقای خودمون که اینجا نشسته ؟؟ که خود امیر گفت زبون بسته تا یکماه تو خونه نمیتونست درست راه بره… بهش میگفتم چی شده بابا میگفت پام درده …
ولی منم بجاش یه حال سفت به خانم خوشگلت دادمااا… آرمانم خندیدوگفت آره هر موقع حرف سکس میشه مث چی ازتو میترسه …
هیچی از حرفاشون نمیفهمیدم و کلا هنگ بودم اینا حتی به دختر و زن خودشونم رحم نمیکردن و داده بودن دوستاشون بکنن… ولی حرفاشون حشری کننده بود … با دردی که داشتم گفتم یعنی شماها زن و دختر همو میکنین … چجوری آخه ؟؟؟ امیر گفت بعدا خودم واست میگم چجوری و زدزیر خنده …
آرمان کم کم کارشو شروع کرده بود و یواش کیرشو عقب و جلو میکرد … خیلی درد داشتم …بهش گفتم مگه چند سانته ؟؟… گفت 19 سانت ناقابل…
باورم نمیشد که من تا چند ماه پیش حتی انگشت تو کونم نمیرفت الان 19 سانت کیر تو کونم داشت عقب و جلو میشد… با هر زحمتی بود تحمل میکردم و آرمانم تلمبه هاشو شروع کرده بود … احسانم دیگه ولم کرده بود و از زیرم بیرون اومد … آرمانم منو طاق باز خوابوند و کیرشو کرد تو کونم … وقتی تا ته میکرد کیرشو میدیدم که از روی شکمم تکون میخوره …قشنگ شکمم با حرکت کیرش بالا میومد … خم شد و افتاد روم و شروع کرد تلمبه های سنگین زدن تو کونم … نمیدونم چرا بعضی تلمبه هاش خیلی درد داشت و بعضیاشون اصلا دردی نداشت واسه همین یهو ناله میکردم و آخو اوخ میکردم …
احسانم سرمو به بقلم چرخوند و گفت کیر من یادت نره … کیرشو گرفتم و شروع کردم به ساک زدن… بعضی وقتا هم خودش شروع میکرد تلمبه زدن که تا ته حلقم میکرد وباعث میشد عق بزنم …
حسابی داشتن منو میگاییدن … فقط تعجب کردم چرا امیر نمیومد بکنه … همه چیز که فراهم بود و کون منم آماده …ده نفرم اگه بودن میتونستم ساپورت کنم … آرمان حرفای سکسیشو دوباره شروع کرد و مدام سینمو چنگ میزد و میگفت انگار سینه دختر ده سالست …قربون صدقم میرفت و سرعتشو بالا برد و چند تا تلمبه سنگین و محکم زد و کیرشو کرد تا ته و در آورد و آبشو ریخت رو شکمم… شکمم داغ شده بود … ومن هنوزمشغول ساک زدن واسه احسان بودم …آرمان شکممو با دستمال تمیز کرد و احسان بلند شد و گفت بچرخ … چرخیدم … یه تف انداخت در سوراخم و با یه ضرب کیرشو تا ته کرد تو کونم …کمتر دردم اومد اما بازم آخخخ گفتم و شروع کرد بکوب تلمبه زدن … میزد رو کونم و گلومو میگرفت و میاورد بالا … کاملا در اختیارش بودم … مبل تخت شو زیرمون به صدا افتاده بود و من داشتم روی اون طعمی همراه با درد ولذت رو همزمان میچشیدم … چنگ زد و موهامو گرفت و سرمو کشید عقب… دردم اومد …بهش گفتم ترو خدا یواش … اما اون کلا تو حال خودش بود و محکم تلمبه میزد تا اینکه کیرشو تا ته کرد و کشید بیرون و چندتا جق زد و آبشو ریخت رو کونم و مث خرس ناله میکرد…

خواننده های عزیزو دوست داشتنیم اگه لایک کنید قول میدم قسمت بعد رو زودتر بفرستم و داستانو خفن ترش میکنم پس با لایکت حمایتم کن

ادامه...

نوشته: امین


👍 57
👎 8
69101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

910735
2023-01-15 02:40:14 +0330 +0330

چقدر کس گفتی.

0 ❤️

910744
2023-01-15 03:34:55 +0330 +0330

قسمت اول خوب نوشته شده بود ولی توی این قسمت ۳ الی ۴ تا تپق ناحور داشتی اولا هیج ادمی توی بار اول به کسی راجع به ناموسش حرف نمیزنه اونم سکس ۲. پدر ومادرت بهمین راحتی بدون دعوت نامه قبول کردن ۳ کونی اوبی بودی کونی که خارش میکند خودش سفارش میکند
در اخر مجبور نیستید که داستانی به خوبی این سوژه بشه مثه خودت پاره سیاوش روی تو تعصب داشت ولی روی زنش نه تو یک کونی بیزنسی هستی

2 ❤️

910793
2023-01-15 10:45:09 +0330 +0330

عالی بود جانم
دقیق و با بیان احساسات جزیی و تحریک کننده که گاها حتی لدت این احساسات بیشتر از خود رابطه هستش… منتظر قسمت سومم جانم

2 ❤️

910841
2023-01-15 19:28:40 +0330 +0330

جالب بود عجب خیانتی کردی بیچاره سیاوش

0 ❤️

910849
2023-01-15 20:32:25 +0330 +0330

خوب نوشته بودی

ممنون

یکمم بیغیرتی قاطیش کن
بیغیرتیش و بسط بده

1 ❤️

910856
2023-01-15 22:06:24 +0330 +0330

خیلی ناز تعریف کردی… عالی بود… چقدر دلم برات سوخت…

1 ❤️

910900
2023-01-16 04:00:25 +0330 +0330

اسیر بازی کثیفی شدی همه اونافیلم بوده تاتوروتصاحب کنن دعواوقهرسیاوش همه هماهنگ شده.

1 ❤️

910965
2023-01-16 15:00:56 +0330 +0330

مشخصه کس نوشتی ولی بنویس

0 ❤️

910971
2023-01-16 15:34:40 +0330 +0330
  • کیری خان،بادمجون تا حالا دیدی تو؟
  • کسخل خان
  • بادمجون توی کون گشاد تو میرقصه
  • دنبال دول سیاوشی اون وقت
0 ❤️

910977
2023-01-16 16:19:13 +0330 +0330

به عنوان داستان، خوب نوشتی

0 ❤️

911048
2023-01-17 04:24:54 +0330 +0330

حتما ادامه بده
چون خانواده ات خیلی اسکول هستند
با داستان بعدی ات بیشتر با خانواده اسکول ات آشنا می شویم
آخه نفهم بی شعور الاغ حروم لقمه
بدون کاندوم کون دادی می دونی ایدز چی هست
کونی ایدزی بدبخت
حالا چقدر تلکه کردی از مردم برای کون دادن حمال

0 ❤️

911137
2023-01-17 16:50:39 +0330 +0330

راست کردم برات

0 ❤️

911337
2023-01-19 04:08:25 +0330 +0330

اما من دیس لایک 6روحواله میکنم برات .(چه قشنگ گفته مرحوم ملک شعرا بهار فک کنم .
زن خائن تبه ومرد دوزن بی خرد است) .خانمی به همین راحتی خیانت کردی به دکتر قصه بی معرفت کونی بزرگ تو دست گی استار های معروف رو از پشت بستی باریک الا کونت بده وخالی بندی هم نکن مرسی

0 ❤️

911397
2023-01-19 15:58:10 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

912037
2023-01-24 15:49:05 +0330 +0330

به شدت دلم چنین رابطه و سکسیو میخواد
داستانت خوب بود ولی در جرعتت از من بیشتره

0 ❤️

912191
2023-01-25 22:06:00 +0330 +0330

اونجا که به سیاوش خیانت کردی حالم بد شد

0 ❤️