شوهر خاله بکن ما(1)

1402/08/04

سلام اسمم علی الان ۲۱ سالمه داستان بر میگرده به یک سال پیش من یه پسر گوشتی با کون گنده و یه دودول دوسانتی ۱۸۰ قد ۹۵ وزن فوق کم مو .دانشگاه تهران قبول شدم خوب چون خالم اونجا بود گذاشتن برم ، خالم فرشته یک زن ۳۵ ساله لاغر با قد ۱۶۰ و خیلی خوشگل بود و شوهرش سعید یه مرد ۳۶ ساله با قد ۱۹۰ و بدنساز خوب بالا خره رسیدم خونه خاله خوب چون خالم اینا بچه ندارن و خونشون دو خواب بود یه اتاق دادن به من خوب چند روزی در گیر دانشگاه بودم یه روز خسته رسیدم خونه لباس عوض کردم رفتم بیرون ساعت ده برگشتم شوهر خالم باشگاه بود ساعت ۱۲ میومد و خالمم داشت می‌رفت بخوابه منم رفتم حمام خوب خونه خالم یه دستشویی فرنگی داشت داخل حمام و یک وان منم دیدم خالم خوابه از یخچال یه خیار برداشتم رفتم حمام همون موهای نداشتم زدم خوب خودمو تمیز کردم بخصوص داخلمو ، تو این زمان وان هم پر شد رفتم داخل وان و تو آب گرم شروع کردم به باز کردن سوراخم دودولم کم کم سیخ شد که کلا ۸سانت بود و یواش خیار کردم داخل عقب جلو میکردم تا ابم اومد و بی حال تو وان افتادم با خیاری که تا ته داخلم بود داخل وان خوابم برد که یک دفعه حس کردم یکی داره با خیار ور میره چشام باز کردم دیدم سعید شوهر خالم لخت تو وانه و داره خیار می‌کشه بیرون اومدم حرکت کنم دهنم گرفت گفت تکون نخور کونی خشکم زد خیار در آورد دست زد دودولم خندید گفت این چیه ها کونی تو وان خونه من ها کیرش سیخ بود گذاشت دم سوراخم که باز بود با یه فشار همش کرد داخل من حتی جرعت داد زدنم نداشتم شروع کرد کردن من کم کم داشتم لذت می‌بردم دست از دهنم برداشت تلمبه هاش سنگین شدن و آبش اومد ریخت داخلم بعد ارضا محربون شد آب وانو خالی کرد هم خودش هم من رو شست و بی هیچ حرفی رفتیم بیرون من رفتم اتاقم و اون پیش خالم هنگ بودم صبح که پاشدم سعید نبود کارام کردم رفتم دانشگاه اومدم دیدم خالم نیست رفته باشگاه انگار کسی خونه نبود رفتم داخل اتاقم دیدم سعید اونجاست ترسیدم گفت بشین نشستم گفت ببین من کونتو دوست دارم پس نه برا خؤدت مشکل کن نه من تا جفتمون حال کنیم برو خودتو تمیز کن بیا بدو منم بی هیچ حرفی رفتم خودمم میخواستم آخه و نمی‌خواستم سعید جایی چیزی بگه اومدم رو تخت بود منو انداخت رو تخت شلوارم در آورد شروع کرد خوردن چوچولم و انگشت کردن تا باز شدم بعد کیرش کرد داخل خوب بلد بود پروستاتم ارضا کنه چون تا آبش ریخت داخلم بی اختیار در حالی که چوچولم شل بود ابم اومد با فشار زیادی هم اومد .
اگه شد ادامه داستان و این که خالم دید به شوهرش میدم میگم

نوشته: علی

ادامه...


👍 30
👎 23
44701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

954640
2023-10-27 00:00:50 +0330 +0330

الان این خوب یعنی چی؟ هر پنج شیش کلمه ای که زر زدی یه خوب بعدش نوشتی، ربطش چیه کلا؟

1 ❤️

954655
2023-10-27 00:49:30 +0330 +0330

تنها زندگی میکنم. بیا پیش من خب

0 ❤️

954677
2023-10-27 01:28:48 +0330 +0330

تو دیگه خیلی توهومی هستی چه تخیلاتی داری بچه

2 ❤️

954692
2023-10-27 02:26:34 +0330 +0330

چوچولتو خورد؟ علی و چوچول؟

1 ❤️

954696
2023-10-27 02:52:25 +0330 +0330

بدبختی اینه که تا لحظه‌ای که من این کامنت رو مینویسم، قبل من ۴ تا کامنت خورده این داستان(شما بخونید مزخرفات) که ۳ تاش کامنت منفیه، یعنی گفتن خوب نیس. اون یدونه هم نگفته داستان خوبه یا بد، فقط گفته منم تنهام، بیا پیشم
ولی با همه‌ی اینا ۹ تا لایک گرفته و بدون دیسلایک

با این کاری ندارم که داستان چقدر مزخرف و کوتاه بود ولی از این تعجب میکنم که تو کامنت میگن خوب نبود ولی لایک میکنن😕😕
😬😬😬😬😬😬😬😬😬😬
چند چندین با خودتون

2 ❤️

954717
2023-10-27 06:41:01 +0330 +0330

اوقم گرفت اخه چ کسشعریه مفعول باید ناز کومولو موچولو باسه دیلاق با قد تو مگه مفعول میشی

0 ❤️

954723
2023-10-27 07:58:14 +0330 +0330

چوچولت؟

0 ❤️

954731
2023-10-27 08:17:33 +0330 +0330

خوبه ، ادامه بده

البته کون دادنتو میگما ، نه داستانتو

بالاخره اینم یه واحد درسیه که باید پاس کنی

شما آینده سازان این مملکت هستید

0 ❤️

954732
2023-10-27 08:23:12 +0330 +0330

دول چوچول کدامش راخورد

0 ❤️

954744
2023-10-27 10:55:11 +0330 +0330

خوب توازتوکوس خالت خوردی

0 ❤️

954809
2023-10-27 21:48:33 +0330 +0330

علی کونی چولت رو از کجات درآوردی ابی

0 ❤️

955632
2023-11-01 03:42:47 +0330 +0330

کاری ندارم اگه واقعیه خوب تنبیهت کرده

0 ❤️

957529
2023-11-11 15:19:44 +0330 +0330

اخي كوني مهربون 👄

0 ❤️