بعد از سکس تو ماشین با شیرین، و خوردن شام و شوخی های معمولی ، خوابیدیم . شیرین و شوهرش سه شبانه روز خونه مهمان ما بودند،.
شب سوم که قرار بود فردا شیرین و شوهرش به شهر برگردند ، منو داداشم جواد و شیرین و شوهرش درحال ورق بازی بودیم. یه دور بازی کردیم که شیرین برامون قهوه درست کرد و خوردیم .
بعد از نیمساعت دست دوم بازی را شروع کردیم ، که شاهرخ و جواد داداشم ، کم کم خوابشون گرفت ومرتب خمیازه میکشیدن . خیلی به شیرین مشکوک شدم .تا اینکه شاهرخ کامل سرش را رو متکا گذاشت و خوابید ، داداشم هم رفت بیرون و مستقیم رفت اتاق خواب خودش .
آهسته به شیرین گفتم، چکارش کردی که زود خوابید ؟؟
اولش انکار کرد .ولی بعد گفت یه دونه قرص خواب تو قهوه دو تاشون ریختم … گفتم چرا اااا ؟؟؟؟؟؟
گفت طاقتم نمیگیره باید امشب بغلت بخوابم.!!!
ناراحت شدم . گفتم گناه دارند ، چرا اینکارو کردی ؟
گفت همین یه شب میخوام لذت کامل ببرم… نياز دارمبه بغلت ، تو را جان شیرین ، بگذار لذتم تکمیل بشه، .شیرین و شوهرش تو یه اتاق ، من هم تو اتاق خواب خودم و داداشم ومادرم هم تو اتاق دیگه خوابیدند.
حدود ساعت یک شب ، همه خوابیدن، و آرامش حکمفرما شد. یک لحظه صدای قفل شدن درب اتاق خواب شیرین و شوهرش اومد . وبعد درب اتاق من باز شد و شیرین اومد تو اتاقم.
فلبش به شدت میزد .همون دم درب بغلش کردم. محکم منو بخودش فشار داد . کامل لختش کردم . عجب بدنی داشت ، واقعا تک بود . خوب نگاهش کردم . یه چرخ دورش زدم.همه جای بدنش را بوسیدم. سرپا بغلش کردم . گفتم شیرین فقط سر و صدا نکن حواست باشه.
گوشش ، لبش، سینه هاش ، گلوش . گردنش ، نافش . همه جاش را زبان کشیدم. و مرتب خوردم. اونهم همراهی میکرد. گفت محسن دارم دیوانه میشم ، دوستتتت دارم ، تحمل دوری ات را ندارم. تو را خدا ، جان شیرین ، سیرم کن. امشب در اختیار تو هستم ،
زبانم را به چوچوله اش کشیدم. آه و ناله اش بلند شد .گفتم هیسسسسسس. آرامتر ، در حالیکه سینه اش را می مالیدم، زبانم را کامل تو کوسش کردم. سرم را به کوسش فشار داد . این زن فوق حشری بود و زود ارضا شد. گفت واااااای عزیزم . سبک شدم ، دمت گرم …
گفتم شیرین ، امشب میخوام کونت را باز کنم . گفت نهههههههه تورا خدا .
جلوم زانو زد ، و کیرم را تو دستش گرفت و گفت اینو چطور میخوای تو کون من جا بدی ، بخدا نمیشه!!!
گفت :
این کیر قلب و عشق منه ، همیشه میخوامش، بوسش کرد ، و تو دهانش فرو برد . مو سرش را در دستم گرفتم و دور دستم پیچیدم و تو دهانش تلمبه زدم
لا مذهب در ساک زدن هم تک بود . اپنقدر تو دهان و گلوش تلمبه زدم تا ارضا شدم و تو دهانش خالی کردم.
بغل هم دراز کشیدم. و دور گردن و پشتش را مالش میدادم .لبش را رو گردنم گذاشت و بوس میکرد.
گفت محسن، چکار کنم همیشه پیشم باشی، با کیرم بازی میکرد.
گفتم میخوای سوراخ عقبت را باز کنم .
گفت دوس دارم ولی می ترسم .
گفتم نترس عزیزم .یه کم تحمل کنی ، من آرام آرام بازش میکنم . شروع به مالش باسنش کردم ، یه کم کرم و وازلین دور سوراخ کونش مالیدم و با انگشت شروع به باز کردن سوراخش کردم . اول یه انگشت وارد کونش کردم، خودش را جمع کرد . رفت و آمد انگشتم در کونش براش لذت بخش بود . و گفت ادامه بده . کم کم انگشت دوم را هم واردش کردم . . و تند تند ادامه دادم . خیلی لذت می برد .
گفتمحالا کار اصلی را شروع کنیم.
چهار دست وپا قرارش دادم . اول رفتم جلوش و گفتم سر کیرم ،را خیس کن . دستش را تو قوطی وازلین کرد و با دو انگشت ، سر کیرم را وازلین مالید و تا ته اونو چرب کرد … سر کیرم را رو سوراخش گذاشتم. گفت وااااای . چقدر خوشایند و خوب هست .!!!
همونجور نگه اش دار . سر کیرم را رو سوراخش می چرخاندم . و آرام کله کیرم را واردش کردم . محکم رانهام را گرفت ، و سرش را تو متکا فرو برد .با ته گلو گفت محسن تو راخدا تکان نخور . پاره شدم جررررر خوردم . اشک چشماش مرتب پايين می آمد. چوچوله اش را آرام مالش دادم .گردنش را میخوردم . و کمی بیشتر فشار دادم . با دستش وسط کیرم را گرفته بود و اجازه نمیداد فشار بدم …کم کم تو گوشش حرف میزدم و دلداریش دادم . گفتم شیرین گیان ، تو قلبمی، شیرین گیان ، تو زن منی ،، شیرین الان کیرم تو کونت هست . .
رانها و باسنش را مالش دادم . کم کم دستش را از ساق کیرم برداشت و اجازه داد بیشتر فشار بدم ، حالا حدود نصفش را داخل کونش گذاشته بودم . بدن و رانش به شدت می لرزید. و آی آی وااااای میکرد.
گفت محسن همین اندازه کافیه . دیگه بقیه اش نکن تو کونم،
گفتم چشم. تحمل کن .
کم کم کیرم را بیرون میکشیدم و دوباره فرو می بردم . و هر بار یک سانت ببشتر داخل کونش میکردم .
شیرین به نفس نفس زدن افتاده بود .تمام بدنش می لرزید، فشار زیادی تحمل میکرد. متکا را گاز گرفته بود . هر وقت کیرم را فشار میدادم ، مانند کشتی گیر به تشک می چسبید، و زمانیکه بیرون میکشیدم، نفس راحتی میکشید. دندانهاش را به هم فشار میداد . من هم گوشش را میخورم و گردن و پشتش را مالش وماساژ میدادم . با دست ران های مرا به عقب فشار میداد . اندک اندک و سانت سانت در کونش فرو میبردم و بیرون میکشیدم. فقط صدای نفس هاش می آمد .
نرمی بیش از حد باسن ها و ران هاش واقعا شهوت انگیز بود .
برای لحظاتی تندتر تلمبه زدم و فشار بر کونش را اضافه کردم . گفت هرچه اذیت میشم ولی این فشار مردانه و این حجم از کیرت تو کونم ، واقعا برایم لذت بخش هست . وقتی کامل کیرم را از کونش بیرون میکشیدم، صدای قشنگی میداد و کونش اندازه تخم مرغ بزرگی باز شده بود . دوباره در کونش فرو می بردم ، و بیرون میکشیدم، لذتش به اوج رسیده بود . حالا او ران های منو بخودش فشار میداد . و میگفت محسن جان توراخدا تندتر بزن .و تندتر بزن .
با دستم چوچوله اش را مالش میدادم تا آخر در کونش فشار میدادم .
گفت محسن :
دردت به جونم،
قلبم وه نذرت .
شیرین فدای تو…
ادامه بده …
هر دو خیس عرق بودیم ،
گفت میخوام روکیرت بشینم.
بلند شدیم.
من رو زمین به پشت دراز کشیدم ،
شیرین رو پاهام نشست ، صورتش روبرو صورت من بود.
اول لب هام را خورد و زبان در دهانم کرد . زبانم را مکید . بعد کیرم را تو دهانش فرو برد و ساک زد و کامل خیسش کرد . هر دوپاش را دو طرف بدنم قرار داد .و با دست کیرم را گرفت و درب کونش قرار داد .وآرام آرام روش نشست .تا بیضه هام به باسنش چسبید. لبش را گاز گرفت و چشماش را بست و شروع به بالا و پایین رفتن رو کیرم کرد .
این زن خیلی سکسی بود . و خیلی حشری و آتشی. هرچه تندتر بالا و پایین میشد ، بیشتر لذت می برد . تمام دهانش را با دست گرفته بودم تا صداش بیرون نرود . با صدایی که در گلوش خفه کردم ارضا شد و در همون حالت رو من افتاد .و حدود ۱۰ دقیقه موند … از روخودم کنارش زدم و حالت چهار دست و پا پشتش قرار گرفتم . گفتم شیرین جانم ، پنج دقیقه تحمل کن تا من هم ارضا بشم . .
خودش روسری را تو دهانش قرارداد . و سرش را تو بالش فرو برد . من هم
شلاقی و تند تلمبه زدم واقعا درد میکشید. ولی من میخواستم طوری سیرش کنم که تا مدت ها آرزو کیر نکند . دیگه رو زمین دراز کشیده بود ، و خیس آب و عرق بود . که با فدرت تمام تو کونش ارضا شدم . دیکه بیحال بیحال بود . و توان بلند شدن نداشت . حدود یکساعت خوابید .و من هم نوازشش کردم . ساعت حدود ۵ صیح بیدارش کردم و فرستادمش اتاق شوهرش . و اونجا خوابید…
رابطه منو شیرین بیش از ۱۰ سال ادامه داشت و من بخاطر شیرین مجرد ماندم و زن نگرفتم. . شیرین تو این ۱۰ سال دو پسر زایید . و الان حدود شش ماهه همراه شوهرش در تهران زندگی میکند. باز هم اصرار داره من برم تهران ، و همراه و همدم و هم سکس اش باشم .
. هر روز زنگ میزند وگریه میکند. میکه دلم تنگ شده . من هم موندم چکار کنم . ؟؟؟؟؟؟
نوشته: محسن
آن قلم نگارشت در ماتحتت،با این نوع نوشتنت!
معلوم نیست جق میزدی و مینوشتی یا نویسنده ها دونفرن!
نمیدونم هر زنازاده ای که میخواد کس شعر بگه همشون میگن کیرمون 20 سانت بود زر نزن بابا کونی
دو خط کسشعر را کتاب نوشتی، تو به همان حرفه جق زدنت ادامه بده نویسنده خوبی نمی شی
سخت میشه این داستان رو باور کرد
خصوصا اونجا ک تازه کیرتو از کونش درآورده بودی و اون برات ساک زد
از دوستان میخوام ک از خجالتت دربیان
اکنون نمی خواهد شما کاری کنید
موقع نگارش این داستان جق را کنار گذاشته و مهبل شعر تحویل ملت نده
یاد مدرسه افتادم وقتی معلم موضوع انشا می داد ما هم کتابی می نوشتیم و می خوندیم