عاشقی با سینا (۱)

1400/07/04

ساعتو نگا کردم، از نه و نیم گذشته بود.
بلند شدم و به دوش گرفتم، یه اسپرسو درست کردم و به نفس خوردم و آماده شدم که به قرار ظهرم با سینا برسم.
سینا پسر داییم بود و تنها زندگی میکرد.
پدر و مادرش رو توی یه تصادف از دست داده بود.
شب توی اینستاگرام باهاش قرارگذاشتم که روز جمعه که امروزه برم پیشش و واسش به قورمه سبزی خوشمزه درست کنم.
گیتارم بزنم.
یه لباس چهارخونه ی آستین بلند پوشیدم.
با یه شلوار جین قد نود آبی‌روشن، یه آرایش ملایمم کردم و یه آژانس گرفتم و رفتم سمت مقصد.
رسیدم و در زدم.
سینا یه پسر قدبلند چهارشونه با موهای جوگندمی و روی هم رفته خوش تیپ بود.
در رو باز کرد.
بوی ادکلنش واضح به مشامم خورد.
دست دادیم و روبوسی کردیم.
از خودمم یه کم بگم. ستاره هستم و ۲۴سالمه. قد ۱۶۵ و هیکل توپر و سفید با چشمای عسلی و موهای روشن.
عشقمو تازه توی یه اتفاق ازدست دادم.
سینا روانشناسه، وضعیت روحی خوبی نداشتم و قرار شد حال همو خوب کنیم.
دعوتم کرد بریم داخل:
_خب عزیزم چخبرا؟عمه خوبه؟
+مرسی خوبه، خودت خوبی؟
_منم خوبم. ستاره پایه ی مشروب خوری هستی؟ یه شراب خوب دارم.
+اووووم. اره حتما
_خب پس بهترین پیکامو بیارم که یه خانم خوشگل افتخار دادن باهام مشروب بخورن.
+مرسی ازت
_خواهش میکنم خانوم
پیکارو آماده کرد و آورد چید روی میز و گفت شوخی کردم بابت قورمه سبزی الان زنگ میزنم واسه ساعت ۳از بیرون بیارن و منم اوکی دادم.
اولین پیک رو ریخت و داد دست من و واسه خودشم ریخت…
_به سلامتی دختر عمم
+به سلامتی پسرداییم
بعد از سومین پیک گرم شدم و با پنجمین پیک یاد مهدی(عشقم)افتادم و شروع کردم زارزار گریه کردن.
اومد بغلم کرد:
_عزیزم تو باید صبور باشی
+نمیتونم سینا نمیتونم اون عشقم بود من عاشقش بودم چجوری فراموش کنم. اون جلوی چشام پرپر شد و نتونستم واسش کاری کنم
_ستاره درکت میکنم. منم نتونستم واسه پدرومادرم کاری کنم. ببین قوی باش دختر. با روزگار بجنگ نذار از پا بندازدت.
اون داشت حرف میزد و من اصلا نمیفهمیدم چی‌میگه یدفعه گفت ستاره؟
+جانم؟
_میدونستی از بچگیم عاشقتم؟هیچی درک کردی؟میدونم تو عاشق یکی دیگه بودی‌و از دستش دادی ولی…
ولی رو گفت و به طرز وحشیانه ای شروع کرد ازم لب گرفتن.
نمیتونستم مقاومت کنم…
چون خیلی مست بودم. شروع کرد آروم آروم لباسامو درآوردن و سینه هامو خوردن، تا قبل از سینا هیچکس به بدنم دست نزده بود.
کیرشو درآورد و گذاشت در کسم.
گفت ستاره تو امروز مال من میشی، من مغرورم ولی مقابل تو نمیتونم غرورمو حفظ کنم. کیرشو میمالید روی کسم.پاهامو باز کرد و گذاشت دو طرف شونش. کیرشو یدفعه فرو کرد توی کسم و احساس درد وحشتناکی کل بدنم رو گرفت. کشید بیرون و با لبخند رضایتمندانه ای گفت دیدی زنم شدی آخرش؟
نگاش کردم و‌چشامو بستم…
باز کرد تو کسم و شروع کرد تلمبه زدن و بعد آبشو تا ته خالی کرد توی کسم.
گفت برگرد باید از کونم افتتاحت کنم.
بسه این همه خودمو حفظ کردم.
میخوام اونقدر بکنمت که تلافی این همه سال نکردن رو سرت خالی کنم.
من واقعا نمیتونستم مقاومتی کنم.
فقط سعی میکردم لذت ببرم چون کار دبگه ای نمیتونستم بکنم…

ادامه دارد…

نوشته: ستاره


👍 1
👎 10
8201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

834241
2021-09-26 01:22:04 +0330 +0330

خسته نباشی تو رفته بودی بدی کلا جنده جون… اومد ازت لب گرفت یهو کیرشو گذاشت در کست؟ یعنی زنگ هم نزد حداقل درو باز کنی؟ تو لب میدی خودکار شلوارت میاد پایین میذارن درت؟ ای مار بزنه درتو اینقدر تخمی و خشک گفتی هرکسی نزدیک ارضا هم بود اینو بخونه چنان یبوستی میگیره که اونقدر کیرش شق شده برعکس رو به داخل شکمش فرو میره و دیگه خاله الکسیس هم جلوش ممه بلرزونه کیرش رگ به رگ شده تکون نمیخوره مواظب درت باش درد بگیری

2 ❤️

834242
2021-09-26 01:25:20 +0330 +0330

نویسنده پسره
تخیّلات و توهّمات کودکانه‌ش رو این‌جا مطرح کرده که بگه نویسنده‌س ولی انقدر داستان، داغونه که اصلاً ارزش نداره.
حیف وقتی که صرف و حروم شد.
دیگه ننویس. بذار همین‌جا تموم شه. نخواستیم بابا

4 ❤️

834247
2021-09-26 01:31:39 +0330 +0330

اصل ماجرا!! سینا دوست دخترشو از دست داده بوده و تو کف بوده زنگ زده پسر خالش مجید که اینقدر داده بوده تو محل بهش میگفتن سه پاره! رو به هوای قرمه سبزی کشونده خونش و… 😀 👿 😁

4 ❤️

834286
2021-09-26 06:45:28 +0330 +0330

جنده کف خیابون هم به این راحتی نمیده😂😂😂😂

0 ❤️

834309
2021-09-26 11:40:35 +0330 +0330

رفتی راحت دادی اومدی

0 ❤️

834324
2021-09-26 14:39:21 +0330 +0330

برای قسمت بعدی به جزئیات بیشتر توجه کنید و صحنات اروتیک را هم تقویت کنید، طولانی تر هم باشد که بهت است. منتظر قسمت بعدی هستم.
با تشکر

0 ❤️

834329
2021-09-26 15:08:10 +0330 +0330

این داستان:
گاوها پرواز میکنند…
بیا پایین…

0 ❤️