عشق دوم (۲)

1401/06/31

...قسمت قبل

سلام دوستان مرسی بابت فیدبک خوبی که گرفتم گفتم من اولین بارمه دارم مینویسم چیزایی که میگم تقریبا ۹۵٪واقعیته(اون۵٪ هم برای اینکه دقیق یادم نیست یه سری دیالوگای بینمون رو)
«دوباره اعلام میکنم که داستانم همجنسگرایانس دوستانی که نمیخان بخونن وقتشونو هدر ندن مرسی ازتون»
اون روز گذشتو من خیلی فکر کردم به حرفایی که بینمون ردو بدل شده بود.
ایا واقعا عاشقش شده بودم؟!
ایا واقعا میتونم به عنوان پارتنرم روش حساب کنم؟!
ینی تحت تاثیر هورمونای جنسی نیستم؟!
چرا وقتی تو اوج لذت بود ارضا نشد؟!
چشماش خیلی قشنگ بودن.
طعم لباشو هنوزم میتونم حس کنم.
دستاش یه ارامش خاصی بهم میده.
اینا فکرایی بود که دائم داشتم تو ذهنم و دلم باهاشون کلنجار میرفتم.
تصمیم گرفتم فکرامو باهاش به اشتراک بزارم
بهش پیام دادم و حرفایی که تو ذهنم و مهمترش دلم بود بهش گفتم(من همیشه به حرفای دلم بیشتر از ذهنم گوش میدم)
من نظرم منفی بود برای ادامه رابطه چون اگه یه درصد یه اتفاقی میوفتاد که برام یا مهمتر براش، گرون تموم میشد اصلا نمیتونستم خودمو ببخشم
با اکثر حرفایی که بهش زدم موافق نبود و بهم میگفت بیشتر در موردش فکر کنم.
قرار بر این شد که رو در رو همو ببینیم و در موردش حرف بزنیم
خیلی شوق داشتم برای دوباره دیدن چشماش ، چشیدن طعم لباش، بوییدن عطر تنش، لمس دوباره دستاش…
روز قرار رسیدو رفتم پیشش
وقتی دیدمش انگار تازه متولد شده بودم واقعا پیشش حسی داشتم که توصیفش برام تعریف نشدس.
این دفعه یه تیپ ساده زده بود ولی برای من انگار خوش پوشترین ادمی بود که دیده بودم.
-سلام خوبی اقای منفی نگر و سختگیر.
+سلام مرسی خوبم شما خوبین!
حرفی به ذهنم نیومد که بتونم منم اونجوری که اون منو خطاب کرد خطاب کنم.
دوباره یه سری حرفای روزمره بینمون ردو بدل شد
تو تموم مدت دستش توی دستم بود
یهو بهش گفتم دستات خیلی قشنگن(من فتیش انگشت و دست و پا دارم)
تعجب کرد از حرفم!
-خب پس انگار زدی بالا که یهو وسط بحث جدی میگی دستام قشنگن.
یه جورایی راست میگفت چون کیرم داشت از روی شلوار خودنمایی میکرد.
یکم خجالت کشیدم و گفتم میتونه تاثیر اونم باشه خندید و دوباره رفت همون کوچه خلوتی که دفعه قبل رفتیم.
بدون مقدمه لباشو گذاشت روی لبام
یه دستم رفت سمت گردنش یه دستم هم رفت سمت شلوارش که کیرشو بمالم(حس کردم شرت تنش نیست چون خیلی راحت اومد توی دستم)
ایندفعه برعکس دفعه قبل سعی کردم بیشتر من لباشو بخورم،
نزدیک دو دیقه بدون توقف داشتیم از لبای هم لذت میبردیم
کیرش توی دستم داشت سفت میشد
شلوار اسلش تنش بود و راحت به کیرش دسترسی داشتم
شلوارشو کشیدم پایین و دیدم بله واقعا زیرش شرت نداره.
رفتم پایین کیرشو کردم توی دهنمو شروع کردم ساک زدن
پشماش یکمی بلند شده بود که اذیتم میکردن ولی باز ادامه دادم
دستاشو گذاشت روی سرم یکم فشار اورد که همه کیرش بره توی دهنم
اوق زدم اومدم بالا که نفس بگیرم
دوباره رفتم پایین ایندفعه همزمان که داشتم ساک میزدم با دست دیگم تخماشو براش میمالوندم تخمای درشتی داشت که کل کف دستمو پر کرده بود.
دیدم اهو نالش در اومد بهم میگفت خیلی خوب ساک میزنم
سرمو گرفت بالا که بس کنم
وقتی اومدم بالا لباشو گذاشت روی لبام
ایندفعه زبونشم میکرد توی دهنمو میچرخوند
منم داشتم همراهیش میکردم زبونشو میگرفتم لای لبامو میک میزدم براش
دستش رفت سمت کونم یکم فشار اورد ناخوداگاه سوراخم جمع شد
انگشتشو اورد سمت دهنم که خیسش کنم یکم انگشتشو براش ساک زدمو دوباره رفتم سمت لباش
انگشتش راحت رفت توی سوراخم که آهم در اومد یه جووون گفتو دوتا انگشتشو کرد تو کونم
خیلی شهوتی شده بودم داشتم وحشیانه لباشو میخوردم
آهم در اومده بود توی داشبورد ماشین کِرم داشت مالیدم به دستمو شروع کردم براش جق زدن
جفتمون تو اوج لذت بودیم و داشتیم حال میکردیم ازم پرسید دوست داری آبمو بیارم برات یا نه؟
گفتم اره چرا که نه با شدت بیشتری براش جق زدمو دیدم داره خودشو جمعو جور میکنه
آبش با فشار پاشید روی دستم، دستمو گذاشتم سر کیرش که یه موقع نریزه توی ماشین خیلی آب ازش اومد بیرون
بیحال شد و چشماشو بست.
دستمو تمیز کردم و آروم به بوس کوچیک از لباش کردم، ازم تشکر کرد و دستمو گرفت توی دستش
کیرم همینجوری شق مونده بود دوست نداشتم با جق زدن آبمو‌ بیارم بهم گفت تو نمیخای آبتو بیاری؟
گفتم نه نیاز نیست همین که تو ارضا شدی برای من بسه.
شلورمو کشیدم بالا
سرمو گذاشتم روی سینش
حتی اگه کنارش ارضای جسمی نمیشدم ولی روحم تازه میشد
انگار از صدتا سکس کامل دیگه بیشتر برام ارزش داشت فقط همین که کنارش باشم،
راه افتادیم رفتیم.
-واقعا بهم حال داد مرسی، ببخشید اگه خسته شدی(خیلی دیرانزال بود)
+نه اتفاقا به منم خیلی حال داد
-ولی تو که آبت نیومد؟
+اره دیدم تو خسته شدی و دیگه حس نداری حالا اشکال نداره دفعه بعد جبران میکنم.
-مگه تصمیم گرفتی که باهام بمونی؟
+راستش از یه طرف خیلی ازت خوشم اومده پیشت یه آرامش و همزمان باهاش استرس خاصی دارم که تاحالا تجربش نکردم نمیدونم میتونم اسمشو بزارم عشق یا نه از یه طرف دیگه هم اگه بخام باهات باشم باید پا بزارم روی تمام عقایدم که حتی نمیدونم درستن یا غلط نمیتونم تصمیم بگیرم.
-میدونی چرا روز اولی که دیدمت نخاستم پیشت ارضا بشم؟
+نه چرا منم تعجب کردم!؟
-منم ازت حس خوبی گرفتم اگه نمیخاستم باهات ادامه بدم همون موقع آبمو میاوردم و تمام ولی از کیسایی که خوشم بیاد و عاشقشون بشم جلسه اول هیچ وقت خودمو ارضا نمیکنم دلیلش این بود.
حرفش تاثیرشو روم گذاشت(من فوقالعاده ادم احساساتی ایی هستم)
دوباره رفتم تو فکر، مونده بودم سر دوراهی عقل و دل
یهو دستمو گرفت توی دستش اون لحظه عقلم از سرم پرید و خام دلم شدم همه اینا توی چند لحظه اتفاق افتاد برام…
-چرا حرفی نمیزنی چی شدی یهو!!
+داشتم فکر میکردم هیچی.،ولی اون حرفی که بهت زدم در مورد دستات حرف دلم بود واقعا دوستشون دارم تحت تاثیر هورمونای جنسیم نیست.
-باشه دوباره بهت فرصت فکر کردن میدم ولی خواهش میکنم ازت خوب به حرفام فکر کن بعد تصمیم بگیر.،در مورد دستام هم میتونم بفهمم که راستشو میگی از نوع گرفتنشون توی دستات مشخصه برام.
+راستش با تنهایی فکر کردن پیش خودم به جایی نمیرسم دوست دارم رابطمون ادامه پیدا کنه ولی نه به عنوان بی اف همدیگه میخام فقط سکس فرندت باشم تا یکم بریم جلوتر ببینم چه اتفاقی برام میوفته البته اگه از نظر تو مشکلی نداشته باشه!؟
-اوکی من دیگه حرفی ندارم که نظرتو برگردونم فقط اینکه در کنار رابطم با تو میتونم دنبال بی اف برای خودم بگردم؟!
یکم ناراحت شدم از حرفش ولی تصمیممو گرفته بودم…
+اره راحت باش تو ازادی هرکاری دوست داری بکنی.
یکم دیگه باهم حرف زدیمو چرخیدیم تا بالاخره از هم خداحافظی کردیمو رفتیم…
بعد از اون چند بار دیگه همدیگرو دیدیدم و عشقو حالمونو مثل همیشه کردیم هرچند که من یه بارم پیشش ارضا نشدم
ولی روزای خوبیو کنارش تجربه کردم.
الانم خیلی وقته که ازش بی خبرم
دوست دارم بهش زنگ بزنم دلم برای صداش،چشماش، لباش،دستاش و عطر تنش تنگ شده ولی غرورم اجازه نمیده بهم…
(مرسی ازتون دوستان که داستانمو خوندین و تحملم کردین اگه بد نوشتم به بزرگیه خودتون ببخشین من واقعا داستان نویس نیستم که بتونم قشنگ اون لحظه هارو براتون توی نوشته هام در بیارم امیدوارم خوشتون اومده باشه)
«اگر کسی میتونه کمکم کنه که چیکار کنم برای درست کردن رابطم ممنونم میشم کمکم کنه»

نوشته: Twilight


👍 3
👎 1
4701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

896596
2022-09-22 13:44:09 +0330 +0330

حاجی ما میتونستیم به خودمون کمک میکردیم😀

0 ❤️