لای پا دادن ریحانه

1393/07/22

قرار بود به عيادت دختر عمم بريم كه كمرشو عمل كرده بود . منو دو تا از خواهرامو و مامانمو دختر خالم قرار شد كه بعد از ظهر بريم خونه دختر عمم . دختر عمم ي پسر داشت به نام رامین كه با زنش مشكل داشت و تو قهر به سر مي بردن . رامین با علي پسر اون يكي عمم دوست صميمي بودن . خب كاملا مشخص بود كه علي همه چيزو در مورد سكسش با من به رامین گفته بود ولي من خبر نداشتم تااينكه اون روز رفتيم خونه دختر عمم و رامین هم اونجا بود . رامین روبروي من نشسته بودو بد جور به من نگاه عاشقونه مي كرد و تو چشماش ي نوري به چشم مي خورد . من ي جورايي فهميده بودم كه رامین از ي چيزايي با خبر شده كه اين جور نگام مي كنه چون هيچ وقت اين طوري نبود . خب منم سرمو مينداختم پايين كه نگاش نكنم .

گذشت تا دختر خالم كه دو سال از من كوچيكتر بودو خوب چيزيم بود ولي يكم لاغر بود به من گفت من دستشويي دارم . خب اون دفعه اولش بود كه ميومد اونجا و دستشويي رو بلد نبود . دستشويي تو راهرو پشتي بود كه من اونو بردم دستشويي رو نشونش دادم . داخل راهرو دستشويي و حمام و اتاق خواب بود كه كاملا از سالن و اشپزخونه وي اتاقديگه جدا مي شد . دختر خالم رفت دستشويي و من ايستادم پشت در دستشويي كه اون بياد بيرونو من برم يكم جيش كنم كه ي هويي يكي از پشت بغلم كرد . كسي نبود جز رامین . اون دستاشو از روي دستام اوورده بودو توي هم قلاب كرده بود كه من هيچ حركتي نتونم بكنم . گفتم چيكار مي كني اقا رامین ولم كن . يعني چي اينكارا . خجالت بكش ولم كن . داشتم همين طور قر ميزدم كه تو گوشم گفت علي همه چيزو بهم گفته پس زياد تلاش نكن . ي چند دقيقه اي هم با من باش . من كه تا اخرشو خونده بودم گفتم اخه… گفت اخه نداره بيا بريم تو اتاق .

دستاي منو گرفتو با خودش كشوند توي اتاق . منم كه از خدا خواسته دنبالش رفتم ولي مقاومتم مي كردم كه زيادم راحت نتونه منو ببره ولي اون زورش خوب بودو منو كشوند توي اتاق و درو گذاشت روي هم . من اون روز ي مانتو ماشي رنگ ضخيم پوشيده بودم با ي شلوار لي سورمه اي تنگ . اونقدر تنگ بود كه احساس مي كردم هر لحظه از ناحيه باسن و رونام جر بخوره. تا درو پيش كرد منو چسبوند به ديوار و بهم گفت اگه ميدونستم اين كاره اي اولين نفر بودم كه حالتو جا مياووردم ولي همش فكر مي كردم تو دختر خوبي هستي ولي انگار اشتباه مي كردم . اينو گفتو لباشو گذاشت روي لبامو شروع كرد به خوردن . منم لبو مي دادم و مثل هميشه چشمامو بسته بودم واقعا ماهرانه لبامو مي خورد زنش چه حالي مي كرده وقتي اون لباشو مي خورده . لباي كوچيك و غنچه اي منو مي مكيد و با كلي تف خيسش ميكرد . مثل هميشه صداي ملچ ملوچ لب دادنام تو اتاق پيچيده بود . هيچ مردي از لباي من نميگذشت چون واقعا خوردن داشت و منو رامین گرم لب دادن بوديم و اصلا حواسمون به اين نبود كه من مهمونمو فقط چند لحظه اومدم دستشويي . ولي حالا كارمون طول كشيده بودو همه مي گفتن ريحانه كجارفته و شايد ميومدن دنبالم . از همه مهمتر دختر خالم كه دستشويي بود چي ميشه . اون اصلا كجاست الان . به كلي همه چيزو فراموش كرده بوديم . ولي دختر خاله من از لاي در ما رو نگاه مي كرد و ناخوداگاه داشته كسشو از رو شلوار مي ماليده . خب وقتي رفتيم خونه خودش واسم تعريف كرد . بگذريم . در حال لب دادن بوديم كه دستاي رامین رفت روي باسنم . يكم از رو مانتو كون منو ماليد و همين طور كه لبامو مي خورد مانتومو از عقب داد بالا و كون فشرده من كه تو شلوار افتاده بودو با دستاش گرفته بود و مي ماليد . اونقدر سريع و تند كونمو مي ماليد كه نشون مي داد واقعا حشري شده . با دو تا دستاش دوتا قمبولاي منو گرفته بودو چنگ مال مي كرد . كونم درست توي دستاش جا شده بود . درسته كه كون كوچيكي داشتم ولي هم قمبل بود هم خوشكل بود و كير هر مردي رو راست مي كرد. منم در همين حين كير رامینو از رو شلوارش گرفته بودمو مي ماليدم . خوب كيري داشت و هر لحظه كه مي گذشت سفت تر مي شدو و بيشتر قد مي كشيد . اين منو بيشتر نگراان مي كرد چون قرار بود توي كون من بره. از لبام دست كشيد و ديگه رنگي به لبام نبود . بهم گفت وقت نداريم زياد با هم حال كنيم بايد بريم سر اصل كاري . اينو گفتو منو برد سمت ميز ارايش . منو برگردوندو خمم كرد روي ميز . مانتومو داد بالا و با چشماش اين كون خوشكلو ديد كه داره شلوارو پاره مي كنه . با دستاش قمبولامو گرفتو لاشو بوس كرد . گفت عجب كوني داري حرف نداره واااااااايييي عجب كونيه اي جانم اي جانم . تا حالا كسي اينطوري از كونم نگفته بود . دستشو اوورد جلومو زيپ شلوارمو كشيد پايين . بالاي شلوارمو گرفتو مي خواست از كونم درش بياره ولي اونقدر تنگ بود كه به زور شلوارو با شرط تا پايين قمبولام كشيد پايين . كون خوشكلم ي بار ديگه رو نمايي شد . رامین شروع كرد همين طور ماچ كردن به كونم واقعا شيفته اين كون شده بود . گفت حيف بكني توي اين كون . اين كونو فقط بايد ماچش كرد . واقعا دل بري مي كنه . لاشو باز كردو شروع كرد به ليسيدن و من داشتم حال ميومدم واقعا اين كارو دوست دارم . رامین لاي كونمو ليس ميزد و من لذت مي بردم . از لذتم بود كه صداي ااااه اه اه اه اه اوووم اوي اوم اه اه اه اوم اوم اه اه اه … توي اتاق پيچيده بود . بعضي اوقات قلقلكم ميشد و مي زدم زير خنده . اون لحظه واقعا لوس و ناز شده بودم . زمان داشت سپري مي شدو رامین بايد زود تمومش مي كرد وگرنه همه شك مي كردن .

رامین بلند شدو شلوارشو كشيد پايين . از پشت بغلم كردو تو گوشم گفت فعلا مي ذارم لا پات خوشكل خانوم . تو ي فرصت ديگه ي حال حسابي بهت ميدم . اوكي؟ منم با صداي ارومو خوشكلم گفتم باشه . رامین كيرشو گذاشت لاي پامو پاهامو چسبوند بهم .شروع كرد عقب و جلو كردن . كيرشو نديدم ولي كلفتيشو به خوبي لاي پام احساس مي كردم . شكمش مي خورد به قمبولامو اونارو مي لرزوند . واقعا لا پايي هم لذت خودشو داشت . چون من از كس نمي دادم ولي با اين كار كسمم در گير ميشد و منو تحريك ميكرد . همين طور كه كيرشو لاي پام حركت ميداد من داشتم ارضا مي شدم . بله من ارضا شدمو بدنم ي تكوني خوردو صداي اي اي اي اه اي … من بلند شد . رامین گفت اي جان دلم ي ماچ به لپم كرد و به كارش ادامه داد . كسم خيس شده بود و حركت كير رامینو روون تر كرده بود . همون موقع صداي اه كشيدن رامین هم بلند شدو چچون كيرش لي پام بود ابش پاشيد به ميز ارايش و يكمشم به رون من ماليد . تا ابش اومد منو سفت بغل كرده بودو فشارم ميداد . واقعا حال اون بيشتر از من جا اومده بود . من رفتم توي سالن كه همه با هم داشتن منو نگا مي كردنو دختر خالم داشت مي خنديد . رامین هم اصلا از اتاق بيرون نيومد تا لحظه خداحافظي پيداش شد. اون روز هم ي لذت خاصي داشت چون اگه كون مي دادم شايد به اون اندازه بهم حال نمي داد چون تا الان فهميدم كه نوازش و عشق بازي ي چيز ديگست كه شايد اكثر مردا بلد نيستن.

نوشته: maaaarmolak2014


👍 0
👎 0
97964 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

440491
2014-10-14 16:53:44 +0330 +0330
NA

ماشا… به تو. خوب جنده ای هستی.

0 ❤️

440492
2014-10-14 16:55:05 +0330 +0330

داستات بسیار مشکوک به جق بود
خیلی پسرونه نوشتی
رامین نزاشت درت
ولی خب من کیر اسب ناپلئون را حواله میکنم بهت
باشد که رستگار شوی
کونی

1 ❤️

440493
2014-10-14 17:10:21 +0330 +0330

در کل درمالی خوبی بود هرچند به قول داش جمشید کمی پسرونه بود ولی کیر برنزی و لوح افتخار کوسمالیان را به شما تقدیم میکنیم

2 ❤️

440494
2014-10-14 17:10:38 +0330 +0330
NA

((تو چشماش ي نوري به چشم مي خورد ))»»» از فامیلای محمود نیستی؟؟!! اونم نور میدید!!

((منم كه از خدا خواسته دنبالش رفتم ولي مقاومتم مي كردم كه زيادم راحت نتونه منو ببره))»»» biggrin lol عجب مقاومتی!!! خوب بگو میخاریدی! دیگه چرا ادا تنگارو در میاری؟؟!!

از نوع نگارش مشخصه که مردی، ولی میدی، خیلی هم دوست داری دختر باشی و توصیفاتت رو دوست داشتی تو تو عالم واقعیت داشته باشی، یه کم همت کنی، باردار هم میشی
هرررریی ننویس حالمون به هم خورد ابنه ایه الکی خوش

2 ❤️

440495
2014-10-14 17:36:04 +0330 +0330

عزیزجان کجای دنیایه نفرتو دستشویی چندنفرتو خونه میشه لاپایی کارکرد؟!اونم تو اینجا،درضمن باعقل جورنیست کسی جایی که کون باشه به لاپایی رضایت بده؟بازم خود دانی . . . من فکر میکنم کسشعری بیش نباشه،ولی چون از توصیفت خوشم اومد فقط کیرگالیور و اهالی لی لی پوت و کاپیتان لیچ رو روانه قمبلای این کون خوشگلت میکنم

0 ❤️

440496
2014-10-14 17:51:03 +0330 +0330

جمعش کن جاکش خان.تابلو پسری.چند بار شلوارتو کشید پایین.فکر کنم 2 تا شلوار پات بوده عمو جون ریدی.سوتی بدی دادی.من موندم دیگه میخواید جق بزنید هم به یاد سکینه جنده میزنید.خوب این که فانتزی جق بود با الکسیس تگزاس میزدی.پول که نمیدی دلت بسوزه :|

0 ❤️

440497
2014-10-14 19:45:14 +0330 +0330
NA

کسم دهنت تکراری بود

1 ❤️

440498
2014-10-14 21:05:04 +0330 +0330
NA

بچه ها من دستم بنده جای منم یه چنتا فوش به این نویسنده جقی جغی بدید

0 ❤️

440499
2014-10-15 01:24:14 +0330 +0330
NA

همونطور که بچه ها گفتن شما یک پسر ریقوی ابنه ای هستی و خیلی دوست داری لا پایی بدی، برای همین کیر رستم و هالک شگفت انگیزو برای خودتو ننت حواله میکنم.

0 ❤️

440500
2014-10-15 02:25:45 +0330 +0330
NA

in hame dastan vase 1 la paei???

0 ❤️

440501
2014-10-15 02:28:38 +0330 +0330
NA

مزخرففففففففففففففففففففففففففف
نمردیم و معنی دختر خوب رو هم فهمیدیم !!!
دخترخاله تو دستشویی جلو در دستشویی اون همه زر زدین شما !
اون همه ادم تو خونه رفتین اون اتاق سکس کردین ! مرده بودن عایا

0 ❤️

440502
2014-10-15 03:58:33 +0330 +0330
NA

واقعانم .
یکی میخونه فکر میکنه میگو لای پای مرغ گذاشته ساندویچ کرده خورده که با یه لذتی نوشته لاپایی به همراه ریحانه…
التبه با این وضع و اوضاع همینم نعمتیه ملیحه خانم.
پیروز باشی.

0 ❤️

440503
2014-10-15 04:56:43 +0330 +0330
NA

بعد ننت گفت پاشو برو مدرست دیر شد

0 ❤️

440504
2014-10-15 05:29:08 +0330 +0330

داستان سکس تصویری ولما یادم اومد… خاطرا تو بوده پس؟
کسکش

0 ❤️

440506
2014-10-15 12:22:07 +0330 +0330

عیادت منم بیا جیگر

0 ❤️

440507
2014-10-15 13:45:10 +0330 +0330
NA

چرا خودتو میپیچونی
خو بگو کونت میخوره مرد ناحسابی

0 ❤️