ماجرای سکس همسرم و رئیسم (۴)

1402/07/30

...قسمت قبل

کیان و سحر تو حال خودشان بودن و داشتن از هم لب میگرفتن و دست های کیان هم داشت سینه های ناز سحرم را نوازش میکرد و سحر هم داشت از روی شلوار یا کیر نیم شق شده کیان ور میرفت.
منم مثل منگلا داشتم حال کردن و لاس زدن این دوتا را تماشا می‌کردم.
دست های کیان هم کم کم داشت می‌رفت پائین تا از روی شلوار کس سحر را نوازش کنه و سحر هم کم کم داشت زیپ شلوار کیان را پائین می کشید که یکدفعه کیر راست شده کیان که قشنگ دو برابر من بود پرید بیرون و سحر شروع کرد باهاش بازی کردن .
نمیدانم کیان چی در گوش سحر گفت که سحر با یه باشه عزیزم شروع کرد برای کیان ساک زدن .
منکه حسابی داشت بهم فشار می‌آمد شلوارم را کشیدم پائین و رفتم کنار سحر و او هم همزمان هم داشت برای کیان ساک میزد و هم با دستش کیر من را بالا پائین میکرد که یهو آب من با فشار ریخت روی مبل راحتی و هردوتاشون زدن. زیره خنده.

کیان که داشت حسابی نفس نفس میزد گفت مهندس چه کم طاقت؟ منم گفتم والا نمیدانم حالشو شما میکنید آب من زود میاد؟!
که کیان گفت نه آقای مهندس اینطوری هم نیست شما هم حسابی داری حال می‌کنی!
که من با خجالت گفتم چی بگم.
سحر داشت حسابی برای کیان ساک میزد و اتفاقاً خیلی هم حرفه ای داشت این کار را میکرد و کیان هم با دستاش سینه های ناز سحر را فشار میداد و حسابی داشتن حال میکردن که یهو کیان سر سحر را دو دستی چسبید و با یه نعره تمام آبش را داخل دهان سحر خالی کرد.
و سحر هم بعد از یه عق زدن همه آب کیان را قورت داد و دوتای بلند شدن رفتن طرف حمام که سحر گفت شما هم بیا عزیزم و سه تایی رفتیم حمام و بعد از شوخی و اب بازی از حمام در آمدیم.
دوباره آمدیم تو پذیرایی ولی حواسمان به کثافت کاری که کرده بودیم بود و روی آن مبل ننشستیم.
سحر هم بعد از حمام رفت داخل آشپزخانه و با یه ظرف میوه و شربت برگشت و دوباره رفت که ترتیب شام را بده.
آقا کیان رو بمن کرد و گفت آقای مهندس باور کن من اصلاً قصدی برای اینکار نداشتم ولی وقتی دیدم شما و سحر خانم راضی هستین منم هوایی شدم بالاخره جسارت بنده را ببخشید.
که من گفتم نه کیان جان مشکلی نیست بالاخره سحر هم دلش میخواست و شما هم آدم با شخصیتی هستین اشکال ندارد.
بالاخره سحر خانم میز شام را چید و ما را دعوت به صرف شام کرد.
انصافاً شام خوشمزه ای بود. این دوتا که تازه باهم عشق بازی کرده بودن چشم از هم برنمی داشتن و کیان داشت چاک سینه سحر را دید میزد که من گفتم کیان جان الان داشتی با این سینه ها بازی میکردی هنوز هم چشم داری بهش که گفت آخه من از این سینه ها سیر نمیشم.
بالاخره دوباره رفتیم تو پذیرایی و شروع کردیم در رابطه با شرکت و آینده آن حرف زدن و کیان هم یهو گفت بزارید ترتیب یه ملاقات با مامی را بدم که سحر گفت نه نمی‌خواد که بلافاصله کیان گفت بخدا حیف کس و کون سینه مامی است که سحر خانم باهاش یه لز نکنی؟!
که سحر گفت آخه من با لز حال نمیکنم که من پریدم تو حرفش و گفتم سحر فقط با شما دوست داره حال کنه آخه هم جوونی و هم متشخص و با شوخی گفتم. دیگه مارو هم تحویل نمیگیره.
که سحر یهو با ناراحتی بلند شد و رفت تو آشپزخانه.
من سریع رفتم دنبالش و گفتم چی شد عزیزم من شوخی کردم که گفت عزیزم من مگه برات چیزی کم گذاشتم که اینجوری میگی که بهش گفتم نه عشقم داشتم شوخی میکردم و تازه این هم میدانم تو بخاطر من مجبور به اینکار شدی و بغلش کردم و شروع کردم لب گرفتن و سحر هم با شدت داشت همکاری میکرد و یه خورده سینه هاشو مالیدم و او هم از روی شلوارم داشت کیرم را میمالیدم که حسابی راست شده بود.
سحر گفت میخوای بریم تو اتاق خواب سکس کنیم که گفتم نه کیان منتظره بده آخه که گفت آخه شما دوتا سکس کردین وابتان آمد ولی من نه که گفتم اشکال نداره میدم کیان امشب حسابی کس و کونت را جر بده .
که سحر گفت نه امشب من فقط می‌خوام با شوهرم حال کنم
که گفتم نه عزیزم کیان آمده تو هم که بدت نمیاد ازش پس برو حسابی حال کن.
سحر اخماشو کشید تو هم و گفت خیلی لوسی.
باشه و رفتیم تو پذیرایی پیش کیان و ادامه و بخش پایانی این داستان باشه برای قسمت آخر که یک سورپرایز توش داره.

دوستان محترم بنده در بخش اول داستان گفتم که این یک داستانه.
چرا با چرت و پرت گفتن و فحش دادن خستگی را به تن نویسنده باقی میزارید؟!
مگه هرکی فیلم جنگی میسازه اهل جنگ است؟!
یا هرکی فیلم یا داستان طنز خلق می‌کنه حتماً آدمهای طنازی هستند؟! نه اصلأ اینجوری نیست.
لطفاً ادب را رعایت کنید تا انرژی برای قسمت آخر که همراه با سورپرایز هست برای نویسنده بماند.
در پناه ایزد منان.

نوشته: کیوان

ادامه...


👍 11
👎 5
51401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

953977
2023-10-23 00:12:46 +0330 +0330

یه داستان تخیلی شرو ور که فقط میخان یه سریا رو مخ کسایی که سن سال ندارن کار کنن بیغیرتیو رواج بدن تواگه این همه بغیرتی شدی ایلان ماسک یه کلیپ از سکس زنت بذار ته داستانت هر شر وری رو ادمین تایید میکنه باید اینجور دروغگو های رو کلا اکانتشو پر داد

0 ❤️

953998
2023-10-23 01:13:16 +0330 +0330

خوبی داستانت که میشه تحمل کرد این که زن قصه ما و بکن های جنتلمن و فکر نویسنده روی تحقیر کردن آقای بی‌غیرت داستان کار نمیکنه و مثل بعضی از داستان های شهوانی نیست که یکریز تو کار تحقیر کردن و فحش دادن هستن ولی بعد دوماه زیادی انرژی مصرف کردی نویسنده.
البته آدم بی‌غیرت هرچی تحقیر بشه لیاقتش هست .

0 ❤️

954024
2023-10-23 02:49:40 +0330 +0330

کسکش مسخره کردی ادامه میزنم همین میاد دوباره

0 ❤️

954031
2023-10-23 05:10:34 +0330 +0330

تازمانی که این سایت هست بنظر من باهمین فرمان بریدجلو و کم کم شهردارشهرتان بشویدو سحرخانم از کل شهرفیض ببرند و داستان شماهم رکوردگینس وبزنید وباهمکاری همسرتون.

0 ❤️

954039
2023-10-23 05:44:10 +0330 +0330

کص نگو

0 ❤️