ماجرای کویت

1389/04/23

خوب میخواسم براتون خاطره اولین سکسم رو براتون بگم
من تقریبا 4 سالی میشه کویت زندکی میکنم.و اینجا مدرسه میرفتم کلا تو این 4 سال هم ایران نرفته بودم(خوب بیخیال …)من 18 سالم بود و تقریبا یه 3 ماهی بود که با که یه دختر خوشکل که به هیشکی پا نمیداد دوست شدم
راستش 3 ماه اخر بود و منم امتحانام کشوری بود مثلا میخواسم دیپلم بگیرم
ولی این نفیسه خانوم نمیذاشت درسمو دوره کنم و بخونم اخه خودش کلاس دوم بود و امتحاناشم اسون
اصلا تو این مدت حرف سکسی نمیزدم با هاش اونم چیزی نمگفت
خلاصه امتحانا تموم شد و خونوادم میخاسن برن ایران منم که سرباز بودم نتونسم برم اخه اگه مرفتم دیگه نمتونسم بر گردم
خلاصه رفتن ایران منم تو خونه تنها بودم شب و روز کارم فک زدن با نفیسه جون بود
خلاصه یه چند روزی گذشت و یه روز از خواب بیدارم کرد منم 100 تا فوش به خودم و نفیسه دادم(ولی تو دلم)که چرا موبایلو سایلنت نکرده بودم.گفتم چیه چی شده گفت که هفته دیگه داره میره ایران و من گفتم که میخام امروز ببنمت خلاصه کفتم ساعت 6 لب دریا منتظرتم.و بیدار شدم که برم صالون(ارایشگاه)تو راه که میرفتم دیدم هواااا بد رقم گرمهههههههههههههه و شرجی
2باره چنتا فوش به خودم دادم که چرا امروز قرار گزاشتم
خلاصه رفتیم صالون و صفای به سر صورت دادیم و موهامون هم سشوار کردیم
برگشتم خونه کخ نفیسه جونم زنگ زد گفت که سعید خیلی هوا گرمه من امروز نمیام من اعصابم خورد شد
گوشیو قطع کردم 2باره زنگیدم براش گفتم نفیسه بیا خونه ما گفت نه نمیشه اصلا .رو مخش حسابی کار کردم تا قبول کرد بیاد.
منم تو کونم عروسی بود
ساعت تفریبا 4 بود که زنگ زد خونتون طبقه چنده آدرسو  دادم  و اومد بالا
منم در و باز گذاشته بودم که سریع بیاد تو خونه اخه یه همسایه فضول داشتیم
خلاصه منم وایساده بودم که نفیسه جون از اسانسور در اومد سریع اومد داخل
منم بغلش کردم و بوسیدمش گفتم چرا نگفتی خودم بیام دنبالت اخه منم همون سال گواهیناممو گرفته بودم و ماشین داشتم خوب بسه دیکه زیادی خودمو تحویل گرفتم
گفت که اشکال نداره  واسه برگشت برسونم گفتم چشم عزیزم

گفتم چی می خوری گلم چای .قهوه … گفت قهوه میخورم منم رفتم سریع قهوه رو درست کردم و با چنتا کیت کات اومدم
قهوه رو ریختم نشستم بغلش رو مبل
بزار راسشو بگم خیلیییییی خوشکل شده بود.منم که خیلی وقت بود جق نزده بودم چنگیز شق شده بود اساسییییییییییییییییییییییییی
خلاصه کلی حرف زدیم تلویزیون نگاه کردیمو از ای کس شعراا
یه کیت کات بهش تعارف کردم ورداشت منم یکیشو ورداشتم و خوردیم.اخه پسر خالم بهم گفت که اگه شکلات خورده باشی و بعد لب بگیری طرف خیلی حال میکنه
خلاصه کیت کات تموم شد و من یواش یواش سورتمو بوردم جلو و ازش لب گرفتم جون چه حالیییییییییی میداد
بعد صورتشو عقب کشید گفت که بسه دیگه منم اعصابم خورد شد
دوباره قربون صدقش رفتیم و قبول کرد که لب بگیریم دوباره.بد بخت خبر نداشت که قراره چنگیز چه بلایی سرش بیاره
کلی لب گرفتیم و من کم کم رفتم پایین تر و گردنشو میلیسیدم .یه اهی کشید خیلی حال کردم گفتم که خلاص دیگه حشری شده
و چنگیز خانم یه حالی میکنه
گفتم عشقم پاشو بریم اتاقمو بهت نشون بدم رفتیم تو اتاق من لب تابو روشن کردم
و عکس هیفا وهبی سکسی ترین خواننده عرب رو دسکتاپ بود  لب تاب ورداشت و نشست رو تختم
خلاصه رفت یه سری تو مای کامپیوتر زد و منم تو این مدت دستم رو رونش بود و میمالیدم
چیزی نمگفت فهمیدم که میخواد دیگه
گفت که سعید بازم عکس از این خواننده داری منم واسش اوردم نشست نگاه کردن منم کم کم دستمو اوردم رو سینش دیگه هیچی نمیگفت گفتم بسه دیگه عزیزم
هلش دادم رو تخت خودم هم خوابیدم بغلش و بغلش کردم دوباره شروع کردم لب گرفتن و گردن لیسیدنو  و اودم پایین گفتم عزیزم این باد کنکا تو میدی من بخورم؟ من مهلت ندادم حرف بزنه گفتم میدنم که میدیی  دست کردم دکمشو باز کردم واییییییییییییییییییی که یه سینه اناری خوشکل سفید
که یه سوتین صورتی هم بسته بود سو تین و باز کردم و شروع کردم به سینه خوردن بد جور صداش در اومده بود و من به کار خودم ادامه میدادم
که دستمو بردم رو کسش و از رو شلوار مالیدم
همینجور که داشتم سینشو میلیسیدم دکمه شلوارشو باز کردم شلوارشو تا زانوش کشیدم پایین
خودم هم تی شرتمو در اوردم. وشلوارمو در اوردم و با شورت خوابیدم رو نفیسه جون
حسابی همدیگرو لیسیدم  دوباره رفتم سراغ کسش از رو شرت صورتیش یه خورده کسشو مالیدم و شرتشو در اوردم و نوک انگشتمو کردم تو کسش و یه خورده تکون دادم که دیدم لرزید یه اهی کشید فهمیدم که ارضا شده
همینجوری بیحال افتاده بود که من بلند شدم و کرم اوردم که دم دست باشه
خوابیدم کنارش و گفتم نوبت تویه گلم
بلند شد و با چنگیز حسابی ور رفت گفتم بخورش گفت نههههههههههههههه
هر کاری کردم کس کش نخورد گفتم وایسا که میدونم چیکارت کنم
گفتم بسه دیگه گفت همین گفتم نه حالا می خوام از پشت بکنمت گفت نه سعید شنیدم خیلی درد داره بزار لا پام منم قبول نکردم گفتم حسابی کرم میزنم تا نرم شه که دردت نیاد خلاصه با 1000 بد بختی قبول کرد منم کی میدونستم صداش در میاد و همه همسایه میشنون یه اهنگ گذاشتم صداشم تا اخر بلند کردم
یه بالشت گداشتم زیر شکمش که سوراخ کونش پیدا شه
حسابی چنگیزو نرم کرده بودم و سوراخ نفیسه رو هم چرب کردم حسابییییییییییییی
کله چنگیزو گذاشتم در کونش گفتم اماده گفت اره منم کردم تو  یه  جیغی زد که کر شدم کس کش خواس که از زیرم در بره ولی من محکم گرفته بودمش کفت که درد داره دارم میسوزم در بیار
منم گفتم یه خورده تحمل کن تا جا باز کنه دیگه درد نداره بد بخت مینجور ناله میکرد منم کم کم چنگیزو کامل فرستادم تو
و کم کم تلمبه زدم  5 دیقه ای شد که دیدم میخواد ابم بیاد.
چنگیزو در اوردم و یه نفسی کشید گفتم سینتو به هم بچسپون میخام بکنم لای سینت من کردم لای سینش و 2 دیقه ای ان کارو کردم و تمام ابمو ریختم رو سینش وایییییییییییییییی
که چه حالی میداد
بیحال افتادم روش و ازش لب کرفتم به حال که اومدم ساعتو نگا کردم گفتم پاشو برسونمت که دیر میشه دیکه
خلاصه لباسمون رو پوشیدم و با هو رفتیم پشت ساختمون گفتم که وایسا اینجاا من الان ماشینو میارم
رفتم ماشینو اوردم
نفیسه رو سوار کردم و رسوندمش موقع خدا حافظی هم یه لب جانانه بهم داد
وگفت خیلی خوش گذشت مرسی
ایشالا یه بار دیگه که از ایران برگشتم
اینم خاطره من که امیدوارم خوشتون اومده باشه

نوشته: سعید


👍 0
👎 1
49120 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید