آرشم ۳۰ سالمه از ۲۸ سالگی به بعد با هردختری دوست میشدم اکثرا ازدواج سفیدی بودند یعنی راحت باهم زیر یه سقف زندگی می کردیم.خانوادم هم مدام دنبال ازدواج من بودند که برم سر خونه زندگی.یه روز مامانم زنگ زد یکی از دخترای فامیل رو که اصلا بهش فکر نمی کردم پیشنهاد کرد منم چون این تیپ افراد سلیقم نیست ولی دنبال چیز دیگه ای بودم قبول کردم اصل کاری مامانش بود که یه میلف توپر عالی بود.شروع کردیم به صحبت کردن .پیام و تماس و دیدن همدیگه تا با هم آشنا بشیم.من زیاد میلم نبود ولی دوست داشتم محک بزنم.دختره هم که اسمش رزیتا بود یه دختر لاغر بور بود.یه شب داشتیم باهم چت میکردیم یهو چندتا عکس خانوادگی داد که جشن گرفته بودن یه جور بهم اعتماد کرده بود مامانش هم تو عکس بود یه تیپ سکسی زده بود که بدجور حشرم زد بالا.دو سه تا شوخی زیر کمری کردم اونم ادامه داد که گفت آرش مامانم داره پیامتو میبینه و میخنده منم شروع کردم به زبون ریختن که قربون مامانم بشم و از این تعارفا تا اینکه سعی کردم دعوتش کنم به خونه ام.تنها زندگی میکردم.گفت باشه میام ولی با مامانم میام منم که دنبال همین بودم گفتم قدمشون روی چشم.روز موعود رسید خونه رو تمیز کردم و یه شام توپ درست کردم دم دمای غروب بود که اومدن وای مامانش چه تیپی زده بود .یه مانتو تنگ تا پایین باسن یه ساپورت و یه شال که موهای خوشگلش زده بود بیرون احوال پرسی و تعارف تا اینکه اومدن داخل.حسابی خونه رو بررسی کردن رزیتا مانتوشو درآورد و مدام دور من میچرخید ما تو آشپزخونه بودیم مامانش رفت اتاق که بره دستشویی .یکم بغل و بوس حواله رزیتا کردم تا اینکه مامانش اومد با قربونت برم چه پسر مرتب و تمیزی نمیدونستن قبل اینکه بیان اونجا چه کثافتی بود.من فقط صداشو میشنیدم تا اینکه اومد از پیشونیم یه ماچ گرفت منم رفتم تو بغلش مانتوشو درآورده بود با یه تاپ و ساپورت میگشت قربون کون گندش برم که لندن پاریس میشد.منم سیخ .رزیتا گفت منم برم دستشویی تا بیام.رزیتا که رفت یه چیزی رو به عمد انداختم زمین خم شدم بردارم کون گنده و پهن مامانش جلو صورتم بود انگار که سرم گیج بره با صورت رفتم وسط کونش یهو سریع برگشت گفت چی شد گفتم هیچی از صبح سرپا بودم سرم گیج رفت یکم آب قند درست کرد رزیتا هم اومد منو برد تو حال مامانش هنوز آشپزخونه بود گفت بدجوری خسته ای میخوای ماساژت بدم گفتم نه اوکی ام بزار بلند شم بلند شدم سریع بساط شام رو پهن کردیم و خوردیم.مامان رزیتا اومد بغلمون نشست گفت دختر پاشو برو یه دوتا چای بیار .رزیتا هم رفت بهم گفت سرت درد میکنه گفتم نه اوکی ام گفت اخه بدجور با سرت رفتی توش.گفتم کجا گفت تو عسل.داشت پیشونیمو ماساژ میداد که رزیتا اومد گفت من رفیقم دوتا کوچه پایین تره برم بهش سر بزنم میام.رزیتا رفت.مامانش گفت وقتی سرت گیج میره زبونت هم میاد بیرون گفتم چطور گفت آخه دومرتبه لای کونمو لیس زدی.گفتم نفهمیدم گفت تشنج که نداری گفتم نه گفت میخوام درمانت کنم الان هرچی میگم جواب بده.گفتم چشم.دمر خوابید گفت غش کن منم با سر رفتم تو کونش.شروع کردن به ماچ کردن اینم هیچی نمی گفت.مامان رزیتا رو یکم انگشت کردم و خوابیدم روش تا رزیتا زنگ زد گفت من یه ربع دیگه میام منم که کیرم لای پاش بود.سریع فشار دادم رفت تو کوصش جیغ کشید گفت یواش.مدام داشتم تلمبه میزدم که آبش اومد.صدای آیفون اومد گفتم صبر کن سرپاشد دولاش کردم گفتم امشب بمون گفت نمیشه تا گفت نمیشه کیرم رفت توش.شروع کردم تلمبه زدن تا آبم اومد ریختم توش.اونم یه بار دیگه ارضا شد.سریع رفت دستشویی منم درو باز کردم رزیتا اومد کیرمو مالوندم لای کونش.گفت چرا خیسه گفتم تازه شستم.کیرمو با شلوارش پاک کردم .اون شب رفتن وقتی داشتن میرفتن یه دستم تو کون رزیتا بود یه دستم تو کون مامانش.
نوشته: آرش
بازوها و شومبول آقای احمدی تو دهنت بچه پررو با این توهم که زدی
ب مرگ آرش یاد فیلم سوپرا افتادم ک دختره زیدشو میاره ننش کون میده بجای دختره خخخ کسکش ننویس چیه نوشتی بعدشم هنوز دختره رو نگرفته چجوری مادرزنت شده
انصافن پیش کدوم دعا نویس میرید طلسم خوش شانسی میگیرید ادرسشو به ما هم بدین
این تخیلات مغز خرابتون رو ننویسید زشته آخه ارزش قائل بشید برای اون وقت و قلم خودتون
کجا زندگی میکنی که به این سرعت کوس میدن مد هم بیایم همون ورا زن بگیریم، به احد و واحد قسم هنوز هم نمیفهمی چی نوشتی
بچه انقد جق میزنی کور میشی برات ضرر داره
از تو رویا بیا بیرون تا خودت بگا ندادی
برو کونی، نهایت استعدادت اینه جنده پولی بکنی تخفیف بگیره، اونم واسش دلقک بازی دربیاری…
میدونستی همون موقع که تو داشتی مادره رو میکردی دختره هم داشته تو ماشین به دوست پسرش میداده؟؟
با دستمال کاغذی اینو دیوس رو دست ب دست کنیم از شهوانی بندازیم بیرون.
اخه کون پاره.مجبوری کسشعر بنویسی فحش بخوری.ریدم به این داستانت.زنش زنگ زده پشت دره منتظر اینم دوباره کرده توش آبش .باکیرت تایپ کردی؟؟؟؟
بهترین و واقعی ترین داستان تخمی تخیلی کسشعر دنیا
🤣🤣🤣🤣🤣
بچه چی زدی نصف شبی ؟! فقط دیگه نزن ، میترسم تو حجله پدر زنت جای زنت منتظر باشه و صبح تو رو کون پاره تحویل زنت بده و بگه گربه رو دم حجله کشتم، دیگه دامادم مرد شده و میدونه یک من ماست چقدر کره داره، دیگه پاش کج نمیگذاره .
فکرکنم توی کودکیت ینفر جلوی چشمت همزمان با خواهر و مادرت ازدواج سفید کرده
چه کسشعرا، اون آیفون رو زد تو سریع زدی توش و ارضا شدی و مامانش هم دوباره ارضا شد، شرط میبندم تا حالا کوس از نزدیک ندیدی
واای چقدر خندیدم به این داستان طنز
چه تخیلات بچگانه ای داری.
خوب دوع مینویسی البته راست میگیرزیتا رو گیر اوردی ولی مادرش ارزوته که به گور میبری
خداییش خیلی منطقی بود
من قانع شدم که واقعا کردیش😁😁😁😁
ولی فکر کنم رزیتا با پدرش اومده بودا !!!
ای شیطون چاقال
پینوکیو. چوپان دروغگو پیش تو راستگو حساب میشن
چجوری روتون میشه همچین چرت و پرت هایی را بنویسید؟
… من رفیقم دوتا کوچه پایینتره، خخخخ
لااقل یه ذره مغز گوزیده تون را به کار بندازید یه بهانه ی درست و درمون برای خالی کردن خونه پیدا کنید
خیلی تابلو بود که مزخرف نوشتی.
این کسشعرا چیه آخه ! کمی برای خوانده شعور قایل باش کیرم کس مادر آدم دروغگو اخه
تو تنها چیز مثبتی که تو طول عمرت داشتی گروه خونیت بوده.
کمتر بزن
ب خودت رحم نمیکنی ب پروستاتت رحم کن