مخ زدن عسل 15ساله

1394/08/20

سلام متین هستم 19ساله که توی چت روم با یه دختری 15 ساله آشنا شدم و با هم دوست شدیم پدرش دبی بود و یک خواهر بزرگتر که ازدواج کرده بود داشت یک دوهفته ای که گذشت قرار گذاشتیم تا همدیگرو ببینیم رفتم سرقرار و دیدمش و باهم رفتیم تو پارک و دوتا بستنی خوردیم وباهم صحبت میکردیم من برای اینکه اذیت نشه دست هم بهش نزدم تو پارک چند تا بچه داشتن ورزش میکردن یکی داشت بارفیکس میرفت اونم گفت عجب زوری داره من یکدونه هم نمیتونم برم منم چون پارکور کار میکنم چند تا حرکت جلوش رفتم که پز بدم بهش و خودی نشون بدم خیلی خوشش اومد گفت پس هرکی رو بگم میتونی بزنی گفتم اره بابا دعوا تو خونمه خخخ اونجا بود که گفت دستمو از اروم فشار بده ببینم چقدر زور داری منم اروم فشار دادم تا دیدم دستش درد گرفت و ول کردم

اونروز زود برگشتیم خونه و رسیدم خونه بهش اس دادم گفتم بیا چت روم اومد و از خاطراتم براش گفتم کلی حرف زدیم من یکجوری میخاستم بهش بگم که با هم سکس کنیم که ناراحت نشه یا نگه این فقط برای همین منو میخاد برای همین یکروز بهش گفتم حالم بده گفت چته گفتم توی فوتبال آسیب دیدم گفت چی شده دست و پات طوری.شده گفتم ن گفت پس چی منم گفتم توپ خورده زیر شکمم گفت زیر شکمت گفتم یکم پایین ترش خورده به چنگیزم گفت چنگیز چیه؟؟؟ منم براش توضیح دادم کلا بچه صفر کیلومتری بود هنوز چشم و گوشش باز نشده بود دیده بود بقیه دوستاش دوست پسر دارن اونم میخاسته بود داشته باشه

خلاصه چند روزی مغزش رو پختم کم کم اونم ازم سوال میپرسید نمیدونم بچه چجوری دنیا میاد و چجوری دوقلو میشه و ازین کس و شعرا منم جوابش میدادم برای بیشتر پخته شدن مغزش گفتم چند سال دیگه میام خاستگاریت و ازدواج میکنیم و میبرمت مسافرت خونه بزرگ میخرم بچه دار میشیم و اینا یعنی اینقدر دروغ بهش گفتم که الان که یادش میوفتم روزی هزار بار به خودم فحش میدم خب داشتم میگفتم بعد یکروز که گفت مادرش خونه نیست و تنهاست منم گفتم دلم برات تنگ شده بیام به دیدنت…توی دلم میگفتم «خیلی کونتو میخام عسل بابا امروز هست که از درد کون نتونی راه بری»

خخخ اره دیگه رفتم خونشون درو باز کرد و رفتم نشستم رو مبل و رفت برام چایی اورد گفتم مرسی ما اومدیم دیدن خانوم گلمون نیومدیم چایی بخوریم خندید و چایی و شیرینی گذاشت رو میز منم گفتم اینجوری از شوهرشون پذیرایی میکنن گفت دوس نداری؟قهوه درست کنم گفتم ننننننننننع موضوع اینحرفا نیست ادم جلو شوهرش شال سرش میکنه مگه نگفتی خیلی باهام راحتی یکم دلش خوش نبود ولی درش اورد منم رفتم بغلش نشستم دست انداختم گردنش گفتم قربون خانم گلم بشم رفتم بوسش کنم ناکس از دستم در رفت و رفت تو اتاقش بهونه اینکه گوشیم شارژ نداره بزنم شارژ بشه.حالا این وسط کیر وامونده ما هم سیخ شده بود بیچاره کون میخاست یعنی اگه منم بیخیال میشدم کیره بیخیال نمیشد خلاصه رفتم دنبالش تو اتاق دیدم گوشیش رو زده ش و داره اس ام اس میخونه منم از پشت سر رفتم دو تا دستامو حلقه کردم انداختم گردنش و یه ماچ محکم کردم و دستم و اروم رو ممه اش گذاشتم برق از سرش پرید خدایی ماچ محکمی کردم هنوز تو کف ماچ خودمم خخخ هیچی دیگه کشید کنار و نذاشت بیشترش کنم اخم کرد و گفت دیونه شدیا بی جنبه و حالت قهر کردن گرفت منم که حیفم میومد ازدست بره رفتم دنبالش و دست زدم به باسنش برگشت گفت نکن بخدا حالت گریه هم گرفته بودش نشوندمش رو مبل گفتم باشه اصلاولش به شوهرت اهمیت نمیدی گفت خب هنوز واقعی که شوهرم نیستی گفتم باشه پس یعنی اینقدربهم اعتماد داری گفت ن اعتماد دارم ولی حس خوبی ندارم گفتم یه کار بگم میکنی؟گفت چه کاری منم اشاره کردم به ممه اش گفتم نشونم بده چه شکلیه لامصب مگه قبول میکردم با هزار بدبختی راضی شد خلاصه خودم لباسشو زدم بالا ازین سوتین کوچولو ها بسته بود ممه اش رو در اوردم خیلی کوچولو بود نوکش هم رفته بود تو و صاف شده بود دست زدم بهش گفت بسه دیگه منم خوابوندمش و ممه رو کردم تو دهنم و شروع کردم به خوردن یعنی تو نمیری خیلی ناز بود از ممه دوس دختر قبلیم باحالتر بود هی ممانعت میکرد منم گفتم اه اینجوری نکن بذار بخورم نفهمیدم چه مزه ای بود صدا قلبش رو میشنیدم مثل گنجشک تند تند میزد کم کم عادی شد دیدم هیچی نمیگه از حالت خوابیده بلندش کردم و نشوندمش و یه بوسش کردم باز حالت قهر گرفته بود روشو میکرد اونطرف منم طی یک حرکت جانانه دستم رو کردم تو شلوارش خخخ لامصب از شوار و شرتش رد شده بود درست انگشت وسطم لای کسش بود مثل اب که روی اتیش میریزن از جا پرید و تلاش میکرد دستمو دربیاره قسم داد منم گفتم جون من جوووووون من یک لحظه اروم باش دیدحریف دستان پرتوان این دلاور مرد از خطه خشک و بی اب و علف یزد نمیشه خخخ اروم شد منم اروم کلیتوریسش رو میمالیدم کم کم جا اومد منم ول کنش نبودم با کمی تلاش شلوار را در اوردم و از روی شرت کسش رو گاز میگرفتم اونم نگاهش طرف دیگه بود گاهی هم چشماش رو می بست شرتش رو در اوردم پاهشو محکم بهم فشار میداد نمیذاشت بازش کنم غنچه وسطش رو ببینم. فکر کردی بیخیال شدم نننننننننع یه دست رو زانوی راستش یکی هم چپش به زور باز کردم یه کس صورتی که معلوم بود سه روز پیش تیغ زده خخخ جاتون خالی خوردیم خیس خیس بود لزج و چسبناک و در بعضی جاها کمی شور بود البته نمکش کم بود نترسین فشار خون نگرفتم بعله دیگه دیدم حالی کرده حااااالا نوبت منه گرفتم بلندش کردم دستشو محکم گرفتم بردم اشپزخونشون گفتم روغن زیتون دارین نشونم داد و برداشتیم و رفتیم .میدونین چرا اونو هم بردمش؟ خب لامصبا گفتم حالا که حالشو کرده اومدیم و یهو پرید تو یکی از اتاقا و درو بست اونوقت باید جلق بزنم فکر همه جاشو کرده بودم خخخ بععععععععله رفتیم تو اتاقشو رو تختش لباسامو در اوردم و گفتم کیرمو میخوری گفت گمشو گفتم هرجور راحتی روغن زیتون اویلا ریختم روی کس و کونش کیرمو چرب کردم و گذاشتم جلو سوراخ کونش تا ته فرو کردم و اخ و وای و سر و صدا میکرد بالش گذاشتم رو سرش و اون گریه میکرد منم تلمبه میزدم حسابی حال کردم کون تنگ و کوچولویی داشت به کیرم فشار می اورد بعدش بچه هامو ریختم رو فرش اتاقش و تموم که شد از دلش در اوردم و گفت گمشو بیرون کثافت منم گم شدم از اون روز به بعد گوشیش خاموشه رفیقم تو راه مدرسه چند روز پیش فرستامش شماره داده بهش گرفته و بهش گفته دوست پسرقبلیش که من باشم بهش خیانت کردم وقتی اینو فهمیدم گفتم داستانشو بنویسم شما بگین جون هرکی دوس دارین بگین این خیانته؟؟؟؟؟ حقش نیست از کون دارش بزنم؟؟؟چه باور کنین چه نکنین حقیقته خواهشا فحش ندین باتشکر

نوشته: متین


👍 0
👎 0
99175 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

473901
2015-11-11 15:41:46 +0330 +0330
NA

گمشو با این داستانت.عوضی

0 ❤️

473902
2015-11-11 15:42:33 +0330 +0330
NA

دمت گرم سفت تر میکردیش جنده ی 15 ساله رو

0 ❤️

473903
2015-11-11 15:42:42 +0330 +0330
NA

هم تو در حقش بدی کردی هم اون.
در کل بد نبود مرسی

0 ❤️

473905
2015-11-11 15:58:04 +0330 +0330
NA

انتر عوضی کیر ابو بکر بغدادی تو کونت خائن

0 ❤️

473908
2015-11-11 16:29:39 +0330 +0330
NA

chert

0 ❤️

473909
2015-11-11 16:49:39 +0330 +0330
NA

خوب بود خوشم اومد خخخخ باحال بود به نظر من باید دخترو خشک خشک کیرتو تاته بکنی تو کونش صدای سگ بده بعدش به پسرانامردی کنن |آدم نسوزه والا

0 ❤️

473910
2015-11-11 17:58:19 +0330 +0330

پسر جان کار خوبی نکردی،گفتی یزدی هستی،فقط به همین دلیل که در مضیغه ای بقیهٔ حرفامو نمینویسم…برو دنبال درس که خربزه آب است،خود دانی.از داستان چیزی نگم بهتره،مرسی

0 ❤️

473911
2015-11-11 21:39:24 +0330 +0330

از تو و هم شهریای عقده ایت هر چیزی بر میاد . تو خدمت از زور حشر یزدیا کون هم میذاشتن . جختو بزن کله کیری .

0 ❤️

473912
2015-11-11 22:36:25 +0330 +0330

اخرش چنگیز شد یا متین

0 ❤️

473913
2015-11-12 00:51:34 +0330 +0330

اونایی که میومدن میگفتن ما 25 سال و فلان و بهمانیم میریدند در ادبیات و دستور زبان و املا و انشاء و حال و احوال ما ، این که اولشم گفته یه جقی کم سن و ساله …
به کسشعر تو هم کار ندارم فقط میخوام بگم دادن قول ازدواج و کردن طرف سوژه نخ نمایی شده و البته کار کثیفیه …

0 ❤️

473914
2015-11-12 01:43:55 +0330 +0330
NA

اسم داستانو میزاشتی خخخخخخ

1 ❤️

473916
2015-11-12 06:17:15 +0330 +0330
NA

فقط میگم گمشووووووووو با این طرز نوشتنت

0 ❤️

473917
2015-11-12 06:53:56 +0330 +0330
NA

خوب نبود…حتی ارزش خوندن رو هم نداشت

0 ❤️

473919
2015-11-12 07:14:43 +0330 +0330
NA

چرت بود واقعا :|

0 ❤️

473921
2015-11-12 08:59:31 +0330 +0330
NA

داستانو کامل نخوندم معلومه شعر میگی
آخرش که دختره میره با کسی دوست میشه خیانته؟؟ آخه اوسکل تو رویا سیر نکن تو واسه ازدواج میخواستیش؟ فقط واسه هوس بوده که به دختر 15 ساله هم رحم نکردی
پست بودن ارثیه

0 ❤️

473923
2015-11-12 15:36:38 +0330 +0330
NA

دوتا بستنی خوردیم وباهم صحبت میکردیم من برای اینکه اذیت نشه دست هم بهش نزدم تو پارک چند تا بچه داشتن ورزش میکردن یکی داشت بارفیکس میرفت اونم گفت عجب زوری داره من یکدونه هم نمیتونم برم منم چون پارکور کار میکنم چند تا حرکت جلوش رفتم که پز بدم بهش و خودی نشون بدم خیلی خوشش اومد …تا همین جاش خوندم کونکش جقی برو جقت بزن الان از وقتش گذشته

0 ❤️

473924
2015-11-12 16:02:04 +0330 +0330

خیلییییییی حروووووم لقمه ای خیلی

0 ❤️

473925
2015-11-13 01:44:35 +0330 +0330

آشغال کثافت
خیلی عوضی و بیشعوری

0 ❤️

473926
2015-11-13 03:39:52 +0330 +0330
NA

اخه من چی بهت بگم ، فحش بدم عایا ؟؟
دختر مردم رو گرفتی کردیش بعد طلب کار هم هستی

0 ❤️

473927
2015-11-13 03:44:46 +0330 +0330
NA

diablo امیدوارم 15تا مرد سیاه پست به خودت و خانوادت تجاوز کنن،دیوس عوضی.
اونیم که تو داری لوبیا سبزه چنگیز نی.

1 ❤️

473928
2015-11-13 11:19:30 +0330 +0330
NA

امیدوارم این چرندیاتی که گفتی چندین برابر ش سرناموسات بیاد
خواهرت دخترت وزنت

0 ❤️

473929
2015-11-13 17:52:30 +0330 +0330

پسریه بی غیرت بی ناموس آشغال عوضی هر چی بگم ب تو بی ناموس ک
بازم کمه اخه بچه ۱۵ ساله مخ داره کثافت،کاش گیر خودم میافتادی تا بهت نشون بدم بی ناموسی ینی چی آشغاااااااااااااال

0 ❤️

473930
2015-11-13 18:09:42 +0330 +0330
NA

این چه کس و شعریست بهم بافته ای ؟؟؟؟

0 ❤️

473931
2015-11-13 18:49:12 +0330 +0330
NA

عزیز دلم شما داستان جقتو بنویس این کس شعر را رو هم بزار برا وقتی که حداقل یه بار تجربه کرده باشی

0 ❤️

473932
2015-11-13 19:02:59 +0330 +0330

بورو کونتو بده کس کش خالی بند

0 ❤️

473933
2015-11-14 03:12:31 +0330 +0330

کارت حرف نداشت.کیرم تو کس دختر ۱۵ ساله.

0 ❤️

473935
2015-11-14 08:11:47 +0330 +0330

چند خط بیشتر نخوندم چرند بود عوضیه لاشی

0 ❤️

473936
2015-11-16 07:19:12 +0330 +0330

نمی دونم چرا احساس می کنم داستانت واقعیه!!!ولی ای کاش می گفتی مثلا قد خودت و اون دختر یا مثلا رنگ چشما و رنگ موهاتون،چاق یا لاغر بودن رو هم می گفتی تا بیستر حال کنیم.اگه میشه اینا رو هم تو قسمت نظرات بگو .بازم مرسی

0 ❤️

473937
2015-11-18 05:26:39 +0330 +0330
NA

کیذم تو کونت آبروی شرکت مارو بردی
از طرف شرکت اویلا

0 ❤️

563479
2016-11-05 03:51:37 +0330 +0330

با سلام
چه جوری میشه آیدی نویسنده داستان رو پیدا کرد؟به خدا یه کار خیلی مهم و واجب باهاش دارم.نویسنده عزیز اگه پیاممو دیدی تو خصوصی پیام بده.یه کار خیلی خیلی مهم دارم.می خوام یه چیزی رو بهت بگم که به درد خودت هم میخوره منتظر پیامت هستم هر لحظه

0 ❤️

740905
2019-01-11 22:44:16 +0330 +0330

دهنت سرویس?

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها