مامان پری و پارسا (۱)

1402/06/08

_داستان کمی طولانیه و چند قسمته.
_محتوا داستان محارم و تابو شکنی است پس اگه علاقه ندارید نخوندید

داشتم واسه فردا آماده میشدم که تولد اون لندهور بود امیر پسر خالمو میگم،همه ی لباسام بهم ریخته روی تخت بود ولی دنباله یه لباس بودم که خیلی خوشم میومد،مامانم دره اتاقو باز کرد تا ریختو پاشمو دید چشماش درشت شد و گفت:باز که همه چیو بهم زدی دوباره!

اخه خیلی رو خونش حساس بود.

من: خب دنبال اون پیرهن سفیده امو شلوار طوسیه
مامان: اینجا نیست که اون زیر تختته
من: چرا اونجا میزاری؟
مامان: اینم خوبیه منه،اتوش زدم گفتم خراب نشه لای بقیه لباسات.
رفتم سمتش از لپش بوسش کردم آخه خیلی زود ناراحت میشه گفتم: قربون مامان خودم برم اینو از اول میگفتی.
گفت:این ریختو پاشتو جمع میکنیا!!
هیچی نگفتم لباسامو ریختم زمین، تشک تختو بلند کردم دیدم توی کاوره گفتم قربونه مامانه خودم برم،غرغرکنان از اتاق رفت بیرون.
کاورو ور داشتم، گوشیم زنگ خورد لندهور بود، تشک تخت خوابو ندمو گوشیمو که رو میز بودو جواب دادم گذاشتم رو اسپیکر گفتم: بنال
گفت:آدم با باباش اینجوری حرف نمیزنه
گفتم:خفه کارتو بگو
گفت:فردا میای دیگه حتما؟
به خودم گفتم بزار اذیتش کنم گفتم معلوم نیست احتمالا بیام
گفت: ای بابا تو چرا اینجوری میکنی اذیت نکن دیگه مثل هفته پیش.

آخه هفته پیش دورهمی گرفته بودن من واسه اینکه مامانم نرفت نرفتم.

گفتم: اولا بابات نیستم دوما شوخی کردم میام.
گفت :آفرین پسر خوبو خدافظی کردیم قطع کردم.
لباسارو آماده گذاشتم لب تخت واسه فردا و از اتاق رفتم بیرون
دیدم مامانی داره میگو آماده میکنه واسه شب رفتم یواشکی از پشت بغلش کردم سریع یه ماچ آبدار از لپش گرفتم بوی میگو میداد، یه دفعه پرید هوا گفت: ترسیدم عوضی!!
خندیدمو رفتم سمت حموم هم به بدنم هم به پارسا کوچولو یه صفایی دادمو حسابی سفیدش کردمو اومدم بیرون،لباس پوشیدم رفتم تو حال
مامان گفت: کجا؟؟
گفتم: دارم میرم واسه امیر یه کادو بخرم واسه فردا
گفت: چی میخوای بخری؟
گفتم: شاید ساعت بخرم،مامان ولی فردا توام بیا بریم امیر ناراحت میشه.
گفت: من نمیام خودم زنگ میزنم بهش تبریک میگم،یه کادو ام از طرف من بخر.
رفتم تو حیاط دو تا درو باز کردم که ماشینو در بیارم دیدم خیلی ماشین کثیفه باید یه کارواشم ببرم برگشتنی،یه پرادو دو در داشتم که البته واسه بابام بود ماشینو در آوردم باز برگشتم درو بستم(سرویس کرده بود این در مارو)
رفتم یه پاساژ که همیشه از اونجا خریدامو میکردمو تقریبا مغازه هاشو خوب میشناختم،خلاصه یه ساعت هابلوت از طرف خودمو یه ایرپاد پرو از طرف مامانم خریدمو جمعا شد چهارده میلیون و دویست گفتم کوفتت شه لندهور،البته به شوخی، امیرو خیلی دوست داشتم اونم منو دوست داشت،از بچگی باهم بزرگ شدیم، من، امیر و پوریا.
خلاصه رفتم کارواشو یه ذره اونجا علاف شدم ولی ماشین تمیز شد و برگشتم خونه شام لذیذ و زدم به بدن و رفتم باز یه ماچ آبدار از مامانی گرفتم این دفعه یه ذره بیشتر لپشو کشیدم با لبم تقریبا جاش قرمز شد گفت:انقدر منو تف مالی نکن اه بدم میاد
گفتم:مامانیه خودمه به خودم ربط داره
رفتم رو تخت دراز کشیدمو خوابم برد،بیدار که شدم ساعت دو ظهر بود،رفتم تو حال دیدم مامانم نیست گفتم حتما تو اتاقشه،در اتاقش نصفه باز بود کلمو کردم تو دیدم با یه شلوارک گشاد سفید که تا زیر زانوش بود و سوتین ساتن کرمی که سینه های بلوریش از بغلا زده بود بیرون، نیم رخ به من وایساده و دستش تو کش شلوارشه و داره نانازشو میخواره و اوف اوف کنان به خودش میگه: چقدر میخاره آی،
یه دفعه درو کامل باز کردم رفتم تو گفتم: سلام مامانی
گفت: زهرمار عوضی صد دفعه گفتم یه دفعه نیا تو اتاق در بزن.
سریع لباسشو از رو تخت برداشت داشت میپوشید که خاله خوشگلشو که اندازه یه عدس زیر کش سوتینش که تو پهلوش بود و به پوست فوق العاده سفیدش میومد و دیدم،عاشق خالش بودم،سریع لباسشو پوشیدو موهای بلند مشکیشو از توش داد بیرون.
چشمم خورد به وسایلای روی تخت که چند تا کرم بود و یه اسپری،
برداشتم گفتم اینا چیه؟
گفت:بده من فضول شخصیه،
خندیدم گفتم: آهان واسه موهای بدنه
گفت:خفه شو پارسا گمشو بیرون، نهارتم رو گازه بکش بخور
گفتم: بیا خودت بکش من نمیتونم
گفت: دارم میرم حموم من
گفتم:اهان شما تمیز کاری داری پس،تا اومد کرمو پرت کنه سمتم الفرار گفت:کثافت هیز،لنگه ی باباشه.
نهارو کون گشادانه کشیدمو خوردم رفتم پاتوقم که رو مبل بود لش کردم جلوی تلویزیون روشن کردم دیدم غیر از کصشر چیزه دیگه ای نشون نمیده، ماهوارمون چند وقتی بود که از تنظیم در اومده بود باید تنظیمش میکردیم.
تقریبا دو ساعت گذشته بود و مامان نیومده بود،رفتم تو اتاق جلوی در حموم تا اومدم درو بزنم آبو بستو داشت میومد بیرون که رفتم جلوی آینه اتاقش خودمو برانداز کردم که درو باز کرد با یه حوله سفید که از بالا نصف سینه های بلوریشو پوشونده بود و از پایینم تا رو زانوش بود،ساق پاشو که نگاه کردم دهنم باز شد،اوووف یه تاره موام نبود رو پاهاش همه رو زده بود سفید سفففید،یه دفعه گفت: هووی!کجایی؟!
به خودم اومدم گفتم: هیچی ذهنم رفت یه جا دیگه

چقدر سکسی شده بود لامصب،مورچه رو پاش لیز میخورد

از مامانیم بگم؛
مامان پری۴۴ سالشه،قد بلند مثل من،موهای مشکی مشکی پرپشت که تقریبا نصف باسنشو میپوشوند،رونای بهم چسبیده که از زانو به پایین که میومد لاغر تر میشد،مچ پای تقریبا لاغرش دیوونت می کرد و صورت بی نقصش و چشمای آبیش و اون لبای گوشتیه قرمزش.
انقدر سفید بود دست میزدی به بدنش تا چند ثانیه ردش میموند و مهمترینش اون باسن تقریبا بزرگ شو اون کمر باریکش که مثل ساعت شنی کرده بود هیکلشو،شکم تخت تخت و سینه های هشتادوپنج فوق العادش،
ب قول خاله فریبام:مامانت به خودش نمیرسه اینه وای به حال اینکه به خودش برسه همرو دیوونه میکنه دیگه کسی مارو نگاه نمیکنه
راستی دو تا خاله دارم که دوقلو ان به اسم خاله فرشته و خاله فریبا
که ۴۱ سالشونه و فووووق العاده سکسین،قدشون از مامیم تقریبا دو سه سانت کمتره و سینه هاشون فکر کنم هشتاده و مثل مامانیم سفیده سفیدن اونام لبای گوشتیه گیلاسی و مثل ما میم دماغ خوشگل ولی چشمای جفتشون مشکی مشکیه،مهمترین ویژگیشون کونای تقریبا گندشون بود که از واسه مامان پریم گنده تر بودن ولی همیشه میگفتن هیکل پری تو فامیل تکه!!
بارها میرفتیم خرید فروشنده های خوشتیپ واسه اینکه خودشیرینی کنن میگفتن :دماغتون عملیه؟
یا اینا بچه هاتونن؟اصلا بهتون نمیخورن، یا باشگاه میرید که بدنتون خوش فرمه؟
خاله فریبا و فرشته از اینکه یکی ازشون تعریف میکرد خوشحال میشدن ولی مامیم با همه سنگین بود. چند بارم بهشون توپیده بود که زیاد رو ندید به بعضی از مردا فکرای بد میکنن راجبتون.
و خاله ها میگفتن: یعنی چی پری مگه ما چیکار میکنیم؟و ناراحت میشدنو هیچی نمیگفتن ولی تا برسیم خونه مامیم از دلشون درمیاورد چون طاقت قهر کسیو نداشت.
خاله فریبام دوتا بچه داره، امیر که همسن منه و ریما که دو سال ازش کوچیکتره،اونام به فامیلای مامیشون رفتن خوشگلن،مخصوصا ریما که تو این یکی دو ساله بدنش فوق العاده شده بود،یه بدن اندامیه مانکنی که فیتنس کار میکنه چون خاله فریبام یه باشگاه تقریبا لاکچری داره و مدیرشه‌ و هم خودش مربیه.
و خاله فرشتم که ی پسر داره به اسم فریاد که از من چهار سال بزرگتره و کثافت خیلی کص بازه،
خاله فریبام تو محل ما ساکنن و باشگاهشم تقریبا نزدیک خونمونه،ولی خاله فرشتم ساکن اصفهانن، چون شوهرش از اون خرپولای اصفهانه نقل مکان کردن اونجا.
سه تا خواهر تقریبا زندگیاشون تامین بود چون شوهراشون خر پول بودن مخصوصا عمو پرویز که شوهر خاله فرشته س.
و خودم پارسا ۲۰ ساله و به قول امیر بیبی فیس
قدم کمی نسبت به همسنام بلندتره،چشمای آبی که فقط منو مامیم چشامون اینجوری بود،موهای لخت مشکی و بدن سفید کم مو و قیافه ی تقریبا خوشگل(زیاد از خودم تعریف کردم😅)
و بابام شاپور که ۴۹ سالش بود و خیلی به قول مامانم خوشگذرون بود و فقط زندگیه مارو تامین کرده بود و رفته بود دنبال کس بازیش و تقریبا ماهی یکی دو دفعه میومد به ما سر میزد،اصلا واسه همین بود که مامانم دیگه به خودش نمیرسید یه جورایی خسته بود از دست آقا شاپورش،هی بهش میگفتم که مامی توام واسه خودت زندگی کن و خوشگذرونی کن،ولی همیشه میگفت از من گذشته ولی خبر نداشت که با اون بدن و قیافه سکسیش پسرشو دیوونه کرده چه برسه بقیه.

ساعت تقریبا ۵ بود و من باید آماده میشدم ولی مگه از هیکل پری خانم میشد دل کند، حولش چسبیده بود به گودیه کمرش و باسنش زده بود بیرون،اوووف عالی بود، چشممو انداختم به ساق پاهای مرمریش که هنوز قطره های آب میچکید ازش و از سفیدی برق میزد، انگشتای کشیده پاهاشم که نگم، دوست داشتم بخورمشون…
یدفعه گفت: اگه دید زدنت تموم شد گمشید بیرون که ما لباس عوض کنیم
گفتم: عوض کن من با تو چیکار دارم!
یه دفعه عصبانی شدو گفت گمشو بیرون ببینم تو ام مثل بابات هیزو الواتی!
گفتم: پری خانم منو با اون مقایسه نکن من قدر مامیمو میدونم،
اون تو خونه الماس داره ولی هی دنبال طلا میگرده.
یه هوف کشید و گفت:کثافت هرچی میگی جواب داره و خم شد از کشو لباس برداره و باز اون باسن مامانیشو انداخت بیرون و لپ کونش تقریبا معلوم بود از رو حولش، به خودم گفتم کاش یه ذره دیگه حولش بره بالا…و یدفه زاررت همونجور که خم شده بود، شلوارشو پرت کرد تو صورتمو گفت:عوضی چشاتو باید دربیارم؟
منم مظلومانه گفتم: من با تو چیکار دارم فکرم درگیره
گفت: اره توکه راست میگی!من این نگاهو میشناسم
و هیچی نگفتمو داشتم از اتاق میرفتم بیرون که گفت:امشب اگه تونستی زودتر بیا که بابات قراره بیاد!
یه دفعه از دهنم پرید و گفتم:آهان پس بگو واسه کی سفید مفید کردی همه جارو.
یه دفعه اومد سمتم که بزنتم سریع در رفتمو درو از پشت بستمو نگه داشتم،هی درو می کوبید و میگفت:واکن پارسا کاریت ندارم.
گفتم: غلط کردم به خدا ببخشید!جون پارسا
و دیگه کاری نکرد
درو یواش باز کردم و نگاش کردم پشت به من جلوی آیینه بود یواش و موزیانه گفتم: کاش حداقل قدرشو بدونه، از آیینه نگام کرد و تا اومدم فرار کنم دیدم کاری نکرد منم داشتم میرفتم که یواش به خودش گفت:کاش واقعا!!

تو دلم غرغر کنان که چرا همچین لعبتی استفاده نمیشه رفتم سمت تلویزیون که گوشیم زنگ خورد گفتم ول کن تلویزیون و،امیر بود جواب دادم و نشستم رو کاناپه ،پشتم به اتاقا و آشپزخونه بود طبق عادتم گذاشتم رو اسپیکر که امیر گفت: کجایی پس ساعت ۶ شد!!!

اوه راست میگفت. این پری خانم هوش از سرم پرونده بود.

گفتم: سلامت کو لندهور دارم آماده میشم بیام
گفت: پس تا الان چه غلطی میکردی؟ راستی شیوا جونتم اومده نمیدونی چه تیپ سکسی زده جنده خانم بیا که سوژه جق تو باید آپدیت کنی.
گفتم: هوی درست صحبت کن عوضی!!
گفت: خفه بابا زود بیا.
یه دفعه احساس کردم یکی پشتمه و فهمیدم پری خانمه و الان شلوارمو در میاره

تو دلم گفتم لعنت بهت امیر عوضی!!

باید درستش میکردم و یه چی چرت پروندم گفتم: اونو مثل مامان پریم دوسش دارم
گفت: اوهوع! راستی خاله جونمم میاد؟
که گفتم: نه ولی کادوتو گرفته مفت خور!
گفت: قربونش برم من و خدافظی کردم و قطع کردم.

و تو دلم گفتم الان چه گوهی بخورم؟؟؟؟

اخه مامی خیلی حواسش بهم بود و چند بار اتفاقی حرفای مارو با امیر راجب خاله شیوا شنیده بود و چند بارم سوتی داده بودم و یه جورایی میدونست کراش دارم روش
برگشتم دیدم مامیم پشتمه و با عصبانیت گفت: حالا فهمیدم چرا انقدر ذوق داری چند روزه.
گفتم: مامان این امیرو مگه نمیشناسی یه حرفش درست نیست همش کسشعر میگه
یدفه باز با عصبانیت نگام کرد و گفتم: ببخشید منظورم دری وری میگه.

آخه از اینکه من بد دهن باشم بدش میومد

گفت: باشه هرچی که باید میفهمیدمو فهمیدم غرغر کنان که از اون پدر همچین پسری در میاد رفت.

اومدم بگم من از تو در اومدم نه اون که گفتم ولکن میگیره شورتمو کراوات میکنه اسیر میشم.

و راستم میگفت خیلی ذوق زده بودم تا خاله شیوا رو ببینم دوباره
خاله شیوام یه زن۳۵ساله که از قدیم با مامیم و خاله هام دوست بود به خاطر همین بهش میگفتیم خاله و یکی از مربی های باشگاه خاله فریبام بود، خیلی سکسی بود بدنش همیشه سولار میرفت و برنزه بود،قدش اندازه مامیم بود تقریبا و وزنش کمتر‌،سینه هاشم ۷۵ بود و یه دماغ عملی، دندوناشم که مثل مامیمو خاله هام مرواریدی بود، لباشو یکمی پروتز کرده بود،خلاصه فوق العاده سکسی و خواستنی بود،خودشم فهمیده بود که روش کراش دارم،کلا مثل مدلا بود یه هیکل مانکنی داشت‌.

بعضی موقع ها از قصد جلوی باشگاه خاله وایمیسادم که بیاد بیرون و سوارش میکردمو میرسوندمش،تقریبا فهمیده بود از قصد میکنم این کارو،یه بار که جلوی درشون بودیم گفت: پارسا انقدر اومدی دنبالم که تو باشگاه فکر میکنن دوست پسرمی،با قیافه حق به جانب گفتم: بهتر! بزار بفهمن صاحب داری!!
خندید گفت:بیشعور پررو شوهر دارما توام جای بچمی البته دخترم،
به شوخی گفتم: یعنی انقدر خوشگلم؟؟!!
که خندید و نوک بینیمو فشار داد گفت: چون لوسی.
و بوسم کرد و داشت پیاده که میشد بره از زیپ شلوارش پاهای شکلاتیشو که معلوم بود لیزر کرده دید میزدم و مانتوی مشکیه کوتاهش کمی رفت بالا و اون کونش تو شلوار جینه آبیش زد بیرون به خودم گفتم:تو باید مال من شی! که یدفعه گفت: با تو ام آقا پسر خدافظ و هول شدم گفتم: خدافظ خدافظ خندیدو سری تکون داد و رفت.
از پشت داشتم هیکلشو دید میزدم که یه شلوار جین آبی خیلی تنگ که تا ی وجبیه مچ پاش معلوم بود، یه کتونی ورزشی مشکی نایک و یه مانتوی از شلوارش تنگ تر موهای مشکیشم که دم اسبی بسته بود داشت دور نمیشد از من،به خودم اومدمو یه هوف کشیدمو گازشو گرفتم رفتم،که گوشیم زنگ خورد شیوا جونم بود
گفت: اقا پسر ساکم تو ماشینت جا موند برگرد‌.
منم خندیدم گفتم: نه خاله اون دیگه غنیمت جنگیه محاله پس بیارم
گفت: جون پارسا اذیت نکن ندارم دیگه
گفتم: خودم میخرم برات،یه خاله شیوا که بیشتر ندارم
گفت: امان از دست تو اون زبونت فردا بیار واسمو قطع کرد
رسیدم در خونه،بازم کون گشادانه اومدم پایین درو باز کردم رفتم تو و درو بستم،باید اینو ریموتیش میکردم.
اومدم برم تو خونه که یدفعه یاد ساک خاله شیوا افتادم.
دره ماشینو باز کردم دیدم صندلی عقب یه ساکه مشکیه،برداشتم زیپشو باز کردم،دیدم یه نیم تنه آبی ورزشی و یه شورت پادار ورزشی، برداشتم که ببینم،یه شورت و سوتین فسفری نخی توجهمو جلب کرد گرفتم تو دستمو بوش کردم،اووووف چه بویی میداد، چقدر نرم بود بوی شکلات تلخ میداد انگار،یه ذره نمم داشت که فکر کنم عرق بدنش بود،به خودم گفتم یعنی اینا میزبان اون کس و ممه خوشگلش بودن،سایز سوتینشو دیدم که زده بود ۷۵،گفتم اوف یعنی کی میشه اینارو تو دستم بگیرم من.
یه دفعه مامانم با صدای بلند گفت:چیکار میکنی پارسا؟؟
رومو برگردوندم دیدم از پله ها داره میاد پایین و هول شدم سریع شورتو سوتینو پرت کردم تو ساک
گفتم: ها؟! هیچی ساک خاله شیواس امروز اتفاقی تو خیابون دیدمش رسوندمش خونشون ساکش جا موند تو ماشین
چشم غره رفت و گفت: پس چرا داری تفتیشش میکنی؟بده من ببینم زشته
ساکو دادم بهشو زیپشو کشید یه نگاه به خشتک شلوارم کرد و یه عوضی ام گفتو رفت،فکر کنم ناراحتم شد، نگاه به جلوم کردم دیدم اوه پارسا کوچولو چه سیخم شده.در ماشینو که داشتم می بستم چشمم خورد به شورت خاله که رو کف پوش افتاده بود حتما موقعی که هول شدم نفهمیدم افتاده رو کفپوش ماشین سریع برداشتمو گذاشتم جیبم،چه سوتی دادم پیش مامان
رفتم بالا و نهارو نخورده رفتم حموم یه جق عالی به عشق خاله شیوا زدمو اومدم بیرون،انقدر شورتشو تو رختکن بو کرده بودم که بوش تو مغزم بود.

لعنت بهت امیر چرا باید پشت گوشی اینجوری میگفتی اخه حالا چیکار کنم؟؟
رفتم پیش مامیم که تو آشپزخونه بود،اوفف چه تیپی زده بود بعد از چند وقت،یه شلوارک قرمز تنگ که تا زانوش بود با نیم تنش ست کرده بود و سینه هاش که داشت جر میدادش و اون بازوهای سفیدش توش برق میزد چشمم خورد به پاهای سفیدش که منو دیوونه میکرد،باسنشم که نگم قلمبه از تو شلوارک زده بود بیرون و کش شورتشم که مشکی بود و روش طرح زرد پوما داشت از کش شلوارش بیرون بود سکسی ترش میکرد،رفتم از پشت بغلش کردم،باسنش انقدر نرم بود که راحت رفت تو منم شلوارک پوشیده بودم بدون شورت که قشنگ رو کیرم احساسش میکردم،اوف چه بویی میداد بدنش فکر کنم کرم زده بود بدنشو
سریع پسم زد و گفت: برو اونور عوضی!!به من دست نزن!!
منم مثلا ناراحت شدم ازش جدا شدم.
گفتم: اصلا نمیرم دیگه تولد و رفتم تو اتاق درو بستم رو تخت دراز کشیدم، میدونستم الاناس که بیاد پیشم آخه طاقت ناراحتیمو نداشت،درو باز کرد و وایساد منو نگاه کرد
منم چشمم خورد به اون هیکل ساعت شنیش که نور کمرنگ غروب آفتاب خورده بود بهش،نافش که بیرون بود و تو رفته و شکم تخت تختش و لایه پاهاش که مثلثی شکل شده بود تو اون شلوارک تنگ و اون کمر باریکش، اصلا انگار نه انگار که این زن ۴۴ سالشه.
گفت: هوی چیه؟
به خودم اومدم گفتم: تو اومدی تو اتاقم نگاه میکنی
گفت: پاشو آماده شو دیرت میشه
گفتم: نمیرم دیگه و به پهلو پشت بهش خوابیدم
اومد کنارم رو تخت نشست و موهامو نوازش کرد گفت:
خب حق بده ناراحت شم از این کارات من…
پریدم تو حرفش و گفتم:مامان اون امیر یه چی الکی گفت واسه خودش تو چرا جدی میگیری، من خاله شیوا رو مثل خاله فریبا و فرشته دوست دارم
گفت: آره توکه راست میگی اگه پسر منی من میشناسمت الانم پاشو آماده شو دیرت میشه دوست ندارم به خاطر من نری.
برگشتم سمتش دستش که رو سرم بود و برداشتم یه بوس کردم و الکی با ناراحتی گفتم: باشه با اینکه دوست ندارم ولی میرم
از کنار تخت لباسامو رو داشتم همونجا پشت کردم بهش شلوارکمو دراوردمو یه دفعه گفت: هییی بیشعور بزار حداقل من برم بیرو بعد لخت شو!!!
همینجور که داشتم شرتمو میپوشیدم گفتم: نمیخواد مامانمی دیگه،راستی مامان فکر نکن نفهمیدم امروز چقدر فرق کردیا شیطون!
شلوارمم پوشیدم برگشتم سمتش
گفت: به خودم نمیرسم میگی به خودت برس،میرسمم دستم میندازی اینجوری.
رفتم سمتش یه ماچش کردم گفتم: مامان بخدا الان اینجوری باهم بریم تولد از همشون سر تری
خندیدو گفت: برو عمتو مسخره کن.
گفتم: چه مسخره ای بخدا تو نمیدونی چقدر سکسی هستی!! ، چیز عالی هستی،خوبه همیشه خاله ها جلوت میگن اگه به خودت برسی از همه بهتری تو فامیل
گفت: خب الان رسیدم دیگه مثلا
بلند شدم لباسمو پوشیدم داشتم دکمه هاشو می بستم به خودم گفتم یه جوری که مامانمم بشنوه: آره رسیدی ولی اون آقا شاپور کوره نمیبینه چی داره تو خونه
گفت: بیشعور راجب بابات درست صحبت کن!!
گفتم: توام همیشه طرف اونو بگیرا!!!
گفت:مثلا شوهرمه!
گفتم: آره دیگه خودتم میگی مثلا،اون دنباله عشقو حالشه ماهی یکی دوبار میاد خونه توام خودتو میکشی واسش،بهترین لباس بهترین غذا،همش واسه آقا شاپوره

بابامو خیلی دوست داشتم ولی فقط به خاطر یه چیز بهش حسودیم میشد اونم مامانم بود،چرا همچین لعبتیو تو خونه ول میکرد و میرفت دنباله کس بازیش
تا همین دو سه سال پیش که یه ذره باهم خوب بودن می رفتیم مهمونی،جشن یا عروسی وقتی مامانم تیپ میزد همه با دهن نگاش میکردن
مخصوصا عمو پرویز(شوهرخاله فرشته) و عمو علی(شوهرخاله فریبا)همیشه با چشماشون مامانمو میخوردن تو مهمونیا، با اینکه زنای خودشون همه چی تموم بودن.
بابام از قدیم کص باز بود و مامانم همیشه باهاش جروبحث داشت ولی تو این چند ساله دیگه مامانم زیاد باهاش بحث نمیکرد سعی میکرد باباتو راضی کنه تا دیگه نره دنبال کص بازی چون مامانی عاشق بابام بود واقعا، ولی دیگه مثل قبل به خودش نمیرسید و اهمیت نمیداد فقط وقتی بابام زنگ میزد که داره میاد خودشو سکسی میکرد،ولی من میدونستم بابام بازم اهمیتی نمیده به مامانیم واسه همین اعصابم خورد میشد.

لباسامو کامل پوشیدم یه گردنبدم که خاله شیوا بهم خریده بود انداختم گردنم و یه دکمه یغمو باز کردم همینجور که داشتم خودمو تو آیینه نگاه میکردم و دستم تو موهام بود مامانم گفت: آره دیگه تو ام داری واسه خاله شیوات تیپ میزنی،من فقط اونو نبینم میدونم چیکارش کنم!!
رفتم سمتش که بوسش کنم رفت عقب گفت: باز تف مالیم نکنا
گفتم: مامان من با خاله چیکار دارم آخه دارم میرم تولد میخوام خوشتیپ باشم
گفت: آره،باشه، تو که راست میگی.
از اتاق داشت میرفت بیرون که باز چشمم خورد به اون باسنش اومدم با دست یه چک بزنم بهش که یه دفعه یاد دفعه پیش افتادم که چنان ویشگونم گرفت از بازوم تا استخونام سوخت.رفتم تو حال یه خدافظی کردمو مامان گفت: خداحافظ مواظب خودت باش عزیزم.
کادو هارو ورداشتمو سوار ماشین شدمو از خونه زدم بیرون.
جلوی در امیرینا بودم که در باز شد اخه درشون دوربین داشتو پلاکمو میشناخت،رفتم تو، ماشینو پارک کردم. خونه امیرینا مثل خونه ما بود بزرگ تقریبا هزارمتر میشه تنها فرقی که داشت دوبلکس ولی خونه مام اتاق زیاد داشت، رفتم بالا دیدم اوه لوله کس ترکیده…
خاله فریبام که منو دید اومد سمتم،یه کت شلوار زنانه طوسی که شلوارش خیلی تنگ بود و زیر کتش یه تاپ مشکی که خط سینش تقریبا معلوم بود
اومد سمتمو بغلم کرد و بوس بارونم کرد گفت بیا بریم تو خوش اومدی عشق خاله. راستی چه خوشتیپ کردی وروجک!!ببینم، کیو میخوای مخشو بزنی؟مریم؟؟(مریم دختر عموی امیر بودو بی نهایت خوشگل تقریبا با کسی دمخور نبود)
منم خندیدم
وقتی پشت کرد بهم دیدم اوه واویلا کونش داره اون شلوارو پاره میکنه مخصوصا با اون کفش پاشنه بلندی که پوشیده بود بیشتر میزد تو چشم کون گندشو.

رفتم سمت مهمونا که خاله فرشته منو دید با ذوق اومد سمتم گفت: وای سلام پارسا جونمو بغلم کرد،آخه چند ماهی میشد که ندیده بودمش منم ذوق داشتم، بغلش کردمو نرمیه سینه هاشو حس میکردم.
یه کت شلوار کرمی ام خاله فرشته پوشیده بود ولی سینه هاش بیشتر در معرض دید بودن زیر اون تاپ مشکی، گفت پس پری نیومد؟ گفتم: نه بابام میخواد بیاد دیگه نتونست بیاد.
گفت: عه پس چرا چیزی نگفت به من
شونه هامو انداختم بالا گفتم: نمیدونم
خلاصه با همه سلام علیک کردمو نشستم،
یدفعه دیدم مریم اومد سمتم و نزدیکم شد یه شورتک جین آبی که ریش ریشو زاپ دار بود و یه لباس دکمه ای آستین کوتاه که از پشت گره ش زده بود و شکمش که تو دید بود و یه صندلم پاش بود که بهش خیلی میومد،هیکلش مثل ریما بود ولی سینه هاش بزرگتر بود بلند شدمو باهاش دست دادمو یه ذره خوش و بش کردیم رفت و از پشت داشتم کونشو دید میزدم که امیر یواش زد پس سرمو گفت: هووی کجایی؟نکنه چشمت دختر عموی مارو گرفته،البته اون آدم حسابت نمیکنه خودتو خسته نکن
گفتم:عوضی ترسیدم جای سلام دادنته؟ گفت: چه عجب اومدی بالاخره؟
گفتم: یه امیر لندهور که بیشتر نداریم و اینور اونورو نگاه می کردم
گفت: چی میخوای؟
گفتم: خاله شیوا کو؟
گفت: اهان پس بگو آقا واسه چی افتخار داده به ما و اومده
گفتم: خفه بابا واسه خاطر تو اینجام مثلا تولدته ها،
گفت: وای پارسا چه کسی شده ببینی آبت میاد!
گفتم: خفه شو امیر! کجاست الان؟
گفت: فکر کنم بالاس تو تراس،از موقعی که اومده فریاد چسبیده بهش داره کس لیسیشو میکنه،ولی زیاد رو نمیده بهش و چند دفعه ازم پرسیده پارسا نمیاد،
یدفعه با عصبانیت گفتم: گوه خورده فریاد
گفت: باشه بابا آروم
همینجور که از پله ها میرفتم بالا و به فریاد فحش میدادم اخه کثافت خیلی کص باز بود تقریبا تو فامیل هرچی کسای خوب بود و زمین زده بود،فهمیده بودم با ریما(خواهر امیر) یه سری جیکو پوک داره،فقط دنبال کسای آس بود ریمام که تازه رسیده بود،واسه همین چسبیده بود بهش.
رفتم پشت در تراس گوشامو تیز کردم
+خاله چرا دیگه تو اینستا فیلم نمیفرستی؟
-دیگه زیاد تو اینستا نیستم
+ولی هر روز چک میکنم آنلاینی
-خب دیگه حتما دوست ندارم بفرستم
ایول خوب رید بهش
رفتم تو تراس فریاد تا منو دید گفت: به به آقا پارسا چخبر؟
منم تقریبا یه سلام خشک دادمو رفتم سمت خاله شیوا
خاله شیوا تا منو دید بلند شد و گفت:وای سلام پارسا جون خوبی خاله اومد سمتم بغلم کرد
واقعا راست میگفت امیر چه خوشگل کرده بود
یه لباس مجلسی مشکی که تا بالای زانوش بود و جفت طرف پهلوهاش لخت بودو لباس به یه حالت هلالی شکل کامل تا گردنشو پوشونده بود
جلوی فریاد از قصد یه ماچ از کنار لبش گرفتم و ولش کردم
نشستیم دوتایی رو تخت که رو تراس بود و فریاد گفت: من برم پایین یه سر بزنم
هیچکدوممون محلش ندادیم و رفت
به خاله گفتم معلومه از دستش ناراحتیا
گفت: آره دیگه عین سیریش چسبیده بهم
چسبیدم بهشو دستمو انداختم دور گردنش گفتم: غلط کرده هرکی خاله ی منو اذیت کنه.
خلاصه با هم رفتیم پایین و زدیم و رقصیدیم
با شیوا که میرقصیدم چشمم به خاله فریبا بود که هی با غضب نگام میکرد و منم از شیوا دور میشدم و خاله تا حواسش پرت میشد باز میچسبیدم بهش.
چشمم خورد به فریاد که کنار گوش ریما هی موس موس میکرد، تو دلم گفتم باید از کاره اینا سر در بیارم
خلاصه دوتایی رفتن تو حیاط و منم دنبالشون
دیدم جاشدن تو خونه ریما و امیر، آخه امیر و ریما یه خونه جدام اونوره حیاط داشتن که بیشتر اونجا بودن.
گاماس گاماس رفتم پشت در که دیدم صدا نمیاد و منم جا شدم تو،
در اتاق ریما بسته بود پس باید اونجا میشدن، یواش رفتم پشت در

  • فریاد فکر نکن نفهمیدم خودتو هی میچسبوندی به خاله شیواها!!
  • عشقم من کجا خودمو چسبوندم بهش؟
  • آره خر خودتی
  • عشقم ول کن این حرفارو
    و صدای ملچ ملوچ میومد، هر جورشده بود باید میدیدم چیکار میکنن
    سریع یه صندلی آوردم و گذاشتم زیر پام و رفتم روش و از شیشه بالای در نگاه کردم تورو
    به به ریما رو تخت بود و فریادم روش خوابیده بود و لبا و گردنشو میخورد،
    خوبیش این بود که تقریبا نیم رخشون به من بود و منو نمیدیدن.
    بلند شدن و فریاد لباسشو دراورد
  • ریما درار تو ام لباساتو
    ریما لباس و شلوارک جینشو در آورد و با یه شورتو سوتین مشکی خوابید رو تخت
    اوووف چه بدن سکسی داشت ریما، بدنش رسیده رسیده بود
    باز فریاد زد خوابید روش و شروع کرد خوردن گردنش و رفت پایین سوتین ریمارو درآورد و شروع کرد خوردن سینه هاش، ریما دیگه آهو اوهش دراومده بود
  • آخخخ اووووه بسه فریاد، بیار آبتو بریم
    فریاد بلند شد و خوابید کنار ریما
  • بیا عشقم یکم بخور آبم بیاد
    ریما جلوی پاهاش نشست و شورت فریاد و داد پایین
  • اوه چی سیخ شده!!
  • تو کردی دیگه
    و شروع کرد ساک زدن، معلوم بود بار اولشون نیست
    فریاد با موهای ریما بازی میکرد و هی اخ و اوه میکرد
    چند دقیقه ای خوردو فریاد گفت
  • بسه عزیزم پاشو
  • خب بزار بیاد دیگه!!
  • نه عشقم دراز بکش کار دارم
  • فریاد چی چیو کار دارم گفتی فقط بخورم واست، داری میزنی زیرشا!!!
  • ریما، جون من یه ذره فقط، فقط میزارم لای پات
    ریمام یه هوف کشید و به شکم دراز کشید
    فریاد شرت ریما رو درآورد و رفت عقب و نگاه کرد
  • جووون چه بدنی داری ریما
  • فریاد تموم کن سریع الان یکی میاد
    فریاد خوابید رو ریما و کیرشو گذاشت لای پاش و شروع کرد بالا پایین کردن، چند دقیقه ای ادامه داد و ریما شاکی شد
  • فریاد بیار دیگه الان امیر میاد
  • بزار بیاد ببینه ابجیش چه کصیه
  • اره مثل خاله فرشتم کصم
  • جووووون
    فریاد از روش بلند شد و شروع کرد مالوندن کص ریما از پشت.
    اوفف چه کصی داشت ریما سفید مثل برف، لامصب این خانواده از بزرگ تا کوچیکشون سفید بودن
  • نکنی توش
  • ن عشقم کصت واسه شب عروسیه
  • چیشد پس فریاد قرار بود بیای خواستگاری، با خاله صحبت نکردی
  • میام عشقم نترس، نمیزارم همچین کسی رو زمین بمونه، ریما؟؟
  • جانم
  • یه ذره از پشت بکنم؟؟؟
  • نههه امیر درد میکنه، سریه پیش جونم بالا اومد
  • توروخدا، یه خدا یواش میکنم، آخه اینجوری آبم نمیاد
  • فریاد درد کنه نباید بکنیا
  • چشم عشقم
    کثافت فریاد با زبون بازیاش ریمارو خر کرد، کیرشو تنظیم کرد و یواش خوابید رو ریما
  • آخخخخ فریییاد
  • جانم عزیزم، الان تموم میشه نترس
  • اخخخ اوووووه درد میکنه
  • جوووونم چه کصیه دختر خاله من
    همین جور یواش یواش داشت تلمبه میزد که با یه آه بلند انگار ارضا شد
  • چرا ریختی توشششششش؟
  • عزیزم میخوام کونت گنده شه، من زن کون گنده میخوام، درست مثل مامانت
  • بلند شو بابا از روم، گند زدی به هیکلم مادر جنده
  • جوووون، سریع بپوش بریم، سریه بعد ابتو میارم الان دیر میشه
    فریاد بلند شد و لباسشو تن کرد و منم شق کنان به اینا نگاه میکردم، لامصب ریما واقعا کس خوبی شده بود، نمیدونم کثافت فریاد چجوری مخشو زده بود
    خلاصه اومدم پایین و صندلیو گذاشتم جاشو با کیر شق از خونه زدم بیرون.

نوشته: Parsaq10

ادامه...


👍 121
👎 22
401601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

945005
2023-08-31 00:36:08 +0330 +0330

پارسا جقی تو بجز موتور دو چرخ اونم بخاطر کونت دادن سوار بشی چیزی روندی تشک تخت و پرادو رو خوندم فهمیدم امیر پدر واقعیت هستش باقیش مزخرفات یک جقی مفعول بیش نیست ادامه ندادم راستی گوزو کسی که پرادو داره صد درصد درب پارکینگ یا حیاطشون اتومات هستش خودتو نگاه نکن گاری بابات رو میبری حیاط

8 ❤️

945007
2023-08-31 00:46:19 +0330 +0330

آقا لطفاً صبر کن من برم بوگاتیم رو که بیرون گذاشتم رو بیارم کنار فراری و لامبورگینیم پارک کنم بعد نظر بدم😂😂😂
داداش میگفتی بچه های خاله ام خالی بند و عقده ای هستن و کلا به خانواده مادری رفتن فکر کنم قشنگ تر بود!!!
کونی خان آدم مایه دار نه مارک و مدل ماشینش رو تو داستانش به رخ می‌کشه نه مبلغ کادویی که داده مگه اینکه مثل جنابعالی خالی‌بند و عقده ای باشه.

6 ❤️

945010
2023-08-31 01:02:33 +0330 +0330

آقا دمت گرررررم داستانت عالی بود، خیلی حیفم شد که اینقد زود تموم شد، بی صبرانه منتظر قسمت بعدیشیم. فقط اینکه روی همین ریل حرکت کن به نظرات منفیم اصلا توجه نکن.‌ظظظ

3 ❤️

945013
2023-08-31 01:08:23 +0330 +0330

تا پرادو دو در خوندم ههه

2 ❤️

945014
2023-08-31 01:08:44 +0330 +0330

بخش اول داستانت که فقط عقده گشایی بود ولی بقیش خوب بود ادامه بده

0 ❤️

945027
2023-08-31 01:37:13 +0330 +0330

1_کیرم تو کس مامان جون و دو تا خاله های کسده و اول و آخرت. 2_مواظب گاراژ هواپیمات باش درش پارک نکنن_3_کسکش مجلوق از زمانی که کونی های تخم حروم بی ناموس چاقال متوهمی مثل تو تو این سایت سر درآوردن ریدید همه رو فراری دادید4_نمیدونم تو جاکش که 14میلیون پول دو قلم کادوت میشه اینجا چه گوهی میخوری با یه کستان خیالی وقت بقیه رو بگیری پفیوز 5_،با هم قرا ر بذاریم با یکی از اون مازراتی هات بیا یه مکانی تا چنان بکنمت که توهمت بپره البته اگه پول کرایه ماشین داشته باشی کسکش میمون

3 ❤️

945028
2023-08-31 01:40:48 +0330 +0330

زنه میگفت کنار یه دختره مکش مرگ ما - تو اورژانس نشسته بودم !
سرش شکسته بود یه پارچه گذاشته بود روش منتظر بود !
دلم سوخت گفتم دخترم چی شده - خدا بد نده !
گفت : چیزی نیست توی استخر بودم یه دفعه آیفون هشتم توی ماشین مازاراتی زنگ زد - با عجله دویدم جواب بدم پام لیز خورد افتادم سرم خورد به گوشه میز بیلیاردمون - شکست !
راوی گفت در همین حین یه زنه چادری اومد جلو دست دختره رو گرفت با عصبانیت بهش غر زد که : پدرسگ تو باز دروغ گفتی !؟
بعد رو کرده به راوی و گفته :خانم جان این ورپریده تو صف نذری بوده و بسکه هول بوده قابلمه خورده تو سرش شکسته !
در حاشیه !
داستانت بدک نبود !

5 ❤️

945035
2023-08-31 02:12:20 +0330 +0330

فقط نظراتو خوندم نه داستانت
و با تکیه به کامنت دوستان
کییییییییرم تو داستانت جقی😐😂

1 ❤️

945049
2023-08-31 03:55:41 +0330 +0330

کامنت دوستان از کستان تو جذاب تر بود انقد از خودتو دارایی هاتون تعریف کردی تا نصف بیشتر نخوندم فقط مواظب باش وقتی داری با ماشینت تخته گاز میری پتوت پاره نشه از خواب بپری

6 ❤️

945055
2023-08-31 05:00:00 +0330 +0330

معلوم که دربون خونه ۱۰۰۰ متری هستی ، بس ماشین پارک کردی و زنای مردم دید زدی عقده کردی و زدی به تخیل و خیالبافی ، بس عقده داری نصف داستانت تعریف از پول و خرید و ماشین و خونه ۱۰۰۰ متری بود .
بابا ، دارا ، ثروتمند ، پولدار ، خونه ۱۰۰۰متری ، عقده ای ، دیگه ننویس ، فهمیدیم دوست داری پولدار باشی .

1 ❤️

945059
2023-08-31 06:22:47 +0330 +0330

عزیزان
این فقط یه داستانه،مهم نیست واقعیه یا نه.مطمئنا بیشتر کسایی که اینجا داستاناشونو به اشتراک میزارن دنبال این نیستن که به کسی بی احترامی کنن یا کسیو مسخره کنن،فقط چیزایی که تجربه کردن یا چیزایی که دیدن یا چیزایی که شنیدنو تعریف میکنن،یا ام فانتزیاشونو مینویسن.پس انقدر الکی به نویسنده ها حمله نکنیم.
قرار نیست هر داستانی که نوشته میشه باب سلیقمون باشه.
به نظرم اگر از جزئیات خونه،ماشین،لوکیشن یا چیزای دیگه میگم فقط واسه اینه که خواننده داستانو بهتر درک کنه و این یه جور احترام به خوانندس.
اگرم کسی دنبال پز دادن یا فخر فروشی یا چیزای شبیه این باشه مطمئن باشید اینجا جاش نیست،چون اینجا هزاران کاربر داره که حتی همو نمیشناسن،مخصوصا همین تالاره داستانش.

5 ❤️

945200
2023-09-01 15:14:35 +0330 +0330

حتما ادامه بده❤️

0 ❤️

945218
2023-09-01 18:16:33 +0330 +0330

تفه قور نبترد
این داستان بود یا کتاب ۳۰۰صفحه ای

0 ❤️

945368
2023-09-02 14:34:16 +0330 +0330

خخخخ
این همه مزخرف نوشتی که بگی رفتم سکس دو نفر دیگه را دیدم؟
یعنی خاااک بر سرت

0 ❤️

945371
2023-09-02 15:04:34 +0330 +0330

در حد یه فیلمنامه بود
نگارش و نحوه تعریف کردنت خیلی خوب بود
البته اگه نصفه رها نکنید و به سرانجام برسونی🤘🏿

1 ❤️

946226
2023-09-07 18:16:43 +0330 +0330

داستان خوبی بود ولی ایکاش این قسمت دید زدنو نمینوشتی خیلی لزومی نداشت ولی در کل عالی بود منتظر قسمت بعد هستم

0 ❤️

946381
2023-09-09 03:08:48 +0330 +0330

آخه تخم‌سگ بی‌ناموس، ارزون‌ترین مدل هابلوت تو ایران ۳۸۰میلیون تومن قیمتشه، یه ایرپاد پرو هم ده تومن؛ تو چجوری یه هابلوت و یه ایرپاد پرو خریدی ۱۴؟ قرمساق با اون شرایطی که تو از زندگیت تعریف کردی عمرا فیک بخر که نیستید (البته کص‌ننه آدم دروغگو اگه اون چیزی باشین که میگی) فقط میخوام بدونم هابلوت چجوری خریدی با اون قیمت؟
حالا این به کنار؛ الان خاله شیوای جنده‌ت تو این داستان چیکاره بود که عنوان داستانته؟ تو که ننتو جلو چشم ما عریان کردی، خاله‌هاتم که شخصا گاییدم، شیوای تخم‌سگ کجای داستان تو بود؟
تو که از اول تا آخر داستان یک جقی متحرکی که تهشم سکس فریاد و ریما رو دیدی و تمام؛ شیوا کو بی‌ناموس؟
کیرم پس اون کله جقیت خب مجبوری مگه کص بگی؟ لااقل میخوای کص بگی درحال جق زدن ننویس شهوانی بو وایتکس گرفت!
کسکش

1 ❤️

947096
2023-09-13 03:39:11 +0330 +0330

خونه هزار متری

0 ❤️

947377
2023-09-14 11:41:45 +0330 +0330

پارسا جان کیر بابا شاپورت تو کص و کون همه مرده ها و زنده هات! چقدر داستانت کیری و بی مزه اس. ریدی با این داستان نوشتنت. تو به جای پرادو سر کیر حاج سعید طوسی سوار شو که واست مناسب تره اوبنه ای خان!کیر ثقتی تو کص مامی پری کص پارت!

0 ❤️

947778
2023-09-16 22:52:04 +0330 +0330

تا اونجا خوندم که نوشتی ساعت هابلوت

0 ❤️

951128
2023-10-04 12:39:37 +0330 +0330

کیر تک تک بچه های شهوانی تو کص خوار مادر آدم دروغگو

0 ❤️

951346
2023-10-05 22:44:39 +0330 +0330

ریدم پس کله ات که این هکسره رو اصلا نمیدونی چیه بی سواد

0 ❤️

952387
2023-10-12 17:45:12 +0330 +0330

چقدر عقده ای

0 ❤️

963087
2023-12-20 10:41:40 +0330 +0330

زیبا نوشتی ممنونم
قسمت پنج لطفا
سپاس

0 ❤️

969442
2024-02-03 18:57:20 +0330 +0330

شما هر ۴ ساعت یک و نیم عدد قرص مخصوص بیماری شیزوتایپال
نفر بعد

0 ❤️