مدرسه تو روز برفی

1402/07/01

سلام داستان واقعی نیست امیدوارم خوشتون بیاد.
زمستون پارسال بود و برف خیلی زیاد تو تهران می بارید و لب مرز تعطیلی
بودیم اما مجبور شدیم برای امتحان ریاضی ترم‌اول به مدرسه بریم.هوای تهران معمولا اینطوری نمیشد و چون حیاط پر از برف بود وارد سالن امتحانات شدیم،دوباره دیدمش پسریو که به طرز عجیبی ازش خوشم اومده بود با اینکه خیلی وقت بود میشناختمش اما تا حالا انقدر ازش خوشم نیومده بود.اسمش هومن بود و قد بلندی داشت و پوستی جوگندمی با موهایی خرمایی،خب طبیعتا اگه از پسرا خوشتون بیاد از این آدم خوشتون میاد اما من تا حالا هیچوقت از پسری خوشم نیومده بود.
امتحانو دادیم و انقدر ذهنم درگیر بود طول کشید خراب شد و هومنم درس خون نبودو باهم اومدیم بیرون و هم صحبت شدیم اونم خراب کرده بود.
حیاط مدرسه ۲۰سانت برف نشسته بود و کوچه خیلی سر بود تو راه برگشت بازم دیدمش و اوضاع طوری بود که نمیتونستم برم خونه انقدر کوچه ها سر بود و اون گفت تا برف قطع شه بریم خونشون تا برف قطع شد دوباره راه بیفتم.
رفتیم تو و منو به مادرش معرفی کرد و مادرشم کلی پذیرایی تا وقتی که مادرش رفت خونه همسایه که دوستش بود،منو هومن مشغول گیم بودیم فیفا میزدیم تا اینکه گفت میره دستشویی منم گفتم میرم تو اتاقش ببینم چه خبره،اومد بیرونو یکم حرف زدیم تا اینکه بحثو کشوند سر دوس دخترو کراش اینا منم گفتم یکیو در نظر دارم ولی دختر نیست،اولش خندید و بعد فهمید جدیم و تعجب کرد چون تا اون موقع که در جریان بود اونم کلا با دوتا دختر دوست بودم که اون موقعم با کسی نبودم.
من از اون پرسیدم و داستان معلوم شد که اون گی هست ولی رو کسی کراش نداره ودیگه برف قطع شد و قرار شد که برم داشتم میرفتم که یه لحظه چشم تو چشم شدیمو با خودم گفتم الان که کسی نیست یه حرکتی بزنم تهش نمیگیره ضایع میشم دیگه و یه لب ریز ازش گرفتم و متاسفانه جواب خوبی نداد و کشید عقب منم رفتم سریع سمت در که برم که دستمو کشیدو لب تو لب شدیم،در خونرو قفل کرد دوباره و رفتیم تو اتاقش و بعد از لب گرفتن شرو کردم رفتم سراغ گردنش و لباسشو دراوردم و رفتم اروم اروم پایین تا رسیدم به کیرش ولی واقعا دوست نداشتم بخورمش و اینو بهش گفتم اونم از شانس خوب گفت دوست داره مفعول باشه و برگشت و کونش هم نسبتا بزرگ بود و هم شیو منم شروع کردم خوردنش صداش دراومده بود،اصن‌ فکر نمیکردم یه پسر لذت ببره از اینکار، و در اخر برای اینکه خودمم یه لذتی برده باشم رفت کرم اورد که چرب بشه و اول انکشت کردم و بعد کردمش حدود ۱۰ دیقه و جفتمون ابمون اومد،همو بغل کردیم و خوابیدیم من حدودا نیم ساعت بعدش بیدار شدم اونم بیدار کردم تا خودشو جمعو و جور کنه چون ممکن بود مامانش بیاد.

نوشته: Sterling1998


👍 5
👎 11
20001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

949141
2023-09-23 23:42:29 +0330 +0330

تنهام، نمیای . منتها فاعلم
یه روز پاییزی بیا این بار

0 ❤️

949251
2023-09-24 10:00:48 +0330 +0330

دیسلایک نمی کنم اما هنوز تصمیم نگرفتم لایک کنم یا نه. چون همین که جسارت داشتی که بنویسی، اونم از تخیلات خودت، خودش خیلی خوبه. بدهم ننوشته بودی. غلط املایی و نگارشی هم ندیدم. اما ایده اصلی رو خوب پرورش ندادی و از کراش سریع رسیدی به تشک. به این دلیل نمیتونم با رضایت کامل لایک کنم اما می کنم تا امیدوار بشی و بازهم بنویسی. 😁

1 ❤️

949604
2023-09-26 03:00:46 +0330 +0330

انشا ابتدایی هم اینجوری بنویسی معلمت بت ده هم نمیده که قبول شی یه نگا به داستانای دیگه بنداز مثل رفقا، گل فروشی، راه رو ها و … بدونی داستان یعنی چی بلد نیستی اول یاد بگیر بعد بیا وسط

1 ❤️

949927
2023-09-27 18:08:39 +0330 +0330

به کاربر بالایی حق میدم ولی چون میخوام سعی کنی یه داستان خوب بنویسی لایک میدن بهت

0 ❤️